سوره حجرات۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا و رسولش پيشي نگيريد۲ (در دين
تندروي مكنيد) و از (نافرماني) خدا پروا كنيد (و بدانيد) خدا مسلماً شنواي داناست.
۲ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، صداي خود را از صداي پيامبر بلندتر نكنيد و آن
طور كه يكديگر را آشكارا (خودماني) صدا ميزنيد، پيامبر را صدا نزنيد،۳
مبادا ندانسته، بدون آنكه (به عواقب چنين بياحترامي) آگاه باشيد، اعمال شما تباه
گردد.۴
۳ - كساني كه صداي خود را نزد فرستاده خدا (به احترام رسالت) پايين ميآورند،۵
خدا دلهاي آنها را براي تقوا (تسلط بر نفس)آزموده (خالص كرده) است.۶
براي آنهاست آمرزش الهي و اجري عظيم.
۴ - آنهايي كه از بيرون خانهها (فاصله دور) تو را صدا ميزنند،۷
بيشترشان انديشه نميكنند۸ (خويشتندار نيستند).
۵ - ولي اگر صبر كنند تا تو (در وقت معين) بر آنها درآيي، مسلماً برايشان بهتر است
و خدا (نسبت به ناآگاهي آنان از آداب اجتماعي و بيتوجهي به حريم خصوصي) بخشنده و
مهربان است.
۶ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، اگر شخص بيپروايي۹ (نسبت به دستورات
الهي) خبري (عليه گروهي) براي شما آورد، (براي اطمينان از صحّت خبر) به دقت بررسي
كنيد،۱۰ تا مبادا ندانسته به مردمي آسيب برسانيد و پس از آن (كه معلوم
شد خبر واقعيت نداشته) از كرده خود پشيمان گرديد.
۷ - و (اين واقعيت مهم را) بدانيد كه «رسول خدا» در ميان شماست (نه فردي عادي)، و
اگر (قرار باشد) در بسياري از كارها او از شما اطاعت كند (تابع تمايلات شخصي شما
باشد)، خودتان به سختي ميافتيد.۱۱ اما خدا ايمان را محبوب شما گردانيد
و آن را در دلهاي شما بياراست۱۲ (تا انگيزه ايماني پيدا كنيد) و خدا
كفر (انكار حق) و فسوق (حرمتشكني) و نافرماني را (از نظر فطري) ناخوشايند شما
ساخته است۱۳ (تا از آن دوري كنيد). چنين كساني (كه به نداي فطرت خود
پاسخ ميدهند) رشد يافتهاند.
۸ - (اين) فزونبخشي موهبتي و نعمتي است از سوي خدا۱۴ (نسبت به ساير
موجودات كه فاقد استعداد ايماني و رشد و كمال هستند) و خدا دانايي حكيم است.۱۵
۹ - و (با چنين فضيلت و استعداد ايماني) اگر دو گروه از مؤمنان به جنگ هم پرداختند،
پس (بايد) ميانشان آشتي دهيد، و اگر يكي از آن دو بر ديگري تجاوز كرد، پس با گروه
متجاوز بجنگيد تا به فرمان خدا (آتشبس) برگردد.۱۶ حال اگر برگشت، به
عدالت ميان آنها آشتي دهيد و به حقوق پايمال شده هر يك رسيدگي كنيد۱۷ كه
خداوند دادگران را دوست دارد.
۱۰ - جز اين نيست كه مؤمنان برادر يكديگرند، پس (بايد) ميان دو برادر خويش آشتي
دهيد و (در اختلافات) از خدا پروا كنيد، باشد تا مورد رحمت قرار گيريد.
۱۱ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، هرگز نبايد گروهي (از مردان) گروهي ديگر۱۸
را مسخره كنند، چه بسا (گروه مورد تمسخر) بر آنان برتري داشته باشد، و نه هيچ زني
زني ديگر را (به تمسخر گيرد)، چه بسا بر آنان برتري داشته باشد. و از يكديگر
عيبجويي مكنيد۱۹ و با القاب زشت يكديگر را نخوانيد (برچسب روي كسي
نزنيد). چه زشت است صفت زير پا نهادن معيارهاي اخلاقي۲۰ پس از (ورود به
حوزة) ايمان، و كساني كه (از چنين شيوههاي مغاير ايمان) برنگردند، هم اينان ستمگر
(واقعي) اند.
۱۲ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، از بسياري گمانها بپرهيزيد كه بيترديد برخي از
گمانها(ي منفي) گناه است،۲۱ و (براي كشف معايب مردم) تجسّس نكنيد و به
غيبت يكديگر نپردازيد، آيا هيچ يك از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد!؟
مسلماً از اين كار كراهت داريد!۲۲ پس از (نافرماني) خدا پروا گيريد و
(براي غيبتهاي گذشته توبه كنيد كه) خدا توبه پذير مهربان است.
۱۳ - اي مردم، ما شما را از مرد و زني (پدر و مادر مشتركي) آفريديم و به صورت
شعبهها و قبيلههايي در آورديم تا يكديگر را بشناسيد۲۳ (مبادلات فرهنگي
پيدا كنيد. اما بدانيد) مسلماً گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست
(برتريهاي قومي و نژادي و مانند آن باطل است) و خدا قطعا بسيار داناي باخبر (از
جزئيات رفتار شما) است.
۱۴ - باديه نشينان۲۴ (ايمان نياموخته و تربيت نشدهها) گفتند: ايمان
آورديم! بگو: (شما هنوز) ايمان نياوردهايد، بلكه بگوييد اسلام آوردهايم (دست از
جنگ و دشمني برداشته و تسليم حق شدهايم)، زيرا هنوز ايمان در دلهاي شما وارد نشده
است (تربيت ايماني تدريجي است و نياز به تمرين و تكرار دارد) و اگر از خدا و رسولش
اطاعت كنيد (مطمئن باشيد) ذرهاي از اعمال شما نخواهد كاست،۲۵ مسلماً
خدا آمرزگاري مهربان است.
۱۵ - جز اين نيست كه مؤمنان (واقعي) كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده و
(در مراحل بعدي) شك و دو دلي به خود راه ندادند۲۶ و (آنگاه) با اموال و
جانهاي خويش در راه خدا جهاد كردند. آنها همان راستان (حقيقي) اند.
۱۶ - (اي پيامبر، به آنها) بگو: (با اين ادعاهاي ايماني) ميخواهيد دينداري خود را
به اطلاع خدا برسانيد؟ در حاليكه خدا بر هر آنچه در آسمانها و زمين است آگاهي
دارد، و خدا بر هر چيزي داناست (نياز به تظاهر شما ندارد).
۱۷ - بر تو منّت مينهند كه اسلام آوردهاند! بگو: اسلام خود را بر من منّت منهيد،
بلكه اگر (در ادعاي ايماني) صادق هستيد (بايد فهميده باشيد) اين خداست كه با هدايت
شما به ايمان، بر شما منّت (نعمت گران) نهاده است.۲۷
۱۸ - خدا پنهانيها (اسرار) آسمانها و زمين را ميداند (چگونه ممكن است از دل شما
بيخبر باشد) و خدا به آنچه ميكنيد بيناست.
۱ - نام اين سوره «حجرات»، معنايي
حقيقي و ظاهري، و معنايي مجازي و باطني دارد؛ «حَجَر» همان سنگ و جمع آن احجار
يا حجاره است. قوم ثمود نيز از اين روي «اصحاب الحجر» ناميده شدند كه در
منطقهاي كوهستاني ميزيستند. اين همان معناي حقيقي حجر است.
اما از آنجايي كه صحرانشينان براي احراز مالكيت و تعيين حريم خصوصي محدودهاي
را با سنگچين محصور كرده و چهار ديواري و سقفي را براي حفاظت در برابر گرما و
سرما و باد و باران و بيگانه براي خود و خانوادهشان بنا ميكردند، به تدريج
مفهوم مجازيِ منع و دفع و دور كردن بيگانگان از حريم خصوصي در كلمه حَجَر پديد
آمد و برحسب موضوع و مورد، اين مفهوم توسعه و تسرّي پيدا كرد. مثل «ذيحجر»
(فجر ۵) كه به صاحبان عقل بازدارنده از ارتكاب گناه گفته ميشود، كساني كه حدّ
و مرزي براي حق قائل بوده و به حريم و حقوق ديگران تجاوز نميكنند.
در حِجرِ كسي زيستن نيز معناي خانواده و در پناه حمايت و ضمانت او بودن دارد
(نساء ۲۳). مفهوم ممنوع و حرام بودن هم كه نوعي حريم و اختصاص را ميرساند در
اين كلمه نهفته است (انعام ۱۳۸). قرآن حائل و برزخ ميان آبهاي شور و شيرين را
نيز كه مانع اختلاط آنها ميگردد «بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا» (فرقان ۵۳)
ناميده و اصولا جمله «حِجْرًا مَحْجُورًا» هشداري جدّي براي دور شدن بيگانه از
ورود به مكاني اختصاصي است (فرقان ۲۲).
اما «حجرات» به مفهوم «حريم اختصاصي» و استقلال فردي، با رشد و توسعه شهرنشيني
و گسترش روابط انساني در روزگار ما، موضوعيتي به مراتب عميقتر و جدّيتر پيدا
كرده و ضرورت دارد مورد توجه بيشتري قرار گيرد. تجربيات جوامع پيشرفته در امر
تعليم و تربيت و حفظ حقوق فردي و حريم شخصي شهروندان، دامنة حريم خصوصي را به
جايي رسانده كه كنجكاوي و پرسش از عقايد ديني و سياسي اشخاص و مسايل خصوصي آنها
زشت و ناپسند محسوب ميگردد. حتي از نمرات امتحان شخص، در هر سطحي از تحصيلات،
هيچكس جز خود او مطلع نميشود و پزشكان و وكلا و... اگر اطلاعات مراجعين خود را
به ديگري بگويند، ممكن است مورد تعقيب قانوني قرار گيرند.
در اين سوره، به تناسب فرهنگ مخاطبان زمان نزول آن، حريم خصوصي، حقوق فردي و
حفظ حرمت ديگران را در چند زمينه مطرح ساخته است: الف) حرمت پيامبر، رهبر معنوي
جامعه (آيات ۱ تا ۵)، ب) حرمت مخالفان از بدبيني بيجهت به آنان (آيات ۶ تا ۷)،
ج) حفاظت از حريم و حقوق گروههاي مختلف جامعه با پاسداري از صلح و آشتي (آيات
۸ تا ۱۰)، د) حفظ حريم، عزّت و آبروي اشخاص با پرهيز از تمسخر، خرد كردن شخصيت،
لقب زشت دادن، سوء ظنّ، تجسس در امور ديگران و غيبت از آنان (آيات ۱۱ تا ۱۳).
پنج آيه انتهايي سوره نيز آموزشهايي براي غلبه بر اين نقاط ضعف اخلاقي و نائل
شدن به كمال ايماني را ارائه ميدهد.
سورة حجرات مشتمل بر يك سلسله امر و نهيهاي ايماني است كه عمدتاً با خطاب «يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» به عنوان مقرّرات و آموزشهاي ايماني در هفتمين
سال هجرت (بيستمين سال بعثت) در مدينه نازل شده است . اين فرامين كه آداب فردي
و اجتماعي را در بر ميگيرد، مناسبات مؤمنين را با خدا، رسول و مؤمنين ديگر
روشن ميسازد. رهنمودهاي اخلاقي و ايماني اين سوره به دو صورت سلبي (نفي و نهي)
و ايجابي (وجوب و ضرورت) به كار رفته است كه اتفاقاً در هر دو صورت مشتمل بر ده
بند ميباشد. موارد سلبي تماماً با حرف «لا» به كار رفته و موارد ايجابي سه بار
«وَاتَّقُوا الله»، سه بار «فَأَصْلِحُوا» و چهار بار به صورت «فَتَبَيَّنُوا»،
«فَقَاتِلُوا»، «وَأَقْسِطُوا» و «قُولُوا أَسْلَمْنَا» آمده است. علاوه بر
موارد فوق، كه در ده بند خلاصه شده، توصيههاي مثبت يا منفي ديگري در اين سوره
تكرار شده است كه بايد آنها را نيز در مجموعه توصيههاي اخلاقي و ايماني اين
سوره به حساب آورد. كلمات كليدي اين سوره كه به دفعات در آيات آن تكرار شده است
عبارتند از: ايمان، تقوي، رحمت و علم. در اين سوره ۱۸ آيهاي ۳۰ اصل اخلاقي، ۱۵
بار مشتقات ايمان و ۵ بار خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» آمده است.
تكرار ۲۷ بار نام «الله» و ۱۴ بار نامهاي: غفور، رحيم، عليم، حكيم، توّاب،
خبير و بصير در سورهاي كوتاه با ۱۸ آيه دلالت بر ارتباط تنگاتنگ اخلاق با
خداشناسي ميكند.
۲ - جلو زدن از خدا و رسول و پيشي گرفتن بر آنان، نوعي زيادهروي و به اصطلاح
عاميانه، «كاسه داغتر از آش» بودن است. گاهي تعصّبات جاهلي و غلبه دشمنيها
موجب تندروي عليه مخالفين و ناديده گرفتن عدالت ميگردد.
۳ - از ۱۶ باري كه كلمة «جَهْر» (به صورت اسم، فعل، معرفه و نكره) در قرآن آمده
است، به استثناي يك مورد (حجرات ۲) كه مفهوم بلند كردن صدا دارد، در بقية موارد
مفهوم آشكار كردن در آن غالب است.
۴ - اصطلاح «حبط اعمال»، كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده است، دلالت بر باطل و
بياثر شدن اعمال ميكند. هر كس عملي ميكند، به خاطر نتيجه و فايدهاي است كه
از آن اراده كرده، پس عمل بايد متناسب با مقصود و منطبق با قواعدي باشد كه
لازمه دستيابي به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات
كسب شده استفاده نكنيم، سود مورد انتظار به باد ميرود.
۵ - فعل «غَضَّ» در قرآن دو بار براي كوتاه كردن نگاه (نور ۳۰ و ۳۱)، و دو بار
در مورد كوتاه كردن صدا آمده است. مورد ديگر لقمان ۱۹ ميباشد «وَاقْصِدْ فِي
مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ...».
۶ - معناي اصلي «امتحان»، قرار دادن سنگ نقره و برخي فلزات قيمتي در آتش است تا
ناخالصي آن ذوب و زائل گردد، و «محنت»، گداختن نقره و پاك كردن آن از آلودگي
ميباشد. آدمي نيز در كوره ابتلائات و در بوته آزمايشات آبديده و گوهر وجودياش
خالص ميگردد. امتحان كردن دلهاي مؤمنين، به اين معناست كه خدا ناخالصي را از
قلوبشان زدوده است.
۷ - حجرات جمع حجره از ريشه «حَجَرْ» (سنگ) مشتق شده است. به كاسة چشم، كه
محافظ آنست، و به گوشت اطراف ناخن نيز حجره ميگويند. در اين آيه منظور از
حجرات همان خانهها ميباشد.
۸ - منظور از «أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون» اين نيست كه آنها عقل ندارند يا
نميفهمند، عقل حفظ تجربه و عمل به آن است. عاقل كسي است كه سنجيده و مطابق
دانش خود عمل ميكند، برعكس كساني كه به آداب اجتماعي اهميت نميدهند و تابع
تمايلات شخصي خويشاند.
۹ - فاسق كسي است كه حريم و حدود قوانين الهي را نقض ميكند، به معناي امروزي،
فسق نوعي قانونشكني و زير پا گذاشتن مقرّرات محسوب ميشود.
۱۰ - «تبيين» كردن (در فَتَبَيَّنُوا) روشن و واضح كردن مسئله با تحقيق و بررسي
دقيق است.
۱۱ - «عَنَتْ» مشقّت و سختي است. اين واژه ۵ بار در قرآن آمده است. دربارة: رنج
و مشقّت بيهمسري (نساء ۲۵)، احساس دردمندي و رنج پيامبر از مشكلات و
گرفتاريهاي مردم (توبه ۱۲۸)، تمايل بيگانگان به نابساماني و پريشاني مسلمانان
(آلعمران ۱۱۸)، در گرفتاري و سختي و مشقّت افتادن مردم يا نافرماني از رسول
(حجرات ۷)، و بالاخره به مشقّت افتادن كساني كه حقوق يتيمان را رعايت نميكنند
(نساء ۲۲۰).
در آية ۱۰۴ سوره بقره به مؤمنين توصيه شده به جاي آن كه از پيامبر بخواهند
مراعات حالشان را نمايد، از او بخواهند به آنها توجه كند. توجه معلم و مربي
موجب تعليم و تربيت شاگردان ميشود، ولي رعايت حالشان رها كردني است به وضع
موجود.
۱۲ - در اين آيه، ايمان از نظر فطري و ساختار وجودي، محبوب دل آدمي و منطبق با
ذات و ضمير او، و در جهت مقابل، سه صفت ناپسند مكروه دل و مغاير رشد او شمرده
شده است. اين آيه صفات متضاد با ايمان را از سه زاويه نشان ميدهد: ۱- كفر
(پوشاندن حق)، ۲- فسوق (خروج از نظامات حق) و ۳- عصيان (نافرماني از حق). به
اين ترتيب بيايماني، از نديده گرفتن و پوشاندن حق شروع ميشود، و به خروج و
مقابله و نافرماني از آن منتهي ميگردد.
فعل «زَيَّنَا» (ما زينت داديم)، هفت بار در قرآن تكرار شده است، تنها همين
مورد است كه اين عمل به «او» (خدا) نسبت داده شده است. البته به صورت مجهول، نه
بار نيز در قرآن فعل «زُيِّنَ» آمده و پنج بار هم به تزيين شيطان و عوامل او
اشاره شده است.
۱۳ - مثلث كفر و فسوق و عصيان از سه زاويه در برابر ايمان قرار دارد؛ كفر،
انكار نظري و عملي حق است؛ فسق، حرمتشكني و نقض آن و بالاخره عصيان در برابر
اطاعت از خدا و رسول است.
۱۴ - فضل خدا همان فزون بخشيها و عنايتهاي بيکران اوست که به تناسب شايستگي
آنها به بندگان خود عطا ميکند. كلمة «فضل» دلالت بر زيادت و فزوني ميكند،
فاضل به كسي گفته ميشود كه در دانش فزون علم تر از بقيه است.
۱۵ - صفت حكمت دلالت بر محكم و بيعيب و نقص بودن آفرينش خدا ميكند. او كه به
نياز بندگان «عليم» است، به مقتضاي اختيار و ارادهاي كه به انسان عنايت كرده،
خوشايندي ارزشهاي ايماني، و ناخوشايندي مخالف آنرا در دلش به وديعه گذاشته
است.
۱۶ - «فَئ» رجوع و بازگشت است، مثل برگشتن از اختلاف به امر خدا (حجرات ۹)،
برگشت به همسر (بقره ۲۲۶)، برگشت سايه (نحل ۴۸).
۱۷ - در آيه فوق، دو واژه: «عدل» و «قسط»، كه هر دو در فارسي دادگري ترجمه
ميشود، آمده است. برحسب آنچه لغتشناسان گفتهاند؛ قسط عمدتاً جنبه كميتي
داشته و اغلب در اختلافات مالي و تضييع حقوق مادّي مردم به كار ميرود، در حالي
كه عدل، علاوه بر آن، جنبة كيفيتي هم داشته و به رفتار و مناسبات غير مادي
انسان نيز ارتباط پيدا ميكند. پس ابتدا بايد صلحي (آتش بسي) ميان دو طرف
برقرار كرد، آنگاه در آرامش حاصل آمده از آشتي، به خسارات وارده بر هر يك از
طرفين رسيدگي كرد.
۱۸ - كلمه «قوم» در زبان عربي به گروهي از مردان گفته ميشود، بنابراين، هم
مفهوم گروه در آن نهفته است، و هم مذكر بودن. به همين دليل در دنباله آيه، زنان
(نساء) را نيز اضافه كرده است، اما زنان (حداقل در آن دوران) تشكل گروهي
نداشتند.
۱۹ - «تُلْمِزُوا» از «لَمَزَ»، خرده گيري و عيبجويي است، بني آدم اعضاي يک
پيکرند، بنابراين عيبجويي ديگران، ناديده گرفتن اين پيکر واحد و غفلت از معايب
خود است. اين واژه چهار بار در قرآن تکرار که دو بار آن در سورة توبه
«وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ...الَّذِينَ يَلْمِزُونَ
الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لا
يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ...» (آيات ۵۸ و ۷۹)، مورد
ديگر در سورة همزه آية ۱- «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» ميباشد.
۲۰ - در مورد فسق، قبلا توضيح داده شد. در اينجا «الاسْمُ الْفُسُوقُ» آمده
است. اسم همان ويژگي، ماهيت و صفت است. همچنانكه «اسماءالحسني» دلالت بر
ويژگيها و صفات نيكوي خدا ميكند. اسم «الْفُسُوق» يعني شخصيت منحرف و
غيراخلاقي داشتن. از آنجايي كه لازمة ايمان، در امنيت بودن ديگران از دست و
زبان انسان است، نقض اين حريم و حرمتها نشانة بيايماني محسوب ميشود.
۲۱ - از آنجايي كه هر عملي از احساسي دروني ناشي ميشود، سوءظن و بدگمانيِ
بيپايه نسبت به ديگران، ممكن است منجر به رفتاري ناشايسته، و حداقل، مانع حُسن
روابط و دوستي با آنان گردد. عجيب آن كه در يك جامعه به راستي ايماني، قلمرو
امنيت اشخاص حتي تا درون ذهن و قلب ديگران توسعه مييابد و در دل نيز نميتوان
به ديگران بدبين بود!
۲۲ - اين تشبيهي شگفتآور و بس آموزنده است. گويي غيبت كننده با ترور شخصيتي
برادر ديني خويش و تغذيه از بد نام كردن او، ميخواهد شخصيت خود را فربه سازد.
كسي كه غيبت ميكند، گويي كمبود شخصيت دارد و چون نميتواند با كسب شايستگيها
بالا برود، با پايين آوردن ديگري خود را بالا ميكشد.
۲۳ - «لِتَعَارَفُوا» در باب تفاعل، دلالت بر مبادلات معرفتي علمي، هنري،
فرهنگي، و مناسبات عادلانة اقتصادي و سياسي ميكند.
۲۴ - منظور از اعراب، نه نژاد عرب، بلكه باديه نشيناني است كه به دليل دوري از
شهر و زندگي اجتماعي، در تنهايي و تعصب و تنگنظريهاي خود هنوز توفيق تربيت و
رشد اخلاقي پيدا نكرده بودند. اعراب جمع اعرابي (باديه نشين) است و عنوان
«عَرَب» كه به نژاد خاصي گفته ميشود جمع ندارد.
۲۵ - «لا يَلِتْكُمْ» از ريشة «ليت»، كاستن از حق كسي و ناقص كردن آن است. به
اين معني فقط يكبار در قرآن آمده است، اما «لَيْتَ» به معناي طمع و ايكاش چنين
بود، به دفعات در قرآن تكرار شده است. شايد منظور از «لا يَلِتْكُمْ مِنْ
أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا»، اطمينان بخشيدن به دريغ و افسوس نخوردن در آخرت باشد.
۲۶ - «يَرْتَابُوا» از «ريب»، به شك و ترديد افتادن است. همه افعال اين كلمه در
قرآن در باب افتعال آمده است كه آمادگي و پذيرش نفساني منكران را براي شك و
ترديد و عدم قبول حق نشان ميدهد.
۲۷ - از نامهاي نيکوي خدا منّان است که بر بيکراني نعمتهاي رهاييبخش او نسبت
به بندگان، در انواع گرفتاريها، حکايت ميکند. چنين صفتي براي خدا نيکوست، چون
حقيقت دارد، ولي منّتگذاري بندگان بر يکديگر، نکوهيده است، چون هر آنچه دارند
از آنِ خداست که به آنها امانت داده و منّت نهادن بر گرفتاران، اثر مثبت انفاق
را خنثي ميکند (بقره ۲۶۴).
ترجمه عبدالعلى بازرگان