سوره زخرف
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۲۹ - با اين حال (انكار پيشينيان) اينان و پدرانشان را (از مواهب دنيا) برخوردار
کردم تا آن كه حق (قرآن) و رسولي روشنگر برايشان آمد.
۳۰ - و اما همين که حق (قرآن) بر آنها آمد (عرضه شد)، گفتند اين سحري است و بدان
منكريم.
۳۱ - و (نيز) گفتند: چرا اين قرآن بر مردي بزرگ (از نظر ثروت و قدرت) از اين دو شهر
(مکه و طائف) نازل نشده است؟۳۲
۳۲ - آيا آنها رحمت (نبوت) پروردگارت را تقسيم ميکنند (که انتظار دارند پيامبري با
معيارهاي مادّي آنان منطبق باشد)!؟ اين ماييم که روزي آنها را در زندگي دنيا تقسيم
کردهايم و (موقعيت) برخي را بر برخي ديگر به درجاتي برتر بردهايم تا بعضي (با
تخصص و تواناييهاي بيشتر) بعضي ديگر را (در خدمات متقابل اجتماعي) به خدمت گيرند.۳۳
(پديدة نبوّت و تفاوت استعدادهاي معنوي همچون تفاوت استعدادهاي ديگر امري طبيعي
است) و رحمت پروردگارت از آنچه (مال و ثروت که) گرد ميآوريد برتر است.
۳۳ - و اگر (بيم آن) نبود که (در صورت رفاه مطلق) همه مردم (در دنياپرستي و غفلت از
خدا و آخرت) جامعهاي همسو ميشدند، بيترديد براي خانههاي کساني که (خداي) رحمن
را منکر ميشدند سقفهايي سيمين۳۴ و پلکانهايي که (در طبقات مختلف) بر
آن بالا روند قرار ميداديم.۳۵
۳۴ - و (نيز) براي خانههاشان درهايي (براي ورود به اطاقهاي متعدد) و تختهايي
(مبلماني) که بر آن تکيه كنند.
۳۵ - و (علاوه بر آن) زر و زيورهايي! ولي همه اينها جز برخورداري (موقّت) دنيايي
بيش نيست، و آخرت نزد پروردگارت ويژه پرهيزکاران است.
۳۶ - و هر آنکه از ياد (خداي) رحمن چشم دل فرو پوشد،۳۶ شيطاني
(مشغوليتي) براي او جايگزين سازيم۳۷ که همواره همنشينش باشد.
۳۷ - و مسلماً (دوستان، يا مشغوليتهاي شيطاني) او را از راه (خدا) باز ميدارند و
(آنها خوش خيالانه) ميپندارند حتماً ره يافتگان خودشانند!۳۸
۳۸ - (چنين فردي تا دم مرگ غرق هوي و هوسهاست) تا آنگاه که نزد ما آيد، (در آن روز
به همنشين گمراه خود) گويد: اي کاش ميان من و تو (فاصلهاي به) دوري دو مشرق بود!۳۹
چه بد همنشيني (بودي).
۳۹ - و (اما به آنها گفته ميشود) چون ستم کردهايد امروز (پشيماني و ابراز برائت)
هرگز سودي به حالتان ندارد. بيترديد شما (فريبكار و فريبخورده) در عذاب شريک
هستيد.۴۰
۴۰ - پس (با چنين رويگردانيها) آيا تو ميتواني ناشنوا را بشنواني و كوردل و کسي
را که در گمراهي آشکاري است (به سوي سعادت) هدايت کني؟۴۱
۴۱ - پس (نگران غلبة گمراهان مباش) اگر تو را (از دنيا) ببريم (در زمان حيات خود
شاهد شکست آنها نباشي، درهرحال) ما مسلماً از آنها انتقام ميگيريم (دفع و طردشان
ميکنيم).
۴۲ - يا آن كه (اگر زنده ماندي) حتماً عذابي را که بيمشان دادهايم به تو نشان
خواهيم داد. درهرحال ما بر آنها تواناييم.۴۲
۴۳ - پس (به جاي دل نگراني از غلبة منکران)، به آنچه بر تو وحي ميشود چنگ بزن۴۳
و (مطمئن باش) که مسلماً تو بر راهي راست هستي.
۴۴ - و مسلماً اين (قرآن) براي تو و قومت (ماية) يادآوري است و به زودي (در آخرت از
نحوة عمل به آن) مورد پرسش قرار خواهيد گرفت.
۴۵ - و (اگر هم شک داري) از رسولاني که قبل از تو فرستاديم بپرس۴۴ (كتب
آسماني آنان را ببين)؛ آيا ما هرگز جز (خداي) رحمن معبودي براي پرستش قرار
دادهايم؟
۴۶ - و هر آينه موسي را همراهِ نشانههاي (معجزات) روشن خود به سوي فرعون و
درباريانش۴۵ (سران كشوري و لشكري) فرستاديم. پس به آنان گفت: من به
راستي فرستادة پروردگار جهانيانم.
۴۷ - پس همين كه آيات ما را بر آنها عرضه کرد، بيوقفه بر آن خنديدند۴۶
(به تمسخر و استهزايش کشيدند).
۴۸ - و هيچ نشانهاي (معجزهاي) به آنها ارائه نداديم، مگر آنکه از (معجزه) همتايش
بزرگتر بود۴۷ و (چون يكسره انکار کردند) به عذاب (موقتي) گرفتارشان
کرديم شايد (از لجاجت در انکار) بازگردند.۴۸
۴۹ - و (هرگاه به عذابي گرفتار ميشدند، به موسي مي)گفتند: هان اي ساحر!۴۹
اربابت را مطابق عهدي که با تو بسته به خاطر ما (براي نجات ما از عذاب) بخوان. ما
ديگر هدايت شدهايم.۵۰
۵۰ - اما همين كه آن عذاب (هشدار دهنده) را از آنان برميداشتيم، باز هم پيمانشکني
کردند.
۵۱ - و (از طرف ديگر) فرعون در ميان قومش (با تبليغاتي مردم فريب) ندا سر داد که:
اي قوم من! آيا فرمانروايي (مالکيت و سلطنت) مصر از آنِ من نيست و اين نهرها۵۱
(ي منشعب از رود نيل) تحت (فرمان) من (در تقسيم آب ميان مزارع) جريان ندارد؟۵۲
مگر نميبينيد؟ (چرا تحت تأثير معجزات موسي قرار گرفتهايد).
۵۲ - (فرمانروايي به جاي خود) آيا من (در جاه و مقام و سخنوري) از اين (آدم
ژندهپوش) كه عين خواري و بيمقداري است۵۳ و نميتواند به راحتي سخن
بگويد بهتر نيستم.۵۴
۵۳ - (اگر از جانب خدا مأموريت دارد) پس چرا دستوارههايي زرّين به او داده نشده،۵۵
يا فرشتگان (در تأييد رسالتش) همراهياش نميکنند؟
۵۴ - پس (با اين فريبکاريها، فرعون) ملتش را به خِفّت (خواري و ذلّت) کشاند، در
نتيجه اطاعتش کردند.۵۶ آنها به راستي مردماني حرمتشكن (قانونگريز و
بيبند و بار) بودند.۵۷
۵۵ - پس هنگامي که ما را متأسف (نوميد از هدايتشان) کردند،۵۸ (از صحنة
حيات) دفع و طردشان کرديم،۵۹ پس همگيشان را (در همان نيل که ماية خرّمي
و حياتشان بود) غرق کرديم.
۵۶ - و آنان را (عبرتي از) سرسلسله (مستكبرين گذشته)۶۰ و نمونهاي (از
انحراف) براي آيندگان قرار داديم.
۳۲ - در معيارهاي ارزشي آنان، محمد بن عبدالله(ص) يتيم
فقير قريش فاقد چنان ارزشي بود که مخاطب خدا قرار گيرد، شخصيتهاي ممتاز نزد آنان
همان مالاندوزان صاحب مکنت همچون ابوسفيانها و ابوجهلها و مغيره بن شعبهها
بودند.
۳۳ - «سُخْرِيًّا» به معناي تسخير شده است كه در استخدام كارمندي و كارگري براي
امور مختلف صدق ميكند.
۳۴ - هم اينک نيز بسياري از ثروتمندان سقف (معمولا گنبدي شکل) منازل خود را براي
تزئين، با ورقههاي مِس ميپوشاندند. از آن زيباتر، ورقههاي سيمين نقرهاي است که
فوقالعاده گرانتر تمام ميشود. اما ورقههاي براق با آلياژ فولاد در شيرواني
خانهها بسيار معمول است.
۳۵ - اين نگراني به نظر ميرسد بيشتر به خاطر مؤمنين يا تودههاي متوسط مردم باشد
که مبادا دچار شبهه شده و گمان برند که خدا آنها را فراموش کرده و مواهب مادّي خود
را بي حدّ و حصر در اختيار منکران قرار داده است.
۳۶ - «يَعْش» از ريشة عَشَوَ (ضعف بينايي) است و به ابتداي شب تا وقت نماز كه نيمه
تاريك است عشاء گفته ميشود. اما يَعْشيٰ چون به صورت فعل آمده است، معناي روي
گرداني و نديده گرفتن دارد.
«نُقَيِّض» از ريشه «قَيض»، شکافتن مانع و محافظ است و دلالت بر مسلط کردن چيزي بر
کسي ميکند، اين كلمه به پوست محکم تخم مرغ نيز گفته ميشود. از اين تشبيه شايد
بتوان گفت کسي که حريم و حدود الهي را، که پوسته محافظ او در برابر شيطان است،
ميشکافد، شيطان صفتاني گِرد او را ميگيرند و همچون پوستهاي شيطاني شخص را محاصره
ميکنند. در آية ۲۵ سوره فصلت نيز آمده است: و ما براي آنها (دشمنان خدا)
همنشيناني گردآوريم كه رفتار حال و گذشتهشان را براي آنان خوب جلوه ميدهند...
«وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا
خَلْفَهُمْ...».
۳۷ - ضمير «نا» (در: نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا)، که به جاي ضمير متکلّم وحده آمده
است، نقش نظامات و قوانين علت و معلولي خداوند را نشان ميدهد که به طور طبيعي روي
گرداني از خدا و بيرغبتي نسبت به رحمانيّت را زمينه ساز جايگزيني انگيزهها و
آرمانهاي شيطاني ميسازد. دل آدمي نميتواند خالي از آمال و آرزوها باشد، وقتي خدا
غايب شد، شيطان حاضر ميگردد.
۳۸ - رفتار هر كسي را جهانبيني و انسانشناسي او تعيين ميكند، بسياري از توجيهها
و حلال و حرام كردنهاي من درآوردي تابع نگاه خودمحور مادّي است. اين خودفريبي
ناشي از گزينش هواهاي نفساني به جاي هدايت و خودپرستي به جاي خداپرستي است. وقتي
معيارها عوض شد، نتيجهگيريها هم معکوس ميشود. به آيات ۱۰۳ و ۱۰۴ کهف، اعراف ۳۰ و
بقره ۱۱ نگاه کنيد.
در جمله: «إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ»، حروف تأکيد «اِنَّ» و «لام» دلالت بر نهايت
ادعاي زباني آنها براي ايمان ميکند.
۳۹ - مشرقين دو مشرق است، گفتهاند منظور همان فاصله مشرق و مغرب يعني دو سوي عالم
است كه به نوبت طلوع و غروب ميشود. شايد هم منظور تفاوت طلوع خورشيد در دو فصل
مختلف سال باشد (والله اعلم).
۴۰ - ن ك به صافات ۲۸ به بعد كه در آية ۳۳ با جمله مشابهي ختم ميگردد:
«فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُون»
۴۱ - ايمان از مقوله اطلاعات علمي نيست که با حضور در کلاس و شنيدن سخن استاد، هر
چند با اکراه و اجبار، بالاخره در ذهن جاي بگيرد. ايمان امري قلبي است، وقتي دل
مرده باشد و گوش شنواي مطالب ايماني نباشد، از پيامبر نيز براي رسوخ ايمان در دلِ
منكران کاري ساخته نيست. ن ك به روم ۵۲، نمل ۸۰، انبياء ۴۵ و يونس ۴۲. ادّعاي
فريبكارانة برخي متوليان تكيه كرده بر قدرت در «بهشت بردن مردم به زور» از همين
مقوله است.
۴۲ - اين سخن را خداوند علاوه بر اين آيه، به زبانهاي مختلفي بارها، از جمله در
رعد ۴۰، غافر ۷۷، يونس ۴۶ و مؤمنين ۹۳ تا ۹۵ به رسول مکرم خود اعلام کرده است. وقتي
پيروزيِ زودرس براي آن پيامبر عظيمالشأن تضمين نشده و آن رسول فقط مأمور ابلاغ و
انجام تکليف بود، چه جاي تعجيل و شتاب در پيروزي يا نوميد شدن از عدم حصول آن در
کوتاه مدّت وجود دارد؟
۴۳ - «تَمَسُّک» چنگ زدن به چيزي به عنوان منبع هدايت و ارشاد نشانه جدي و محکم
گرفتن و رها نکردن است و «عُرْوَه» طناب و ريسمان نجات است. توصية «وَاعْتَصِمُوا
بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا...» (آلعمران ۱۰۳) وظيفة مسلمانان را در
چنگ زدن به حبلالله (قرآن) در شرايط سخت و فتنههاي روزگار، كه چون پارههاي ابر
تيره مردم را فرا ميگيرد، نشان ميدهد.
۴۴ - پرسش از رسولاني كه از دنيا رفتهاند چگونه ممكن است!؟ برخي به استناد آية ۹۴
سوره يونس «...فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ...» و آية
۱۰۱ «...فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ...»، گفتهاند منظور پرسش از
پيروان شريعتهاي گذشته (يهوديت و مسيحيت) دربارة شرك بودن خواندن غير خداست، اما
با غُلوّي كه بيشتر آنان در خواندن پيامبران و متوليان دين ميكنند، چگونه ميتوان
به سخن آنان اطمينان كرد؟ از اين روي منطقيتر به نظر ميرسد كه منظور مراجعه به
اصل كتاب باشد.
۴۵ - «مَلَأ» جماعت اشراف است كه هيبت آنها گويي چشم و دل را پر ميكند. اين كلمه
۳۰ مرتبه در قرآن و عمدتاً دربارة اشراف قوم فرعون آمده است.
۴۶ - مضارع آمدن «يَضْحَكُونَ» (به جاي ضحكوا)، ظاهرا اشاره به خنده و تمسخر طولاني
آنها دارد.
۴۷ - در آيات ۱۰۱ سوره اسراء و ۱۲ سوره نمل از ۹ معجزه حضرت موسي ياد شده است.
۴۸ - هدف از اين هشدارها چيزي نيست جز اين که از فساد آفريني دست بر دارند. قرآن در
مواردي ظهور چنين عوارضي را «عذاب» ناميده است که موجب محروميت مردم از زندگي سالم
و مخرّب محيط زيست آنها ميشود. ن ک: اعراف ۱۶۸، سجده ۲۱ و زخرف ۲۸ و ۴۸، اعراف
۱۷۴، انبياء ۵۸ و روم ۴۱.
اصولا جملة «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» كه در ۷ آيه تكرار شده است، هدف اصلي ابتلاء
به گرفتاري و آزمون را كه چيزي جز برگشت از مسير خطا نيست نشان ميدهد.
۴۹ - شبيه اين جملة تحقيرآميز را منكران پيامبر اسلام نيز به ايشان ميگفتند:
«وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ»
(حجر ۶).
۵۰ - اهتداء (در باب افتعال) هدايتپذيري و هدايت يافتن است، و «مُهْتَدُون» به
پذيرفتگان هدايت گفته ميشود.
۵۱ - فرعون در اين ادعا به دو عامل اساسي قدرت در سرزمين خشک مصر اشاره ميکند؛ خاک
و آب! او مالك مطلق سرزمين مصر بود و مردم آن سرزمين همچون اجاره نشينها بايد
ساليانه مبلغي به مأموران پرداخت ميكردند تا فراموش نكنند اربابي دارند.
در مغرب زمين همواره نزاع ميان فئودالها بر سر خاک و تصاحب سرزمينها بوده است،
اما در مشرق زمين به دليل کمآبي و خشکسالي، زمين بدون آب فاقد ارزش بوده و تأکيد
فرعون بر «ملک مصر» (اراضي) و نهرهاي رود نيل (آب) بر اين زمينة تاريخي قرار داشته
است. «کارل مارکس» نيز که تحت تأثير مناسبات سرمايهداري در جوامع غربي و نقش
تاريخي فئوداليزم بود، در اواخر عمر متوجه تفاوت نقش آب و خاك در مشرق زمين شد و
کتاب «وجه توليد آسيايي» را نوشت.
۵۲ - جمله «تَجْرِي مِنْ تَحْتِي» را بسياري از مترجمان «از زير يا دامنه کاخ من
جاري است» معنا کردهاند، اما با توجه به کاربرد اين جمله در قرآن بهتر است آنرا:
«تحت کنترل، اختيار و به فرمان من به مزارع مردم جاري است» معنا کنيم. گفته شده است
از رود عظيم نيل در طول مسير آن براي آبياري سرزمين پهناور مصر ۳۶۰ کانال يا نهر
حفر شده بود و مديريت نظام آبياري تحت کنترل و به فرمان فرعون قرار داشت. همچنانکه
از زاينده رود اصفهان نيز انشعاباتي از زمان شاه عباس طبق محاسبات «شيخ بهايي» به
صورت دقيق و مهندسي منشعب شده بود.
در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت جمله «تَجْرِي مِنْ تَحْتِها الاَنْهار» تکرار شده است
که نمادي است از جريان داشتن دائمي عامل حيات و سبز و خرمي بهشت متقين. اما ۴ بار
نيز به جاي جريان داشتن از «زير باغ»، به جريان داشتن از «زير آنها» (مِنْ
تَحْتِهِم) اشاره کرده است که مفهوم «تحت کنترل و اختيار» ميدهد. يکي آيه ۵۱ همين
سوره و ديگري آيه ۶ سوره انعام است که جريان داشتن نهرها را در کنترل و تسلط
انسانها نشان ميدهد. دو مورد ديگر آيات ۹ سوره يونس و ۴۳ سوره اعراف ميباشند که
جريان يافتن نهرهاي بهشتي را از زير (کنترل و اختيار) متقين شمرده است.
۵۳ - «مَهِين» پَستي است. اين وصف دو بار دربارة نطفة آدمي آمده است: سجده ۸ و
مرسلات ۲۰ «أَلَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِين». يك بار نيز دربارة آدم پستي كه
هميشه سوگند ميخورد «وَلا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِين» (قلم ۱۰).
۵۴ - آيه قبل تکيه فرعون را بر مالكيت و فرمانروايي خود بيان ميکند و اين آيه بر
فضيلتهايي که مبتني بر مقامات اعتباري و تشريفاتي است. کنايه زدنش به موسي(ع) نيز
گويا اشارهاي به لکنت زبان آن پيامبر ميباشد که برخي مفسرين نقل کردهاند و آيه
۱۳ سوره شعراء نيز بر آن گواهي ميدهد.
۵۵ - در چشم و دل دنياپرستان، طلا و جواهرات و تزئينات گران بها نشانه بزرگي و
شخصيت شناخته ميشود و گمان ميکنند فرستادة خدا بايد جاه و جلالش چشمگير باشد. از
تصاوير و مجسمههاي باقيمانده از فراعنه ميتوان دريافت که تزئينات فراواني به
گردن، بازو و دستهاي خود ميانداختند. «أَسْوِرَهٌ» همان دستوارة فارسي (دستبند)
است و شامل گردنبند، بازوبند و هر آنچه مثل قلعه دور شهر (سُور) دايرهوار باشد
ميگردد.
۵۶ - خِفّت سَبُكي و خفيف مقابل ثقيل است. «اسْتَخَف» (در باب استفعال) طلب سبكي
است. اما منظور از تلاش فرعون براي سبك كردن قومش تا مطيع و سرسپرده او باشند چيست؟
جز سلب آزادي و اختيار و امحاء شخصيت انساني آنان؟ كسي كه يك عمر تحقير و تضعيف شده
و توسري خورده باشد ابراز وجود و مقاومتي نميكند.
مشركين معاصر پيامبر اسلام نيز ميكوشيدند ثبات قدم و سنگيني و وقار شخصيتي آن رسول
را به سُستي و بيثباتي تبديل كنند و اين هشدار الهي متوجه توطئههاي آنهاست
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَلا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا
يُوقِنُون» (روم ۶۰).
۵۷ - «فسق» پاره كردن پوستة محافظ است كه موجب «فساد» ميگردد. همچون پاره شدن پوست
ميوه كه موجب نفوذ ميكرب و فساد و گنديدگي آن ميشود. پوسته انسان همان حريم و حدود
شرعي و نظامات ايماني است كه به نيروي تقوا شخص را به محافظت از حريم و حدود، و در
جهت معكوس فسق به پاره كردن آن و تجاوز از مرزها وا ميدارد.
۵۸ - مترجمان قرآن کلمه «آسَفُونَا» را به خشم آوردن معنا کردهاند. اما خشم با
تأسف تفاوت دارد، هر چند ميتواند همراه آن باشد (مثل: رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ
قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا- اعراف ۱۵۰ و طه ۸۶). تأسف نوميد شدن از کسي يا چيزي
است که بر آن بسيار اميد و آرزو وجود داشته است، همچون فراق يعقوب در غم يوسف
(وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ- يوسف ۸۴) و نيز تأسفِ در حدّ جان باختن
پيامبر اسلام(ص) از ايمان نياوردن منکران قريش (فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ
عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا- کهف ۶).
۵۹ - انتقام از ريشة «نَقَمَ»، همانطور که قبلا گفته شده، انکار چيزي يا کسي با دفع
و طرد زباني يا عملي است و دلالت بر نوعي پس زدن و راه ندادن (به درون سيستم)
ميکند. همچنانکه در مدرسه کساني را که حداقل شرايط ارتقاء را کسب نکرده باشند پس
ميزنند و رَد ميکنند.
۶۰ - «سَلَفَ» (در مقابل خَلَفَ) به گذشته گفته ميشود؛ اجداد گذشته و پدران را
سلف، و نسلهاي بعدي و فرزندان را خلف مينامند. امام علي(ع) شيطان را امام
متعصّبان و سَلَف (سرسلسله) مستکبرين ناميده است (نهجالبلاغه خطبه ۱۹۲) که سرآغاز
بودن را ميرساند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان