سوره ق۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - قاف، سوگند به اين قرآن عالي مرتبه۲ (كه هشدار آن به قيامت قطعي است)،
۲ - (با اين حال منكران نه تنها باور نميكنند) بلكه تعجب كردند از اينكه هشدار
دهندهاي از ميان خودشان (نه از عالم غيب) بر آنها آمده است۳ و از اين روي گفتند:
اين چيزي شگفتآور است (كه مردگان زنده شوند).
۳ - آيا (واقعاً) وقتي مُرديم و (پس از مدتي پوسيده و) خاك شديم، (بار ديگر زنده
ميشويم؟) اين بازگشتي دور (از عقل و عادت) است!
۴ - البته ما آنچه زمين از (اجساد) آنها ميكاهد را (از پيش) دانستهايم (بر
تحوّلات فيزيكي و شيميايي پوسيده شدن آگاهيم) و نزد ما كتابي است۴ حفظ كننده (ذخيره
كنندة همه اطلاعات).
۵ - (اينها بهانه است) واقعيت اين است كه آنها حق را (چون برايشان عرضه شد، در همان
برخورد نخست، به خاطر تعصّب و تكبّر) انكار كردند، در نتيجه در وضعيتي سردرگم قرار
گرفتهاند.۵
۶ - آيا (براي مشاهده تدبير حكيمانة پروردگار) به آسمان فرازشان (طبقات هفت گانه
جوّ زمين) نمينگرند كه چگونه آن را برافراشتيم۶ و زيبايي و زينتش بخشيديم۷ و هيچ
شكافي (براي نفوذ امواج و عناصر مضرّ حيات) در آن نيست؟۸
۷ - و زمين را (نيز) گسترانديم۹ و در آن كوههاي نگه دارندهاي۱۰ (همچون لنگر كشتي)
پي افكنديم و از گونههاي (گل و گياه) زيباي فرحبخش۱۱ در آن رويانديم.
۸ - (كه مايه) بصيرتي و يادآوردني است۱۲ براي هر بندة بازآينده۱۳ (به سوي خدا).
۹ - و از آسمان آبي پر بركت فرو فرستاديم۱۴ كه به لطف آن، باغهايي و (مزارعي از)
دانههاي دروكردني رويانديم.۱۵
۱۰ - و درختان قد برافراشته خرما را كه داراي خوشههايي برهم چيده شده است.۱۶
۱۱ - (همه اينها به خاطر) روزيِ بندگان است و ما (اين چنين) به وسيله آب، سرزمين
مردهاي را زنده كرديم. خروج (شما از خاك = رستاخيز نيز) چنين است.۱۷
۱۲ - پيش از اينان (نيز) قوم نوح و اصحاب «رَس»۱۸ و قوم ثمود (پيامبرانشان را)
تكذيب كردند.
۱۳ - و (نيز قوم) عاد و فرعون و اصحاب (همشهريان) لوط.۱۹
۱۴ - و (همچنين) اصحاب «اَيكه»۲۰ و قوم «تُبّع».۲۱ همه اينها پيامبران (خود) را
تكذيب كردند. در نتيجه، وعده (عذاب) من (در عوارض اعمالشان) تحقّق يافت.
۱۵ - مگر ما در آفرينش نخستين درمانديم۲۲ (كه از تكرار آن عاجز باشيم؟ خير) بلكه
آنها از (امكان) آفرينش جديد در پردهاي از ابهامند؟۲۳
۱۶ - همانا ما (خودمان) انسان را آفريديم و به آنچه نفسش وسوسه ميكند آگاهيم و به
او از شاهرگ نزديكتريم.۲۴
۱۷ - آنگاه كه دو (فرشته- نيروي) ضبط كنندة نگهبان (همچون ضبط صوت و دوربين) از
راست و چپ۲۵ (رفتارش را) ضبط ميكنند.۲۶
۱۸ - هيچ سخني به زبان نميآورد،۲۷ مگر آن كه بر آن مراقبي حاضر آماده (طراحي و
تعبيه شده) است.۲۸
۱۹ - و (هنگامي كه) بيهوشي مرگ،۲۹ به حق فرا رسد، (به او گفته ميشود) اين همان
چيزي است كه از آن ميگريختي.۳۰
۲۰ - و در صُور دميده ميشود،۳۱ اين است همان روز بيم داده شده،۳۲
۲۱ - و هر كسي (در آن روز) به همراه (فرشتهاي) سوق دهنده۳۳ و (فرشتهاي) گواه۳۴
(بر اعمالش) ميآيد.
۲۲ - (به او گفته ميشود) تو (در مدت عمر دنيايي) يكسره غافل از اين (مكانيسم ثبت و
ضبط اعمال) بودي، اينك پرده (غفلت) از برابر ديدگانت برداشتهايم و امروز چشمانت
تيزبين شده است.۳۵
۱ - حرف «ق»، علاوه بر اين سوره، يكي از حروف مقطعه
پنجگانه سوره شوري (حم عسق) را تشكيل ميدهد. از امام علي(ع) نقل شده
است كه حروف مقطعه هر سوره عصاره و چكيده (كُد مطالب) آن سوره است.
از نظر آماري، در هر دو سوره ق و شوري درست ۵۷ = ۳x ۱۹ مرتبه حرف ق به كار رفته است
كه مجموع آن مساوي با تعداد سورههاي قرآن ميباشد (۶x۱۹) ۱۱۴= ۵۷ + ۵۷. جالب اين
كه كلمه قرآن نيز كه ۵۸ مرتبه در كتاب تكرار شده است، اگر تنها موردي را كه از زبان
كافران به قرآني ديگر اشاره ميكندكسر كنيم، به همان عدد ۵۷ ميرسيم!! «...قَالَ
الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَٰذَا...» (يونس ۱۵).
با نگاهي تحقيقي ميتوان دريافت كه محور اين سوره «قرآنِ» وحي شده بر پيامبر در
هشدار به وقوع «قيامت» است (هر دو با قاف) كه در اولين آيات (مقدمه و فهرست) و
آخرين آيات هر دو سوره (جمعبندي و نتيجهگيري) آمده است.
سوره ق آيه اول: «ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ...»، آيه آخر: «....فَذَكِّرْ
بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ».
سوره شوري آيه اول: «حم عسق كَذَٰلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ...»، آيه ما قبل آخر:
«وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ...».
در سورة شوري علاوه بر نام «قرآن»، نامهاي: ميزان، كتاب و نور نيز آمده است. ظاهرا
علت اين تفاوت، سال نزول دو سوره است؛ سوره «ق» كه در سال پنجم بعثت در آغاز علني
شدن دعوت پيامبر نازل شده، عمدتاً در تبيين مسئله «قيامت» تمركز دارد، اما سوره
شوري كه با نه سال فاصله، در اولين سال هجرت و در آستانة تأسيس جامعه نمونه نبوي
نازل شده، ناظر به قواي سهگانه: ميزان (ترازوي عدالت- قضا)، كتاب (قانون) و نور
(آگاهي و بصيرت در عمل- اجرا) ميباشد.
۲ - صفت مجيد چهار بار در قرآن آمده است؛ دو بار در سورة بروج، در وصف خداوند صاحب
عرش «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ» (آية ۱۵) و قرآن «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ» (آية
۲۱). دو مورد ديگر در وصف خدا (هود ۷۲- ...إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ)، و قرآن (ق ۱-
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ). اصل كلمة مجد، به گفته اهل لغت، كثرت است و مجيد بودن
خدا و كتاب هدايت او، دلالت بر نهايت بزرگواري و خير و فضل ميكند.
۳ - مسئله اصلي منكران، پيش و بيش از اصل قيامت، شخص هشدار دهنده، يعني موضوع نبوّت
بوده است. آنها با ديد طبقاتي در اصالت ثروت و قدرت، نميتوانستند باور كنند غيرِ
خودشان كسي شايستة چنين موقعيتي بوده باشد و بدين سبب ميگفتند چرا اين قرآن بر
مردي بزرگ از دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟ «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَٰذَا
الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم» (زخرف ۳۱) رك به: انعام
۵۳، ص ۸ و قمر ۲۵.
پاسخ منكران به پيامبران، ناشي از اين پندار قديمي بوده است كه اگر خدا بخواهد
انسان را هدايت كند، بايد فرشتهاي از عالم قدس و ملكوت بفرستد. آنها باور
نميكردند انسان ميتواند از فرشته برتر آيد! حداقل در ۱۳ آيه قرآن شگفتي منكران را
از «بشر» بودن پيامبران در دوران مختلف ذكر كرده است. درضمن كلمه بشر (معرفه و نكره
جمعاً) ۳۶ بار در قرآن تكرار شده كه اگر با آيه ۴۷ مؤمنون كه از دو بشر
(بَشَرَيْنِ- موسي و هارون) ياد كرده جمع كنيم ۲x ۱۹= ۳۸ ميشود.
همچنين در ده آيه قرآن (عدد تمام) بر تصوّر منكران رسولان در غيرممكن بودن زنده شدن
مجدد اشاره كرده است (نحل ۳۸، مريم ۶۶، مؤمنون ۳۵ و ۳۷ و ۸۲، صافات ۱۶ و ۵۳، جاثيه
۲۴، ق ۳، واقعه ۴۷).
۴ - منظور از «كتاب» در اين آيه، مجموعه گفتار و كردار ثبت و ضبط شده آدميان در
مخزن اطلاعات هستي است. از اين منظر فيلم عكاسي، نوار صوتي، CD،
DVD و همه ابزار
ذخيره كننده اطلاعات نيز كتاب هستند.
۵ - مشتقات كلمة «مَارِج» پنج بار در قرآن تكرار شده است، دو بار به معناي درهم شدن
دو جريان آب «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان»، ۲ بار «مرجان» (مرواريد كوچك)، و
يكبار نيز در وصف ترديد و آشفتگي فكري «...جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيج».
پنج آيه ابتداي اين سوره، مقدمه آن را با سوگند به قرآن در حقانيّت وعدة قيامت و
انكار و استعجاب منكران از رستاخيز و زنده شدن بعدي مردگان تشكيل ميدهد. از آيه ۶
تا ۱۱ آيات تكويني را در: طبقات هفتگانة جوّ محافظ زمين، مفروش و مهيا شدن زمين
براي پيدايش حيات و انسان، ثبات بخشيدن به پوستة جامد روي طبقات مذاب، رويش انواع
گياهان، نزول باران پر بركت و پيدايش مراتع و باغها، مزارع انواع دانهها و درختان
بلند خرما (چهار بخش هرم غذايي: غلات، سبزيجات و ميوهها، لبنيات و گوشتها، مواد
چرب و شيرين). اين بخش از «آيات تكويني» را با جمله «...وَأَحْيَيْنَا بِهِ
بَلْدَهً مَيْتًا كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ» در تبيين مقدمه سوره (آيات تشريعي- قرآن)
دربارة قيامت و رستاخيز ختم ميكند.
۶ - هفت آسمانِ محافظِ حيات زميني را قرآن، هفت سقف حفاظت كننده (انبياء ۳۲)، هفت
طبقه (ملك ۳، نوح ۱۵)، هفت سِپَر سخت (نبأ ۱۲)، هفت طريق (مؤمنون ۱۷) ناميده است.
از آنجايي كه اين طبقات به تدريج در ارتباط با طبقات هفتگانة زمين، به خصوص پديدة
فتوسنتز، بالا آمده، آن را نيز با تعبير «وَالسَّمَاءَ بِنَاءً» وصف كرده است.
همچنين: «وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا» (نبأ ۱۲).
۷ - زينت بخشيدن به آسمان، همان پديده تجزيه نور خورشيد در برخورد به جوّ زمين و
طيف رنگي آن است كه آسمان لاجوردي و شفق سرخ و تلألو ستارگان را پديد ميآورد، وراي
جوّ زمين، آسمان سياه است و ستارگان همچون گچِ پاشيده شده بر تخته سياه، ثابت و
يكنواختند.
۸ - طبقات هفتگانه جوّ حيات زميني را در برابر ميليونها سنگ ريز و درشت سرگردان كه
روزانه آن برخورد ميكنند، و نيز در برابر امواج و اشعههاي مرگبار خورشيدي و
كيهاني محافظت ميكند و هيچ لايه و پوستة آن براي نفوذ عناصر آسيبرسان به حيات
زميني پاره و شكافته نيست، مگر انسانها با بيتوجهي صنعتي موجب آن شده باشند! رك
به ملك ۳ و ۴- «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ
الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ
ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ
حَسِير».
۹ - گفته میشود کره زمين در ۶/۴ ميليارد سال پيش با جدا شدن از خورشيد تولد يافته
و تا حدود يک ميليارد سال زير بمباران قطعات باقي مانده از پيدايش منظومه شمسي قرار
داشته که اقيانوسي از مواد مذاب (ماگما) با درجه حرارتي بيش از هزار درجه سانتيگراد
در آن غليان ميکرده است، به تدريج با برخورد ستارههاي دنبالهدار محتوي آب، يا
ريزش سيل و بارانهاي اسيدي بر زمين، سطح خارجي آن در طول حدود پانصد ميليون سال به
تدريج سرد و به اقيانوسي اسيدي تبديل شده است که با تهنشين شدن عناصر سنگينتر،
همچون آهن، در آغاز هسته مرکزي و سپس گوشته و در نهايت پوسته نازک و جوّ بيروني
زمين شکل گرفته است. امتداد يافتن پوسته زمين (مَدَّ الْأَرْضَ) که در آيه ۳۰
نازعات (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا) به دحو= بسط و گسترش آن، و در
سورههاي ديگر به فراگيري فرش مانند آن اشاره شده ( بقره ۲۲ - الَّذِي جَعَلَ
لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا... ؛ ذاريات ۴۸ - وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ
الْمَاهِدُونَ) تماماً بيانگر پيدايش تدريجي پوسته فعلي زمين، با فروکش کردن بخشي
از آبهاي سطح آن به اعماق زمين و تبخير آن و تشکيل جوّ، بوده است. و نيز ممکن است
منظور از «مَدَّ الْأَرْضَ»، سرد شدن تدريجي قسمتي از همان اقيانوس مذاب اوليه بوده
باشد (والله اعلم).
۱۰ - فعل «أَرْسَاء» در باب افعال، از ريشة رَسَوَ (ثبوت و رسوخ)، دلالت بر ميخكوب
كردن خشكيهاي زمين بر اقشار زيرين از طريق كوهها ميكند. «رواسي» جمع «راسيه» به
معناي لنگر، موجب توقف کشتي در بندر ميگردد. اين اصطلاح ۱۰ بار در قرآن تکرار شده
است.
۱۱ - «بَهِيج» از ريشة «بَهَجَ» (خوش منظر)، به باغ و بوستان شاديبخش با گلهاي
زيباي آن گفته ميشود، اين جمله عيناً در آيه ۵ سوره حج و مشابه آن در نمل۶۰
«...فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَه...» نيز آمده است.
۱۲ - بصيرت، بينايي دل (معرفت و شناخت قلبي) و جمع آن بصائر و ابصار است. وسيلة
ديدن، عين (چشم) و بينايي دل «بَصَر» است (وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا-
چشم دارند ولي با آن به شناخت نميرسند- اعراف ۱۷۹).
«تَبْصِرَه» بينايي بخشيدن و واضح نمودن است، همچنانكه به توضيحات اضافي برخي متون
«تبصره» ميگويند.
تفكيك ميان «تَبْصِرَه» و «ذِكْرَى» در اين آيه، تفاوت ظريف ميان آن دو را نشان
ميدهد؛ اگر تبصره را «بينش» بدانيم، ذكري را، كه مصدر و به معناي يادآوردي است،
بايد «بيداري» و هشياري، در مقابل غفلت و نسيان بشماريم.
۱۳ - انابه همان توبه، يعني بازگشت است، اما بازگشتي مکرّر پس از هر گناه و رجوعي
بعد از هر رجوع. به همين دليل به زنبور عسل، به دليل رفت و آمد مکررش به کندو،
«نوب» و به حوادث پي در پي «نائبه» ميگويند. از آنجايي که آدمي دائماً در معرض
غفلت و نسيان و دور شدن از حق است و مرتکب گناه ميشود، تکرار توبه را انابه
ميگويند، بنابراين «منيب» کسي است که با مراقبت بر گفتار و کردار خود، همواره در
حال اصلاح مسير و بازگشت به صراط مستقيم است.
۱۴ - برکت به هر خير و فايدهاي که دوام و پيوستگي و رشد و افزايش داشته باشد گفته
ميشود و مبارک چيزي است که در آن فايده هميشگي باشد. خير و خوبيهاي اشخاص و
زيباييهاي دنيا موقت و فاني و نعمات خدا باقي است. مصاديق بركت بيشمار است و
باران از آشكارترين آنهاست.
۱۵ - «حَصِيد» از «حَصَدَ» (درو كردن)، به آنچه در پاييز درو ميشود مثل گندم و جو
گفته ميشود. اقوام ستمگر تاريخ نيز در پاييز عمرشان با داس عذاب درو شدند.
۱۶ - «بَاسِقَات» از «بَسَقَ، بُسُوق» (ارتفاع)، به نخلهاي بلند و مرتفع گفته
ميشود. «نَضِيد» از «نَضَدَ» (روي هم چيدن)، به خرماي منظم روي هم چيده شده بر
شاخة نخل گفته ميشود.
۱۷ - بيشتر مردم تصور ميكنند رستاخيز امري مربوط به عالم ارواح و مستلزم بازگشت
روح به كالبد ميباشد، اما قرآن با اشاره به تجديد حيات طبيعت در فصل بهاران،
رستاخيز را امري مادّي و پديدهاي از دل خاك، كه مخزن اطلاعات است، معرفي ميكند.
به آيات ۱۹ و ۲۵ سوره روم و آيه ۱۱ سوره زخرف نگاه كنيد.
۱۸ - به دنبال ارائه نشانههاي تدبير و ربوبيّت خداوند در آسمان و زمين، اينك در سه
آيه بعدي اشارهاي كوتاه و اجمالي به تكذيب هشت امت در گذشته تاريخ (قوم نوح،
اصحابالرس، ثمود، عاد، فرعون، اخوان لوط، اصحاب الايكه و قوم تُبّع) ميكندكه
هشدار رسولان در وقوع عواقب اعمالشان تحقّق يافت. اقوام مورد نظر به جاي خدا، به
مواهبي كه او بخشيده بود تكيه كردند، از جمله: رود نيل و مُلك مصر، چاههاي آب،
سرزمين سبز و خرّم، كاخهايي در دل كوه، قدرت بدني فوقالعاده، غرايز جنسي،
برخورداري از جنگل و بيشه و تودههاي تابع و مطيع.
نتيجهگيري از اين بخش تاريخي به همان محور اصلي سوره يعني رستاخيز قيامت
برميگردد: «مگر ما در آفرينش نخستين خسته و ناتوان شديم كه آنها از آفرينش جديد
در ترديد هستند»؟
علاوه بر اين سوره، در آيه ۳۸ سوره فرقان نيز به «اصحاب الرس» اشاره شده است. «رس»
به چاه گفته ميشود و «اصحاب الرس» ظاهراً از طريق حفر چاه يا قنوات زندگي
ميكردند. بر اساس برخي روايات، اين قوم در سرزمين فارس ميزيستند. اينكه قرآن به
جاي «قوم»، عنوان «اصحاب» را دربارة آنها به كار برده است، شايد عنايتي به تكيهگاه
و وابستگي آنها به همان چاه آب باشد (والله اعلم). مثل: اصحاب الايكه (ساكنان بيشه
و جنگل)، اصحاب الحجر (ساكنان منطقه كوهستاني)، اصحاب مدين (شهر نشينان)، اصحاب
الاعراف (بلندي نشينان).
۱۹ - در قرآن ۱۲ بار مردمان معاصر لوط(ع) قوم لوط (يا قوم او) ناميده شدهاند و
تنها در اين سوره عنوان «اخوان لوط» آمده است. به گفته «رشاد خليفه»، كشف كنندة كُد
رياضي ۱۹ در قرآن، اگر به جاي آن، عنوان «قوم لوط» آمده بود، مضرب ۱۹ در اين سوره
به دليل افزايش حرف «ق» تحقّق نمييافت. گويا اين استثناء علامتي براي جلب اذهان به
رمزي وراي ظاهر آيات باشد. اخوان ناميدن اين قوم نيز ممكن است نشانه همدستي
(برادرانه!) آنها در تجاوز به مهمانان لوط باشد (والله اعلم).
۲۰ - سخن از «اصحاب الايکه» علاوه بر اين آيه، در سه آيه ديگر (شعراء ۱۷۶، ص ۱۳ و ق
۱۴) آمده است. «اَيکه» به جنگل و بيشه گفته ميشود. مصاحبت با هر چيز، ملازمت و
پيوستگي با آن را نشان ميدهد. گويا اين قوم در منطقهاي جنگلي، يا سبز و خرّم و
بيشه مانند، ميزيستند و به اتکاء ثروت طبيعي از خدا غافل شده و ستم ميکردند. به
گفته برخي مفسرين، اصحاب ايکه همان قوم مَدْين بودند که شعيبِ پيامبر براي هدايت
آنان فرستاده شد. گفته شده است اين قوم در ناحيه شمال غربي عربستان و شام (سوريه،
اردن و فلسطين فعلي) ميزيستند.
۲۱ - نام اين قوم در آية ۳۷ سوره دخان نيز آمده است: «أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ
تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...». قرآن در معرفي اين قوم ساكت است، اما
بعضي مفسرين تُبّع را نام پيامبري معين و برخي نيز آن را مثل قيصر و كسري، عنوان
پادشاهاني در يمن شمردهاند. در كلمه تُبّع نوعي پيروي از كسي يا چيزي استنباط
ميشود.
۲۲ - «أَفَعَيِينَا» از «عَيّ» (عجز)، نفي ناتواني آفريدگار از بازآفريني هستي و
رستاخيز مردگان است. اين عدم ناتواني را در احقاف ۳۳ نيز بيان كرده است «أَوَلَمْ
يَرَوْا أَنَّ اللهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ
بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى...».
۲۳ - «لَبسْ» از كلمه لباس يعني پوشش است، گويي عقل و خرد آنها در شك و ترديدي ناشي
از فرهنگ خرافي پوشانده شده بود.
۲۴ - «حَبْل» همان ريسمان يا هر وسيله ارتباطي با خدا يا مردم ميباشد «...بِحَبْلٍ
مِنَ اللهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ...» (آلعمران ۱۱۲). اما «وَرِيد» برخلاف شريان
(سرخرگ) كه خون را از قلب به اندام ميرساند، شبكة سياهرگ است كه خون را به قلب
بازميگرداند. كلمه وريد از «وَرَدَ» (وارد شدن)، با ورود همريشه است و به كسي كه
از چاه آب ميكشد «وارد» ميگويند (قصص ۲۳، يوسف ۱۹). در هر حال منظور شبكة
خونرساني بدن است كه با يك سكته چند ثانيهاي زندگي را به پايان ميرساند.
چهار آيه بعد كه به زباني قابل فهم براي مخاطبان زمان نزول، نحوة ثبت و ضبط گفتار و
كردار انسان را ذكر ميكند، پاسخي است مقدّر به كساني كه فكر ميكنند گذشته، گذشته
است و هرآنچه كردهاند به فراموشي و عدم سپرده ميشود.
۲۵ - يمين و شمال (يا ميمنه و مشئمه) بيش از جهات چپ و راست، كارهاي خوب و بد را
تداعي ميكند و اين دو گيرنده، هر نيك و بدي را ثبت و ضبط ميكنند.
۲۶ - «تَلَقّيِ» يك مطلب درك و فهم آن است. گفته ميشود من از سخن شما چنين تلقّي و
برداشت كردم. در قرآن آمده است: «فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات...» (آدم
كلماتي را از پروردگارش دريافت كرد- بقره ۳۷). اسم فاعل تلقي، مُتَلَقي است.
«مُتَلَقِّيَان» دو گيرنده و دريافت كننده در نفس انسانند كه نيك و بد رفتاري ما را
ثبت و ضبط ميكنند. اما صفت مشبهه «قَعِيد» از ريشة «قَعَدَ»، قعود (نشستن) است كه
همچون محافظ و نگهبان مراقب است.
درك اكثر مسلمانان از اين آيه، وجود دو فرشته بر شانههاي راست و چپ براي نوشتن
گفتار و كردار بندگان است و اهل تسنّن پس از تمام شدن نمازهاي يوميه با گرداندن سر
به طرف شانههاي راست و چپ، سلامي به آن دو فرشته ميكنند. صرفنظر از اين تلقي،
اگر اين اشاره را استعاره و مجازي در قالب تمثيل بشماريم، با دريافتهاي علمي به
سادگي درمييابيم كه مغز ما دائماً دريافتهاي چشم و گوش را از چپ و راست دريافت و
در حافظة شگفتآور خود بايگاني ميكند. نه تنها مغز، بلكه بايگاني سلولي نيز
حيرتآور است. رادار و دوربينهاي محافظت كننده مراكز امنيتي و مسكوني نيز مثال
قابل مقايسهاي با نظام مراقبت بر اعمال آدمي است.
۲۷ - «قَوْل» همان سخن و گفتار و «لفظ» به زبان آوردن و اداي سخن با لب و دهان است.
معناي اصلي «لفظ» بيرون انداختن است. مثل آب دهان، آرد از آسياب و امثالهم. پس سخن
تا سنجيده و سبك سنگين نشود نبايد ادا گردد. از سخنان حكيمانه امام علي(ع) است كه:
بارخدايا، اشارات كنايهآميز گوشة چشم، سخنان سقط شده، خواهشهاي دل و لغزشهاي
زبانم را بيامرز «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَسَقَطَاتِ
الْأَلْفَاظِ وَشَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَهَفَوَاتِ اللِّسَانِ» (نهجالبلاغه خطبه
۷۸).
۲۸ - اصل كلمه «رقب»، حفظ و انتظار است و مراقبت و ترقّب (چشم انتظار بودن) از همان
ريشه ميباشد. «رقيب» نيز كه از اسماء نيكوي الهي است، دلالت بر مراقبت و محافظت از
اعمال بندگان ميكند (نساء ۱ و مائده ۱۱۷).
«عِتَاد» از ريشة «عَتَدَ»، آماده شدن، و «عَتِيد» (در باب فعيل) نهايت آمادگي و
حضور را ميرساند. اين كلمه در آية ۲۳ نيز آمده است. فعل «أَعْتَدْنَا» كه ۱۳ بار
در قرآن تكرار شده به نظاماتي اشاره ميكند كه از پيش طراحي و تعبيه شده است.
۲۹ - «سَكْرَهُ الْمَوْتِ» همان از هوش و حواس رفتنِ در آستانة مرگ است. به مشروبات
سُكرآور نيز از اين نظر مُسكرات ميگويند. اما بيهوشي و غفلت و تعطيل عقل و مصلحت
تنها با مشروبات الكلي نيست، بستن چشم بصيرت نيز نوعي مستي است.
۳۰ - «تَحِيد» از «حيد» (كنار كشيدن و عدول كردن است). اين كلمه كه فقط يكبار در
قرآن آمده، اشاره به مرگي است كه همه آدميان از آن ميگريزند و به شدّت از رسيدنش
در هراسند.
۳۱ - پيدايش جهان هستي از نظر علم کيهانشناسي، از لحظه انفجار بزرگ (Big Bang)
عيناً از شکلي شيپور مانند تبعيت کرده است که تصوير آن در کتابهاي علمي قابل
مشاهده است. در زبان عربي به شيپور «صور» ميگويند و در تورات و انجيل و نقاشيها و
مجسمههاي يهوديان و مسيحيان از شيپورِ دميدن در حيات، نشانههاي فراواني ميتوان
يافت. پروردگار عالم براي فهم مردمان، از اين وسيله که براي احضار و جمع کردن
سربازان استفاده ميشود، براي تفهيم دميدن حيات و حشر نهايي مثال زده است. صور در
واقع نشاني از «صورت»هاي عالم هستي ميباشد که به اراده خدا شکل گرفته است. يكي از
نامهاي نيكوي خدا «مصوّر» است كه اشاره به بينهايت صورتي دارد كه آفريده است.
دميدن در صُور نيز همان آفرينش مجدد صورتهاي هستي، از ذره تا كهكشان است (والله
اعلم).
۳۲ - «وَعِيد» از «وَعَدَ»، وعده، قول و قراري است كه در خير و شرّ به كار ميرود.
اما «وَعِيد» (در باب تفعيل) كه شش بار در قرآن تكرار شده، همواره در بيم دادن از
عوارض عذابآور است كه چهار مورد آن در اين سوره آمده است: آيات ۱۴، ۲۰، ۲۸ و ۴۵.
۳۳ - سائق، اسم فاعل، يعني سوق دهنده است. در دنيا كمتر خطاكاري به پاي خود به
دادگاه ميرود ولي در روز جزا نيرويي مستقل از اراده آدمي او را به سوي سرنوشت سوق
ميدهد!
۳۴ - اشاره به شاهد و ناظر بر اعمال انسان در آيات متعددي از قرآن آمده است.
خداوندي كه بر همه چيز نيروي محافظتي گمارده است، بر آدميان نيز محافظاني در
سلولهاي دست و پا و پوست و زبان و چشم و گوش آنها قرار داده كه در قيامت به زبان
ذاتي بر عملكرد خود در مدت حيات شهادت وجودي ميدهند. مكانيسم مراقبت و محافظت بر
اعمال انسان را ميتوانيد در سورههاي: انفطار ۱۰، انعام ۶۱، ق ۴ و... و مكانيسم
شهادت اعضاء بدن را در سورههاي: فصلت ۲۰ تا ۲۲، ق ۱۷ تا ۲۳، نور ۲۴، يونس ۶۱ و
مجادله ۶ ببينيد.
اگر فهم ذخيرهسازي انبوه اطلاعات يك عمر در محفظة سلولي در زمان نزول اين آيات
نزديك به محال بود، كشفيات علم ژنتيك و تكنولوژي ذخيرهسازي اطلاعات در دنياي امروز
پرده از رمز اين سخنان مجازي برداشته است.
۳۵ - «حديد» همان آهن است. به شمشير نيز به خاطر استحكام و تيزي آن حديد ميگويند.
علاوه بر تيز بودن چشم« فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»، تيزي زبان (زخم زبان) را
نيز قرآن با صفت «حداد» وصف كرده است: احزاب ۱۹- «... سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَهٍ
حِدَادٍ...».
ترجمه عبدالعلى بازرگان