سوره جاثيه

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۱ - کساني که كارهاي زشت كردند۲۶ آيا مي‌پندارند ما آنها را (با چنين دستاوردي از تباهي) همانند کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند قرار مي‌دهيم؛ (به گونه‌اي كه) زندگي و مرگشان يكسان خواهد بود!؟۲۷ چه بد داوري مي‌كنند!۲۸

۲۲ - حال آن که خدا آسمان‌ها و زمين را به حق (روي حساب و کتاب و هدفداري) آفريده۲۹ تا هر کس به تناسب آنچه كرده است پاداشِ عمل گيرد و حق کسي پايمال نگردد.۳۰

۲۳ - (با توجه به ارتباط عمل با سرنوشت) آيا به آن كه هواي نفس خويش را معبود خود گرفته است توجه كرده‌اي۳۱ و خدا نيز او را، با وجود علمي (كه دارد)،۳۲ به گمراهي سپرده۳۳ و بر گوش و دلش مُهر نهاده و بر ديده‌اش پرده‌اي کشيده است.۳۴ پس چه کسي بعد از خدا او را (به سوي سعادت) رهبري خواهد کرد؟ پس آيا چنين كساني پند نمي‌گيرند؟

۲۴ - و گفتند: جز همين زندگي دنيايي ما خبري نيست (زنده شدن مردگان دروغ است)! مي‌ميريم و (نسلي بعد) زنده مي‌شويم و جز (گذشت) روزگار (كسي) ما را هلاك نمي‌كند.۳۵ آنها بر اين (انکار) علمي ندارند؛ فقط گمان مي‌کنند۳۶ (كه خبري پس از مرگ نيست).

۲۵ - و هر گاه (در پاسخ انکارشان) آيات روشنگر ما بر آنها خوانده شود، دليل‌شان جز اين نيست که اگر راست مي‌گوييد پدران ما را (به زندگي) باز آوريد!۳۷

۲۶ - بگو خداست که به شما زندگي مي‌بخشد و مي‌ميراند، سپس در روزي که ترديدي در (وقوع) آن نيست گردتان مي‌آورد، اما بيشتر مردم نمي‌دانند (که مرگ و حيات در ارادة خداست نه گذشت روزگار).

۲۷ - فرمانروايي مطلق آسمان‌ها و زمين در انحصار خداست،۳۸ (بنابراين) روزي که قيامت برپا شود، در آن روز اهل باطل زيان خواهند کرد.۳۹

۲۸ - و (در آن روز) همه اُمت‌ها۴۰ (جوامع مختلف بشري در طول تاريخ با اهداف و عملکردهاي متفاوت) را زانوزده مي‌بيني.۴۱ هر امتي به سوي نامه عملش فرا خوانده مي‌شود،۴۲ (به آنها گفته مي‌شود) امروز جزاي هر آنچه را (در طول زندگي) مي‌کرديد مي‌گيريد.

۲۹ - اين پرونده (ثبت شده) ماست که به درستي (و دقّت) بر شما سخن مي‌گويد،۴۳ ما همواره از آنچه (در مدت عمر) انجام مي‌داديد نسخه برداري مي‌کرديم.۴۴

۳۰ - اما کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در جوار رحمت خويش خواهد آورد و اين همان پيروزي (موفقيت و سعادت) آشكار است.۴۵

۳۱ - و اما کساني که کفر ورزيدند (حقايق را انکار کردند، به آنها گويد:) مگر آيات من پيوسته۴۶ بر شما خوانده نمي‌شد؟ ولي شما (از تمکين به آن) تكبر مي‌ورزيديد و همواره مردماني مجرم (جداي از حق) بوديد.۴۷

۳۲ - و هرگاه (به شما) گفته مي‌شد بي‌گمان وعدة خدا حقيقت دارد و ترديدي در ساعت۴۸ (وقوع قيامت) نيست، مي‌گفتيد‌ ما چه مي‌دانيم ساعت (قيامت) چيست؟ تنها گماني در اين باره داريم، ما كه به يقين نرسيده‌ايم.۴۹

۳۳ - (گرچه امروز انکارش مي‌کنند، اما فرداي قيامت) زشتي‌هاي اعمال‌شان بر آنها آشکار مي‌گردد۵۰ و آنچه (از هشدارها كه) همواره به مسخره مي‌گرفتند، دامنگيرشان خواهد شد.

۳۴ - و (به آنها) گفته مي‌شود: ما امروز شما را به فراموشي مي‌سپاريم (اعتنايي نمي‌كنيم)،۵۱ همانگونه که شما ديدار امروزتان را به فراموشي سپرديد.۵۲ جايگاهتان دوزخ است و هيچ ياوري نخواهيد داشت.

۳۵ - اين گرفتاري شما بدان سبب است که آيات خدا را به مسخره (شوخي) گرفتيد۵۳ و زندگي دنيا شما را فريفت. به اين دليل امروز، نه مي‌توانند از آن (دوزخ اعمال) خارج شوند، و نه فرصت عذرخواهي و طلب عفو داده مي‌شوند.۵۴

۳۶ - پس ستايش منحصر به خدايي است که گرداننده (تدبير كننده) آسمان‌ها و گردانندة زمين، صاحب اختيار جهانيان است.۵۵

۳۷ - و (نيز) عظمت (بي‌کرانه‌گي) در آسمان‌ها و زمين منحصر به اوست و هموست فرادست حكيم.۵۶


۲۶ - در اين آيه به جاي: يعملون، يفعلون، يکسبون و مشابه آن، جمله: «الَّذِينَ اجْتَرَحُوا» آمده است. «اجْتَرَحُوا» از ريشه «جَرحْ» و جراحت، همان زخم است (مائده ۴۵). سگ شکاري را نيز، که صيد مجروح را با دندان مي‌گيرد، «جوارح» (جمع جارحه) مي‌نامند (مائده ۴). دست و پاي انسان هم که چيزي را کسب مي‌کنند جوارح ناميده مي‌شوند. با اين مقدمات، در جمله‌ «الَّذِينَ اجْتَرَحُوا»، که در باب افتعال (پذيرش فعل) آمده، نوعي تمايل و آمادگي براي به چنگ آوردن منافع شخصي ديگران احساس مي‌شود.

۲۷ - «مَمَات» به مرگ يا زمان مرگ گفته مي‌شود. لغت متروكه و فراموش شده را نيز مُمات مي‌گويند. اين لفظ دو بار ديگر در قرآن و همواره با حيات آمده است: اسراء ۷۵- «...ضِعْفَ الْحَيَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَات...»، انعام ۱۶۲- «...وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين». درست است كه آدمي از نظر جسمي مي‌ميرد و به انتها مي‌رسد، اما آثار اعمال نيك و بدش هستي يافته و تا ابد ادامه مي‌يابد، بنابراين نيكان و بدان نه در زندگي‌شان يكسان‌اند و نه پس از مرگشان.

۲۸ - در نقد داوري گمراهان در قرآن سه بار جمله «فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون» آمده است (يونس ۳۵، صافات ۱۵۴ و قلم ۳۶) و چهار بار جمله «سَاءَ مَا يَحْكُمُون» (انعام ۱۳۶، نحل ۵۹، عنكبوت ۴ و جاثيه ۲۱). آيه ۴ عنكبوت نيز در مذمّت «الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ» مي‌باشد.

۲۹ - حق همان حساب و کتاب و نظم و تعادلي است که ميلياردها ستاره را در مدار خود قرار داده و جهان را به شگفتي حيرت‌آوري مي‌گرداند. در ۱۲ آية قرآن از آفرينش بر حق آسمان‌ها و زمين سخن به ميان آمده است (انعام ۷۳، يونس ۵، ابراهيم ۱۹، حجر ۸۵، نحل ۳، عنكبوت ۴۴، روم ۸، زمر ۵، دخان ۳۹، جاثيه ۲۲، احقاف ۳، تغابن ۳) همچنانكه تعداد ماه‌هاي سال نزد خدا، از همان روزي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، ۱۲ بود (توبه ۳۶).

۳۰ - منظور از كلمه «جزا» همين نتيجه و حاصل عمل هر كسي در زندگي است، نه الزاماً ثواب و گناه آخرت. همچنانكه جزاي قوت و غذايي كه مي‌خوريم، نيرو و قوتي است كه به دست مي‌آوريم.
جمله حاليه «وَهُمْ لا يُظْلَمُون» (وَ اَنْتُم لا تُظْلَمُون) براي نفي ناديده گرفته شدن تلاش انسان در آخرت ۱۲ بار در قرآن آمده است. علاوه بر آن جملاتي مانند: «لا يُظلِمُون فتيلاً» (حتي به اندازة رشته نازك وسط خرما)، «وَ لا يُظلِمُون نَقِيراً» (به اندازة دانه در منقار پرنده)، و مشابه آن براي اطمينان بخشيدن به انسان در منظور كردن اعمال نيكويش بارها تكرار شده است.

۳۱ - الهه گرفتن هواي نفس، همان محور قرار دادن تمايلات و تمنيّات دل (به جاي خدا) است كه در وصف خودپرستان گويا‌تر از هر مثالي است. دو آية قبل سخن از بد كرداراني بود كه نمي‌فهمند تفاوت فاحشي ميان زندگي و مرگ آنها با نيكوكاران وجود دارد، و جدي، حق و هدفدار بودن جهان را باور نمي‌كنند! اين آيه در ريشه‌يابي رفتار آنان، مسئله «خودمحوري» و «هواي نفس پرستي» را مطرح مي‌سازد. انسان فطري و سالم از اطلاعاتي كه به وسيلة گوش و چشم و دل (ابزار سه‌گانة شناخت) كسب مي‌كند، راه منطقي و معقول هر كار را مي‌يابد و به آن عمل مي‌كند. اما كسي كه «خود محور» و «خودبين» است، اطلاعات كسب شده را از فيلتر «منيّت» و منافع شخصي خود مي‌گذراند. به اين ترتيب «خودپرستي» به كلي راه مستقيم را منحرف مي‌سازد و همه اطلاعات كسب شده را به سود خود توجيه و تفسير مي‌كند.

۳۲ - جمله نكره «عَلَىٰ عِلْمٍ»، ممكن است گوياي اين حقيقت باشد که علم و آگاهي، گرچه شرط لازم است، اما مادام که خودپرستي بر آدمي مسلط باشد، سودي براي سعادت او نخواهد داشت، هر چند کساني به اشتباه مي‌پندارند مشکلات جامعه با رشد تحصيلات و بالا رفتن درجات علمي خود به خود حل مي‌شود.

۳۳ - خدا هيچکس را گمراه نمي‌کند، «وَأَضَلَّهُ اللهُ» رها کردن و به حال خود سپردن خودپرستان است. اگر معناي اصلي هدايت، رساندن به مقصود، و به تعبيري «راه‌بري» (نه راهنمايي) است، «أَضَلَّهُ اللهُ» كاملا خلاف آن است. اين كه گفته شده قرآن هدايتي است براي متّقين، مؤمنين، محسنين و مسلمين (تسليم شدگان)، منظور اين است كه با اين صفات مي‌شود به مقصود رسيد. اما خودپرستان به جايي نمي‌رسند و در نظام خدا به حال خود رها مي‌شوند.

۳۴ - مُهر زدن بر گوش و دل و پرده کشيدن بر چشم، نتيجه عمل و بازتاب مکتسبات خود هوس‌ران‌ها است که در نظام علت و معلولي دامن خودشان را مي‌گيرد و به دليل علت‌العلل بودن خدا، به او نسبت داده مي‌شود. مُهر زدن، نماد تعصب و عدم تمايل به شنيدن و انديشه (در نظريات ديگران)، و پرده کشيدن بر ديده، نماد نديدن حقيقت امور، و حجاب خودخواهي بر خِرد مي‌باشد.

۳۵ - كلمة « دَهْر» (روزگار) فقط يكبار ديگر در قرآن آمده است: انسان۱- «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا».

۳۶ - مفسران «ظنّ» را به هر دو معناي گمان، و يقين گرفته‌اند، همين كه شخص احتمال بدهد قيامتي در كار است، آنقدر مسئله اهميّت و عظمت دارد كه نبايد احتياط را از دست بدهد، همچنانكه اگر به احتمال يك در ميليون گمان كنيم در ظرف غذايي سَم ريخته‌اند، مطلقاً از آن نمي‌خوريم!

۳۷ - جملة «إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِين» و «إِنْ كانُوا صَادِقِين» (اگر راست مي‌گوييد) از سوي خدا خطاب به منكران ۲۱ بار، و از سوي منكران به پيامبر در مورد قيامت و رستاخيز يا عذاب ۱۸ بار تكرار شده است .

۳۸ - جملة «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (يا: لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ) كه انحصار فرمانروايي خدا در جهان هستي را مورد تأكيد قرار مي‌دهد، در ۲۰ آية قرآن، البته در زمينه‌هاي گوناگون، آمده است.

۳۹ - «مُبْطِل» به اهل باطل گفته مي‌شود كه آرمان و عملكرد حقي ندارند. اين عنوان در چهار سورة ديگر نيز آمده است (اعراف ۱۷۳، عنكبوت ۴۸، روم ۵۸ و غافر ۷۸).

۴۰ - فرق «اُمت» با قوم، قبيله، جماعت، طايفه و... در قصد و هدف، آرمان، عقايد و رويکردهاي آنهاست. امت از ريشه «اُمّ» به معناي قصد است و امت اجتماعي است که فكر و فرهنگ مشترکي دارند.

۴۱ - نام سوره از همين آيه اخذ گرديده و مقدمات ذكر شده تا اين آيه، زمينه‌سازي براي انتقال آن به منكران مي‌باشد.

۴۲ - بديهي است منظور از کتاب، اوراقي ميان دو جلد نيست؛ کتاب، مجموعة ثبت و ضبط شده پندار‌ها، گفتارها و کردارهاي آدمي است. نطق کتاب نيز گواهي حقيقي است، نه گفتار زباني. به قول مولوي: نطق آب و نطق خاک و نطق گِل هست محسوس حواس اهل دل

۴۳ - نطق كتاب و نطق چشم و گوش و پوست بدن را در قيامت در دو آيه زير نيز ذكر كرده است: مؤمنون ۶۲- «...وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ»، فصلت ۲۰ تا ۲۲- «حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلا جُلُودُكُمْ وَلَٰكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللهَ لا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ».

۴۴ - کار ضبط صوت و دوربين فيلم‌برداري، حفظ و نگهداري سخن يا صحنه‌اي است که از خاطره‌ها مي‌رود و فراموش مي‌شود. نسخه برداري از اعمال «نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُون»، از جهاتي مشابه ابزار امروزي است. «نَسَخَ» زايل و منسوخ شدن است، اما اصل آن نقل و انتقال است. در مقام مثال، گويي کپي اصل به جايي منتقل و نگهداري مي‌شود. فعل «كان» در «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» استمرار و هميشگي بودن كار نسخه‌برداري و استمرار عمل در طول عمر را تأكيد مي‌كند. مضارع آمدن افعال و حرف تأكيد «اِنَّ» جدي بودن آن را نشان مي‌دهد.

۴۵ - «فوز» رسيدن سلامت و بي‌خطر به مقصد و «مفازه» اسم مکان يا وسيله چنين موفقيتي است. اگر سقوط از هواپيما مرگ‌آور است، چتر نجات، «مفازه»، و فرود آرام و به سلامت، «فوز» است. دنيا نيز دره‌اي به سراشيبي هوي و هوس است و نجات از دنياپرستي به مدد مراتبي از ايمان و عمل ممکن مي‌گردد که «مفازه» است و رسيدن به مقصد را نيز فوز مي‌نامند.
فوز و فلاح را رستگاري معنا مي‌کنند، ولي تفاوتي در ميان اين دو واژه وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي بالقوه معنوي در نفس آدمي است که در زندگي دنيا بايد تحقق يابد، اما فوز به سلامت رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير است. اعراب به بيابان و صحاري کويري مفازه مي‌گفتند و عبور سلامت از چنين صحاري سوزاني را فوز مي‌ناميدند.

۴۶ - در جمله «أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ»، فعل «تکن» دلالت بر تداوم عمل و تکوين شخصيتي مي‌کند. مضارع بودن فعل «تتلي» نيز استمرار و پيوستگي تلاوت را مي‌رساند. آيات ۲۸- ۲۹ نيز چنين‌اند.

۴۷ - معناي ريشه‌اي «جرم»، انقطاع و بريدگي است. گناه بدان سبب جرم محسوب مي‌شود که موجب بريدن از خدا و خلق و انجام تکاليف بندگي مي‌گردد.

۴۸ - منظور از ساعت، مطلق وقت و زمان است، نه جزء مشخصي از آن. مثل زمان مرگ و زمان (وقوع) قيامت. ساعت قيامت به تعبير قرآن، به اندازه يک چشم بر هم زدن، بلکه کمتر از آن است (نحل ۷۷). از ۴۸ باري که کلمه «ساعه» در قرآن به کار رفته، ۴۱ مورد آن به صورت معرفه (با الف و لام) درباره زمان قيامت است، بقيه درباره اجل مرگ آدميان يا لحظاتي از ايام زندگي دنيايي اوست.

۴۹ - البته امروز هم به يقين رسيدن علمي درباره قيامت آسان نيست. قيامت ما‌وراء فيزيک است و به غير از ايمان به خدا و آياتش (و استدلال عقلي از مشاهده ظاهر اشياء و امور، به باطن آنها و مسيري که به سوي آن حرکت مي‌کنند)، دانش محدود بشري راهي براي اثبات علمي آن نيافته است. اما عظمت موضوع و خطير بودن آن، در ارتباط با سرنوشت ابدي انسان، آنقدر اهميت دارد که اگر كسي احتمال بسيار كمي هم به وقوع آن بدهد، جدي گرفتن آن از تمامي امور دنيا مهم‌تر است، آيا هيچ عاقلي خطر جاني را تنها به اين دليل که به آن يقين ندارد، ناديده مي‌گيرد؟ در اين آيه بهانه‌جويي منکران و سهل‌انگاري آنها نسبت به اين امر عظيم به بهانه يقين نداشتن را مذمّت مي‌کند.

۵۰ - همچنانكه گرفته شدن رگ‌هاي قلب به صورت تدريجي در طول ساليان دراز تحقق مي‌يابد و ناگهان منجر به سكته مي‌شود، قلب مجازي انسان، كه شخصيت او را تشكيل مي‌دهد نيز به تدريج با زنگار ظلم به خود و ديگران از ديدن نور حقيقت در حجاب مي‌ماند و سرانجام در ظلمات خود از همه چيز محروم مي‌شود. «بَدَتْ» از ريشه «بُدُّو» (ظهور شديد)، به كنار رفتن پرده‌هاي جهل و آشكار شدن مطلب گفته مي‌شود. صحرا را بدين سبب «باديه» مي‌گويند كه صاف و آشكار است. در مورد آشكار شدن بدي‌ها در قيامت رك به: انعام ۲۸، زمر ۲۷ و ۲۸.

۵۱ - نسيان، فراموشي و ناديده گرفتن است. مسلّم است که خدا به فراموشي دچار نمي‌شود، منظور بي‌توجهي و رها کردن است. فعل مجهول «قيل» (به جاي: قال الله) و به كار بردن ضمير جمعي «نَنْسَاكُمْ» (به جات انساكم)، دخالت عوامل متعددي را در اين ناديده گرفته شدن مطرح مي‌سازد كه خود شخص در آن نقش اصلي داشته است.

۵۲ - در اينجا به جاي «لِقَاءَ اليَوْمِ»، «لِقَاءَ يَوْمِكُمْ» آمده است، زيرا روزِ سرنوشت هر کسي در قيامت متناسب با اعمال خود او مي‌باشد؛ روز غم يا شادي.

۵۳ - استهزاء از ريشة «هزء»، سبک شمردن، بهاء قائل نشدن و اهميت ندادن به اشخاص يا موضوعات است که در ۳۴ آيه قرآن از ناحيه کافران به: خدا، آيات او، آخرت، رسولان، دين، نماز، سبيل‌الله، و مؤمنين نسبت داده شده است. اين کلمه را معمولاً ريشخند و مسخره کردن ترجمه مي‌کنند، اما ريشخند لفظي است که از نوعي نگاه و ارزيابي اشخاص نسبت به ديگران يا باورهاي آنها ناشي و موجب خوار شمردن و بي‌اعتنايي نسبت به آن مي‌گردد. ريشخند و تمسخر ديگران امري عادي است، ولي موضوعاتي مثل: خدا و آيات و آخرت را بيشتر انکار مي‌کنند و سبک مي‌شمارند.

۵۴ - «يُسْتَعْتَبُون» از ريشه «عُتْبيٰ» (رضايت)، رضايت طلبيدن از خدا يا کسي است که به او ظلم شده است. در دنيا چنين امري ممکن و ممدوح است، اما آخرت دارِ جزاست نه دارِ عمل. ر ك به: فصلت ۲۴، نحل ۸۴ و روم ۵۷. اين كلمه با معذرت خواهي متفاوت است: روم ۵۷- «فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يُسْتَعْتَبُون».

۵۵ - در اين آيه يک خطي، سه بار نام «ربّ» تکرار شده است. مشرکينِ معاصر پيامبر اسلام(ص)، «الله» را قبول داشتند، ولي منکر رحمانيت و ربوبيّت خدا بودند، ربوبيّت، همان ارباب و صاحب اختيار بودن است که مشرکين با توسل و تشفعشان به بُت‌ها و سرسپردگي‌شان به متوليان ديني، از توحيد و اخلاص در عبادت منحرف مي‌شدند. تأکيد سه مرحله‌اي بر نام «ربّ»، ربوبيت بر آسمان‌ها و زمين (که مورد اعتقاد مشرکين بود)، دليلي بر ربوبيت بر عالمين (آدميان)، که جزيي از کل مي‌باشد، گرفته شده است.

۵۶ - معناي ساده «كِبْرِيَاء» را از تنها آية ديگري كه اين عنوان در آن آمده مي‌توان يافت: يونس ۷۸- «قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِين». (درباريان فرعون به موسي(ع) گفتند: آيا تو آمده‌اي ما را از آييني كه آباء و اجدادمان را بر آن يافته‌ايم بازداري و كبرياء در زمين (كشور) از آن شما (موسي و هارون) باشد؟ ما كه تو را باور نمي‌كنيم). منظور از كبرياء همين سروري و سيادت و سلطنت كردن است.
به غير از سوره جاثيه، سوره‌هاي حشر و تغابن نيز با نام «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» ختم مي‌شوند. سوره جاثيه با عزت حكيمانه خداوند و با آن ختم مي‌گردد و سراسر سوره جلوه‌هاي اين نام نيكو را به نمايش مي‌گذارد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان