سوره محمّد

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۶ - و (البته به ظاهر) برخي از آنها به (سخن) تو گوش مي‌دهند، اما همين كه از نزد تو بيرون مي‌روند، به كساني كه (در نتيجه تلاوت آيات و تأمل در آنها) علم و آگاهي يافته‌اند۲۸ (به حالت تمسخر) گويند: (هيچ فهميديد) اكنون چه گفت (ما كه چيزي نفهميديم)!؟۲۹ اينها همان كساني‌اند كه خدا مُهر (ختم تعقل) بر دل‌هاي آنان زده۳۰ و (به جاي هدايت) از هوس‌هاي خود پيروي كردند.

۱۷ - و (اما) كساني كه هدايت‌پذير (مشتاق شنيدن كلام خدا) باشند،۳۱ بر هدايت آنها مي‌افزايد و (نتيجه و محصول) خويشتن‌داري‌شان را به ايشان مي‌بخشد.۳۲

۱۸ - پس آيا (اهل ترديد و دو دلي) جز در انتظار قيامت، كه ناگهان بر آنان فرا رسد، هستند۳۳ (تا با ديدن آن ايمان بياورند؟ اگر در اين انتظارند بايد بدانند) هرآينه نشانه‌هاي آن۳۴ (همچون نمايان شدن دماغة كشتي در افق قبل از رسيدن به ساحل) براي ايشان آمده است، پس وقتي رستاخيز فرا رسد پندگرفتن‌شان چه سودي به حالشان دارد؟

۱۹ - پس بدان كه بي‌گمان هيچ معبودي جز خداي يگانه نيست و براي (آثار و عوارض) گناه خويش۳۵ و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه كه خدا رفت و آمد و قرار گرفتن شما را مي‌داند.۳۶

۲۰ - كساني كه (صادقانه) ايمان آورده‌اند، (بي‌تاب از اين كه هنوز فرمان مقابله با متجاوزان صادر نشده) پيوسته مي‌پرسند: چرا سوره‌اي (در مقابله با متجاوزان) نازل نمي‌شود؟ پس چون (در اجابت به چنين آمادگي و اشتياق) سوره‌اي محكم (صريح و آشكار) نازل مي‌شود،۳۷ بيماردلان (منافق) را مي‌بيني كه (برخلاف مؤمنان) همچون مدهوش‌شدگان از ترس مرگ۳۸ (با ديدگان وحشت زده) به تو مي‌نگرند! پس (همان مرگ) سزاوار آنهاست (كه عزّت و غيرت دفاع ندارند).

۲۱ - اطاعت (از فرمان خدا) و گفتار شايسته (براي آنان سزاوار است). پس چون تصميم (به كارزار) گرفته شد،۳۹ اگر با خدا رو راست باشند، مسلماً به نفع خودشان است.

۲۲ - پس اگر (به فرمان مقابله با دشمنان) پشت كرديد، آيا (غير از اين) انتظار مي‌رود۴۰ كه در زمين (شهر و ديارتان با بي‌مسئوليتي در قبال مردم) تباهي كنيد۴۱ و پيوند خويشانتان را (با ترك حمايت از آنها) ببُريد؟۴۲

۲۳ - هم اينهايند كه خدا از رحمت خويش محرومشان كرده،۴۳ و درنتيجه (از شنيدن و ديدن حق) كر و كورشان ساخته است.

۲۴ - چرا در قرآن تدبّر نمي‌كنند؟ مگر بر دل‌هاشان (براي هر فكر تازه) قفل‌هاي آن (زده شده) است؟۴۴

۲۵ - كساني كه (نه از سر بي‌خبري، بل) پس از آن كه هدايت بر آنها آشكار شد، به پشت (دوران جاهليت- جبهه دشمن) بازگشتند،۴۵ شيطان (اين كار را) در نظرشان آراسته۴۶ و دوست داشتني جلوه داده است.۴۷

۲۶ - به همين دليل به كساني كه از آنچه را خدا نازل كرده (قرآن) ناخوش داشتند، گفتند: ما در برخي كارها از شما حرف شنوي خواهيم داشت (همفكر و مدافع شما خواهيم بود) و خدا پنهان‌كاري‌هاي آنها را مي‌داند.

۲۷ - پس چگونه خواهد بود (چه حالي خواهند داشت) آنگاه كه فرشتگان جانشان بستانند،۴۸ رويكردها(ي به باطل) و پشت كردن‌هاي آنان (به حق) را به حساب آورند۴۹ (نوع مرگشان تابع زندگي آنها خواهد بود).

۲۸ - (چنين مرگي) به اين دليل است كه آنها از آنچه موجب خشم خداست۵۰ پيروي كردند (به آن روي آوردند) و رضاي خدا را ناخوش دانستند (به آن پشت كردند)، در نتيجه (خدا نيز) اعمال آنها را تباه كرد.۵۱

۲۹ - آيا كساني كه در دلشان بيماري است،۵۲ پنداشتند كه خدا هرگز كج‌انديشي‌هاي آنها۵۳ (ماسك فريب و رياكاري‌شان) را افشاء نخواهد كرد؟

۳۰ - و اگر مي‌خواستيم، (حتماً ماهيت) آنها را نشانت مي‌داديم، درنتيجه از سيماشان، (باطن) آنها را بي‌گمان مي‌شناختي و تو (نيز) از لحن۵۴ (آهنگ) سخن‌شان آنها را حتماً مي‌شناسي، و خداوند كردارتان را مي‌داند.

۳۱ - و مسلماً شما را به چالشِ آزمون خواهيم انداخت۵۵ تا مجاهدان و پايداران شما را بشناسيم و اخبارتان (نتيجة آزمون) را آشكار كنيم.۵۶

۳۲ - مسلماً كساني كه پس از آگاه شدن از هدايت كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا (اسلام) بازداشتند و به مخالفت با پيامبر برخاستند،۵۷ (مطمئن باشند) هرگز هيچ زياني به خدا نمي‌رسانند و (خدا) اعمال آنها را به باد خواهد داد.

۳۳ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا و فرستاده (او) اطاعت كنيد و اعمال خود را (با نافرماني) تباه مكنيد.

۳۴ - مسلماً كساني كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا (ترك بُت‌پرستي و گرايش به توحيد و تسليم) بازداشتند، سپس در نهايت كفر مُردند۵۸ خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزيد.

۳۵ - پس (در برابر تهديدها و توطئه‌هاي آنها) سُست نشويد و (از ترس جنگ، دشمنان خدا و خود را) به آشتي نخوانيد،۵۹ كه شما برتريد و خدا با شماست و از (پاداش) اعمال‌تان نمي‌كاهد.۶۰

۳۶ - (بدانيد) اين زندگي دنيا جز بازيچه‌اي و سرگرمي (بيهوده‌اي بيش) نيست، و اگر ايمان (صادقانه) بياوريد و خويشتن‌داري كنيد، (خدا) پاداشتان مي‌دهد و اموالتان نمي‌خواهد.۶۱

۳۷ - كه اگر بخواهد و به جِدّ طلب كند،۶۲ شما بُخل مي‌ورزيد و (خدا) كج‌انديشي شما (دنياطلبي بخيلانه با ادّعاي ايمان) را خارج (برمَلا) مي‌كند.۶۳

۳۸ - آگاه باشيد اين شما هستيد كه براي انفاق در راه خدا (تدارك مالي جهاد) فراخوانده مي‌شويد، با اين حال بعضي از شما بُخل مي‌ورزيد و كسي كه بُخل ورزد، جز اين نيست كه بر (رشد و كمال) خويش بُخل ورزيده و خدا بي‌نياز مطلق است و شما (هستيد كه) نيازمندانيد؛ و اگر (به انفاق براي جهاد) پشت كرديد، قوم ديگري را (در تنازع بقاء و رقابت) جايگزين شما خواهد كرد تا مثل شما (بخيل) نباشند.۶۴


۲۸ - بررسي مواردي که عنوان «أُوتُوا الْعِلْمَ» در قرآن به کار رفته، به شناخت بهتر شخصيت اين افراد کمک مي‌کند. جمعاً ۹ بار اين عنوان در قرآن آمده است (نحل ۲۶، اسراء ۱۰۷، حج ۵۴، قصص ۸۰، عنکبوت ۴۹، روم ۵۶، سبا ۶ و ۱۶، مجادله ۱۱). از آنجايي که قرآن ميان «أُوتُوا الْعِلْمَ وَالايمان» تفاوتي قائل شده (روم ۵۶)، نشان مي‌دهد، منظور از اوتواالعلم، به غير از دانشمندان ديني است.

۲۹ - «آنِفًا» يعني چند لحظه پيش. اَنْف همان بيني است كه از حواس پنجگانه به شمار مي‌رود؛ از آنجايي كه بيشتر حيوانات با بو كشيدن شناسايي و كسب اطلاع مي‌كنند، آنف دلالت بر نوعي آغاز و ابتداي آشنايي دارد، از اين روي آغاز جواني، ابتداي هر چيز، جنگل بِكر و دست نخورده، جام نوشيده نشده، مرغزار چريده نشده و... را با همين كلمه وصف مي‌كنند. اين جمله كه لحظاتي پيش چه گفت «مَاذَا قَالَ آنِفًا»؟ نشان مي‌دهد گويندة آن در تمام مدت حواسش جاي ديگري بوده است!

۳۰ - مُهر زدن، همچون مهر و امضاي پايان نامه، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات به اوراقي گفته مي‌شود كه كلمات آن با كليشه سُربي ثابت شده باشد. طبيعت آدمي نيز صفات ثابت و شكل‌گرفتة اوست. دل آدمي بايد مركز دريافت اطلاعات، تجزيه و تحليل، ارزيابي و قبول يا ردّ آنها باشد. اصطلاح «طبع قلب» در مواردي به كار برده مي‌شود كه شخص دچار دگماتيسم و تعصّب شده و هيچ فكر تازه‌اي را نپذيرد. نسبت دادن اين فعل به خدا، به دليل وابستگي همه فعل و انفعالات و نظام‌هاي مؤثر جهان به اراده اوست، وگرنه ابتداي آيه حكايت از حق‌گريزي و تمسخر كافران مي‌كند.

۳۱ - فعل «اهتداء»، در باب افتعال آمده كه دلالت بر آمادگي و پذيرش مي‌كند. مثل: اشتعال، انقلاب، اكتساب. در آيه قبل از فقدان آمادگي و اشتياق كساني براي قبول حق سخن مي‌گويد كه با وجود حضور در مجلس و استماع سخن رسول، مي‌پرسند چه گفت!؟ و در اين آيه از هدايت پذيري و عشق به فراگيري كساني ديگر.

۳۲ - تقوا همان نيروي تسلط بر نفس و كنترل غرايز و تمايلات نفس است. كساني كه هدايت‌پذير باشند، اين تمايل، به توفيق الهي، آنها را در كنترل هواي نفس موفق مي‌دارد (وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ). همان‌طور كه دستاوردهاي منفي هر كسي به خودش برمي‌گردد، دستاوردهاي مثبت نيز شخص را رشد مي‌دهد. اين كه آدمي در گرو عمل خويش است و خدا از عمل بندگان هرگز نمي‌كاهد را در آيات مشابهي مي‌توان ديد. از جمله: حجرات ۱۴- «...وَإِنْ تُطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا...»، هود ۱۵- «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاهَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لا يُبْخَسُونَ». همچنين هود ۱۰۹ و ۱۱۱، احقاف ۱۹، آل‌عمران ۲۵ و بقره ۲۷۲.

۳۳ - « بَغْتَهً» دلالت بر ناگهاني بودن قيامت مي‌كند، اين كلمه كه ۱۳ بار در قرآن تكرار شده، هفت مورد آن دربارة حدوث غيرمنتظرة قيامت و بقيه موارد دربارة عذاب دنيايي اقوام ستمگر است كه آن نيز ناگهاني است.

۳۴ - «أَشْرَاطُ» جمع شرط، علامت و نشانه چيزي است در فاصلة دور؛ همچون دماغه كشتي كه از افق دور ديده مي‌شود، يا ستون مقدم سپاه. شُرطه (پليس) نيز به نهادي گفته مي‌شود كه با علامت يا آژيرش شناخته مي‌شود. اعيان و اشراف شهر را، كه با خانه و زندگي مجلل و نشانه‌هاي ثروت از بقيه مردم متمايز مي‌شوند، اشراط شهر مي‌نامند. به سخن امام علي(ع) (در خطبه ۱۹۰ نهج‌البلاغه): دنيا شما را طبق سنتي هميشگي مي‌برد و شما و ساعت قيامت به هم پيوسته هستيد و اشراط آن بر شما آشكار و علامت‌هايش به شما نزديك شده است: «فَاللهَ اللهَ عِبَادَ اللهِ فَإِنَّ الدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَأَنْتُمْ وَالسَّاعَهُ فِي قَرَنٍ وَكَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا وَأَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا».

۳۵ - معناي اصلي «ذنب»، دُم يا دنباله و يا عوارض و عقوبتي است که در پي و عقب گناه مي‌آيد. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همين پيامدهاي ناگوار آن در دنيا و آخرت مي‌باشد. نسبت دادن ذنب (گناه) به پيامبر، جاي تأمل و بررسي جدّي دارد؛ در مقام تشبيه، پيامبران را مي‌توان فرزندان بالغ و رشد يافته جوامع بشري شمرد. انتظار والدين از فرزندان، به نسبت سن و سال و رشد و بلوغ آنها كاملا تفاوت مي‌كند؛ از اطفال خردسال انتظار چنداني نمي‌رود و خطاهاي آنان را به ديده اغماض نگريسته مي‌شود، اين انتظار به تدريج با رشد سني بيشتر مي‌گردد. وقتي به سن بلوغ مي‌رسند و پا به دانشگاه يا تجربه كاري مي‌گذارند، نه تنها توقع خلاف و خطايي از آنها نمي‌رود، بلكه به كم‌توجهي‌ها و نقصان خدمات و محبت‌هاشان ايراد گرفته مي‌شود.
انتظار خداوند از پيامبران به مراتب بيش از ساير بندگان است. بنابراين هر چند آنان هرگز نافرماني و گناه دانسته و عمدي نمي‌كردند، اما به مصداق: «حسنات الابرار سيئات المقربين» (نيكوكاري‌هاي نيكان براي مقربان گناه محسوب مي‌شود)، هرگونه ترك اُوليٰ (ترجيح كار آسان‌تر)، تعجيل و يا بي‌توجهي مختصر آنان ذنب محسوب مي‌شده است و اين مطلب به وفور در قرآن در مورد پيامبران ديده مي‌شود. و اصولا لحن قرآن درباره انبياء، بيش از تمجيد و تجليل و تعظيم، حالت تذكر، تنبيه، و در مواردي توبيخ دارد!
در مورد رسول مكرم اسلام علاوه بر اين سوره، در هفت سوره ديگر به آن رسول، به رغم مقام عظيمش، امر به استغفار شده است (محمد ۱۹، مؤمنين ۱۱۸، تحريم ۸، نساء ۱۰۶، غافر ۵۵، و نصر ۳). علاوه بر آن، هشدارهاي ديگر نظير: «عَفَا اللهُ عَنْك...» (توبه ۴۳)، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَك...» (تحريم ۱)، «...فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِين» (انعام ۳۵)، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللهَ...» (احزاب ۱) و... دلالت بر توجه ويژة خداوند به آن حضرت براي رشد و كمال و پاكي بيشتر مي‌كند.

۳۶ - «مُتَقَلَّب» اسم مكان تقلّب، به معناي آمد و رفت و تحركات روزانه زندگي، و «مثوي» محل آرام و قرار شب است و نيز خانه و مكان استراحت يا جايگاه ابدي گناهكاران. از ۱۴ باري كه كلمه «مثوي» در قرآن آمده، ۱۰ مورد آن به جهنم اختصاص يافته است.

۳۷ - نام «سوره» تداعي كنندة ۱۱۴ مجموعه قرآني است. اين كلمه در اصل به چيزي گفته مي‌شود كه مانند حلقه حريمي ايجاد كند، مثل قلعة دور شهر كه «سور» ناميده مي‌شود (حديد ۱۳) و دستبد و حلقه‌هاي تزييني طلايي اَسْوَرِه يا اَسْاوِر (به فارسي دستواره- كهف ۳۱). سوره‌هاي بلند قرآن نيز از گروه‌هاي فرعي مستقل و مرتبطي تشكيل شده كه آنها را نيز مي‌توان سوره ناميد. برحسب آية ۷ سوره آل‌عمران «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَاب...» بخش اعظم قرآن «آيات محكمات» و بخشي ديگر، كه عمدتاً دربارة قيامت و ماوراء دنياست، «متشابهات» محسوب مي‌شود. صفت «محكم» دلالت بر روشن و قطعي بودن حكم مي‌كند كه قابل تأويل و توجيه براي ناديده گرفتن نيست.
به استناد آيه ۷۷ سوره نساء «...كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلاه...» مقابله با مثل كردن با مشركين و عكس‌العمل خشن نشان دادن به آنها در دوران مكه كه مسلمانان در اقليت بودند مجاز شمرده نمي‌شد، اما به تدريج كه مسلمانان كثرت و قدرت يافتند، به كساني كه مورد حمله دشمن قرار مي‌گرفتند، حوالي سال سوم هجرت، اجازه جنگ (دفاعي) داده شد حج ۳۹- «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ».

۳۸ - «غَشِي» پوشاندن و فراگرفتن است. مثل تاريكي شب كه همه چيز را مي‌پوشاند «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ» (ليل ۱). غِشاوه نيز به پرده‌اي گفته مي‌شود كه مي‌پوشاند. «الْمَغْشِيِّ عَلَيْه» كسي است كه از ترسِ مرگ گويي هوش و حواسش پوشيده و بي‌حس و حركت شده است. مشابه اين آيه را در احزاب ۱۹ مي‌بينيد: «...تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَىٰ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ...».

۳۹ - «عَزم» همان اراده و تصميم به انجام كاري است. «عَزَمَ الْأَمْرُ» يعني قصد انجام كاري كردن. «اولواالعزم» به صاحبان اراده گفته مي‌شود.

۴۰ - فعل «عَسَيْ» دلالت بر اميدواري و انتظاري مثبت يا منفي مي‌كند، مثل: چه بسا، شايد، ممكن است، اميدورام. اين فعل ۲۸ بار در قرآن تكرار شده. فعل «عَسَيْتُمْ» در بقره ۲۴۶ نيز آمده است كه همچون اين سوره دلالت بر پيش‌بيني و انتظاري ناخوشايند و منفي مي‌كند.

۴۱ - منظور از فساد، ضد صلاح است. مصلحت جامعه در مقابله با متجاوزان است و فساد در زمين جز ذلّت و اسارت و عقب‌افتادگي در پي ندارد.

۴۲ - جوامع قبيله‌اي باستان معمولا جدّ مشتركي داشتند و با يكديگر خويشاوند محسوب مي‌شدند. بنابراين مسئله «قطع رحم» يا «صله رحم» كه در نظام قبيله‌اي عامل ارتباط و انسجام عشاير و اقوام گذشته به شمار مي‌آمد، در جوامع مدرن و متكثر ميليوني اين روزگار، متحول و با عوامل ديگري تركيب و تقويت شده است. در مورد قطع رحم رك به بقره ۲۷ و رعد ۲۵.

۴۳ - «لَعْن»، راندن كسي از خود و دور كردن اوست. لعنت كردنِ ما آدميان لفظي است و جنبة نفرين دارد، اما لعن الهي، محروم كردن گمراهان از رحمت در بازتاب عمل آنها (كفر، نفاق، ستم، فساد و تباهي و...) مي‌باشد. در واقع لعنت خدا مثل دستِ رد زدن معلم به شاگرد تنبل براي رفتن به كلاس بالاتر است كه نه از دشمني، بلكه از حكمت و حمايت از حق ديگران ناشي مي‌شود.
پيام اصلي اين آيه (و آية قبل) بيش از جنبة فردي، متوجه عوارض اجتماعيِ پشت كردن به دشمن و فرار از مقابله با متجاوزان است كه موجب «فساد» به معني از هم پاشيده شدن نظام جامعه و «قطع رحم» به معناي بي‌غيرتي در دفاع از خانواده و خويشان مي‌گردد. منظور از «لعنت خدا» نيز همين دوري از رحمت او (بقاي جامعه و سلامت نفرات آن) و «كَر و كور شدن» نسبت به ارزشهاي حق است.

۴۴ - «تدبّر» از ريشة «دَبَرَ» (پشت)، نگاه به عمق و پشت ظواهر است و دلالت بر دقت نظر و بررسي انديشمندانه مي‌كند. نسخة درماني قرآن براي منافقان و سُست‌باوران همواره تدبّر در قرآن (به جاي قرائت سطحي) است تا به عمق آيات آگاه شوند (رك به نساء ۸۲ و مؤمنون ۶۸). اما در «عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»، ضمير «ها» به قلوب برمي‌گردد و معلوم مي‌شود دل آدمي استعداد و آمادگي گشايش و وسعت نظر يا قفل شدن و تنگ‌نظري دارد.

۴۵ - «ارتداد» در قرآن، پشت كردن به همدينان و پيوستن به جبهه دشمن است، كه البته جنبة «عملي» دارد. برخلاف نظرية فقهي كه ارتداد را به انديشه و اعتقاد تعميم مي‌دهد و اصل آزادي عقيده (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را نقض مي‌كند. با اين حال، در قرآن هيچ كيفر دنيايي براي ارتداد و الحاد وجود ندارد.

۴۶ - «سَوّلت» از مصدر «تسويل»، نوعي خودفريبي و خوب پنداشتن كار زشتي است كه عقل آن را نمي‌پسندد. در ماجراي افكندن يوسف در عمق چاه و ادّعاي برادران در طعمة گرگ شدن او، يعقوب(ع) از همين كلمه در وصف خيانتي كه براي پسرانش نيكو جلوه نموده بود استفاده كرده است: «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ» (يوسف ۱۸).

۴۷ - املاء، زمان دادن و مهلت بخشيدن به بنده است. خداوند حليم است و شتابِ در عقوبت ندارد، بلکه يک عمر بندگان را مهلت و فرصتِ توبه و بازگشت مي‌دهد تا ميدان و مدت آزمايش براي آنان فراخ باشد. مشتقات «مَلَاَ» جمعاً ۱۰ بار در قرآن آمده است که ۷ بار آن درباره مهلت خدا به بندگان است. اما در اين سوره از وسوسة شيطان در ابدي پنداشتن سلامتي و قدرت و ثروت ياد مي‌كند كه موجب پيروي از «امل» (آرزو)، ناديده گرفتن عواقب «عمل» و فراموشي «اجل» مي‌گردد.

۴۸ - نحوة جان ستاندن ملک الموت از بندگان را قرآن برحسب کارنامه کسي که جانش گرفته مي‌شود، در سوره‌هاي متعددي آورده است. ن ک به: انعام ۶۱، اعراف ۳۷، انفال ۵۰، نحل ۲۸ و ۳۲، سجده ۱۱ و محمّد ۲۷.
مرگ را وفات و ميراندن را توفيه مي‌گويند که اخذ کردن تمام و کمال جان است. خواب شبانه روزي را که به نوعي هوش و حواس ظاهري خود را از دست مي‌دهيم و همچون مردگان به خواب مي‌رويم، قرآن توفيه ناميده است (انعام ۴۲).

۴۹ - زدن فرشتگان به روي‌ها و پشت‌ها (وجوه و ادبار) علاوه بر اين آيه، در آيه ۵۰ سوره انفال نيز آمده است. در فرهنگ قرآن، وجوه، نماد توجه و روي آوردن به چيزي، و ادبار، پشت كردن و بي‌رغبتي به آن است، وگرنه چهره و پشت آدمي گناهي ندارند كه مضروب واقع شوند! تشبيه امور معنوي و مجازي به امور مادي و حقيقيِ قابل فهم مردم در همه زبان‌ها امري عادي است. آية ۲۲ بر همين فرار و پشت كردن به دشمن اشاره شده است « فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ».
اما معناي ضَرَبَ الزاماً زدن نيست، اين فعل برحسب مورد و حرف اضافه‌اي که پس از آن مي‌آيد، معناي متفاوتي پيدا مي‌کند؛ ۲۹ بار در قرآن از «ضرب المثل» سخن گفته است، بديهي است منظور از مثال زدن، برخورد فيزيکي نيست، ضَرَبَ وقتي با «في» مي‌آيد، معناي گام نهادن در زمين مي‌دهد (۶ آيه)، با حرف «علي» معناي مسلط و مشرف کردن دارد، با حرف «عن»، معناي انصراف مي‌دهد (زخرف ۵)، با حرف «ب» (مثل: فاضرب به) چيزي را بر چيزي زدن (مثل عصا بر زمين)، مخلوط کردن يا به حساب آن گذاشتن است، با حرف لام (مثل: واضرب لهم طريقا) ره‌گشايي و آموزش است. بدون هيچ حرف اضافه، ضربه زدن و عقوبت و كيفر، يا مطرح کردن مي‌باشد (مثل: کذلک يضرب الله الحق والباطل).

۵۰ - نسبت دادن خشم و خشنودي (سخط و رضوان) به خدا جنبة مجازي دارد و براي درك و فهم آدميان، متناسب با نظامات تربيتي آنان بيان شده است، وگرنه خدا منزه از آن است كه با اعمال بندگانش خشمگين يا خشنود گردد! پيروي از سخط خدا، پشت كردن به جبهة حق و نافرماني از رسول است و پيروي از رضوان‌الله، هماهنگ كردن خود با نظامات الهي با توكل به خدا و اخلاص در عمل. رك به مائده ۸۰ و آل‌عمران ۱۶۲.

۵۱ - اصطلاح «حبط اعمال»، كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده، دلالت بر باطل و بي‌اثر شدن اعمال مي‌كند. هر كس كاري مي‌كند، به خاطر نتيجه و فايده‌اي است كه از آن اراده كرده، عمل شرط لازم است، اما كافي نيست. مگر آنكه متناسب با مقصود و منطبق با قواعدي باشد كه لازمه دستيابي به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات كسب شده پيروي نشود، همه تلاش‌ها «حبط» مي‌گردد و سود مورد انتظار به دست نمي‌آيد.

۵۲ - اصطلاح «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» جمعاً ۱۰ مرتبه در قرآن تکرار شده؛ در سه مورد، منافقين را از کساني را که در دلشان مرض است جدا کرده است (انفال ۴۹، احزاب ۱۲ و ۶۰). از اين تفکيک معلوم مي‌شود هر يک از اين دو عنوان نشانگر حالت روحي ويژه‌اي است؛ نفاق نشانه‌اي از دورويي و تفاوت ادعا با عمل است، اما بيمار دلي از سوء نيّت، خبث طينت و قصد خيانت حکايت مي‌کند. در جهت مقابل، قرآن از «قلب سليم» (در نهايت سلامت) نيز در بارة ابراهيم خليل ياد كرده است (صافات ۸۴ و شعراء ۸۹).

۵۳ - «أَضْغَانَ» جمع «ضَغْن» را اغلب كينه و دشمني ترجمه كرده‌اند، اما معناي ديگري كه در «المنجد» به آن اشاره شده، ميل و علاقه به چيزي و كج شدن به سوي آن است كه متناسب‌تر با اين آيه مي‌باشد. به چوب كج و اسبي كه تا تازيانه نخورد راه نمي‌رود نيز ضَغِن گفته مي‌شود.

۵۴ - «لَحْنِ الْقَوْل» سخن گفتن به كنايه و تعريض است و طرز گفتار و آهنگ آن بيانگر روحية گوينده مي‌باشد. تملّق‌گويي و ظاهرسازي‌هاي منافقان و خوش‌صحبتي و زبان چرب و نرمشان، كه ديگران را جذب مي‌كند، بارها در قرآن وصف شده است. از جمله در منافقون ۴ و بقره ۲۰۴. امام علي(ع) نيز در وصف زبان‌بازي منافقون فرمود: من بر شما از پنهان دل‌ها بيم دارم كه عالمِ زبانند؛ آن كه چيزي مي‌گويد كه مي‌پسنديد و عملي مي‌كند كه نمي‌پسنديد «...عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَيَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ...» (نامة ۲۷ نهج‌البلاغه).

۵۵ - منظور از ابتلاء، امتحان، فتنه و تمحيص در قرآن، تشخيص نمره قبولي افراد نيست. رشد و كمال ايجاب مي‌كند آدمي در چالش سختي‌ها قرار گيرد و نيروهاي بالقوه را در اين مبارزه به فعليت درآورد. (ر. ك. به مقالات: فتنه، ابتلاء، امتحان از همين قلم)

۵۶ - خبر، اطلاع يافتن از چيزي است؛ موسي(ع) از دور آتشي احساس كرد و به اهل خود گفت، مي‌روم خبري از آن براي شما بياورم (قصص ۲۹). «اخبار» هر كسي نتيجه و حاصل گفتار و كردار اوست كه ظهور و بروز مي‌كند. جمله «نَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ» آشكار كردن ماهيّت آدميان است. نسبت دادن آن به خدا با ضمير جمعي «ما»، اشاره به مجموعه تحولاتي است كه روزگار مطابق نظامات الهي پيش مي‌آورد.

۵۷ - شقاق با خدا و رسول او، از منيّت مستكبرين و انگيزه دستِ برتر داشتن آنان ناشي مي‌شود كه بازتابش در نظام الهي به نهايت ذلّت (به جاي عزّت) رسيدن است.

۵۸ - عنوان كُفّار مبالغه و شدّت كفر است، يعني غرق كفرستيزي شدن و پوشاندن حقايق در تمام مدت عمر. مسلماً كسي كه همه روزنه‌هاي ايمان و اميد را بر قلب خويش بسته، راهي براي نور رحمت و بخشش باقي نگذاشته است.

۵۹ - «سَلْم»، همان مسالمت و صلح و سازش است. در آية ۶۱ انفال آمده است: اگر كافران تمايل به سازش نشان دادند، تو نيز نشان بده و به خدا توكل كن «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى الله...». اما در اينجا توصيه معكوس است! به نظر مي‌رسد دليل آن در تفاوت موقعيت‌ها باشد؛ وقتي دشمن تمايل به آشتي نشان دهد، نشانة ضعف اوست كه بايد پذيرفت، اما اگر قدرت و قصد تجاوز داشت، پيشنهاد آشتي از ناحية مسلمانان نشانه ترس از رويارويي با دشمن است.

۶۰ - همواره وقتي دشمن نيرومند و پيروزي دور از دسترس باشد، تلفات و صدمات زياد موجب يأس و نوميدي مي‌شود و ممكن است مجاهدان را از ادامة مقاومت مأيوس كند. تأكيد بر اين كه خدا با شماست و از اعمال‌تان نمي‌كاهد، از بقاي محصول تلاش‌ها، هر چند همچون آتش زير خاكستر، خبر مي‌دهد.

۶۱ - وصف بازيچه و بيهوده بودن زندگي دنيا پس از آيات فوق، براي بي‌اعتبار شمردن انگيزه‌ها و عواملي است كه موجب انصراف از مقابله با دشمن مي‌شود. توصية مؤمنان به ايمان و تقوي به نفع خودشان است و اجر دنيايي و اخروي نصيب‌شان مي‌شود و خدا اجبار مادّي و مالياتي براي ايمان و تقوي بر كسي تحميل نكرده است: «وَلا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ».

۶۲ - «يُحْفِكُمْ» از «حَفَوَ»، اِحفاء، مبالغه و اصرار در درخواست است.

۶۳ - فعل «ضَغَنَ» در آية ۲۹ نيز آمده بود، با اين تفاوت كه در آنجا از بروز رياكاري و دوگانگي شخصيتي كساني در ادّعاي ايمان و ارتباط با دشمنان سخن مي‌گويد، و در اينجا از دوگانگي شخصيتي كساني كه به رغم ايمان بخل مي‌ورزند و حاضر از گذشت مال نيستند.

۶۴ - فريضة انفاق البته در زمينه‌ها و نيازهاي متنوع مطرح مي‌شود، اما در اغلب آياتي كه «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ الله» در قرآن آمده است (بقره ۱۹۵، انفال ۶۰، محمد ۳۸، حديد ۱۰) منظور از انفاق، در روزگاري كه بودجة نظامي از پيش مهيا شده‌اي وجود نداشت، تدارك مالي جهاد براي تهية تجهيزات نظامي، مَركب و مواد غذايي مجاهدان بوده است.
بديهي است وقتي مردماني حاضر نباشند براي دفاع از آب و خاك و آيين و جان و مال خود خرج كنند، به دست خويش با بي‌همّتي و بي‌غيرتي خود را به هلاكت انداخته‌اند. به همين نحو مردماني كه در برابر تهاجمات تبليغاتي بيگانه علية ملت و مذهب خويش حاضر نباشند صرف وقت و همّت و خرج و خدمت فرهنگي به صورت فردي و تشكيلاتي كنند، محكوم تحقير و توهين و زبوني و ذلّت خواهند شد. هشدار آية ۱۹۵ بقره همين است كه در راه دفاع از مجتمع ايماني خود دفاع كنيد وگرنه به دست خويش خود را به هلاكت انداخته‌ايد «وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللهِ وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَه...».

ترجمه عبدالعلى بازرگان