سوره شورى۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - حاء، ميم.
۲ - عين، سين، قاف.۲
۳ - بدين گونه خداوندِ فرادستِ فرزانه به تو و کساني (پيامبراني) که پيش از تو
بودند۳ وحي ميکند.
۴ - هر آنچه در آسمانها و زمين است، فقط از آنِ اوست و هم اوست بسيار بلند مرتبه
عظيم.۴
۵ - آسمانها (كهكشانها) از فراز خود در آستانة شکافته شدناند۵ و فرشتگان (با
ايفاي نقش مثبت خويش) يکسره به ستايش پروردگارشان در تسبيحاند۶ و (با امدادشان در
خدمت رشد و کمال آدمي) براي زمينيان طلب پالايش و پاکي (از پليديها) ميکنند،۷
آگاه باشيد که مسلماً خدا همان بسيار بخشندهِ رحمتگستر (بر مؤمنان) است.
۶ - و کساني که به غير خدا اوليايي (دوست و تكيهگاهي) بر ميگيرند، (همان) خدا نگه
دارنده۸ (حساب اعمال) آنهاست و تو وکيل آنها نيستي (کار آنها به تو سپرده نشده
است).۹
۷ - و بدين سان (پيام) خواندني ِ۱۰ رواني۱۱ بر تو وحي کرديم تا مردمان مکه۱۲ و
پيرامونش را (نسبت به عواقب اعمالشان) هشدار دهي و (نيز) از روز گِرد
آمدن۱۳ (آدميان در قيامت) که گروهي در بهشت و گروهي در آتش سوزان خواهند بود، بيم
دهي.
۸ - و اگر خدا ميخواست۱۴ (مشيت و نظاماتش ايجاب ميکرد)، همة آنان را اُمتي۱۵ واحد
قرار ميداد (با اهداف و انگيزههايي يکسان ميآفريد)، اما کساني را (که به موهبت
اختيار، ايمان آورده و عمل صالح کردهاند) طبق نظاماتش در (سايه) رحمت خويش در
ميآورد و ستمگران را هيچ دوست و ياوري نخواهد بود.
۹ - با اين حال، آنان غير خدا را به دوستي (سرپرستي) خود گرفتند،۱۶ حال آن که تنها
خدا دوست و سرپرست (کارساز) است۱۷ و هم او مردگان را زنده ميکند و هم اوست که بر
هر چيزي نظامبخش (قدر و اندازه گذار) است.۱۸
۱۰ - در هر آنچه اختلاف کردهايد، داورياش (ارجاع به) سوي خداست. اين است خدايي که
صاحب اختيار من است،۱۹ (بنابراين) بر او توکل کردهام و (پس از هر خطا و اشتباهي)
به سوي او باز ميگردم.۲۰
۱۱ - (همان) پديد آورنده آسمانها و زمين (از عدم، که) براي شما همسراني از (جنس)
خودتان قرار داد، و از چارپايان نيز جفتهايي (در خدمت شما) آفريد،۲۱ نسل شما را در
اين (ازدواج و توالد و تناسل) تکثير و پراکنده ميسازد. هيچ چيز همانند او نيست و
او بس شنوا و بس بيناست.
۱۲ - کليد گنجينههاي آسمانها و زمين تنها به دست اوست؛۲۲ (به اين ترتيب) بر هر که
خواهد (متناسب با استعداد و تلاش او) روزي بسيار دهد يا تنگ گرداند، بيگمان او بر
همه چيز علم كامل دارد.
۱۳ - براي شما از دين (واحدِ توحيدي) همان (اصولي) را مقرّر داشت۲۳ که نوح را به آن
سفارش کرده بود، و آنچه بر تو وحي كرديم و آنچه به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش
کرديم،۲۴ (جز اين نبود) که دين (قانون الهي) را برپا داريد و در آن گروه گروه
نشويد. (مسلماً) آنچه مشرکين (اختلافكنندگان از اهل کتاب) را به سوي آن فرا
ميخواني، برايشان گران ميآيد. (بايد بدانند) خدا هر که را خواهد (شايسته بداند)
به سوي خويش برميگزيند و آن را که (از گمراهي) برگردد، به سوي خويش رهبري
ميکند.۲۵
۱۴ - و (اما يهوديان و مسيحيان) گروه گروه نشدند، مگر پس از آگاه شدن۲۶ (اختلافشان
آگاهانه بود نه از روي بيخبري. چرا و چگونه!؟) به خاطر خوي برتريجويي۲۷ (رقابت در
جاه و مقام) و اگر کلمهاي (مهلت و مکانيسم تعويق عذاب در عمر دنيايي) نبود، که از
سوي پروردگارت، تا زماني معين (پايان عمر، بر مکانيسم علت و معلولي در بازتاب فوري
اعمال) پيشي گرفته است،۲۸ ميان ايشان (بيدرنگ) اجراي حكم ميشد (عذاب ميشدند)، و
هر آينه کساني که پس از آنها (نسلهاي اوليه اهل کتاب) وارث کتاب (تورات و انجيل
شدند) درباره آن سخت در شک و ترديداند.
۱۵ - پس براي (تحقّق) اين (هدف توحيدي) دعوت کن و همان گونه که فرمان يافتهاي
استوار باش و از نظريات (غير توحيدي) آنان پيروي مکن و (براي ايجاد وحدت با اهل
كتاب، با تکيه بر مشترکات) بگو: من به همه کتابهايي که خدا نازل کرده ايمان دارم و
فرمان يافتهام ميان شما به عدالت رفتار کنم؛۲۹ خدا پروردگار ما و پروردگار شماست،
(نتيجه) اعمال ما براي ما و (نتيجه) اعمال شما براي شما است، جدالي (براي اثبات
برتري) ميان ما و شما نيست،۳۰ خدا همه ما را (در رستاخيز براي داوري) گِرد خواهد
آورد و سرانجام (همه امور) به سوي اوست.۳۱
۱ - سورة شوري آخرين سوره مكي است كه در سيزدهمين سال
بعثت در آستانة هجرت به مدينه نازل شده و از آنجايي كه در سرفصل دورهاي نوين قرار
دارد، مشتمل بر مسائل و موضوعات آينده و راهنماييهاي لازم براي ابتلائات آتيه
مسلمانان در مدينه ميباشد. نامي كه (با اتخاذ از آية ۳۸) براي اين سوره معين شده،
بيانگر نظامي است كه ميبايست در آينده حاكم شود و موضوعاتي كه در سوره مطرح گشته،
دقيقاً همانهايي است كه مجتمع آيندة مسلمانان در شهر نمونه پيامبر (مدينه النّبي)
به آن نياز داشته است. در مكه مسلمانان از خود حاكميت و ولايتي نداشتند و تحت سلطه
ظالمانه كافران زندگي ميكردند، ولي اكنون كه قرار است با هجرت به مدينه شالودة
نويني را پيريزي نمايند، بايد حكومت و نظام نمونهاي براي مشاهده جهانيان برپا
سازند.
مهمترين موضوعاتي كه در رابطه با اين تحوّل زيربنايي در سورة شوري مطرح گشته از
اين قرارند:
* محوريت قرآن به عنوان كتاب راهنماي عمل و
قانون اساسي جامعة نوين. آغاز و انتهاي اين سوره (آيات ۳ و ۵۲) كه جنبة فهرست و
جمعبندي نهايي دارد، بر «وحي» تصريح دارد. همچنين آياتي در متن سوره.
* دنياطلبي به عنوان آفت پس از پيروزي و رهايي
و رفاه. رزق الهي و الگوي مصرف (آيات ۱۲، ۱۹، ۲۰، ۲۷، ۳۶ و ۴۸).
* سياست صبر و شكر به هنگام مشكلات و
برخورداريها، تنگي و گشايش روزي.
* مختصات جامعه نمونه ايماني (آيات ۳۶ تا ۴۴).
* سعه صدر و كرامت نفس در ارتباط با اهل كتاب
(آيات ۱۳ تا ۱۷).
* جهانبيني توحيدي. مالكيت بر هستي، مشيّت
خدا، ولايت، صيرورت، اختيار و آزادي انسان، استجابت، آخرت و نقش اعمال آدمي.
در اين سوره ۵۳ آيهاي ۶۹ بار نامهاي نيكوي الهي آمده است (الله ۳۲ بار، ربّ ۱۰
بار و اسماء ديگر ۲۷ بار). به خصوص در ۱۲ آيه ابتداي سوره و آيات ۱۹ تا ۲۹ اين
اسماء تمركز بيشتري پيدا كردهاند.
سوره شوري را ميتوان با توجه به مضامين آن به هشت فصل تقسيم كرد: ۱- معرفي وحي
(آيات ۱ تا ۶)؛ ۲- آثار و نتايج وحي (۱۲ تا ۱۷)؛ ۳- تعميم وحي (۱۳ تا ۱۶)؛ ۴-
عملكرد انسانها در برابر وحي (۱۷ تا ۲۶)؛ ۵- توحيد ربوبيّت در تدبير روق و حيات
(۲۷ تا ۳۵)؛ ۶- ويژگيهاي جامعة نمونه ايماني (۳۶ تا ۴۳)؛ ۷- قيامت، اختيار و مشيّت
(۴۴ تا ۴۹)؛ ۸- بازگشت به وحي (۵۰ تا ۵۳).
۲ - در ميان ۶ سورهاي که به «حواميم» معروفاند، سوره شوري تنها سورهاي است که در
کل قرآن، داراي دو حروف مقطعه مستقل ميباشد و دو آيه آن به اين حروف اختصاص داده
شده است. «حم»، آنچنانکه قبلا گفته شد، اشاره به رحمت و حکمت الهي دارد. حرف «ع»
ارتباط اين سوره را با سوره مريم (با حروف مقطعه «كهيعص» كه مشتمل بر حرف «ع» است)،
حرف «س» ارتباط آن را با سورههاي ۲۶، ۲۷، و ۲۸ (با حروف مقطعه «طسم» و «طس»)، و
حرف «ق» ارتباط آن را با سوره «ق» (سوره ۵۰) برقرار ميسازد. براي توضيحات بيشتر به
نوشته «حروف مقطعه قرآن» از اين قلم مراجعه نماييد.
۳ - كلمه «وحي» بر انتقال پيام به شيوهاي غير متعارف دلالت ميكند. در قرآن آمده
است، زكريا(ع)، كه با بشارت تولد يحيي دچار لكنت زبان و ناتوان از سخن
گفتن شده بود، مردم را از محراب عبادت با ايما و اشاره به تسبيح شبانه روزي خدا
توصيه ميكرد (مريم ۱۱). اين وحي انساني است به انسانهاي ديگر به شيوه غير متعارف.
سخن گفتن پنهاني و توطئه گرانه شيطان صفتان عليه پيامبران را نيز قرآن وحي ناميده
است (انعام ۱۱۲ و ۱۲۱). علاوه بر پيامبران، به زنبور عسل (نحل ۶۸)، طبقات جوّ زمين
(فصلت ۱۲)، خود زمين (زلزال ۵)، حواريون حضرت عيسي (مائده ۱۱۱)، و مادر موسي (اعراف
۱۶۰) نيز وحي شده است.
۴ - دو نام «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» در انتهاي آية ۴ از دو زاويه به كيفيت و كميّت
آسمانها (عالم كهكشانها) و زمين نظر ميكند؛ از نظر كيفيت، آفرينش و تدبير حكيمانة
آن «عالي» است، و از نظر ابعاد و اندازه «عظيم» است.
۵ - شکافته شدن آسمانها از فراز آنها، از معضلات قرآني است که اقوال مختلفي در
تفسير آن گفته شده است؛ برخي با استناد به آيات ۹۰ و ۹۱ سوره مريم، اين فروپاشي را
ناشي از گفتار ناهنجار مشرکان در فرزند قائل شدن براي خدا شمردهاند. برخي نيز در
ارتباط با آيات قبلي و محور اصلي سوره، اين شکافتن را ناشي از مهابت و عظمت وحي
دانستهاند. احتمال ديگري نيز وجود دارد که مرتبط با اصل «انبساط عمومي جهان» و
گسترش گيتي ميباشد. مطابق نظريه معروف مه بانگ (Bing Bang)،
جهان با انفجاري عظيم از يک نقطه آغاز شد و در شکل شيپور مانند انبساط عمومي،
همچنان از فراز خويش در حال «انفطار» و پيشروي و شکافتن پردة عدم و آفرينش جديد
است.
کلمه «فطر» ۲۰ بار در قرآن تکرار شده که ۱۳ بار آن درباره آفرينش آسمانهاست. اگر
در کلمه «خلق» مفهوم ساختن، و در کلمه «بدع» ابتکاري و ابداعي بودن آفرينش آسمانها
مورد نظر باشد، در کلمه «فَطَرَ»، شکافتن عدم و ايجاد خَلقي نو مورد نظر است و اين
امر مسلم همچنان ادامه دارد. چنين برداشتي با توجه به منظر آيات قبلي متناسبتر
مينمايد (والله اعلم).
۶ - «سباحه» شناوري و حرکت منظم در مسير و مداري معين است. وقتي قرآن تأکيد ميکند
هر آنچه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح ميکنند، جوش و خروش و جنبشي در عالم
را نشان ميدهد که به سوي هدفي کمال آفرين در حركت است. همچون کارخانهاي عظيم با
هزاران کارگر و کارمند و مهندس و تکنيسين و مهارتهاي ديگر كه هر يک وظيفهاي در
رفع عيب و نقص از امور متنوع و پيچيدة کارخانه را به عهده دارند.
۷ - به راستي فرشتگان چگونه براي آدميان طلب آمرزش ميکنند؟ معناي ريشهاي غفران،
پوشاندن و پاک کردن است، اگر معلمان در تعليم و تربيت دانش آموزان را از تاريكيهاي
ناداني به نور و دانش راهنمايي ميكنند، فرشتگان نيز در مدرسه هستي با انرژيهاي
مثبت خويش چنين نقشي دارند. در اين سوره به اجراي اين نقش آنان براي همه زمينيان، و
در سوره محمد (آيه ۷)، براي مؤمنين تصريح شده است.
۸ - «حفيظ» به معناي محافظ و مراقب بندگان از نامهاي نيکوي الهي است. در قرآن ۴
بار به پيامبر هشدار داده شده، و خود آن رسول نيز تأکيد کرده است که وظيفة پاسداري
و مراقبت از ايمان و عملکرد مردم را ندارد (انعام ۱۰۴ و ۱۰۷، نساء ۸۰، شوري ۴۸).
۹ - وکيل نيز از نامهاي نيکوي الهي است که شايسته است بندگان به او توکل کنند. اين
نام در قرآن با اوصاف: «کفي بالله وکيلاً» (خدا در کارگزاري کافي است- ۶ بار)، «هو
علي کل شيء وکيل» (او بر هر چيزي وکيل است- ۳ بار)، «نعم الوکيل» (چه وکيل خوبي)
و... تکرار شده است. جالب اين که همچون نام «حفيظ» ۷ بار نيز به پيامبر (ص) هشدار
داده شده است که پاسدار مردم نيست و خدا وکالت بندگان را به او نسپرده است (انعام
۶۵ و ۱۰۷، يونس ۱۰۸، زمر ۴۱، شوري ۶، اسراء ۵۴، فرقان ۴۳). شگفتا، خدا چنين
اجازهاي به پيامبر عظيمالشأنش نداده، اما كساني از موضع وکالت ملت و پاسداري از
عقايد و اعمال مردم ادّعاي ولايت مطلقه ميکنند!!
۱۰ - واژه «قرآن» از ريشه «قَرَءَ»، در اصل مصدر به معني خواندن است. به آنچه بر
پيامبر مکرم اسلام(ص) نازل شده، به اعتبار آن که متني خواندني است، قرآن گفته
ميشود (به سوره قيامه آيات ۱۷ و ۱۸ نگاه کنيد).
۱۱ - «عربي» نيز وصفي است براي قرآن، به معناي فصيح و روشن، واژه مقابل آن «عجمي»
به معناي گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاري کلمات نيز براي روشن کردن آنها در تلفظ
با زير و زِبَرگذاري ميباشد.
۱۲ - در اينجا به جاي نام مکه، عنوان «اُم القري» را به کار برده تا به نقش مرکزي و
محوري آن در ميان قبايل پراکندة عرب اشاره کرده باشد.
۱۳ - درست است که وصف «جمع» در قرآن عمدتاً (حدود ۳۰ بار) به گِرد آمدن مردم در
قيامت اطلاق شده است، اما در آيه ۳ سوره قيامه (أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ
نَجْمَعَ عِظَامَهُ) نيز به جمع شدن اجزاء پوسيده استخوانها در قيامت اشاره دارد.
۱۴ - مطرح كردن مشيّت خدا در اينجا شايد پاسخ به اين سؤال مقدّر باشد كه «چرا خدا
ما را به گونهاي خلق نكرده كه همه سعادتمند و بهشتي شويم»!؟
«مَن يَشَاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه ميشود، ممكن است با «دلبخواه» مصطلح در
زبان فارسي اشتباه شود، اما مشيت خدا همان نظامات و قوانين اوست كه هر كس خود را با
آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ
ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس لياقتها.
۱۵ - آدميان در دوران پيش از موهبت اختيار و دميده شدن روح الهي، همچون حيوانات، در
پيروي از غرائز، امتي يکسان بودند و پس از ماجراي ابليس و بعثت پيامبران براي هدايت
بنيآدم در دوراهيهاي زندگي بود که اختلاف آغاز گرديد (بقره ۲۱۳).
واژة «امت» در قرآن علاوه بر انسان، در مورد همه موجودات روزي زمين و پرندگان
آسمان، به دليل اشتراکشان در پيروي از غرائز و فرمان ژنها به كار رفته است: «وَمَا
مِنْ دَابَّهٍ فِي الْأَرْضِ وَلا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ
أَمْثَالُكُمْ...» (انعام ۳۸).
۱۶ - معناي ولايت را جز در ارتباط با مناسبات جامعه قبيلهاي عربستان در ۱۴ قرن قبل
نميتوان شناخت و معادل فارسي «دوستي» رسانندة كامل بار معنايي آن نميباشد. در
فقدان دولت مركزي و قانون پذيرفته شدة عمومي در دوران جاهليت، «وِلاء» واكنشي در
برابر ناامني و قتل و غارت بود و دوستي ميان تعدادي قبيله و همبستگي آنها با
يكديگر، سّد محكمي در برابر غارتگران پديد ميآورد. «ولايت»، شكل سادة روابط سياسي
و پيمانهاي نظامي ميان چند كشور در روزگار ماست و جنبة فردي آن در كنارجنبة
اجتماعياش بسيار كمرنگ ميباشد. متأسفانه دولتهاي به ظاهر اسلامي در صدة اخير،
اغلب يا همپيمان و وابسته به بلوك شرق (روسيه و چين)، يا بلوك غرب (آمريكا و
انگليس و...) بودهاند، حال آنكه قرآن از «بِطَانَه» گرفتن بيگانگان (مشاور همراز و
نزديك)، مسلمانان را نهي كرده (آلعمران ۱۱۸) و آنها را از نفوذ غيرخوديها
«وَلِيجَه» در اركان اجتماعيشان برحذر داشته است (توبه ۱۶).
۱۷ - مفرد و معرفه ذكر شدن « هُوَ الْوَلِيُّ» در برابر «أَوْلِيَاء» كه جمع آمده
است، تأكيدي است بر انحصار ولايت براي خدا.
۱۸ - «قدير» از ريشة «قدر» سازماندهي، اندازهگذاري و نظامبخشي است که البته پايه
يا محصول قدرت و توانايي ميباشد.
۱۹ - مشرکين (برحسب آيات متعدد قرآن) به «الله» باور داشتند، ولي با توسّل به
بُتها و شفيع گرفتن آنها در حاجتهاي دنيايي، «ربوبيت» را، که پناه بردن به
«ارباب» عالم هستي و دوري از شرکت دادن ارباب متفرق دنيايي در امر پروردگار است،
عملا نقض ميکردند. در اين آيه پيامبر به مشرکين ميفرمايد: ارباب من همان الله است
(نه فرشتگان، بُتها و اربابان دنيايي).
۲۰ - «اِنابه»، همچون توبه، معناي بازگشت و رجوع به سوي خدا است، اما انابه، به
توبه پي در پي پس از هر خطا و گناه توأم با اخلاص گفته ميشود. زنبور عسل را نيز به
دليل آمد و رفت مکررش به کندو «نوب» ميگويند و «نوائب» همان حوادث ناگوار پي در پي
است.
۲۱ - اشاره ضمني به آفرينش چهارپايان به صورت ازواج، به شکل جمله معترضهاي وسط اين
آيه آمده است تا چنين نعمتي را، که در آيه ۶ سوره زمر به ۸ جفت از آنان در خدمت
انسان اشاره شده «...وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَهَ
أَزْوَاج...»، مورد تأکيد قرار دهد. و گرنه جمله «يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ» عليالظاهر
به زوجيت آدمي برميگردد (نه چهارپايان)، مگر آن که بهرهمندي از نعمات چارپايان
(شير، گوشت و...) را رزقي براي رشد و گسترش آدميان بدانيم؟
۲۲ - «مَقَالِيد»جمع مِقلاد، خزائن يا كليدهاي آن است. از اين ريشه دو بار نيز كلمه
«قلائد»، جمع قلاده، در قرآن آمده است (مائده ۲ و ۹۷)؛ تقليد هم كه نوعي وابستگي و
سرسپردگي است از همين ريشه ميباشد. مفهوم حفظ و تثبيت در همه اين موارد مشهود
است.
۲۳ - به تصريح قرآن، که بارها تکرار شده، فقط يک دين پذيرفته شده الهي وجود دارد؛
آنهم دين تسليم به خدا (نه شيطان يا نفس) است، دين اسلام همچون رودخانهاي است که
در فواصل مختلف نهرها و شعبههايي از آن جدا ميشود. اين شعبات را «شريعت»
ميگويند. طبق آيه ۸۳ سوره شوري، خداوند، همچنانکه قبلا شرايعي براي نوح و ابراهيم
و موسي و عيسي (عليهم السلام) جاري ساخته بود، از آن «دين واحد» شريعتي براي پيامبر
اسلام جاري ساخت.
«شَرْع» در لغت به آنچه واضح و آشكار باشد گفته ميشود. مثل ماهي كه به سطح آب آمده
و نمايان گردد (اعراف ۱۶۳). از آنجايي كه دين خدا آشكار و خالي از ابهام و در سطح
درك همگان است، كلمة شرع به گونه مجازي به هدايتهايي كه خداوند براي اُمتهاي
مختلف نازل كرده گفته شده است و شريعت عنواني است براي اين رهنمودها. اين كلمه ۵
بار در قرآن آمده است (اعراف ۱۶۳، مائده ۴۸، شوري ۱۳ و ۲۱، جاثيه ۱۸).
۲۴ - نكتة قابل تأمل و تدبّر در اين آيه، به كار بردن فعل «أَوْحَيْنَا» در مورد
پيامبر اسلام و فعل «وَصَّيْنَا» در مورد ساير پيامبران است. همچنين فاصله افتادن
ميان توصيه به نوح و توصيه به انبياء ديگر، و تفاوت «وَصّيٰ» و «وَصَّيْنَا» در
مورد آنان ميباشد كه فاعل اولي به الله برميگردد و دومي به ضمير «نا». احتمال هم
دارد كه در جمله «وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْك» حرف واو سوگند باشد. در اين صورت
چنين بايد ترجمه كرد: «سوگند به آنچه بر تو وحي كرديم (به شهادت آيات قرآن دربارة
انبياء گذشته) كه براي شما (مسلمانان) همان چيزي را تشريع كرده كه به نوح سفارش
كرده بود و همان چيزي كه به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم كه...»
۲۵ - «اجتباء» با انتخاب و اصطفي تفاوت معنايي ظريفي دارد. «جبايت» نوعي جمع کردن
اجزاء پراکنده است و در مورد آدمي نوعي سامان يافتن از پراکندگي ذهني و به سوي خدا
متوجه شدن است كه آن را «اجتباء» ميگويند. اما در كلمه «انتخاب» نوعي نخبه گزيني،
و در «اصطفي» نوعي تصفيه و پالايش مورد نظر ميباشد.
۲۶ - آيات بسياري در قرآن (از جمله: هود ۱۱۰، فصلت ۴۵، سجده ۲۵، آلعمران ۱۹ و...)
در مورد اختلافات قوم بنياسرائيل پس از نجات از شرّ فرعون سخن گفته و تأکيد کرده
است که اين اختلافات از تورات و ناآگاهي و بيخبري نسبت به شريعت نبوده است، بلکه
اتفاقاً پس از علم و آگاهي (آلعمران ۱۹، شوري ۱۴، و جاثيه ۱۷) و دريافت «بينات»
(آلعمران ۱۰۵ و بقره ۲۱۳) به خاطر خوي «بغي»، يعني زياده خواهي و رقابت بر سر مال
و موقعيت پديد آمده است.
اين سؤال در زمان ما نيز همواره مطرح ميشود که چگونه کساني كه يک عمر درس دين
خواندهاند، آن را به راحتي قرباني منافع دنيايي خود ميکنند!؟ اكثر مردم چنين
ميپندارند که دين همچون فيزيک و شيمي و تاريخ و جغرافياست که دانستنش الزاماً
پايبندي به دنبال آورد. آنها با اين پندار عملا گرايش به خير و شرّ و جاذبه دوگانه
رحمن و شيطان و اختيار و انتخاب آدمي را ناديده ميگيرند. در حالي كه دين قانوني
بيش نيست که همچون قوانين بشري، تنها با تمكين به اصول آن تأثير ميکند.
۲۷ - «بغي» طلب كردن چيزي با تمايل و تجاوز از حدّ است. باغي بودن در مصرف محرمات،
تمايل نشان دادن به خوردن و سوء استفاده از جواز شرعي در موارد اضطرار است.
۲۸ - سراسر جهان را نظمي فرا گرفته که کوچکترين خلاف قانون را برنميتابد و بيدرنگ
آن را دفع و طرد ميکند، به استثناي انسان که به دليل موهبت اختيار و مهلت و مدتي
که خداوند به اين وجود عنايت کرده، عکسالعمل و بازتاب رفتار منفي او تا روز قيامت
به تعويق ميافتد. اين مکانيسم را قرآن در آيات متعددي، «کلمه پيشي گرفته» (کلمه
سبقت من ربک)، يا کلمه جداکننده (کلمه الفصل) ناميده است (يونس ۱۹، هود ۱۱۰، طه
۱۲۹، فصلت ۴۵، شوري ۱۴ و ۲۱).
۲۹ - رعايت عدالت در مورد مخالفين و دشمنان را از جمله در آيات ۲ و ۵ سورة مائده به
تفصيل ميبينيم.
۳۰ - در اين ده آيه توصيه در ارتباط با اهل كتاب به پيامبر سالم، و به پيروي از او
به مسلمانان، شده است: ۱- دعوت به وحدت، ۲- مقاومت در مسير حق، ۳- عدم اطاعت از
نظريات ناحق آنان، ۴- اظهار ايمان به همه كتابهاي آسماني، ۵- اعلام مأموريت خود در
رفتار عادلانه با آنان، ۶- اعلام ايمان به خداي مشترك، ۷- اعلام مأموريت نداشتن در
مراقبت بر اعمال آنان، ۸- نفي مجادله با اهل كتاب، ۹- توجه دادن به روز رستاخيز،
۱۰- بازگشت همه امور به خدا.
۳۱ - معناي «صيرورت»، شدن و تحوّل يافتن و رسيدن است. اهل لغت «مصير» را مصدر ميمي
و اسم مکان به معناي بازگشتگاه گرفتهاند. اما «مصير» با «مرجع» و «مسير» فرق دارد؛
در اين لغت، توجه به سرانجام تحولات و محصول فرآيند مورد نظر است. مشتقات اين واژه
۲۹ بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الي الله تصير الامور، اليک المصير، الي الله
المصير، الي المصير، الينا المصير، بئس المصير، ساءت مصيرا، مصيرکم الي النار؛ و
نيز ۱۴ بار به جملات: بئس المصير، ساءت مصيراً، به سير تحوّل و سرنوشت ستمگران و
كافران اشاره شده است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان