به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۴ - (با وجود عبرت‌هاي آشکار تاريخي) اين مردم (معاصر تو، با بي‌پروايي) مي‌گويند:

۳۵ - اين (مسئله مرگ) جز همين مرگ پيشاپيش ما نيست و ما (پس از مرگ) زنده شدني نيستيم.۱۵

۳۶ - (مي‌گويند:) اگر راست مي‌گوييد پدران نخستين (اجداد) ما را باز آوريد.

۳۷ - آيا اينها بهتر (نيرومندتر)‌اند، يا قوم تـُبَّع (شهره به قوّت و مورد تبعيّت ديگران) و کساني که قبل از آنها مي‌زيستند؟ ما آنها را (نيز به دليل انحرافات‌شان منقرض و) هلاک کرديم.

۳۸ - ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، به بازي (بيهودگي و بطلان) نيافريديم (که آفرينشي تصادفي و بي‌هدف باشد).

۳۹ - ما آنها را جز به حق (هدفدار و قانونمند) نيافريديم۱۶ ولي بيشتر آنها آگاهي ندارند.

۴۰ - بي ترديد روز جدايي (انسان‌ها برحسب کردارشان در قيامت) وعده‌گاه همگي آنهاست.

۴۱ - روزي که هيچ دوستي براي دوست ديگر هيچ سودي (در دفع عذاب) نخواهد داشت و (چنين كساني) مورد ياري قرار نخواهند گرفت.

۴۲ - مگر کسي که خدا (بر او) رحمت آورد، که قطعاً خدا داراي عزّت (قدرت مطلق و در عين حال) بس مهربان است.

۴۳ - بي ترديد شجرة «زقوم»،۱۷

۴۴ - خوراک خودپرستان است.۱۸

۴۵ - که همچون روغن گداخته در شکم‌ها(ي انباشته از حرام) مي‌جوشد.۱۹

۴۶ - همچون جوشيدن آب داغ.

۴۷ - او (فرعون صفت خودپرست) را بگيريد و به ميان دوزخ درافکنيد!

۴۸ - آنگاه از عذاب آب جوشان بر بالاي سرش بريزيد.۲۰

۴۹ - بچش! که تو (برحسب ادّعايت در دنيا) همان شکست ناپذير مورد احترامي!۲۱

۵۰ - اين همان (سرنوشتي) است که (يک عمر) در مورد آن (با مؤمنين) مجادله مي‌کرديد.۲۲

۵۱ - (اما در جهت مقابل) بي‌ترديد پرواپيشگان در جايگاهي كاملا اَمن قرار دارند؛

۵۲ - در باغهايي (از بهشت) و چشمه‌ساراني.

۵۳ - به يكديگر با جامه‌هايي۲۳ از ديباي ظريف و ستبر پوشيده، روي مي‌آورند.۲۴

۵۴ - اين چنين است، و آنها را با حوريان درشت چشم۲۵ همسر مي‌گردانيم.

۵۵ - در آنجا آسوده خاطر، هر ميوه‌اي بخواهند مي‌طلبند (در اختيارشان قرار مي‌گيرد).

۵۶ - در آنجا (طعم) مرگ را نخواهند چشيد، مگر همان مرگ پيشين (دنيايي را)، و (خداوند به دليل اعمال صالح) از عذاب دوزخ آنان را برکنار داشته است.

۵۷ - (اين رستگاري) تفضّلي۲۶ است از سوي پروردگارت، اين همان کاميابي بزرگ (در رسيدن به مقصد) است.۲۷

۵۸ - جز اين نيست که ما اين قرآن را به زبان تو۲۸ روان ساختيم، باشد تا (به حقايقي) يادآور شوند.

۵۹ - پس منتظر باش که آنها نيز منتظرند.۲۹


۱۵ - منشرين از ريشة «نَشَرَ»، به معناي انتشار يافتن و پراکنده شدن است. يعني ذرات وجود‌مان مجدداً از دل خاک سر بر آورده و آدميان در بازسازي نويني بار ديگر در زمين پخش شوند. اُولي، در برابر اُخري (بعدي) است، اما منظور گوينده، همان مرگ پيشاپيش است كه نسبت به رستاخيز قيامت، پيشين (اولي) محسوب مي‌شود.

۱۶ - حق همان حساب و کتاب و نظم و تعادلي است که ميلياردها ستاره را در مدار خود قرار داده و جهان را به شگفتي حيرت‌آوري مي‌گرداند. قرآن نيز حق است، حقي براي آدميان تا نظم مناسبات با خالق و خلق او را بشناسند و به مقررات آن گردن نهند. در ضمن در ۱۲ آية قرآن از آفرينش بر حق آسمان‌ها و زمين سخن به ميان آمده است (انعام ۷۳، يونس ۵، ابراهيم ۱۹، حجر ۸۵، نحل ۳، عنكبوت ۴۴، روم ۸، زمر ۵، دخان ۳۹، جاثيه ۲۲، احقاف ۳، تغابن ۳) همچنانكه تعداد ماه‌هاي سال نزد خدا، از همان روزي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، ۱۲ بود (توبه ۳۶).

۱۷ - عنوان «شجرة زقوم» علاوه بر اين آيه، دو بار ديگر در قرآن تکرار شده است (صافات ۶۲ و واقعه ۵۲). کتابهاي لغت زقوم را بلعيدن لقمه بسيار تلخ و کـُشنده ترجمه كرده‌اند، اما قرآن هيچ وصفي از آن جز آنکه زقوم طعام گناهکاران خودپرست است و در شکم آنها همچون آب جوش غليان مي‌كند (دخان ۴۳) نداده است. در سوره صافات نيز اين شجره را، که ريشه در قعر جهنم دارد، فتنه‌اي براي ظالمان شمرده که شكوفه‌هاي آن همچون سر ديوان زشت و هراسناک است. ظاهر اين اوصاف، تصويري است ترسناک متناسب با روح و روان آدمي، اما نه معناي «شجر» در قرآن هميشه درخت است، و نه هر طعامي از راه دهان وارد بطن انسان مي‌شود. شجره همان (Network) و سيستم ارتباطي پيچيده‌اي است که همچون درخت، ريشه (زمينه)، بدنه (تنه اصلي)، شاخ و برگ (زير مجموعه و اعضاء) و ميوه و محصولي دارد. در قرآن از شجرة طيبه و شجرة خبيثه و شجرة ملعونه نيز ياد کرده است که سلسله مراتبي در جريانات فکري، فرهنگي، ديني و سياسي در هر جامعه‌اي را نشان مي‌دهد. در سوره‌هاي فوق‌الذكر اين شجره و شبکه را در وصف ظالمان مطرح کرده است که زمينه آن عملکردهاي عميقاً جهنمي است و محصول و بازتاب آن در جامعه ظهور شيطان صفتان مي‌باشد. اين ستمگران همچنانکه در دنيا آتش افروختند و دلهاي مردم را سوزاندند، خود به بازتاب اعمال‌شان گرفتار مي‌آيند.

۱۸ - کلمة «اثم» را گناه ترجمه مي‌كنند، ولي با توجه به معناي اصلي کلمه که دلالت بر تنگ‌نظري و محدوديت بينش و باور و ذهن و ظرفيت روحي مي‌كند، مي‌توان گفت «اثم» گناهي است که از «خودپرستي» ناشي مي‌شود.

۱۹ - خوردن الزاماً با دهان نيست، خوردن مال يتيم (نساء ۱۰)، رشوه خواري (مائده ۶۲)، مال مردم خواري (توبه ۳۴)، رباخواري (بقره ۲۷۵ و نساء ۱۶۱)، ارتزاق حرام از طريق دين (بقره ۱۷۴) و ميراث خواري (فجر ۱۹) نيز خوردن است. آنهائي که در دنيا اين چنين ارتزاق مي‌کنند، در آخرت نيز از نتيجه همين خوردن‌هاي باطل تغذيه خواهند کرد.
بطن هر چيز، همان باطن و ذات آن است. اينکه در قرآن آمده است، خورندگان مال يتيم، آتشي را در دل خود مي‌خورند، منظور باطني ساختن اين ستم در وجود خودشان است و گرنه بديهي است که هر چه مي‌خوريم در شکم مي‌رود! درضمن آيات متعددي باطن را مقابل ظاهر مطرح كرده است (انعام ۱۲۰ و ۱۵۱، اعراف ۳۳، حديد ۳ و ۱۳، لقمان ۲۰).

۲۰ - تمثيل‌هاي تهديد آميز آيات ۴۳ تا ۵۰ اين سوره عليه مجرمين فوق‌العاده شديد است، به‌گونه‌اي که برخي مي‌گويند چگونه ممکن است پروردگار مهربان که به صفت رحمانيت ستوده شده، چنين عذاب‌هاي وحشت‌آور غير قابل تصوري را درباره بنده خطا کار خود اعمال کند؟ آيا اينها تهديدي لفظي است يا بيان حقيقتي واقع شدني!؟ اولا با توجه به آيات قبلي (۱۷ تا ۳۳) که دربارة «فرعون» و به اسارت گرفتن بني‌اسرائيل و ظلم و ستم مثال‌زدني اوست، مي‌توان گفت چنين تهديدها و سرنوشتي متوجه فرعون‌هاي روزگار است. به خصوص آيه ۴۹ که گفته مي‌شود: «بچش که تو همان ابر قدرت ستايش شده‌اي»، ثانياً همه اين تعابير در قالب درک و فهم، فکر و فرهنگ و ظرفيت زبان مردم و زمانه نازل شده است و بديهي است براي تهديد يا تشويق مردم قبايلي ۱۴ قرن قبل و برحذر داشتن آنان از جهل و جور و جنايت، جز به زبان زمانه سخن گفتن چاره‌اي نبوده است. و گرنه حقيقت اين عذاب‌ها و همچنين وعده‌هاي بهشت همواره، تا تحقق آن در آينده، براي همه آدميان در پرده ابهام خواهد ماند.

۲۱ - معناي عزيز، شکست ناپذيري و ابر قدرتي است. کريم هم دلالت بر احترامات ظاهري مي‌کند. چيزي شبيه «آريامهر» که کرامت شاه را به خورشيد نژاد آريايي تشبيه کرده بودند. همين سخن را در روزگار ما ملت‌هاي عصيان و انقلاب کرده با صدام‌ها، قذافي‌ها، مبارک‌ها و... تجربه کرده‌اند.

۲۲ - «مِرَاءً» به مجادله و تلاش فکري دو نفر براي غلبه بر يکديگر در موضوعي که طرفين، يا يکي از آنها علم درستي از موضوع مورد بحث ندارد و بر تصورات و اوهام خود تکيه مي‌کند، گفته مي‌شود. اين کلمه ۲۰ بار در قرآن، و عمدتاً دربارة قيامت، به کار رفته است. مريه، مردّد بودن و امتراء و مماراه مجادله در چيزي است كه شناختي دربارة آن وجود ندارد.

۲۳ - «لُبس» در اصل پوشاندن چيزي است و پوشيدن لباس يكي از موارد پوشاندن است. از موارد ديگر پوشاندن حق با باطل (بقره ۴۲، آل‌عمران ۷۱)، پوشاندن ايمان با ظلم (انعام ۸۲)، پوشاندن دين با خرافات (انعام ۹)، زن و مرد لباس يكديگرند (بقره ۱۸۷)، تقوا بهترين لباس است (اعراف ۲۶)، لباس (فراگيري) گرسنگي و ناامني در جامعه (نحل ۱۱۲)، شب روز را مي‌پوشاند (فرقان ۴۷ و نبأ ۱۰)، زينت آلات برخود بستن (نحل ۱۴، فاطر ۱۲) و لباس (فراگيري) تفرقه و پيروي از رهبران مختلف (انعام ۶۵).

۲۴ - اصطلاح «متقابلين» که ۴ بار در سوره‌ها و آيات: حجر ۴۷، صافات ۴۴، دخان ۵۳، و واقعه ۱۶ تکرار شده ، نشانگر اين پيام است که مؤمنين راستين همچنانکه برادروار در زندگي دنيا روبرو (نه دشمنانه و پشت به هم) بودند، در بهشت نيز رو به روي هم‌اند.

۲۵ - وصف «حُورٌ عِينٌ» را كه سه بار در قرآن تكرار شده (يكبار هم حور)، مفسرين و مترجمين به همان معناي مصطلح يعني: «زنان سيمين تن و درشت چشم» گرفته‌اند كه در چشم و دل اعراب تيره پوست نمادي از زيبايي رويايي محسوب مي‌شود و در مقام وعده پاداش براي شايستگان بسيار كارساز بوده و همچنان هم هست؛ اما اولا اين وعده‌اي يك طرفه براي مردان است، در حالي كه روح قرآن بر تساوي زن و مرد در ارتباط با خدا دلالت دارد. ثانياً مشتقات ديگر كلمه حوري مثل حواريون، محاوره، محور و... نشان مي‌دهد كه علاوه بر وصف سفيدي در رنگ، سپيدي و پاك دلي را هم در مورد حواريون شامل مي‌شود. در كلمه محاوره (از همين ريشه) تبادل و تردد كلام، و در محور، گردش چرخ حول ميله‌اي را نشان مي‌دهد. به نظر مي‌رسد وصف حُورٌ عِينٌ، علاوه بر معناي ظاهري، مفهوم عميق‌تري نيز در اشاره به پاكي دل و پاك جامه بودن در زندگي را دارد كه آثار آن در آخرت به خود انسان برمي‌گردد (معناي محاوره). اتفاقاً آخرت را نيز قرآن با كلمه «حور» كه بازگشتي به اصل است بيان كرده است (انشقاق ۱۴ - إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ - او مي‌پنداشت بازگشتي نيست). كلمة عين (در حور عين) معناي چشمه دارد، شايد در لايه‌اي عميق‌تر بتوان گفت حور عين، چشمه جاري اعمال پاكي است كه مؤمنين در زندگي دنيايي براي آينده خود حفاري كرده و جوشيدن آنرا در آخرت مشاهده مي‌كنند. آيات ۵ تا ۹ سوره انسان نيز به روشني اين ارتباط را توضيح مي‌دهد.

۲۶ - فضل خدا همان فزون بخشي‌ها و عنايت‌هاي بي‌کران اوست که به تناسب شايستگي به بندگان عطا مي‌کند. كلمة «فضل» دلالت بر زيادت و فزوني مي‌كند، فاضل به كسي گفته مي‌شود كه در دانش فزون علم تر از بقيه است.

۲۷ - فوز و فلاح را رستگاري معنا مي‌کنند، ولي تفاوتي در ميان اين دو واژه وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي بالقوه معنوي در نفس آدمي است که در زندگي دنيا بايد تحقق يابد، اما فوز به سلامت رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير است. اعراب به بيابان و صحاري کويري مفازه مي‌گفتند و عبور سلامت از چنين صحاري سوزاني را فوز مي‌ناميدند.

۲۸ - اين حقايق تنزيل يافته دربارة نشانه‌هاي بهشت و جهنم به زبان و درك و فهم مردم معاصر پيامبر اسلام است آنچنان كه فرمود: ما هيچ رسولي نفرستاديم مگر به زبان قومش (ابراهيم ۴- وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ...) اگر در قرآن بارها تكرار شده قرآن به لسان عربي مبين است (نحل ۱۰۳، شعراء ۱۹۵ و احقاف ۱۲) منظور از لسان زبان محاوره‌اي قابل فهم مردمان است كه از فرهنگ آنها ناشي مي‌شود.
اما آسان كردن و جاري ساختن اين حقايق به زبان پيامبر (كه در آية ۹۷ سوره مريم نيز آمده است)، نحوة ارائه و نزول مطالب مربوط به بهشت و جهنم مطابق فهم معاصرين مي‌باشد. بديهي است اگر قرآن در قرن ۲۱ نازل شده بود، اين حقايق را در قالب فهم مردم اين زمان و با مثال‌هاي متناسب با بيم و اميدهاي اين عصر و نسل مطرح مي‌ساخت.

۲۹ - مرتقبون و ترقُّب (همچون تربُّص)معناي منتظربودن مي‌دهد.با اين تفاوت که در ترقُّب، انتظاري توأم با «مراقبت» ازعمل، يعني خود‌سازي موجود است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان