سوره زخرف۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - حاء ميم.۲
۲ - سوگند به اين کتاب روشنگر (هدايت کننده).
۳ - ما آن را (متن) خواندني۳ رواني۴ قرار دادهايم تا شما انديشه۵ (و به آن عمل)
کنيد.
۴ - و بيترديد (اصل) اين قرآن در اُمّ الکتاب۶ نزد ما (مخزن اصلي علم و اطلاعات)
بس بلند مرتبه و محکم و استوار است.۷
۵ - آيا پس به (دليل) اين که شما مردماني متجاوز از حدّ هستيد۸ (حريم و حدود احکام
را زير پا گذاشتهايد)، اين ذکر (يادآوري بيداربخش) را از شما برميگردانيم؟
(خورشيد رحمت الهي مستقل از گيرنده نور است).
۶ - و چه بسيار پيامبراني که در ميان پيشينيان فرستاديم.
۷ - (ولي) پيامبري براي (هدايت) آنها نيامد، مگر آنکه پيوسته او را به استهزاء
ميگرفتند.۹
۸ - بنابراين (به دليل انكار حق)، نيرومندتر از اينها (مشرکان مكه) را هلاک
کرديم،۱۰ و مثال (نمونه تحقّق يافته) پيشينيان (براي عبرت نسلهاي بعدي) گذشته
(موجود) است.
۹ - و اگر از آنها بپرسي چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ بيترديد خواهند گفت:
همان (خداي) ابَر قدرت عليم آنها را آفريده است!۱۱
۱۰ - همان که زمين را (پس از دوران تلاطم و تزلزل اوليه، آرام همچون) گهوارهاي
براي شما گرداند۱۲ و در آن راههايي براي شما قرار داد تا (به ساير نقاط زمين) راه
يابيد.۱۳
۱۱ - همان که از آسمان باراني به اندازه فرستاد،۱۴ پس به (برکت) آن، سرزمين مرده
(خشك و افسرده) را زنده (سبز و خرّم) کرديم. شما نيز بدينگونه خارج ميشويد۱۵
(رستاخيز امري مادّي همچون بهاران در طبيعت است).
۱۲ - و همان که همه زوجها (گونههاي مختلف) را آفريد۱۶ و براي شما از کشتي و
چارپايان وسيلهاي قرار داد که بر آنها سوار ميشويد.
۱۳ - تا بر پشت (سکان هدايت يا افسار حرکت) آنها قرار گيريد۱۷ و آنگاه که مسلط و
سوار شُديد، نعمت پروردگارتان را ياد آوريد و بگوييد منزه (از شرک) است آن (خدايي)
که اين (وسيله) را رام و مُسَخّر ما ساخت و ما خود قادر به رام کردن آن نبوديم.۱۸
۱۴ - و ما (در سلطه بر طبيعت و رشد علمي) بيترديد به سوي پروردگارمان دگرگون
ميشويم.۱۹
۱۵ - و (مشرکان) براي خدا از ميان بندگانش (فرشتگان مخلوق او) جزيي را (در برآوردن
حاجات) قرار دادند. به راستي که انسان آشکارا بس ناسپاس است.۲۰
۱۶ - آيا خدا از ميان آنچه ميآفريند، دختران را (فرشتگان را که به زعم آنها مؤنث
بودند) برگزيده و شما را به (انتخاب) پسران گزيده است؟۲۱
۱۷ - و (به رغم دختر شمردن فرشتگان) هر گاه به يکي از آنها به چيزي (تولد دختري)
بشارت داده شود که براي (خداي) رحمن۲۲ تمثيل (تصور و بيان) ميکند، در حالي که از
خشم گلوگير شده، چهرهاش (از خشم) تيره گردد.
۱۸ - (و چنين داوري ميکند) آيا کسي که در (شيفتگي) به زيورها پرورش يافته (بزرگ
شده) و در جدالها زبان آوري ندارد۲۳ (ميتواند همسان پسر باشد!)؟
۱۹ - و (آنها) فرشتگان را، که بندگان (خداي) رحمناند، مؤنث پنداشتند! آيا در
(هنگام) آفرينش آنها حضور داشتهاند!؟ اين شهادت (ادّعاي باطل) آنها نوشته (ثبت و
ضبط) خواهد شد و بازخواست ميشوند.
۲۰ - و (با بيخبري از موهبت اختيار) گفتند: اگر (خداي) رحمن ميخواست، ما آنها
(فرشتگان و بُتها) را عبادت نميکرديم۲۴ (به شفاعت نميگرفتيم)، آنان در اين
(ادعا) دانشي ندارند، فقط حدس و گمانه ميزنند.۲۵
۲۱ - آيا قبل از اين (قرآن) کتابي به آنها دادهايم که بدان (دستاويز) چنگ
ميزنند؟۲۶
۲۲ - (خير، استدلال علمي ندارند) بلکه (به عادت تقليد) ميگويند: ما پدرانمان را بر
آييني۲۷ (مسير و جهتي) يافتهايم و با پيگيري آثار (اعتقادي) آنان ره ميپوييم.
۲۳ - و چنين است که پيش از تو هشدار دهندهاي در شهري نفرستاديم، جز آنکه مُرَفهين
(برخورداران از امتيازات اجتماعي) گفتند: ما پدران خويش را بر آييني (نيکو)
يافتهايم و از آثار (فکري) آنها پيروي (تقليد) ميکنيم.
۲۴ - (و پيامبرشان به آنها مي) گفت: حتي اگر آييني هدايت کنندهتر از آنچه پدرانتان
را بر آن يافتهايد عرضه کنم (آيا باز هم نميپذيريد؟ و پاسخ آنها جز اين نبود که
ميگفتند: ما به آنچه (پيامهايي) که شما مأمور (ابلاغ) آن شدهايد منکريم!
۲۵ - پس (در نتيجه انکار لجبازانه حقايق و ادامه شيوههاي باطل) از آنان انتقام
گرفتيم،۲۸ پس بنگر سرانجام تکذيب کنندگان چگونه بود.
۲۶ - و (در برابر پيروان شيوههاي باطل پدران، به ياد آور) ابراهيم را آنگاه که به
پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما ميپرستيد، به جدّ مبري هستم۲۹ (آلودگي شرک را
نميپذيرم).
۲۷ - جز آن (خدايي) که مرا (از عدم) آفريد،۳۰ از اين روي بيگمان هدايتم خواهد کرد.
۲۸ - و (خدا) اين (سخن توحيدي) را کلمهاي (اثري جاوداني) در نسل او نهاد۳۱ تا
(جهانيان از شرک به توحيد) بازگردند.
۱ - نام اين سوره كه از آية ۳۵ آن «وَلِبُيُوتِهِمْ
أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ وَزُخْرُفًا...» گرفته شده، «زخرف» به
معني زينت است. اين كلمه چهار بار در قرآن دربارة: تزئينات خانهها (اسراء ۹۳ و
زخرف ۳۵)، زيبايي گل و گياه در بهاران (يونس ۲۴) و سخنان باطل به حق آراسته شده
(انعام ۱۱۲) گفته ميشود.
در ميان هفت سورهاي كه با حروف مقطعه «حم»، در تبيين تنزيل كتاب هدايت، آغاز شده
است، سوره زخرف بر عامل اصلي انكار توحيد و آخرت، كه همان دنياپرستي، زيباييها و
زينتهاي زندگي دنياست متمركز شده است. برخي از كلماتي كه در اين سوره آمده، از
جمله: «حِلْيَهِ» (زيور)، «مُتْرَف» (رفاه زدگان)، «مُسْرِفِين»، «مَعِيشَت»،
«أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَب» (دستبند طلايي)، متاع دنيا، جمع كردن مال، مُلك، سقف
سيمين، پلكانها، درهاي مختلف و تكيهگاهها (مبلمان) و... نشانگر محور سوره در بيان
علل و انگيزههاي پشت كردن به پيام حق ميباشد.
بهشتي نيز كه در سوره زخرف توصيف شده است، به تناسب سياق سوره و براي جذب چشم و دل
دنياطلباني كه يكسره در فكر طلا و نقره و شكم و شهوت و مي و مستي هستند، چنين وصف
شده است: «يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا
تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُون...
لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَهٌ كَثِيرَهٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ» (آيات ۷۱ تا ۷۳).
مضامين اين سوره و اوصافش دربارة بهشت و جهنم، متناسب با درك و فهم مخاطبش در
ساليان ابتدايي دوران بعثت در مكه ميباشد؛ ۶۵ آيه ابتدا و ۱۰ آيه انتهاي سوره در
سال پنجم بعثت، و آيات مياني ۶۶ تا ۷۸ در سال چهارم بعثت نازل شده است.
۲ - رك به پاورقي ۲ سورة احقاف.
۳ - قرآن ، از ريشه «قَرَءَ» در اصل مصدر، به معني خواندن است و به آنچه بر پيامبر
مکرم اسلام نازل شده، به اعتبار آن که متني خواندني است، قرآن گفته ميشود (به سوره
قيامه آيات ۱۷ و ۱۸ نگاه کنيد).
۴ - «عربي» وصفي است براي قرآن به معناي فصيح و روشن. واژه مقابل آن «عجمي» به
معناي گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاري کلمات نيز براي روشن کردن آنها در تلفظ از
طريق حرکت گذاري بر كلمات ميباشد.
۵ - «عقل»، حفظ تجربه و دانش براي عمل به آن در زندگي ميباشد.
۶ - «اُمّ الکتاب» (اساس و مادر قوانين و نظامات جهان هستي) در آيه ۳۹ سوره رعد نيز
آمده است (يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ)
سرچشمه و مرکز و اصل نظامات هدايتي نزد خداست كه به تناسب نياز هدايتي بندگان، در
عصرها و نسلهاي مختلف، شرايعي براي آنها منشعب ساخته است.
۷ - صفات «علي و حکيم» را اغلب مفسرين به قرآن نسبت دادهاند. هر چند قرآن نيز به
صفت حکيم بارها ستوده شده است، اما به نظر ميرسد در اينجا حکيم صفت «اُمّ الکتاب»
باشد. حقايق هدايتي، در مقام مقايسه و مثال، همچون مواد غذايي كه براي هضم بدن به
عناصر قابل جذبي تجزيه ميشوند، بايد از موقعيت حکيم (محکم و مركب) در حد درک و فهم
بشر «نازل» گردند. اين مطلب را در آغاز سورههاي هود (كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ
ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ) و دخان (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي
لَيْلَهٍ مُبَارَكَهٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ
حَكِيمٍ) به وضوح ميتوان ديد.
۸ - اسراف، مقابل ميانهروي و اعتدال است و در هر کاري ميتواند صدق کند. مسرفين از
حدّ گذرندگان هستند.
۹ - در جمله «لَكَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»، فعل «كَانُوا» دلالت بر استمرار عمل
و تكوين روحية تحقير در شخصيت منكران ميكند. مضارع آمدن «يَسْتَهْزِئُون» نيز بر
آن تأكيد ميكند.
۱۰ - اشاره به هلاكت اقوام «نيرومندتر» در اثر انكار حق و ستمكاري را در آيات
ديگري نيز ميبينيم، از جمله: توبه ۶۹، قصص ۷۸، روم ۹، فاطر ۴۴، مؤمن ۲۱ و ۸۲، فصلت
۱۵، محمد ۱۳ و ق ۳۶. ضمير جمعي «نا» (در: فَأَهْلَكْنَا) بازتاب عمل و محصول ذلم و
ستم منكران در نظام الهي با مشاركت فرشتگان (نيروها و عوامل مؤثر در جوامع بشري)،
مقاومت ملتها و مجاهدت مؤمنين را نشان ميدهد وگرنه ميفرمود: فَأَهْلَكْت.
۱۱ - جمله «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» را كه متضمن نوعي اعترافگيري از مشركين است
ميتوان در آيات ديگري مشاهده كرد، از جمله: عنكبوت ۶۱ و ۶۳، زمر ۳۸ و زخرف ۵۸.
اعتقاد راستين به صفات الهي عزيز و عليم ايجاب ميكند دعا و درخواست تنها به درگاه
او عرضه شود، آيا كساني كه متوسل به غيرخدا ميشوند و به واسطهها پناه ميبرند آن
صاحب عزّت و داناي مطلق را ناتوان از برآوردن حاجات و بيخبر از گرفتاري خود
ميپندارند!؟ پنج آيه پس از اين آيه از نظر قواعد ادبي حالت «جملة معترضه»اي را
دارد كه در ميان بحث آمده است تا دست تدبير آن خداي عزيز عليم را در زمين و آسمان،
درّه و دريا، آفرينش انواع و گونههاي كاني، گياهي و حيواني و سواري دادن به انسان
بر چهارپايان و كِشتي را نشان دهد. از آية ۱۶ مجددا به رشتة اصلي كلام باز ميگردد
و نشان ميدهد مشركان بيتوجه به اين نعمات همچنان براي دفع شرّ يا جلب منفعت به
واسطهها پناه ميبرند.
۱۲ - مهد را به دليل آماده شدن آن پيش از تولد نوزاد گهواره گفتهاند. زمين نيز
همچون گهواره در طول ميليونها سال براي زيست آدميان آماده شده است (الَّذِي جَعَلَ
لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا). مِهاد، آماده شده، و تمهيد، از پيش آماده کردن است.
۱۳ - نقش درّهها و شكاف ميان كوهها براي راهيابي را ميتوان در نحل ۱۵ و انبياء
۳۱ نيز مشاهده كرد.
۱۴ - همه چيز نزد خدا روي حساب و اندازه است (کل شي عنده بمقدار)، از جمله باران که
مقدارش در هر منطقه از کره زمين تقريباً ثابت و به گونهاي است که نه خاک را در
سيلاب خود ميشويد و نه آنقدر ناچيز است که قبل از نفوذ در زمين تبخير گردد (به
استثناي مواردي محدود).
۱۵ - قرآن همواره رستاخيز را امري مادّي شمرده و برخلاف آنچه در اذهان مردم است،
هرگز پاي روح و بازگشت آن به قالب جسمي را به ميان نياورده و تجديد حيات طبعيت در
فصل بهار را براي فهم رستاخيز در موارد ديگري نيز مطرح کرده است، از جمله: آيات روم
۱۹، زخرف ۱۱ و ق ۱۱.
۱۶ - زوجيّت (گياهي) در کره زمين صدها ميليون سال پس از پيدايش حيات آغاز شده است و
زوجيت انسان پيچيدهتر از بقيه و در آخرين حلقههاي تکاملي حاصل شده است. قرآن
زوجيت آدمي را از جمله آيات الهي برشمرده تا در کنار هم آرام گيرند (وَمِنْ
آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا
إِلَيْهَا...- روم آيه ۲۱).
كلمة ازواج (جمع زوج)، علاوه بر مفهوم جنسيت (زن و مرد و نر و ماده حيوانات و
گياهان)، به معناي انواع و اقسام و گونههاي متعدد نيز در قرآن آمده است. رك به حجر
۱۵، طه ۵۳ و ص ۵۸. جامعترين تعريف كلمه ازواج را ميتوان در آية ۳۶ ياسين ديد:
«سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ
أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لا يَعْلَمُون».
۱۷ - استواي بر هر چيز، تسلط يافتنِ بر آن و راهاندازي پس از ساخت است همچون
کارخانه كه اتومبيل را ميسازد و به راه مياندازد. خدا چارپايان را آفريده و عقل و
خردي که کشتي را ميسازد و بهرهبرداري از آنها را به ما بخشيده است. در قرآن ۶ بار
از «استواي بر عرش» پس از آفرينش آسمانها ياد شده است که همان حرکت پس از حيات و به
راه افتادن چرخ عظيم جهان است.
۱۸ - « مُقْرِنِين» (در: وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ) از ريشة «قَرن»، جمع کردن
و به هم وصل کردن، يعني قرين و پيوسته ساختن اجزاء چيز همانند مونتاژ و هماهنگي
است. اين كلمه کمي متفاوت با مسخرين، قادرين، خالقين و... ميباشد. شايد هم معناي
آن قرين ساختن با خود، يعني ياري جستن باشد.
۱۹ - بازگشت به خدا با جمله: «اليه ترجعون» (يا: الي الله، الينا، الي ربکم) ۱۹
بار در قرآن تکرار شده كه ۹ بار با جمله «اليه تحشرون» (يا: الي الله و الي جهنم)
آمده است. جمله «وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ» نيز ۳ بار (در آيات
اعراف ۱۲۵، شعراء ۵۱، و اين آيه) آمده است. اما منقلبون از ريشه قلب، دگرگوني و
تغيير حالت است، آنچنانکه در آيه ۲۲۷ شعراء آمده است: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ
ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». ساحران زمان موسي(ع) نيز پس از ايمان به
خدا، در پاسخ به تهديد فرعون به شکنجه و قتل گفتند: باکي نيست، ما به سوي خدا منقلب
(دگرگون و متحوّل) شدهايم (قَالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا
مُنْقَلِبُونَ - شعراء ۵۰).
۲۰ - چنين ناسپاسي منحصر به مشرکين معاصر پيامبر نيست، پس از گذشت قرنها، به رغم
آگاهيهاي علمي، همچنان آدميان براي حاجات خود متوسل به بزرگان ديني و مقدّسين
ميشوند.
۲۱ - مشرکان معاصر پيامبر اسلام(ص) بر اين باور بودند که خدا ربّ
الارباب است و اداره جهان و عالم انسانها را به فرشتگان، که ميپنداشتند دختران او
هستند! سپرده و بندگان بايد براي تقرّب به خدا، در دفع بلايا و جلب منافع، به
بُتها، که آنها را نماد فرشتگان و شفيع درگاه خداوند ميپنداشتند، متوسل شوند. ن ک
به: نجم ۲۶ و ۳۷، صافات ۱۵۰، اسراء ۴۰، مريم ۸۸ تا ۹۲، انبياء ۲۶، زمر ۴، يونس ۱۸ و
انعام ۹۴.
۲۲ - در اينجا به جاي «الله»، نام «رحمن» آمده است. اين نام نماد رحمت عام خداوند و
نشانه تساوي ارزشي دختر و پسر نزد آفريدگار است.
۲۳ - بررسي کلمات: خصم، خصومت، تخاصم و ساير مشتقات آن در قرآن نشان ميدهد زمينه
آن عمدتاً در مناقشات و مجادله کلامي ميباشد. براي قبايل عرب، که يکسره در جنگ و
جدال و غارت و غنيمت بودند، ارزش فرزند، در خوگرفتن به سختيها، جنگاوري و جدال
(قدرت کلام) بوده است.
۲۴ - از آنجايي که در طول تاريخ، آزادي و اختيار تودهها توسط قدرتهاي حاکم مسلوب
يا محدود ميشده و با متخلفين به سختي برخورد ميشده است، کاملا طبيعي بوده که مردم
بنا به قياس بشري، در مورد آفريدگار نيز چنين انتظاري داشته باشند، و چون ميديدند
در برابر شرک يا حلال و حرام کردنهاي باطلشان عکسالعملي از ناحيه خدا پديد
نميآيد، آن را به حساب تأييد او ميگذاشتند! چنين تصوري را به اشکال مختلف ميتوان
در قرآن مشاهده کرد (از جمله: نحل ۳۵ و انعام ۱۴۸). مواردي که تصور و خواسته به
ظاهر منطقي ما با «مشيت» خدا مغاير است را قرآن با جملات شرطي: لوشاء الله، لوشئنا
و لونشاء، ۴۰ بار تکرار کرده است.
۲۵ - «خرص»، سخن گفتن از روي ظنّ و گمان و حدس و تخمين است كه هيچ كدام براي رسيدن
به حق كافي نيست. از پنج باري كه اين واژه در قرآن آمده، سه بار آن همراه پيروي از
ظنّ (يتبعون الظن) و يكبار نيز (زخرف ۲۰) همراه سخن گفتن بدون علم و آگاهي آمده
است.
۲۶ - «تَمَسُّک» چنگ زدن به ريسمان هدايت و ارشاد است. چنگ زدن نشانه جدي و محکم
گرفتن چيزي و رها نکردن آن است.
۲۷ - اُمّت از ريشه «اَمَّ»، دلالت بر قصد و هدف مشترك ميكند و به مردم ِ داراي
فرهنگ و دين واحد اُمت ميگويند، به خودِ فرهنگ و آيين نيز به خاطر هماهنگي آن
«امت» گفته ميشود.
۲۸ - مشتقات کلمة انتقام ۱۷ بار در قرآن تکرار شده که در ۱۳ مورد صفت «منتقم» يا
«ذوانتقام» به خدا نسبت داده شده است. منتقم از نامهاي نيکوي الهي، از ريشة
«نَقَمَ» به معني نفي و انکار، ميباشد. همانطور که بدن ما در تزريق خون يا پيوند
اعضاء، عضو جديد را پس ميزند، نظامات جهان نيز به گونهاي طراحي شده که انسانهاي
ناهماهنگ با آن را دفع و طرد ميکند.
۲۹ - تا اينجا سخن از شرك در عبادت و روي آوردن اقوام و اُمتهاي گذشته به
واسطههاي موهوم و انحراف از خداپرستي خالص و توحيدي بود، در سه آيه بعد از ابراهيم
آزاده و انديشمند ياد ميكند كه صف خود را از مشركان جدا كرد و آييني بنا نهاد كه
اثري جاويد براي موحدان آينده گرديد.
كلمات مبري، برائت، تبرئه، بري و... از يک ريشه هستند. همانطور که تبرئه از دادگاه،
بري شدن از يک بيماري، مبرا بودن از يک عيب، پاک بودن و سلامت ماندن است، معناي سخن
ابراهيم آلوده نشدن به شرک ميباشد.
۳۰ - دو فعل: «خَلَقَ» و «فَطَرَ» با هم تفاوتي دارند؛ خلق ممکن است تکراري يا
مسبوق به سابقه باشد و آدميان نيز در کار خلق صنعت و ساختمان هستند، اما فطر به
شکافتن عدم و پديد آوردن خلقتي بديع و نوين دلالت ميكند.
۳۱ - كلمه «بَاقِيَه» يكبار ديگر در قرآن به معناي زنده مانده از قوم هلاك شده آمده
است: «فَهَلْ تَرَىٰ لَهُمْ مِنْ بَاقِيَه» (حاقه ۸).
ترجمه عبدالعلى بازرگان