سوره فصلت
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۹ - روزي که دشمنان خدا به سوي آتش (دوزخ اعمالشان) گردآوري شوند، آنها
تحت مراقبت۲۹ (ناتوان از فرار) خواهند بود.
۲۰ - تا چون به دوزخ رسند، گوشها و چشمها و پوستهاشان به آنچه (در زندگي)
ميکردند، عليه آنها گواهي ميدهند۳۰ (نيازي به پرسش از خودشان نيست).
۲۱ - و (آنها با کمال شگفتي) به پوست خود گويند: شما چرا (چگونه) عليه ما شهادت
داديد!؟ گويند: همان خدايي که همه چيز را گويا کرده، ما را نيز گويا كرده است۳۱
(پس چه جاي تعجب است) در حالي که خودش شما را براي نخستين بار آفريده و (دگر بار)
به سوي او بازگردانده ميشويد.
۲۲ - و شما (كه به هنگام گناه براي حفظ آبروتان خود را از ديگران ميپوشانيد) نه تنها
از گوشتان، از اينكه (روزي) عليه شما گواهي دهد، و نه از چشمتان و نه از پوستتان
هرگز خود را نميپوشانيد۳۲ (هيچ شرم و حيايي در برابر خدا نداريد)، بلكه
ميپنداريد مسلماً خدا بسياري از آنچه را (كه در پنهان) ميکنيد نميداند!
۲۳ - و اين چنين بود پندار (باطل) شما كه نسبت به پروردگارتان ميپنداشتيد۳۳
(و همين بينش) موجب سقوط شما (از مقام انساني) گشت۳۴ و سرانجام از
زيانکاران شديد.
۲۴ - پس (با چنين پيشينهاي از گناه) اگر شکيبايي کنند،۳۵ (تأثيري در
رهاييشان ندارد، زيرا) دوزخ جايگاه (هميشگي) آنهاست، و اگر هم طلب رضايت کنند،۳۶
از پذيرفته شدگان نخواهند بود.
۲۵ - و ما همنشيناني (در زندگي دنيا) پيرامونشان گرد آورديم۳۷ که براي
آنها (نتايج اعمال) حاضر و گذشتهشان را نيکو جلوه دادند۳۸ (به جاي نقد
عملکرد ناپسند کنوني و هشدار به عواقب اعمال گذشته، به تعريف و تمجيدشان پرداختند)
و فرمان (عذاب) الهي بر آنان در پيوستن به (دوزخيانى از) اُمتهايي از جن و انس
(غريب و آشنا) تحقّق يافت،۳۹ آنها بيترديد بازنده بودند.
۲۶ - و (در اين زمان) كساني كه كفرستيزي كردند۴۰ گفتند: به اين قرآن گوش
ندهيد، و (هنگام قرائت آن) سر و صدا به راه اندازيد۴۱ (سخن لغو گوييد)
تا غلبه کنيد.
۲۷ - پس مسلماً کساني را كه حقستيزي كردند عذابي سخت ميچشانيم و بيترديد آنها
را به (نسبت) بدترين عملي که ميکردند مجازات ميکنيم.۴۲
۲۸ - چنين است کيفر دشمنان خدا؛ آتش!۴۳ (آنهم نه موقت، بلکه) در آن
(دوزخ) جايگاهي ابدي دارند، (اين) جزاي انکار آگاهانه مستمرشان۴۴ (در
دنيا) نسبت به نشانههاي ما است!۴۵
۲۹ - و کساني (از سر سپردگان به سران ستمگر)كه حق ستيزي كردند (در دوزخ) گويند:
پروردگارا، آن کساني از جن و انس (ناشناخته و آشنا) را که موجب گمراهي ما شدند،۴۶
نشانمان ده تا زير پا لگدکوبشان کنيم تا (برخلاف عزّت و شوکت دنيايي) از
ذليلترينها گردند.۴۷
۳۰ - (اما) بيترديد کساني که (در برابر طاغوتهاي زمانه شجاعانه) اعلام کردند۴۸
صاحب اختيار ما خداست (نه اربابهاي زر و زور و تزوير)، سپس استقامت ورزيدند (در
مسير توحيد از خط مستقيم منحرف نشدند)، فرشتگان پيوسته بر آنها نازل ميشوند۴۹
(در پرتو نيروهاي مثبت جهان القاء اميد ميشوند که) نترسيد و اندوهگين مباشيد۵۰
و به بهشتي که وعده داده ميشديد بشارت يابيد.
۳۱ - ما دوستان (حامي) شما در دنيا و آخرت هستيم۵۱ و براي شماست در بهشت
هر آنچه دلتان خواهد و براي شماست در آنجا هر آنچه آرزو کنيد.۵۲
۳۲ - (همه اين نعمات) پيشکشي (نازل شدهاي در دسترس شما) است از (آفريدگار) بخشنده
و مهربان.
۳۳ - و (اينك براي نيل به چنان نعماتي) کيست نکوگفتارتر از آن کس به سوي خدا دعوت
نمايد و عمل شايسته کند و گويد من از تسليمشدگانم۵۳ (از خود شروع کند و
آغازگر اصلاح باشد).
۳۴ - و نه نيکي يك شيوه است و نه بدي؛۵۴ تو به بهترين شيوه (بدي را از
خود) دفع کن،۵۵ در اين صورت (خواهي ديد) آن کس که ميان تو و او دشمني
است، همچون دوستي گرم (و صميمي) گردد.۵۶
۳۵ - و (البته) به چنين (مقامي از حِلم و قدرت تسلط بر نفس) نميرسند، مگر کساني که
(در برابر گفتار و رفتار ناشايست ديگران) شکيبايي ورزند، و به چنين مقامي نميرسند،
مگر دارندگان بهرة عظيم۵۷ (از توفيق در خودسازي و کسب شخصيت ايماني).
۳۶ - و (حال که حلم چنين حلاوتي دارد) هر گاه از سوي شيطان تحريکي۵۸ (در
انتقام) تو را فرا گرفت، به خدا پناه ببر که مسلماً او بس شنواي داناست (تو را در
تسلط بر نفس تثبيت خواهد كرد).
۳۷ - و از جمله نشانههاي (ربوبيت و سازماندهي) او (نظام) شب و روز و (وجود منبع
نوراني و انعکاسي) خورشيد و ماه است،۵۹ پس نه در برابر خورشيد به سجده
افتيد، و نه در برابر ماه، (اينها واسطههاي فيضاند) و اگر تنها خدا را ميپرستيد
براي همو سجده کنيد۶۰ که آنها را آفريده است.
۳۸ - پس اگر (منکران از سجده به خدا) تکبّر ورزيدند (بر دامن کبريايياش ننشيند
گرد)، آنهايي که نزد خدايند (فرشتگان) شبانه روز بدون خستگي به تسبيح او مشغولند۶۱
و خسته نميشوند.۶۲
۲۹ - «يوزعون» از ريشه «وَزَعَ»، بازداشتن و مانع شدن
است. به پليس و نيروهاي بازدارنده نيز «وَزَعَه» ميگويند. جمله «فهم يوزعون» در
قرآن عيناً درباره سپاهيان حضرت سليمان، که تحت کنترل و انضباط بودند و
نميتوانستند از خدمت فرار کنند، آمده است (نمل ۱۷).
۳۰ - در اين سوره از شهادت دادن گوش و چشم و پوست بدن (ابزار شناخت) ستمگران عليه
آنها سخن گفته است، در سوره نور (آيه ۲۴) و ياسين (آيه ۶۵) از شهادت زبان و دستها
و پاها (ابزار گفتاري و رفتاري).
۳۱ - بديهي است نه سخن گفتن زبانها از طريق الفاظ است، و نه شهادت گوش و چشم و دست
و پا زباني، وصف حال آنها وجودي است كه با ظهور و بروز اعمال گذشته در تک تک
سلولهاي اين اعضا آشكار ميشود.
۳۲ - روحية پنهانكاري از مردم و شرم از ديگران، اما بيپروايي از ارتكاب گناه در
منظر و مرآي خدا را در: نساء ۱۰۸ نيز ميخوانيم «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلا
يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضَىٰ مِنَ
الْقَوْل...». همچنين در هود ۱۱ و آلعمران ۱۵۴.
۳۳ - پندار بشري داشتن نسبت به خدا ناشي از «بد خداشناسي» و شناخت شرکآميز او ناشي
ميشود. ن ک به سلسله مقالات «بد خداشناسي» از همين قلم.
۳۴ - «رَديٰ»، سقوط از بلندي و هلاكت است، به حيوان ساقط شده از بلندي كه خوردن
گوشت آن در اسلام حرام است «مُتَرَدّيِه» گفته ميشود (مائده ۳). اما سقوط از مقام
انساني، كه در فرهنگ قرآن «هوي» (در مقابل هُدي) ناميده ميشود، موجب هلاكت روح و
روان ميگردد. «فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ
هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ» (طه ۱۶).
بيشترين مواردي كه مشتقات كلمة «رَديٰ» در قرآن آمده است، ناظر به هلاكت شخصيتي
انسان است (ر ك به فصلت ۲۳، صافات ۵۶، انعام ۱۳۷). مال اندوزان دنيادار ميپندارند
كه «پول حلال همة مشكلات است»، اما وقتي عوارض پيروي هواي نفس، يا مصائب و
بيماريهاي ناعلاج فرا رسيد، كاري از پول ساخته نيست.
۳۵ - صبر و مقاومت در برابر مصيبتهاي دنيايي ميتواند آلام را تسکين دهد و آرامش
آورد، اما وقتي مصيبت نه موقت و گذرا که دائمي و ابدي باشد، صبر و بيصبري تفاوتي
نميکند. به مصداق آيه ۱۶ سوره طور، هر دو حالت يکسان است «اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا
أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ».
۳۶ - «يُسْتَعْتَبُون» از ريشه «عُتْبيٰ» (رضايت)، رضايت طلبيدن از خدا يا کسي است
که به او ظلم شده است. در دنيا چنين امري ممکن و ممدوح است، اما آخرت دارِ جزاست نه
دارِ عمل. ر ك به: فصلت ۲۴، نحل ۸۴ و روم ۵۷.
اين كلمه با معذرت خواهي متفاوت است: روم ۵۷- «فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ
ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يُسْتَعْتَبُون».
۳۷ - «قيضنا» از ريشة «قَيض»، دلالت بر نوعي فراگيري و تسلّط بر چيزي يا کسي
ميکند، اين كلمه در مورد پوست محکم تخم مرغ نيز به كار ميرود. کسي که حريم و حدود
الهي را، که پوسته محافظ او در برابر شيطان است ميشکافد، شيطان صفتاني گِرد او
ميآيند و همچون پوسته تخم مرغ احاطهاش ميکنند، وقتي پوسته الهي شکافته شد،
پوستهاي شيطاني شخص را فرا ميگيرد. در آية ۳۶ سوره زخرف نيز آمده است هر کس از
ياد خداي رحمان روي برتابد، شيطاني بر او ميگماريم که همواره با او خواهد بود
«وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ
قَرِين».
۳۸ - به نظر ميرسد در جمله: «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ»، «مَا
بَيْنَ أَيْدِيهِمْ» اشاره به وعدههاي راحت و رفاه آينده، و «مَا خَلْفَهُمْ»
اشاره به ايمن بودن از عواقب تبهکاري باشد (والله اعلم).
۳۹ - از ۲۲ مرتبهاي كه نام «جن» در قرآن آمده است، ۱۴ مورد آن همراه با «اِنس»
ميباشد. بررسي آزاد و مستقل از پيش زمينههاي ذهني و تصوّرات سنّتي نشان ميدهد
منظور از جن در اين آيات همان آدميان ناشناخته، غريبه، پنهانكار، فريبكار، منافق
صفت و... است، و منظور از اِنس، آشنايان، مردم شناخته شدة هم زبان و هم وطني كه با
آنان مأنوس هستيم. رك به نوشته «جنّ و انس» در قرآن از همين قلم.
۴۰ - ممكن است در زمان ما كساني كه با تاريخ اسلام و فرهنگ قرآن آشنايي كامل
ندارند، عنوان «كافران» را معادل مردم ناباور به دين، لائيكها و دگرانديشان تصوّر
كنند، در حالي كه اين عنوان، پيش از آنكه جنبه نظري و عقيدتي داشته باشد، جنبه عملي
و اجرايي داشته و به مخالفت و دشمني جدي كافران براي مبارزه با آيين يكتاپرستي و
دفاع از رسومات جاهلي در پرستش بُتها ارتباط داشته است، بنابراين «كَافِرِين» را
بايد جبهه دشمن و كافر حربي، نه حزبي و فكري، تلقي كرد.
۴۱ - همهمه و سر و صدا راه انداختن، به اصطلاح پارازيت فرستادن وسط يک سخنراني
ايجاد اخلال در استماع و ممانعت از گرايش مستمعين به گوينده ميباشد. در قرآن آمده
است که به هنگام قرائت اين کتاب گوش فرا دهيد و سکوت کنيد تا مورد رحمت قرار گيريد
(اعراف ۲۰۴) اما کافران کاملا برعکس عمل ميکردند. آيا کساني كه در روزگار ما به
نام دين و دفاع از ولايت جلسات دگرانديشان را به هم ميزنند و اخلال ميکنند، به
اسلام نزديکترند يا به کفر!؟ به تصريح قرآن «» حتي اگر در جلسهاي آيات خدا مورد
كفر و استهزاء قرار گيرد، حداكثر واكنش ترك موقت جلسه تا تغيير موضوع سخن است (نساء
۱۴۰ و انعام ۶۸).
۴۲ - همچنانکه هر ورزشکار را به رکوردي که زده و مهمترين مدالي که کسب کرده، مورد
ارزيابي قرار ميدهند، خداي غفور و رحيم نيز هم بدترين اعمال آدميان را (مشروط به
تقوا و صداقت) ميبخشد و هم پاداش بهترين اعمال را ميدهد «لِيُكَفِّرَ اللهُ
عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي
كَانُوا يَعْمَلُونَ» (زمر ۳۵). مشابه اين مطلب را در سورههاي ديگر نيز مييابيد.
از جمله: توبه ۱۲۱، نحل ۹۶ و ۹۷، نور ۳۸، عنكبوت ۷ و احقاف ۱۶.
۴۳ - در اين آيه گويا كلمه «جَزَاء» مقدم بر «نار» آمده است تا بر آن تصريح بيشتري
كرده باشد و گرنه به صورت عادي گفته ميشد: ذَٰلِكَ النَّارُ جَزَاءُ الَّذِينَ
كَفَرُوا (والله اعلم).
۴۴ - در جمله «بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ»، فعل كَانُوا دلالت بر
هميشگي بودن و تكوين شخصيتي ميكند، و مضارع آمدن فعل يَجْحَدُون تداوم و پيوستگي
يك عمر انكار لجبازانه را نشان ميدهد.
۴۵ - ضمير جمعي در «بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُون»، با توجه به مصاديق
متنوع كلمه «آيه» در قرآن، كه شامل آيات شريعت (ملفوظ)، طبيعت، تاريخ (في الافاق و
في انفسهم) ميباشد، تكذيب و ناديده گرفتن همه نشانههاي يكتايي خدا را شامل
ميگردد.
۴۶ - جِنّ و انسهاي اين زمان را قدرتهاي اهريمني كه رسانههاي عمومي (راديو،
تلويزيون، مطبوعات و...) را در كنترل خود گرفته و افكار عمومي را در مسير منافع
صاحبان قدرت و ثروت جهت ميبخشند، تشكيل ميدهند. سرنخ بسياري از اين سازمانها
براي مردم ناشناخته (جن) و برخي معلوم و مشخص است، اين سازمانها صدها روزنامه و
مجله و تلويزيون و فرستندههاي جهاني را در كنترل خود دارند.
۴۷ - ابراز انزجار و بيزاري پيرويکنندگان نسبت به پيرويشدگان را قرآن به کرّات
بيان کرده تا سرسپردگان به قدرت و مقلدين چشم و گوش بسته بدانند، فردا به جاي تملق
اربابان خود را لعنت خواهند کرد. از جمله: نحل ۸۴ تا ۸۸؛ يونس ۲۸؛ اعراف ۳۷ و ۳۸؛
بقره ۱۶۶ و ۱۶۷؛ ص ۵۸ تا ۶۴؛ احزاب ۶۶ تا ۶۸؛ ابراهيم ۲۱ و ۲۲؛ سبا ۳۱ تا ۳۳؛
مؤمنين ۴۷ تا ۴۹؛ قصص ۶۲ تا ۷۴؛ صافات ۲۳ تا ۳۴؛ زخرف ۳۶ تا ۳۹؛ ق ۲۰ تا ۳۰.
۴۸ - منظور از «قالوا» در اينجا گفتن عادي نيست، بلکه اعلام موضع سياسي و ابراز
صريح عقيده و آرمان است.
۴۹ - امداد فرشتگان به آدميان به هنگام جان دادن منحصر نميگردد، به صراحت قرآن،
مجاهداني که با انکار اربابهاي دنيايي به ولايت خدا پناه ميبرند و استقامت
ميورزند، مشمول امداد ملائک قرار ميگيرند و با فرو ريختن ترس و اندوه بر دشمنان
غلبه ميکنند. تحقّق فعل مضارع: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَهُ» را در
جنگهاي بدر و احد و خندق و غير آن نيز خواندهايم (آلعمران ۱۲۴ و ۱۲۵؛ انفال ۹ و
۱۲) و هم امروز ميبينيم کساني که از طاغوتهاي زمانه اجتناب ميکنند و به نظامات
استبدادي آنان کفر ميورزند، چگونه ترس از زندان و شکنجه و اعدام از آنان فرو
ميريزد و بشارت الهي، بيم و هراس و غم و غصهشان زائل ميکند.
۵۰ - ترکيب «خوف و حزن» که ۱۶ بار در قرآن تکرار شده (۱۲ بار با جمله: لا خوفٌ
عليهم و لا هم يحزنون)، اشاره به دو عامل مهم و تأثيرگذار در انگيزهها و عملکرد
آدمي دارد؛ اولي ترس از مرگ و آسيب به جسم و جان و دومي حزن و غصه از دست دادن مال
يا برخورداريهاي ديگر است. قرآن دائماً اين دو عامل را مطرح ميسازد و ابليس نيز
از همين دو زاويه بني آدم را با وعده شجره خلد (زندگي جاويد) و مُلک کهنه نشدني
(برخورداري ابدي) فريب ميدهد (طه ۱۲۰).
۵۱ - كلمات ملئكه و شيطان هر دو ۶۸ بار در قرآن تكرار شدهاند. اگر كلمات: مَلَك،
مَلَكاً، مَلَكين و ملائكه را نيز به كلمه الملئكه، و كلمات:شياطين، شيطاناً و
شياطينهم را هم به كلمه شيطان بيفزاييم (كل موارد كاربرد)، در هر دو مورد به رقم ۸۸
ميرسيم!! اين تساوي عددي و آماري نيز مؤيد اين حقيقت است كه شيطان نماد همه بديها
و انرژيهاي منفي، و فرشتگان نماد كارگزاران رحمت خدا و انرژيهاي مثبت عالماند.
اين است معناي «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي
الْآخِرَه».
۵۲ - «تَدَّعُون» از ريشة دَعَوَ (خواندن، خواستن و ياري طلبي) در باب افتعال، به
شدت خواستن را ميرساند. آن را تمنّي و آرزو هم گفتهاند. آيات ۲۷ ملك و ۵۷ يس در
همين باب است.
۵۳ - تأكيد بر اين كه من از تسليم شدگانم «وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِين»،
اعلام پيشاپيش آمادگي براي پذيرش حق و نفي تعصّب به نظر شخصي ميباشد. پيامبر(ص)
نيز مأمور بود اول تسليم شده به حق باشد (زمر ۱۲ و انعام ۱۶۳).
۵۴ - جملات مقايسهاي ميان دو چيز يا دو نفر جمعاً ۱۹ بار در قرآن تكرار شده است،
اما اين آيه تنها موردي است كه ظاهراً مقايسه نه ميان دو چيز، بلكه ميان طيف رفتاري
مطرح است، يعني هم خوبي كردن در سطوح و درجات مختلف است، و هم بدي كردن. اين نكته
را تكرار حرف «لا» ميرساند «وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَهُ وَلا السَّيِّئَه...».
۵۵ - در آياتي مشابه به جاي «دفاع» فعل «يَدْرَءُونَ» (از ريشة «درء»، به همان
معناي دفع) را به كار برده كه بيشتر به معناي از خود دور كردن است:
«...وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّيِّئَهَ...» (رعد ۲۲)، «أُولَٰئِكَ
يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ
السَّيِّئَه...» (قصص ۵۴).
۵۶ - مشابه چنين توصيهاي را در اين آيات نيز مييابيد: مؤمنين ۹۶، رعد ۲۲، و قصص
۵۴.
۵۷ - قرآن دوبار از «حظ عظيم» سخن گفته است؛ يکي آيه ۷۹ سوره قصص که آن را از چشم و
دل مردم دنيابين نشان ميدهد، ديگري همين آيه كه «حظ عظيم» را در تسلط بر نفس و
پاسخ بديِ ديگران را با خوبي دادن شمرده است. جالب اينکه در هر دو آيه، جمله: «وَلا
يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ» تکرار شده است. صبر اولي در برابر جاذبههاي
فريبنده دنيا، و صبر دومي در برابر خشم و انتقام گيري است
۵۸ - همچنانکه ورود ميکرب يا غذاي مسموم به بدن موجب اختلال در نظام طبيعي آن و
بيماري ميگردد، شيطان نيز با تحريکاتش در مناسبات انسانها و ايجاد اختلاف و
مشاجره و فضاي دوستي را مسموم ميسازد. اين واژه در ۴ سوره قرآن (اسراء ۵۳، اعراف
۲۰۰، فصلت ۳۶ و يوسف ۱۰۰) تکرار شده و همواره فعل «نزع» به شيطان نسبت داده شده
است.
۵۹ - سجده، تنها سر به سجّاده ساييدن نيست، سجدة همه موجودات جهان براي خدا، تسليم
شدن به قوانين الهي و در خدمت بودن آنان است. همه موجودات به صورت تکويني سجده
کننده آفريدگارند، مگر انسان که با اختيار و آگاهي چنين ميکند (يا نميکند).
۶۰ - منظور از تسبيح دائمي فرشتگان، ايفاي نقش مثبت و تکاملبخش در جهان هستي است.
۶۱ - ن ك به آيه ۱۲ سوره اسراء «وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ
فَمَحَوْنَا آيَهَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَهَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا
فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ
شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً».
۶۲ - «يَسْأَمُونَ» از ريشة «سأم»، نوعي ملالت و خستگي است. اين كلمه در آية ۴۹
همين سوره و آية ۲۸۲ سوره بقره نيز آمده است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان