سوره شورى
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۶ - و کساني (از اهل کتاب يا مشرکين) که دربارة خدا (يكتاپرستي و نفي واسطهها) پس
از پذيرش آنچناني (دعوت رسول) او مجادله (بگو و مگو) ميکنند، دليل آنها نزد
پروردگارشان بيپايه است۳۲ و بر آنها خشمي است (از سوي خدا و خلق) او و
عذابي سخت در پيش دارند.
۱۷ - همان خدايي که کتاب را به حق نازل کرده و (نيز) ميزان (ترازوي عدالت) را.۳۳
و تو چه داني؟ شايد ساعت (قيامت) نزديک باشد.۳۴
۱۸ - آنهايي که به آن (روز داوري) باور ندارند، (به حالت تمسخر و انکار)، زودتر
آمدنش را (از مؤمنين) طلب ميکنند، و کساني که ايمان آوردهاند از آن بيمناکاند و
ميدانند که مسلماً حقيقت دارد. آگاه باشيد که منکران ساعت (قيامت) در گمراهي بسي
دوري هستند.
۱۹ - (با وجود اين انکارها) خدا به بندگانش لطف بسيار دارد،۳۵ هر که را
خواهد روزي ميدهد (با وجود انکار، روزيشان را قطع نميكند) و او بسيار نيرومند و
(بر همه) غالب است.
۲۰ - هر کس همواره در پيِ کِشت آخرت باشد۳۶ (سرماية عمر خرج حيات جاويد
کند) بر کِشتهاش ميافزاييم و هر کس همواره در پيِ کِشت دنيا باشد (هميشه به دنبال
اهداف مادي باشد) از همان به او ميدهيم۳۷ و(لي) او را نصيبي در آخرت
نيست (کِشتي نکرده تا درو کند).
۲۱ - آيا آنها (مشركين) شريکاني (واسطههايي در حاجات خود) دارند که آييني بياجازة
خدا براي آنها تشريع کردهاند؟ و اگر نبود آن کلمه فصل۳۸ (مکانيسم
ممانعت از واکنش اعمال و تعويق آن تا پايان عمر)، بيدرنگ ميانشان داوري ميشد
(بازتاب اعمال دامنشان ميگرفت) و بي ترديد براي ستمگران (در آخرت) عذابي دردناک
است.
۲۲ - و (در آن روز) ستمگران را از (عواقب) دستاوردشان سخت در هراس ميبيني۳۹
و همان (هراس) دامنگيرشان خواهد شد، و (در جهت مقابل) کساني که ايمان آورده و
کارهاي شايسته کردند، در باغهاي بهشتي۴۰ (مستقر ميشوند) و برايشان
آنچه خواهند نزد پروردگارشان فراهم است. اين همان برتري بسيار بزرگ است.
۲۳ - همان (پيروزي و سعادتي) که خدا به بندگان مؤمن و نيکوکارش وعده داده است. (اي
پيامبر) بگو من (در ازاي رسالتم) هيچ پاداشي از شما، جز دوستي در ميان خويشاوندان،
نميخواهم۴۱ و هر کس كاري نيك نمايان سازد،۴۲ براي او در آن
نيکي (بزرگتري) ميافزاييم (پاداشي نکوتر عطا ميکنيم) چرا که خداوند آمرزنده
(گناهان) و افزايش دهنده (احسان بندگان) است.۴۳
۲۴ - با اين حال ميگويند (پيامبر) سخناني را به دروغ به خدا نسبت داده است (به فرض
صحّت چنين اتهامي) اگر خدا ميخواست بر دلت مُهر خاتمه مينهاد۴۴ حال آن
كه خدا (همواره) باطل را محو و حق را با کلمات خود تحقّق ميبخشد، مسلماً او به راز
درون سينهها آگاه است.
۲۵ - و اوست آنکه توبه (بازگشت از گناه) را از بندگانش ميپذيرد و از بديها در
ميگذرد و آنچه را ميکنيد ميداند.
۲۶ - و نيز (دعاي) کساني را که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند اجابت ميكند۴۵
و از فضل خويش ايشان را ميافزايد؛۴۶ و(لي) کافران را عذابي سخت است.
۲۷ - اگر خدا روزي (همه) بندگانش را گشايش ميداد، بيشک (بسياري از آنها) سرکشي و
تجاوز ميکردند. ولي به اندازهاي که بخواهد (نظاماتش ايجاب کند) مقرر ميدارد.
بيترديد او (از حال) بندگانش کاملا باخبر و بيناي بر (احوالات) آنهاست (تفاوت روزي
بندگان از روي حكمت و به مقتضاي آزمون است).
۲۸ - اوست آنکه باران (بشارت دهنده)۴۷ را پس از آنکه (مردم) سخت نوميد
شدهاند، ميفرستد و رحمتش را ميگستراند و هموست سرپرست ستوده.۴۸
۲۹ - و از جمله نشانههاي (تدبير و ربوبيت) او آفرينش آسمانها و زمين و جنبندگاني
است که در آنها پراکنده ساخته و همو بر گِرد آوردنشان، آنگاه كه بخواهد (مشيتش
ايجاب کند) تواناست.
۳۰ - و هر مصيبتي به شما برسد، ناشي از دستاورد خودتان است، و (خدا) از بسياري از
آنها ميگذرد (بخش کمي از آنها در دنيا دامنگيرتان ميشود).
۳۱ - و شما ناتوان کننده (خدا) در زمين نيستيد (نميتوانيد نظامات او را ناتوان
سازيد) و به غير خدا هيچ يار و ياوري نداريد.
۳۲ - جدال زباني مشرکين و يهوديان با
مؤمنين، پس از پذيرش اسلام، نوعي زورگويي و قصد تحميل انديشه بوده است. وقتي
عقيدهاي مورد اقبال آگاهانه مردمي قرار گرفت، چنين بگو و مگو و مجادلاتي تعصبورزي
نسبت به آيين آباء و اجدادي خود و دخالت در عقايد ديگران و سلب آزادي ايمان و عقيدة
مردم محسوب ميشود. بيپايه بودن دليل آنها ظاهرا به خاطر تعصبات قومي و نژادي، نه
منطق درست علمي، بوده است.
۳۳ - آنچه از کلمه «کتاب» براي خواننده امروزي قرآن تداعي ميکند، اوراقي ميان دو
جلد است، در حالي که شکل کتاب گرفتن قرآن سالياني پس از رحلت رسول مكرّم رخ داد. در
روزگار گذشته به ندرت کسي سواد خواندن داشت و هر آنچه قرار بود شکل توافق عمومي و
قرار و قانون به خود بگيرد، مکتوب ميکردند. بنابراين «کتاب» قوانين و نظامات ثبت و
ضبط شده تشريعي يا تکويني است. اين يک بُعد پيامي است که بر پيامبر نازل شده است،
بُعد ديگر آن داوري عادلانه است. اين قوانين بايد با «ميزان» به معناي ترازوي عدالت
در ميان مردم پياده گردد. در آية ۲۵ سوره حديد نيز دو کلمه کتاب و ميزان با يکديگر
آمده و اين دو رکن را وسيلهاي براي قيام مردم به «قسط» شمرده است.
۳۴ - ارتباط نزديک بودن قيامت با نيمة اول آيه (نزول كتاب و ميزان) را در جدال
مشركين با مؤمنين بايد يافت. زمان اين داوري (ميزان) بر اساس کتاب (قانون) ميباشد.
۳۵ - معناي «لطيف» در قرآن با آنچه امروز ميفهميم تفاوت بسيار دارد. در کلمه لطف
نوعي ظرافت، دقت، رفاقت و مدارا در اشياء و امور يا گفتار و کردار وجود دارد. مثل
پارچه نازک و لطيف، يا رعايت دقت و ظرافت در جزئيات رفتار. در قرآن آمده است که
اصحاب کهف به کسي که او را براي خريد به شهر ميفرستادند، از ترس آنکه مبادا شناخته
و دستگير شود، توصيه مؤکد کردند با «لطافت» رفتار کند! يعني با احتياط کامل و
مراقبت و هشياري در ميان مردم ظاهر شود. خدا لطيف است، يعني بر جزئيات اعمال مراقب
و از پنهانيترين مراتب آن باخبر است. از توصيههاي حضرت علي(ع) در عهدنامة مالک
اشتر، سفارش به فرماندهان ارتش در رعايت محبت و «لطف» به سربازان است؛ محبّت در
تعهدّات عمومي، و «لطف» در توجه ويژه به مشکلات فردي آنان.
۳۶ - فعل مضارع «يُرِيد» استمرار را ميرساند و فعل «كَان» دلالت بر تكوين شخصيتي و
هميشگي بودن بر حالتي ميكند. جمله «مَنْ كَانَ يُرِيد» جمعاً پنج بار در قرآن
تكرار شده است كه تدبّر در اين موارد حقايق مهمي را آشكار ميسازد: «مَنْ كَانَ
يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا...» (نساء ۱۳۴)؛ «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاهَ
الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا...» (هود ۱۵)، «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَه...» (اسراء
۱۸)، «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّه...» (فاطر ۱۰)، «مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ
الْآخِرَه...» (شوري ۲۰).
۳۷ - در اين آيه کِشت آخرت را با وعده افزايش (نزد له) و کِشت دنيا را با وعده
بهرهمند کردن (نؤته منها) وصف کرده است، تلاش براي آخرت برکت و زيادت دارد، اما
تلاش براي دنيا، در همان حدّ محصول ميدهد.
۳۸ - «فَصْل» جدايي و فاصله افتادن ميان دو چيز است. مثل فصول سال و فصول كتاب.
قيامت نيز كه مستقل و جداي از دنياست «يوم الفصل» ناميده شده است. اما «كَلِمَهُ
الْفَصْل» كه در آيه ۱۴ همين سوره و سورههاي ديگري «كَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ
رَبِّك» ناميده شده است (يونس ۱۹، هود ۱۱۰، طه ۱۲۹ و فصلت ۴۵) ظاهرا مكانيسمي است
كه در مدت عمر دنيايي مانع از بازتاب فوري اعمال سوء ميشود و آن را به تعويق
مياندازد و به گونه جدايي و فاصلة موقت ايجاد ميكند. مثل برخي عوامل بيماريزا كه
سالياني غيرفعال در بدن باقي ميمانند و در شرايط ويژهاي حمله ميكنند.
۳۹ - در قرآن ۸ بار از مشفقين (يا مشفقون) سخن گفته است. در معناي واژه «شفق» نوعي
بيم و نگراني نهفته است كه ناشي از تعلق خاطر به چيزي دوست داشتني و ترس محروم شدن
از آن است. مثل شفقت مادر نسبت به فرزند كه يكسره نگران سلامتي و سعادت اوست.
۴۰ - «رَوْضَات» جمع روضه، به باغ و بوستاني گفته ميشود كه در كنار آب يا اشباع از
آن باشد، بنابراين هر باغي روضه نيست. اين وصف نهايت سبز و خرمي و همراه بودن عامل
حياتي با باغ و بوستان را ميرساند.
۴۱ - اين که منظور از «موده في القربي» (دوستي ميان خويشاوندان) چه کساني است؟ ميان
مفسرين شيعه و سني اختلاف است؛ گروه نخست آنرا به مَوَدت اهل بيت پيامبر(ص) نسبت
دادهاند، و گروه دوم به مَوَدَت ميان خود مسلمانان که معمولا در جوامع بسته و کوچک
اغلب افراد خويشاوند يکديگر هستند.
۴۲ - «اقتراف» از ريشة «قَرْف»، معنائي مشابه اكتساب دارد. در اكتساب مفهوم به دست
آوردن محصول كار غلبه دارد، و در اقتراف، نوعي ظاهر و برملا كردن. مثل كندن پوست
درخت يا پوستة زخم. ما با كردار نيك و بدمان، گويي زشتيها و زيباييها را پرده
برداري ميكنيم و به نمايش ميگذاريم. آيا اگر شمر و يزيد و امثالهم چنان غيظ و
قساوتي در واقعة كربلا به نمايش نگذاشته بودند، چنان تابلويي از ايمان و اخلاق و
ايثار از امام حسين، خاندان و اصحابش در سينة تاريخ نصب ميشد؟ قرآن هر دو وجه مثبت
و منفي را ذكر كرده است:
انعام ۱۱۳ - وَلِتَصْغَىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ
بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (تا دل كساني
كه به آخرت ايمان ندارند، به آنان گرايش يابد و بدان خشنود گردند و آنچه ميخواهند
بكنند).
انعام ۱۲۰ - ...إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا
يَقْتَرِفُونَ (كساني كه كسب گناه - خودپرستي- ميكنند، به زودي جزاي آنچه ظاهر
كردهاند را خواهند ديد).
اين كلمه يك بار ديگر در مورد اموالي كه مردم براي نمايش به ديگران و كسب آبرو و
اعتباري كاذب فراهم ميكنند، آمده است:
توبه ۲۴ - قُلْ إِنْ كَانَ... وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ
تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللهِ
وَرَسُولِهِ... (بگو: اگر... و اموالي كه براي خودنمائي فراهم كردهايد و تجارتي كه
از كسادي آن بيم داريد و خانههايي كه به آن دلبستهايد نزد شما از خدا و رسولش
دوست داشتنيتر است...)
۴۳ - ميگويند شکر نعمت، نعمتت افزون کند. در معناي ريشهاي شکر، نوعي فزوني و
زيادت موجود است. در زبان عربي، چشمه پر آب، گاو پر شير و آسمان پر باران را با
همين واژه وصف ميكنند. شکور بودن خدا، افزايش دادن محصول اعمال نيک بندگان و بارور
کردن آنها است.
۴۴ - در گذشته اغلب مردم سواد امضاء کردن نداشتند و در پايان نامهها مُهر خاتمه
ميزدند. نسبت دادن اين امر به قلب، معناي ويژهاي دارد. از آنجايي که قلب انسان
مرکز پويايي و احساس و انديشه اوست، «ختم قلب» نشانه ايستادن آن است. يعني اگر
پيامبر(ص) از خودش اين آيات را درآورده بود خدا مرکز اين ادراکات را از کار
ميانداخت.
۴۵ - معناي «اجابت» خواستهها، رفع موانع و برآوردن حاجات است که منحصرا در اختيار
خداست. ر.ک. به مقاله «اجابت دعا» در سه قسمت از همين قلم.
۴۶ - در اين آيه افزايش را به جاي اجر و پاداش اهل ايمان و عمل صالح به خود نسبت
داده است، گويي شخصيت و روحية ايماني آنان افزايش مييابد.
۴۷ - واژههاي متعددي در قرآن براي باران به کار رفته است که هر کدام از منظر معيني
به آن مينگرد؛ بيش از همه (۵۹ بار) از واژه «ماء» استفاده شده است. مثل: «انزل من
السماء ماءً» که معناي عام باران است. پس از آن (۱۵ بار) واژه «مَطَرْ» آمده که به
بارانهاي نامطلوب و ناخواسته و مزاحم مثل: باران عذاب و گدازههاي آتشفشان و
امثالهم اطلاق ميگردد. «وابل» نيز که با وبال امر (کيفر کار بد) همريشه است، نام
ديگر باران است. «صَيـِبْ» هم به باراني گفته ميشود که مصيبتبار باشد و خرابي به
بار آورد. مثل طوفانهاي تخريبي (Hurricane). در جهت مقابل، به ريزه بارانهاي
طولاني که به تدريج در زمين نفوذ ميکند «طَلْ» (بقره ۲۶۵) گفته ميشود و ذرات
ريزتر باران را که از تودههاي ابر در ارتفاعات نازل ميشوند، «وَدْقْ» مينامند
(روم ۴۸). اما «غيث» که در اين سوره آمده، اشاره به باران رحمتي دارد که تشنهکامان
در طلب آنند و زنده شدن دشتهاي خشک و تفتيده وابسته به آن است. اين که مصيبتزدگان
و ستمکشيدگان دست به دعاي «يا غياث المستغيثين» به سوي آسمان دراز کرده و
«استغاثه» ميکنند، گويي خود را زمين مردهاي ميبينند که جز باران رحمت ربوبي آزاد
و رهاشان نميسازد.
۴۸ - «ولي» به دوست و سرپرستِ حمايتكننده گفته ميشود، اما مديران و سرپرستان بشري
كارشان بيعيب و نقص نيست، صفت «حميد» نهايت و كمال ستودگي را دربارة «ولايت» خدا
مورد تأكيد قرار ميدهد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان