سوره فتح
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۱ - به زودي آن باديهنشينان واپس مانده۲۴ (شانه خالي كننده از پيوستن
به مؤمنين در آن سفر خطرناك، توجيهگرانه) به تو خواهند گفت: ما را (نگهداري از)
اموالمان و اهلمان (همسر و فرزندانمان) مشغول كرده بود،۲۵ پس براي ما
طلب آمرزش كن! آنها سخني به زبان ميآورند كه در دلشان نيست.۲۶ بگو: پس
(با اولويت دادنتان به اموال و وابستگان) اگر خدا اراده زيان يا سودي به شما كند،
چه كسي ميتواند بازدارنده او باشد؟ (براي دفع ضرر و جلب منفعت به خدا بايد روي
آورد) و خداوند از (جزييات) آنچه ميكنيد با خبر است.
۱۲ - (اشتغال به خانه و خانواده بهانه است) واقعيت اين است كه شما ميپنداريد
پيامبر و مؤمنان (از اين سفر خطرناك با جان سالم) هرگز نزد خانوادههاي خويش براي
ابد باز نخواهند گشت و اين پندار (محافظهكارانه) در دلتان نيكو (عاقلانه) جلوه
كرد،۲۷ و (به جاي پيروي از رسول) پندارگرايي كرديد، (آن هم) پنداري منفي۲۸
و مردمي زيان ديده شديد.۲۹
۱۳ - (نه تنها شما، بلكه) هر كس به خدا و رسولش ايمان نياورد (با حق در بيفتد)، پس
(بداند) بيترديد ما براي انكاركنندگان۳۰ (ستمگران نقضكنندة آزادي
ايمان) آتش سوزاني آماده كردهايم.۳۱
۱۴ - فرمانروايي آسمانها و زمين تنها از آنِ خداست؛ هر كه را خواهد (شايسته بداند)
ميآمرزد و هر كه را خواهد (سزاوار ببيند، از آمرزش) محروم ميسازد و خداوند
آمرزگار مهربان است.
۱۵ - به زودي، آنگاه كه براي گرفتن غنائم (در سفري آسان و پُر سود= فتح خبير)
ميرويد، آن واپس ماندگان (شانه خالي كنندگان)،۳۲ خواهند گفت: بگذاريد
ما هم به دنبال شما بياييم! آنها (با اين فرصتطلبي) ميخواهند كلام خدا را مبدل
سازند.۳۳ بگو: شما هرگز (در نبردي خطرخيز) در پي ما نخواهيد آمد، خدا
پيش از اين دربارة شما چنين گفته است،۳۴ (ماهيت رياكاران را افشاء
كرده)، آنگاه خواهند گفت: (اينطور نيست) بلكه شما به (سهيم شدن) ما حسادت
ميورزيد. (اين اتهام واقعيت ندارد) بلكه خودشان (دليل اين محروميت را) جز مختصري
نميفهمند.
۱۶ - به اين باديه نشينانِ واپس مانده بگو: (بسيار خوب، اگر در ادّعاي خود صداقت
داريد) به زودي به سوي قومي سخت جنگاور فرا خوانده ميشويد تا با آنان پيكار كنيد،
مگر آنكه تسليم شوند، پس اگر اطاعت كرديد، خدا پاداش نيكويي به شما خواهد داد و اگر
پشت (فرار) كرديد، همچنان كه در گذشته چنين ميكرديد، به عذابي دردناك گرفتارتان
خواهد كرد.
۱۷ - (البته) بر نابينا و لَنگ و مريض سختگيري (فشاري) نيست۳۵ (كه در
چنين سفرهايي حضور يابند) و هر كس از خدا و فرستادهاش اطاعت نمايد، او را به
بوستانهايي درآرد كه نهرها از زير آن جاري است و هر كس پشت كند او را به عذابي
دردناك كيفر دهد.
۱۸ - همانا خدا از مؤمنان خشنود گرديد،۳۶ آنگاه كه زير آن تك درخت (در
حُديبيه) با تو بيعت كردند، پس (با اين كار) آنچه را در دلشان بود شناخت (تحقق
عملي داد)، پس (به اين خاطر) بر آنان آرامش۳۷ (در مصاف خطرات) نازل كرد
و پيروزي زودرسي را (در خيبر) نصيب آنها كرد.
۱۹ - و (همچنين) غنيمتهاي بسياري كه به دست آورند و خدا شكستناپذير و كار استوار
است.
۲۰ - خدا وعدة غنايم بسياري به شما داد كه به دست خواهيد آورد و آن (مورد اخير) را
زودتر مقدورتان ساخت و دست مردمان (دشمن) را از (تجاوز بر شما) بازداشت تا براي
مؤمنان نشانهاي (از نصرت خدا) باشد۳۸ و شما را در راهي راست رهبري كند
(توفيق پيمودن دهد).
۲۱ - و نيز ديگر (پيروزيهاي) دست نيافتهاي كه خدا بر آنها احاطه دارد۳۹
و خدا بر هر كاري تواناست.
۲۲ - و اگر هم كافران (مشركان قريش) با شما ميجنگيدند، بيترديد (از ترس رويارويي
با شما) فرار ميكردند و ياوري براي خود نمييافتند.
۲۳ - (اين) سنّت خداست كه از پيش (بر بندگانش) گذشته (حاكم بوده) و براي سنّت خدا
تبديل كنندهاي نمييابي.
۲۴ - اوست كه دستِ (تجاوز و كشتار) آنها از شما، و دست (انتقام) شما از آنها را در
دل مكه۴۰ بازداشت، بعد از آنكه بر آنها پيروزتان ساخت۴۱ و
خدا به آنچه ميكنيد بس آگاه است.
۲۵ - اينها همان كساني بودند كه كفر ورزيدند (مانع آزادي دين شدند) و شما را از
(ورود به) مسجدالحرام باز داشتند و نيز مانع قرباني(هاي شما) از رسيدن به محلش (در
قربانگاه مني) شدند.۴۲ و اگر نبودند مردان و زنان مؤمني (در شهر مكه) كه
شما آنها را نميشناختيد و (در صورت بروز جنگ) ناخواسته (خونشان) پايمال ميكرديد۴۳
و ناآگاهانه (مرتكب ظلمي ميشديد كه) عيب و ايرادي بر شما وارد ميشد۴۴
(خداوند مانع درگيري نميشد، اما هدف از پيشگيري جنگ اين بود) كه خدا هر كه را
ميخواهد (شايسته ميداند) در رحمت خويش وارد كند (فرصت پيوستن به مسلمانان دهد).
اگر (مؤمنان و كافران در شهر مكه) از هم جدا بودند،۴۵ كافرانِ آنها را
به عذابي سخت گرفتار ميكرديم.۴۶
۲۶ - آنگاه كه حق ستيزان (مكه در جريان صلح حديبيه) آتش غيرتورزي۴۷
(براي بازداري مسلمانان از ورود به مكه) در دل خود افروختند، (آنهم غيرتي جاهلانه
همچون) جوش و خروش(هاي تعصّبآميز در دوران) جاهليت.۴۸ پس خدا (نيز در
مقابل) آرامش خود را بر رسولش و مؤمنين نازل كرد و آنها را به (رعايت) نيروي مؤثر۴۹
تقوا (كنترل نفس) پايبند ساخت كه (به راستي) سزاوارتر به آن و اهل (خو گرفته به)
آن بودند و خدا به هر چيزي داناست.
۲۷ - هر آينه خدا رؤياي رسولش را (كه با مسلمانان به طواف مكه نائل ميشوند) تحقّق
صادقانه۵۰ بخشيد. (با اين بشارت كه در آينده نزديك) بيترديد به خواست
خدا وارد مسجدالحرام خواهيد شد و در امنيّت (كامل با انجام مناسك حج) موهاي خود را
تراشيده و (ناخنهاي خود را) كوتاه خواهيد كرد۵۱ و هيچ ترسي (از دشمن)
نخواهيد داشت؛ پس (يقين كنيد كه) خدا چيزي (را در منافع بلند مدت صلح حديبيه)
ميدانست كه شما نميدانستيد و علاوه بر آن، پيروزي نزديكي (در فتح خيبر) براي شما
رقم زد.
۲۸ - اوست كه رسولش را با (كتاب) هدايت و آيين حق فرستاد تا (حقانيّت برتر) آن را
بر همه آيينها آشكار سازد۵۲ و گواه بودن خدا بر اين امر كافي است.
۲۹ - محمد فرستادة خدا و همراهانش در برابر حقستيزان، استواران۵۳ و
بايكديگر مهربانانند، آنها را به حال فروتني۵۴ و خضوع۵۵
(خاكساري در برابر خدا) ميبيني. نشان آنان در چهرههاشان (يا شخصيت و رويكردشان)
از اثر سجود (در خدمت خدا و خلق بودن) پيداست.۵۶ چنين است وصف آنان در
تورات و انجيل.۵۷ (مَثَل آنان در عالم گياهان) همچون كشت و زرعي است كه
نهال خويش۵۸ (از خاك) خارج كرده۵۹ و با سخت و سطبر ساختن آن۶۰
بر ساقه خويش استوار (خودكفا) ايستاده است.۶۱ (چنين نهال برومندي)
زارعان را به شگفتي (از رشد و بالندگي) ميآورد۶۲ تا حقستيزان
(اِنكارگر) به خشم آيند.۶۳ خدا به مؤمنان نيكوكارشان، وعدة آمرزش و
پاداشي بسيار بزرگ داده است.
۲۴ - منظور از اعراب (باديه نشينان)، كه در اين سوره و
سوره حجرات بارها تكرار شده، بيش از باديه نشيني، دوري از تمدن و تربيت و آموزش و
پرورش ايماني است. زندگي در صحرا و محروم بودن از مناسبات فرهنگساز، نوعي تنگنظري
و خودخواهي به همراه ميآورد.
از ۱۰ موردي كه كلمه اعراب در قرآن آمده، هشت مورد آن بر خصلتهاي منفي آنان اشاره
كرده است. از جمله: عذرتراشي و شانه خالي كردن از جهاد، زيان تلقي كردن انفاق،
تخلّف از رسول الله، كفر و نفاق و ناآگاهي از حدود الله و ادّعاي ايمان.
اما «مُخَلَّفُون» از ريشه خَلَفَ (پشت سر، پس) صيغه مفعول از باب تفعّل، واپس
ماندن به دليل ترس و محافظهكاري است. اما خالِف و خالفين به كساني مثل زنان،
كودكان و پيراني گفته ميشود كه به دليل ناتواني از جهاد بازماندهاند (توبه ۸۳).
۲۵ - اين نوعي بهانهجويي و فرافكني نفساني است كه شخص علت عقبماندگي خود را به
عوامل بيروني نسبت دهد. كلمه «شغل» يك بار ديگر در قرآن آمده است؛ اين بار وصف
بهشتيان كه به دليل اسير نشدن به مشاغل دنيايي، در آخرت اشتغال فرحبخشي خواهد
داشت: يس ۵۵- «إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُون».
۲۶ - اين جمله كه عيناً در آية ۱۶۷ سوره آلعمران، و با تفاوتي در آيه ۸ سوره توبه
و ۴۱ مائده، در وصف منافقين آمده است، عدم صداقت و دوگانگي شخصيتي را ميرساند.
همين دوگانگي دل و زبان را قرآن دربارة بعضي از اهل كتاب نيز به كار برده است
(اعراف ۱۶۹).
۲۷ - نيکو جلوه کردن اعمال شخص نزد خود را قرآن گاهي به شيطان نسبت داده (انعام ۴۳،
انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهي به شرکاء شيطاني (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷)،
گاهي به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴) ولي بيشتر بدون ذكر فاعل، که ميتواند هر يک از
موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، يونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و
فتح ۱۲).
۲۸ - حدس و گمان، البته به عنوان گام نخست، برای شناخت يک موضوع ايرادي ندارد، آنچه
مورد ايراد است، اکتفا کردن به گمان و اتکاء به آن در زندگي است. باورهاي مشرکين
درباره نقش بُتها در برآوردن حاجات و اعتکاف در بُتخانهها، و آداب و زياراتي که
انجام ميدادند، تماماً مبتني بر اوهام و خرافات و گمانهاي جاهلانه بود. امروز نيز
بسياري از دينداران عالم پايبند آداب و تشريفاتي در آيينهاي مذهبي خود هستند که
بسياري از آنها بر پايه ظنّ و گمان در طول تاريخ شکل گرفته و با اساس شريعت مغايرت
و تضاد دارد.
۲۹ - « بُور» در اصل كسادي تجارت و تباه شدن كالا و محصولات است (فاطر ۵)، طرح و
نقشه و مكري هم را كه به نتيجه نرسد بور مينامند (فاطر ۱۰). اما «قَوْمًا بُورًا»
كه در فرقان ۱۸ نيز تكرار شده است، مردمان بيبهره از تلاش دنيايي خود ميتوان
ناميد كه به سراب زندگي مادّي رسيدهاند. گفته ميشود بُور جمع «باير» است و زمين
باير محصولي ندارد.
۳۰ - منظور از كافران در شرايط زماني و مكاني آيه (Context)،
مشركاني است كه با شكنجه و آزار مانع ايمان آوردن مردم به خداي يگانه ميشدند و
آزادي دين و عقيده را برنميتافتند. نه آنكه صرفاً بياعتقاد بوده باشند.
۳۱ - آماده کردن آتش سوزان براي منکران قيامت، همچون قرار دادن اثر کشندگي براي سَم
و سکته و سرطان و ساير بيماريها، براي کساني که مراقب تغذيه و بهداشت و سلامت خود
نيستند، نتيجهاي طبيعي است.
«عِتاد» آماده شدن و «اِعتاد» (در باب افعال) آماده كردن است، در سورة يوسف آية ۳۱
آمده است كه همسر عزيز مصر قبل از ورود يوسف به مجلس، متكاهايي براي بانوان آماده
كرده بود «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأ»، بنابراين در اين كلمه مفهوم تدارك قبلي
و آمادگي نهفته است.
فعل «أَعْتَدْنَا» كه ۱۳ بار در قرآن تكرار شده به نظاماتي اشاره ميكند كه از پيش
طراحي و تعبيه شده است. ۱۲ مورد از اين تدابير واكنشي دربارة «عذاب» اليم/ مهين/
سعير، و يكبار دربارة «رزق كريم» است (احزاب ۳۱). واكنش دستگاه گوارش ما نيز در
برابر مواد آلوده و مسموم، و واكنش اعصاب و روان در برابر خطرات ناگهاني و حوادث
ناخواسته، سيستمي دفاعي است كه آفريدگار مهربان پيش از تولد در جسم و جانمان تعبيه
كرده است.
۳۲ - «انطلق» (در باب انفعال)، تمايل به جدايي است که به ترک جلسه يا ترک مکان و به
راه افتادن نيز گفته ميشود (کهف ۱۱ و ۷۷ و ۷۴، فتح ۱۵، قلم ۲۳، مرسلات ۲۹).
۳۳ - تبديل نوعي تغيير و تعويض و جابجائي است. اصطلاح «تبديل کلمات الله» چهار بار
در قرآن آمده است (يونس ۶۴، انعام ۳۴ و ۱۱۵، و کهف ۲۷). دو بار ديگر نيز اصطلاح «
لِسُنَّهِ اللهِ تَبْدِيلاً» در قرآن آمده است (احزاب ۶۲ و فاطر ۴۳).
۳۴ - از جمله ن ك به: توبه ۴۲ و آلعمران ۱۶۷.
۳۵ - «حرج» به محدوديت و تنگنايي گفته ميشود که شخص را به زحمت و دردسر مياندازد
و نوعي سختگيري و تکليف شاق به شمار ميرود.
۳۶ - رضايت و سَخَطَ (خشم) خدا مجازي است و خدا تأثيرپذير از اعمال آدميان نيست،
همچنان كه رضايت انسان نشانه انطباق چيزي با خواسته اوست، رضايت خدا نيز انطباق عمل
بنده با مشيّت اوست.
۳۷ - رك به پاورقي ۴ همين سوره.
۳۸ - آيه ۲۴ اين سوره نيز در همين ارتباط است، آيه ۱۱ سوره مائده نيز موردي مشابه
است.
۳۹ - اين نيز بشارتي براي پيروزيهاي آينده است.
۴۰ - البته منطقه «حديبيه»، كه صلحنامه ميان مشركين و مسلمانان در آن مكان امضاء
شد، حدود ۲۰ كيلومتري مكه واقع است، ولي با توجه به سابقه نزديك به ۲۰ سال دشمني
قريش با پيامبر و پيروانش در جنگهاي بدر و احد و احزاب، كه جمع كثيري از دو طرف
كشته شده بودند، حركتِ مسلمانان با حداقل تجهيزات جنگي تا آستانه مكه در حديبيه،
عملا به قلب دشمن (بطن مكه) وارد شدن و ريسك شجاعانهاي بوده است.
۴۱ - منظور از جمله: «مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيهِمْ»، پيروزي نظامي
نبود، بلكه مرعوب شدن دشمن در برابر تهور و توكل مسلمانان، به رسميّت شناختن اسلام
و امضاي صلحنامهاي كه باب ارتباط مسلمانان با ساير قبايل را ميگشود، خود پيروزي
بزرگي محسوب ميشد.
۴۲ - حاجيان قربانيهاي خود را در روز دهم ذيحجه پس از پايان مراسم در منطقه «مني»
ذبح ميكنند، ولي از آنجايي كه مشركان مانع ورود مسلمانان به مكه شدند، به دستور
پيامبر در همان محل آنها را قرباني كردند.
«هَدْيَ»، قرباني مخصوص مراسم حج است كه گويي به گرسنگان «هديه» داده ميشود. در
كلمة «هدايت»، رساندن به مقصد مورد نظر ميباشد و بردن عروس به خانة داماد را هم
«هَدْيُ العَروسِ اِلي بَعْلِها» ميگويند، از اين منظر لغوي است كه بردن قرباني به
مقصد قربانگاه را هَدي مينامند. اين كلمه ۷ بار در قرآن تكرار شده است كه مفهوم
مقصد معين داشتن در آن منظور ميباشد؛ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَهِ (مائده ۹۵) ،
حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ (بقره ۱۹۶)، وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا (فتح
۲۵).
«مَعْكُوف» اسم مفعول از عَكَفَ و عُكُوف، ماندن يا نگه داشتن در مكاني است. مثل
اعتكاف در مساجد (بقره ۱۲۵ و ۱۸۷)، در بُتخانهها (اعراف ۱۳۸، طه ۹۱ و ۹۷، انبياء
۵۲)، يا اقامت در يك شهر (حج ۲۵). در اعتكاف معمولا عشق و علاقه و ايمان به يك مكان
موجب اقامت ميشود. اما مشركان آن شتران قرباني را ممانعت از رسيدن به قربانگاه و
مجبور به ماندن در «حديبيه» كردند.
اما «مَحِلَّه» اسم مكان از ريشة «حَلّ» (باز كردن) و حلال شمردن نيز به صورت
استعاره، باز كردن گِره و رفع ممنوعيت است. شترها و گوسفندهايي كه حاجيان به نيّت
قرباني به همراه خود آوردند، نشاندار بودند و تنها پس از خاتمة مناسك حج در مكان
مخصوصي در مني بايد قرباني ميشدند كه مَحِل (مكان حلال شمردن و خروج از ممنوعيت)
شمرده ميشد.
۴۳ - «تَطَئُوهُم» از ريشة «وطؤ» (گام گذاشتن و قدم نهادن)، در اينجا مفهوم پايمال
كردن حقوق آنان و لگدكوب كردنشان در تاخت و تاز ستوران جنگي دارد. از اين كلمه ۴
بار ديگر در قرآن آمده است (توبه ۳۷ و ۱۲۰، احزاب ۲۷، مزمل ۶).
۴۴ - «مَعَرَّه» از ريشة «عُرّ» (بيماري پوستي خارشآور)، استعارهاي است براي گزند
و زياني كه به ديگري ميرسد. در آية ۳۶ سوره حج نيز كلمه «مُعْتَر» كسي است كه با
سماجت درخواستش را مطرح ميكند و موجب آزادگي ميشود.
۴۵ - «تَزَيَّلُوا» در باب تفعّل از ريشه «زيل» (كنار شدن)، قابل تفكيك و جدا شدن
است، آنها درهم آميخته بودند و امكان نداشت مؤمن و كافر را از هم تشخيص داد (مشتقات
ديگر اين فعل را در بقره ۲۱۷، غافر ۳۴ و يونس ۲۸ ميبينيد).
۴۶ - وقتي جنگي درگير ميشود، به اصطلاح تَر و خشك با هم ميسوزند و خون بيگناهاني
به زمين ريخته ميشود، آگاهي از چنين مصيبتي، سرداران متعهد و مسئول و با وجدان را
به احتياط و تأمل در فرمان حمله وا ميدارد.
۴۷ - «حميّت»، حمايتي با دفاع از خودي (صرفنظر از حق و باطل بودن)، و طرد و دفع
غيرخودي است كه از ريشه «حمي» و حمّام (حرارت شديد) منشعب شده و دلالت بر حرارت خشم
و غضبِ غريزي در تعصب و غيرتورزي جاهلانه ميكند.
۴۸ - از مشخصات زندگي قبيلهاي در دوران جاهليت و نبود قوانين اجتماعي،
غيرتورزيهاي تعصّبآميز و تند و تيز در «حمايت» از عضو قبيله (حتي مرتكب به قتل)
در برابر قبايل ديگر بود. اين خشم و خروش آتشين را «حميت» (حمايت و دفاع از خودي)
ميناميدند.
۴۹ - معناي «كلمه» (در كلمه التقوي) عامل مؤثر است. كلمه از ريشه «كَلمْ»، در اصل
به معناي تأثير است. به زخم شمشير و نيزه، «كَلمْ» و به آنچه با گوش درك ميشود و
در شنونده تأثير ميگذارد، «كلام» ميگويند. در قرآن حضرت عيسي را كه تحت تأثير
فرشتهاي حامله شد و تأثيري عظيم در تاريخ بنياسرائيل گذاشت، كلمة خدا (كلمه من
الله) ناميده شده است. خداوند ابراهيم(ع) را نيز با «كلماتي» مبتلا ساخت. در اينجا
نيز كلمات همان امتحانات صبر، ايثار، مجاهدت، مهرباني و... ميباشد كه تماماً
تأثيرگذار و سازنده روح آدمي هستند.
۵۰ - صداقت انطباق ايمان با عمل و وعده، با وفاي به آن است. خداوند وعدهاي در رؤيا
به رسولش داده بود كه عملا با تحقق آن، به وعدة خود صادقانه وفا كرد.
۵۱ - سر تراشيدن (حَلق)، سنتي باستاني براي اظهار خضوع و بندگي در برابر خدا است و
گفته شده: «آدم اولين فروتني كنندگان در حرم الهي با تراشيدن موي سر خويش بوده است
(دعاي ۱۱ صحيفة سجاديه- ...و آدم ...سابِقُ الْمُتُذِلّلين بِحَلْقِ رَأسِهِ في
حَرَمِكَ). از نظر بهداشتي نيز در روزگار باستان، در سفرهاي طولاني و گرد و خاك و
آفتاب و باد و فقدان امكانات استحمام، تراشيدن موهاي آلوده بسيار مفيد بوده است.
تراشيدن موي سر براي كسي است كه بيماري يا مشكلي متوجه او نشود در غير اينصورت
ميتواند آن را كوتاه كند. مقصرين به كوتاهكنندگان موي سر يا ناخن گفته ميشود.
اشاره به اين دو عمل كه به ظاهر بهداشتي و غيرعبادي و كماهميت ميآيد، به نظر
ميرسد به اين دليل باشد كه اين عمل علامت بيرون آمدن از احرام و خاتمه دادن به
مناسك است.
۵۲ - مفسرين و مترجمين، تا جايي كه نگارنده بررسي كرده، جمله: «لِيظْهِرَهُ عَلَي
الدِّينِ كُلِّهِ» را غلبه دادن، پيروز كردن و چيره ساختن اسلام بر ساير اديان و
آيينها معنا كردهاند كه بعضاً تعبير خشني از آن ميشود. اما نه در عالم واقع،
يهوديت و مسيحيت و ساير آيينها برافتادهاند و نه چنين تعبيري با روح قرآن، كه ۱۶
بار بر مصدق بودنش نسبت به توارت و انجيل، و حتي نگهبان (مهيمن) بودن آنها تأييد
كرده سازگار است. اما در فعل «لِيظْهِرَهُ»، ظَهرْ به معناي پشت است، پشتيباني و
ياري را «مظاهره» و پشتيبان را «ظهير» مينامند. كلمه «ظهور» نيز از همين ريشه است
كه آشكار شدن، بروز و برتري يافتن و بالا آمدن را ميرساند و «ظاهر» نيز از نامهاي
نيكوي خداست (هوالاول والاخر والظاهر والباطن).
با توجه به اين مقدمات، به نظر ميرسد جمله: «لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ»،
معناي پشتيباني پروردگار براي آشكار ساختن، كمال بخشيدن، و برتري دادن اسلام بر
ساير آيينها در رهبري بندگان به توحيد و تسليم واقعي باشد، نه غلبه با زور شمشير.
۵۳ - «اشداء» جمع شديد است كه مفهوم مقابل آن نرمي و نفوذپذيري است. مؤمنان در
برابر حقستيزان، سست و سهلانگار نيستند، بلكه همچون سدّي پولادين مقاومت ميكنند
(مراجعه به مقاله: مهربان با خودي،... از همين قلم). چنين تعريفي با مفهوم سختگير
و خشن و نامهربان و تُرشرو با دگرانديشان، كاملا مغايرت دارد.
۵۴ - معناي ركوع در اين آيه الزاماً ركوع نماز نيست، ركوع نوعي فروتني و تمكين در
برابر حق است. خداوند به حضرت مريم فرمان داده بود همراه ركوع و سجودكنندگان، ركوع
و سجود كند! در حالي كه اين حركات و نماز جماعت مختص مسلمانان است (رجوع به مقاله
نماز و نياز از همين قلم. بخش ركوع و سجود).
۵۵ - سجود در نماز نيز نماد سجده تكويني همه موجودات جهان در برابر آفريدگار هستي
است و معناي اصلي آن خاكساري مطلق و تسليم كامل به پروردگار است.
۵۶ - معناي سجده، در خدمت پديدة مافوق درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به سجده
ماه و خورشيد و کوه و درخت و ساير موجودات در آستان پروردگار اشاره شده، معنايش رام
و تسليم و در خدمت مشيّت خدا قرار گرفتن است. در قرآن آمده است «روز قيامت که
پردهها کنار ميرود، منکران به سجده فراخوانده ميشوند، ولي نميتوانند! حال آن که
در دنيا در شرايطي که سالم بودند به سجده خوانده ميشدند (ولي امتناع ميکردند):
قلم ۴۲ و ۴۳- «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا
يَسْتَطِيعُونَ خَاشِعَهً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ وَقَدْ كَانُوا
يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ».
۵۷ - اشارة تورات فعلي را به برانگيخته شدن پيامبري در آينده در كتاب اشعياء بند ۹
ميبينيد. تشبيه مشابه اين آيه را نيز در انجيل متي، بند ۱۳ حكايت كشاورز
ميخوانيد.
۵۸ - «شَطْأَهُ» به جوانه كوچك كه از دل خاك يا شاخة درخت سر ميزند گفته ميشود.
۵۹ - «فَآزَرَهُ» از «اَزْر» (نيرو و استحكام)، بالا آمدن و رشد و نمو جوانه كوچك
است. در طه ۳۱ و ۳۲ دعاي موسي براي تقويت به نيروي برادرش هارون را با همين كلمه
ذكر كرده است: «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي».
۶۰ - «غليظ» مقابل «رقيق» است و دلالت بر سفت و محکم، برخلاف سُست و سهلانگار بودن
ميکند. همچنان که جوانه ظريف و نازک وقتي سخت و سطبر شد، ميتواند بر ساق خويش در
برابر طوفانها بايستد (فتح ۲۹ - ...كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ
فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ...). واژه غليظ را قرآن درباره ميثاق،
عذاب و فرشتگان سختگير نيز به کار برده است.
۶۱ - ايستادن بر ساق خود نمادي از دنياي گياهان در بيان ضرورت خودكفايي و استقلال
يك جامعة ايماني است. گياهي كه خودكفا است دليلي نميبينيد به اطراف تجاوز و جا را
براي گياهان ديگر تنگ كند.
۶۲ - آية ۲۰ سوره حديد نيز در وصف باران پر باري است كه رويش گياهان باغ و مزرعه
كشاورزان را به شگفتي و خوشحالي وا ميدارد «...كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ...».
۶۳ - نيمه اول اين مثال در عالم گياهان است و نيمه دوم آن در عالم انسانها و به
خشم آوردن كافران! تا خواننده ذهنش از عالم گياه و نهال، به عالم واقع منتقل گردد و
در مثال نماند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان