سوره طور۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - سوگند به (كوه) طور.

۲ - و (سوگند به) كتاب نوشته شده۲ (بشري، آسماني يا كارنامة عمل انسان)،

۳ - در صفحه (نازك طومار مانندي) گشوده.۳

۴ - و (سوگند به) خانه آبادان (كعبه).۴

۵ - و (سوگند به) سقف (آسمان) بالاتر.۵

۶ - و (سوگند به) درياي طوفاني۶ (با امواجي بلند).

۷ - (كه) عذاب پروردگارت حتماً واقع مي‌شود.۷

۸ - هيچ بازدارنده‌اي (هم) براي آن نيست.۸

۹ - روزي كه آسمان (جوّ زمين) زير و رو شود۹ (طبقات آن با التهاب شديد خورشيدي رانده شود)،

۱۰ - و كوهها(ي ثابت و محكم) به حركت درآيند، حركتي شگفت.۱۰

۱۱ - پس واي در آن روز به حال تكذيب كنندگان.

۱۲ - همان كساني كه در فرو رفتني (به لذّات دنيايي) غرق بازي‌اند.۱۱

۱۳ - روزي كه (به اجبار) به سوي آتش دوزخ (اعمالشان) رانده شوند؛۱۲

۱۴ - و (به آنان گفته شود:) اين همان آتشي است که همواره آن را دروغ مي‌شمرديد.

۱۵ - آيا (باز هم مي‌گوييد) اين سِحر است، يا شما (درست) نمي‌بينيد؟۱۳

۱۶ - (اينك) به آن درآييد۱۴ كه چه شكيبايي كنيد چه نكنيد، بر شما يكسان است؛ جز اين نيست كه به خاطر (در بازتاب) آنچه همواره (در زندگي) مي‌كرديد كيفر مي‌بينيد.

۱۷ - (و اما) پرهيزكاران در باغ‌هايي و نعمت‌هايي (ويژه)،

۱۸ - به آنچه پروردگارشان به آنان بخشيده و (به آمرزشي كه) از عذاب دوزخ محفوظشان داشته شادمانند.

۱۹ - (فرشتگان ندا دهند كه) به پاداش اعمالي كه (در عمر خويش) مي‌كرديد به گوارايي بخوريد و بياشاميد.

۲۰ - تكيه زده۱۵ بر تخت‌هايي رديف شده؛۱۶ و با سپيد جامگاني پاك چشم تزويجشان كرده‌ايم.۱۷

۲۱ - و كساني كه فرزندان‌شان به (واسطه) ايماني از آنان پيروي كردند،۱۸ آنها را (نيز در بهشت) به ايشان ملحق خواهيم كرد و از (پاداش) عمل‌شان ذره‌اي نمي‌كاهيم، (زيرا) هر كس در گرو دستاورد خويش است۱۹ (واسطه تراشي در كار نيست).

۲۲ - و آنان را از هر نوع ميوه و گوشتي كه بخواهند، برخوردار خواهيم كرد.

۲۳ - و در آنجا جام‌هايي از يكديگر بستانند۲۰ كه در آن نه بيهودگي است و نه گناه۲۱ (منيّت).

۲۴ - و بر گِردشان نوجواناني كه گويي مرواريد در صدف‌اند، (براي خدمت) در رفت و آمدند.۲۲

۲۵ - و بعضي از آنان به بعض ديگر روي آورده، مي‌پرسند (كه شما چگونه بهشتي شديد)؟

۲۶ - (در پاسخ) گويند: ما پيش از اين (در زندگي دنيايي) در ميان كسان خود دلسوز بوديم.۲۳

۲۷ - در عوض، خدا هم به ما نعمت رهايي بخشيد۲۴ و از عذاب نافذ بركنارمان كرد.۲۵

۲۸ - ما پيش از اين (در دنيا) همواره او را مي‌خوانديم؛ به راستي كه او همان خداي بس نيكوكار و مهربان است.۲۶


۱ - نام «طور» ده بار در قرآن تكرار شده كه دو بار آن با وصف «سينا» يا «سينين»، و هشت بار با الف و لام معرفه آمده است كه دلالت بر مشخص و معين بودن آن مي‌كند. كوه طور همان مكاني است كه موسي(ع) از سوي راست يا اَيمن (جانب الاَيمن) آن مخاطب كلام الهي قرار گرفت (مريم ۵۲، طه ۸۰، قصص ۲۹ و ۴۶)، و به خاطر نقض پيمان بني‌اسرائيل، همچون تهديدي (از آتش‌فشان و زلزله) برفراز اين قوم قرار داشت «وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ» (بقره ۶۳ و ۹۳، نساء ۱۵۴). از آيات اوليه سوره تين نيز كه طور سينا را در برابر مكه (بلد الامين) قرار داده است، مي‌توان دريافت كه منظور از «طور»، همان طور سينا و خاستگاه موسي(ع) است «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ وَهَٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ».
اما در معناي لغوي «طور» مفهوم شكل و حالت غلبه دارد و در قرآن آمده است: ما شما را به حالت‌هاي متنوع آفريديم: «مَا لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» (نوح ۱۳ و ۱۴). تغيير و تحولات اجتماعي و تكامل تدريجي موجودات را نيز تَطُّور مي‌گويند و چه بسا سرزمين يا كوه طور، پيچ و خم‌ها يا تفاوت منظرهاي مختلفي داشته است و چه بسا طور اشاره‌اي مجازي به تحولات تاريخي و حوادث و رويدادهاي گوناگون قوم بني‌اسرائيل در دامنة آن داشته باشد (والله اعلم).
از نظر زماني، هشت آيه ابتداي اين سوره در ميانة اولين سال بعثت در آغاز رسالت پيامبر(ص) نازل شده و ششمين گروه وحي محسوب مي‌شود (پس از: پنج آية ابتداي سورة علق، هفت آية ابتداي مدثر، دو آية اول عصر، شش آية ابتداي ذاريات و دو آية ابتداي تكاثر). از اين روي براي فهم بهتر بايد خود را جاي مسلمانان اوليه‌اي قرار دهيم كه براي نخستين بار با اين مفاهيم به‌گونه موجز و مختصر آگاه مي‌شدند. بقيه آيات سوره در سال چهارم بعثت در دو فاصله زماني كوتاه نازل شده است.

۲ - معلوم نيست تازه مسلمانان محدود در ماه‌هاي نخست بعثت از «كِتَابٍ مَسْطُور» چه دريافتي داشتند؛ ما امروز از آيات نازل شده در سال‌هاي بعد مي‌توانيم مفهوم به سطر و نوشته درآمدن كتاب‌هاي آسماني و بشري، يا به ثبت و ضبط درآمدن كارنامه ابدي را دريابيم؛ كتاب‌هاي بشري مثل: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُون» (قلم ۱)؛ كتاب و شريعت الهي: «...كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا» (اسراء ۵۸ و احزاب ۶) و نيز كارنامة عمل انسان: «وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ» (قمر ۵۲ و ۵۳).

۳ - «رَقٍّ» به پوست نازكي گفته مي‌شود كه در آن مي‌نوشتند و پس از توليد كاغذ و عمومي شدن صنعت چاپ كار ساده‌تر شد. گويند اصل اين كلمه «لمعان» يعني سفيدي و درخشش است كه نوشته را بهتر نشان مي‌دهد. امروز ميكروفيلم‌ها و مخازن الكترونيك تحوّل شگفتي در مفهوم «رَقٍّ» براي ذخيره اطلاعات پديد آورده‌اند. در رِقّت قلب و رقيق بودن مايعات هم مفهوم لطافت و نازكي (در برابر غلظت) وجود دارد.
«مَنْشُور» اسم مفعول از نشر، به معناي گسترده و باز شده است. از آيات ۱۳ و ۱۴ سورة اسراء نيز مي‌توان نامة عمل انسان را دريافت «...وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا».
آية ۱۰ سوره تكوير نيز همين مصداق را مي‌رساند «وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ».

۴ - منظور از «وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ» طبق آيه ۹۶ سوره آل‌عمران: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّهَ مُبَارَكًا)، و نيز مناسك «عمره» كه عمر ساليانه به حج مي‌دهد و «معمور» (عمر يافته) مي‌باشد، ظاهرا بايد همان كعبه باشد. هرچند مفسريني آن را خانه‌اي مقدّس در آسمان هفتم! و عارفاني با تعبيري ذوقي، دلِ آگاهانش گفته‌اند كه به ذكر ربّ آباد است.

۵ - منظور از «وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» طبق آيه ۳۲ سوره انبياء (وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا) احتمالا بايد همان آسمان زمين، يعني طبقات هفتگانة جوّ باشد، به خصوص آخرين طبقه مغناطيسي آن كه تا حداقل ده برابر شعاع زمين ارتفاع يافته است. اين احتمال را آيات ۶ تا ۱۰ سورة صافات نيز تأييد مي‌كند كه به جاي «اَلسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» وصف «الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ» را به كار برده است «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ».

۶ - در لغت نامة معروف «المنجد»، ذيل ريشة «سَجَرَ»، آية ۶ سوره تكوير «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت» را «آنگاه كه درياها طغيان كنند» ترجمه كرده است، همچنين فعل مجهول «سُجِّرَ» در مورد دريا را «طغيان كرد و طوفاني شد و امواجش به هوا خاست»، و نيز «مَسْجُور» (اسم مفعول) را «آنچه ساكن و در عين حال پُر است» ترجمه كرده است. آنچه در اصل اين كلمه عموميت دارد، مفهوم پُر و لبريز بودن است و از اين منظر به پُر شدن تنور از هيزم و افروخته شدن آن، پُر شدن بستر رودخانه از طغيان آب، جوشيدن آب از زمين و جاري شدن آن و نيز سيلابي كه همه جا را پُر مي‌كند گفته مي‌شود.
با توجه به كاربرد اين كلمه در زبان عربي، به نظر مي‌رسد «بَحْرِ الْمَسْجُورِ» را بتوان درياهاي شديداً طوفاني كه امواج بلند آن نماد پُر و لبريز شدن است ترجمه كرد. طوفانِ شديد اين پديد، بزرگترين خرابي را در شهرهاي ساحلي پديد مي‌آورد.

۷ - سخن از «واقع» شدن و تحقق يافتن آثار و جزاي اعمال انسان در دنيا و آخرت بارها در قرآن آمده است. از جمله آيات ۵ و ۶ سوره ذاريات (پنجمين گروه نازل شده) كه درست قبل از ۸ آية ابتداي اين سوره، در اولين سال بعثت نازل شده است: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ». مشابه اين مطلب عيناً در آيه ۷ مرسلات تكرار گشته و وقوع قيامت را، كه سرآغاز تحولات عظيم كيهاني و تحقق سرنوشت آدميان و «عذاب» ستمگران است، وعده‌اي قطعي شمرده است (شوري ۲۲، كهف ۵۳).
اين كه در قرآن ۳۷۲ بار كلمه عذاب (به صورت اسم و فعل، نكره و معرفه و با ضماير) آمده است، اهميت بررسي آن را نشان مي‌دهد به خصوص آن كه اين كلمه براي نخستين بار در اين سوره آمده است. ابتدا بايد ديد عذاب چيست و فاعل آن كيست و مكانيسم آن كدام است؟ روشن‌ترين پاسخ را در سورة قلم، با عبرت‌آموزي از باغداران بخيلي كه محصول تلاش ساليانة خود را با طوفانِ شب قبل از دست داده بودند، مي‌توان يافت؛ آنها گفتند: «قلم ۲۷- بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُون» ما محروم شدگانيم، و در آية ۳۳ «عذاب» را نتيجة همان «محروميت» شمرده است: «كَذَٰلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَهِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (عذاب درد محروميت از رسيدن به مطلوب همين است و مسلما عذاب آخرت بزرگتر از اين است، اي كاش مي‌دانستند).
آدمي يك سلسله نيازهاي مادّي و غريزي به آب و نان و مسكن و همسر و غيره دارد كه محروميت از آنها (تشنگي و گرسنگي و نداشتن سرپناه و همسر) عذاب‌آور است، و نيز يك سلسله نيازهاي معنوي به محبّت و مودّت و تعليم و تربيت و غيره دارد، و در مقياس اجتماعي وسيع‌تر، نيازمند به عدالت و آزادي و برخورداري از حقوق مدني است كه محروميت از هر يك ازآنها براي انسان‌هاي آزاده و متعالي دردناك و عذاب‌آور است. ناهماهنگي با نظامات خدايي و تعارض و تضاد با آنها نيز در مقياسي فرادنيايي، عواقب عذاب‌آور دردناك‌تري خواهد داشت.
سوگندهايي كه در سرآغاز يا متن سوره‌هاي قرآن آمده، براي روشن كردن حقيقتي به كار رفته است كه اصطلاحاً «جواب سوگند» ناميده مي‌شود. اينك بايد ديد چه ارتباطي ميان پنج «واو» سوگند در ابتداي اين سوره و موضوع عذاب وجود دارد؟ ذيلا با توجه به مفهوم جامع عذاب كه نوعي درد محروميت از نيل به مطلوب است، موارد پنجگانه را مورد بررسي قرار مي‌دهيم:
الف- «طور»: شبه جزيرة طور كه به صحراي سينا معروف است، در حالي كه از شمال به درياي مديترانه، از جنوب به درياي سرخ، از شرق به خليج عقبه و از غرب به خليج و كانال سوئز محدود مي‌شود، سرزميني داغ و خشك و «محروم» از آب و هواي معتدل مديترانه‌اي مي‌باشد (معناي اصلي عذاب). در سورة تين نيز «طور سينا» را در كنار «بلدالامين» (شهر مكه) ياد كرده كه آن نيز نماد «محروميت» از آب و هواي مناسب است! «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سِينِينَ وَهَٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ».
طور سينا نام كوهي با ارتفاع ۲۲۸۵ متر در شبه جزيره سينا مي‌باشد كه بني‌اسرائيل سه ماه پس از غرق شدن فرعونيان و تَرك مصر، به دامنة آن كوچ كردند و موسي در آن كوه به ميقات پروردگار رفت و در غيابش سامري گوساله‌اي طلايي ساخت و مردم را فريب داد.
ب- در سوگندِ «كِتَابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُور»، اگر «كتاب را كارنامه فجار و ستمگران» بدانيم، كه آيات متعددي از قرآن آن را تأييد مي‌كند، در اين صورت ارتباط آن با «عذاب» آشكار مي‌گردد (ن ك به: حاقه ۲۵، انشقاق ۱۰، جاثيه ۲۹، اسراء ۱۴، مطففين ۷، كهف ۴۹ و...)
ج- «الْبَيْتِ الْمَعْمُور» را اگر، همچون اكثر مفسران، خانة كعبه كه در قلب درة خشك و تنگ مكه واقع شده و به تعبير قرآن: فاقد استعداد كشاورزي است بگيريم: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْع...» (ابراهيم ۳۷)، «محروم بودن» از آب و هواي مناسب با معناي كلي عذاب متناسب است و سوگند را با جواب آن منطبق مي‌سازد.
د- اما «السَّقْفِ الْمَرْفُوع»، به احتمال زياد همان «سقفاً محفوظاً» آيه ۳۲ سوره انبياء است كه با مكانيسم حفاظتي خود در برابر اجرام سرگردان و اشعه‌هاي مرگبار كيهاني، آنها را با برخورد ذره‌اي مي‌راند و از ورود به زمين «محروم» مي‌سازد. شگفت آن كه در آية ۳۱ انبياء نيز كلمه «عذاب» را عيناً در رانش آن عناصر مخرّب به كار برده است: «وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ» (ملك ۵).
آيه ۶ تا ۱۰ سوره صافات نيز دقيقاً بر همين مكانيسم، با ذكر «عذاب» پيوسته و دائمي عناصر نفوذي به بالاترين طبقة جوّ (مگنتوسفر) كه آن را «الْمَلإِ الْأَعْلَىٰ» و در سوره طور «السَّقْفِ الْمَرْفُوع» ناميده است.
ه- و بالاخره فعل «سَجَرَ»، همان‌طور كه گفته شد، در پُر كردن تنور از هيزم و برافروختن آن، لبريز شدن آب رودخانه، طغيان دريا و طوفاني شدن آن همراه امواج بلند، سيلابي كه همه جا را پر مي‌كند به كار مي‌رود كه تماماً نشانه‌اي از عذاب است؛ چه برافروخته شدن آتش در دنيا و آخرت «فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ» (غافر ۷۲)، چه سيلاب يا طوفان‌هاي دريايي مناطق حارّه كه شديدترين مصيبت‌ها را براي مردم سواحل درياها همراه خرابي‌هاي فوق‌العاده پديد مي‌آورد. آيات ۱ تا ۷ سوره مرسلات نيز كه اتفاقاً با «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ» ختم مي‌شود، مؤيد اين حقيقت مي‌باشد:
«وَالْمُرْسَلاتِ عُرْفًا فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا عُذْرًا أَوْ نُذْرًا إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ».

۸ - آيات ۱ و ۲ سورة معارج نيز بر همين موضوع تأكيد مي‌كند: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ»، همچنين آيات ۱ و ۲ سوره واقعه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَهٌ».

۹ - در آستانه قيامت، با موج تشعشعات عظيم خورشيد، كه كل منظومه شمسي را تحت تأثير قرار مي‌دهد، طبقات جوّ در گردباد و طوفاني عظيم برچيده خواهد شد. در كلمه «مور»، علاوه بر سرعت و شدت، مفهوم حركت دوراني مثل گردباد وجود دارد.
تا اينجا مقدمه سوره بود، از اين به بعد تا آية ۲۸ نگاهي است اجمالي به تحولات بنيادي در نظام آسمان و زمين در آستانة قيامت (۲ آيه)، وضعيت تكذيب‌كنندگان (۶ آيه)، و بالاخره سرنوشت نهايي پرهيزكاران، كه بيشترين آيات اين بخش (۱۲ آيه) با ۱۴ وعدة نيكو به آنان اختصاص يافته است. اين وعده‌ها، همچون موارد مشابه در سوره‌هاي ديگر، تماماً به صورت نكره و مجازي در قالب ذهن و زبان، درك و فهم و اميال و خواسته‌هاي مخاطبين ۱۴ قرن قبل نازل شده است. مثل: جَنَّاتٍ، نَعِيمٍ، سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ، حُورٍ عِينٍ، فَاكِهَهٍ، لَحْمٍ، كَأْسًا، غِلْمَانٌ و...

۱۰ - اولين نشانه چشمگيري كه از درهم پيچيده شدن خورشيد، كم فروغ شدن ستارگان و مختل شدن نظام جاذبه‌اي در سطح زمين پديد مي‌آيد، جنبش‌هاي شديد قشر جامد و حركت كوه‌ها مي‌باشد. قشر جامد زمين پوسته بسيار نازکي را نسبت به قشر خميري و مذاب قشرهاي زيرين تشکيل مي‌دهد كه به استناد آيات قرآن، خداوند آن را از طريق کوه‌هاي مرتفع، که لنگرهاي ميخ مانندي هستند، در اقشار زيرين نصب کرده تا مانع از جا به جايي قاره‌ها و لرزش‌هاي آن گردد. حركت كوه‌ها «سِيرُ الْجِبَالُ» در روز قيامت در سه سورة ديگر نيز ذكر شده است: كهف ۴۷، نبأ ۲۰ و تكوير ۳.

۱۱ - «خوض» كه مشتقات مختلف آن ۱۲ بار در قرآن تكرار شده، نوعي «فرو رفتن و غرق شدن» در كاري باطل است كه سرگرم شدن به آن، آدمي را به غفلت از امور مهم و وظائف اصلي خود مي‌كشاند. اين واژه ۵ بار در قرآن با فعل «يلعبون» (به بازي مشغول شدن) آمده است.

۱۲ - «يُدَعُّونَ» از ريشه «دَعَّ»، به شدت و با قهر راندن كسي است. اين كلمه يك بار ديگر دربارة راندن يتيم آمده است: « ماعون ۱ و۲- أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيم». طبيعي است كسي كه از حداقل عواطف بشري محروم است و نه تنها يتيم را انعام و اكرام نمي‌كند، بلكه به شدّت از خود مي‌راند، در بازتاب رفتارش جز رانده شدن به شدت به سوي دوزخ اعمالش نمي‌بيند.

۱۳ - به آيه ۱۵ سوره حجر نگاه كنيد: «گويند قطعاً چشم‌بندي شده‌ايم، بلكه ما مردمي سِحر زده‌ايم». سَحَرَ هنگامي است كه در فضاي نيمه تاريك نيمه روشن آن چشم به خطا مي‌رود، سِحر نيز نوعي به خطا انداختن عمدي چشم ظاهر و باطن (عقل و بصيرت) ديگران است كه اصطلاحاً چشم‌بندي ناميده مي‌شود. در سحر و جادو و شعبده بازي نوعي مخفي‌كاري وجود دارد.

۱۴ - «صلي» ملازمت و يکي شدن با چيزي است که شخص با آن خو گرفته و از جنس آن شده باشد. کساني که در دنيا آتش به پا کردند و دل‌هايي را سوزاندند، به همان آتشي در مي‌آيند که خود روشن کننده آن بوده‌اند. همچنانکه کشاورز به بوستاني در مي‌آيد که خود کاشته باشد و آنچه درو مي‌کند حاصل عمل خودش است.

۱۵ - «مُتَّكِئِينَ» جمع «متكئي»، از ريشه «و ك ء»، تكيه كردن بر چيزي است كه موجب آرامش و آسايش گردد. مثل متكّا (يوسف ۳۱)، عصا (طه ۱۸)، تخت، بستر، مبل و... در قرآن به گونة مجازي از «سُرُر» (جمع سرير)، ارائك (جمع اريكه) و رفرف به عنوان تكيه‌گاه نام برده است.

۱۶ - «سُرُر» (جمع سرير) را تخت گفته‌اند، اما اين کلمه از ريشه «سِرّ» (امر نهان و پوشيده) است. شادي دروني را نيز به اين دليل که در قلب نهان است، «سرور» گويند. پس سرير، نه هر تخت و نشيمن‌گاهي، بلکه موضع و مکاني شادي‌آور است، به تخت پادشاهان نيز از اين جهت سرير گفته شده که نمادي است از شادي در قدرتِ تحقّق بخشيدن به خواستة خود.
اما «مَصْفُوفَهٍ»، به صف و رديف درآمدن است كه مشابه آن در آيه ۱۵ غاشيه، بالش‌هاي رديف شده «وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَهٌ» ذكر شده است. اين كلمات متعارف و قابل فهم براي مخاطبان معاصر نزول قرآن، چه بسا حاوي سلسله مراتبي در بيان تكيه‌گاه‌هاي سعادتمندان بهشتي به گونه‌اي مجازي باشد.

۱۷ - «حُورٌ عِينٌ» را كه سه بار در قرآن تكرار شده (يكبار هم حور)، مفسرين معمولا به همان معناي مصطلح، يعني: «زنان سيمين تن و درشت چشم» گرفته‌اند كه در چشم و دل اعراب تيره پوست نمادي از زيبايي رويايي بوده و همچنان هست؛ اما اولا اين وعده‌اي يكطرفه براي مردان است، در حالي كه روح قرآن بر تساوي زن و مرد در ارتباط با خدا تصريح دارد. ثانياً مشتقات ديگر كلمه حوري، مثل: حواريون، محاوره، محور و... نشان مي‌دهد كه علاوه بر وصف سپيدي رنگ، سپيدي و پاك دلي را هم، از جمله در مورد «حواريون»، شامل مي‌شود كه آثار آن در آخرت به خود انسان برمي‌گردد. اتفاقاً آخرت را نيز قرآن با كلمه «حور»، كه بازگشتي به اصل است، بيان كرده است (انشقاق ۱۴- إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ- او مي‌پنداشت بازگشتي نيست).
اما عين (در: حُورٍ عِينٍ) معناي چشمه دارد، شايد در لايه‌اي عميق‌تر بتوان گفت حور عين، چشمه جاري اعمال پاكي است كه مؤمنين در زندگي دنيايي براي آينده خود حفاري كرده و در آخرت از آن بهره‌برداي مي‌كنند. آيات ۵ تا ۹ سوره انسان نيز به روشني اين ارتباط را توضيح مي‌دهد.

۱۸ - نكره آمده «إِيمَانٍ» وسعت و تنوع اعمال ناشي از آن را نشان مي‌دهد.

۱۹ - رهن در گرو گذاشتن چيزي است. آنچه رهن گذاشته مي‌شود با پرداخت تدريجي اقساط آزاد مي‌شود. انسان نيز گويي در گرو مكتسبات خويش است و با كردارش استعدادهاي بالقوة خود را به فعليّت درمي‌آورد و انسانيت خويش را تحقّق مي‌بخشد. آية ۳۸ سوره مدثر نيز در همين زمينه است: «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَهٌ».
«أَلَتْنَاهُمْ» از ريشة «اَلْت» (نقصان)، كاهش دادن و كم كردن از پاداش عمل است. اين لفظ فقط يك بار در قرآن آمده است.

۲۰ - در اين آيه گرفتن جام با فعل «يَتَنَازَعُون» وصف شده است كه از ريشه «نزع» به معناي كندن يا خارج كردن چيزي از جاي خويش است. اين حالت با «اخذ» كردن كه گرفتن عادي است تفاوت دارد. «نزاع»هاي دنيايي چون بر سر قدرت و ثروت است، منفي است، اما از آنجايي كه مؤمنين با يكديگر در دنيا مسابقه و مسارعه در كار خير دارند، در آخرت نيز پاداش تأثيرات متقابله مثبت را در ربودن جام‌هاي شراب بهشتي از يكديگر دريافت مي‌دارند.

۲۱ - «تأثيم» از ريشة «اثم» را كه عموماً «گناه» ترجمه مي‌كنند، اما اثم مقابل بِرّ است. اگر برّ دلالت بر وسعت انديشه و عمل مي‌كند، اثم دلالت بر تنگ نظري و بسته بودن ميدان عمل دارد. اثيم كسي است كه خودبين و خودپرست است.

۲۲ - «غِلْمَان» به نوجوان گفته مي‌شود. تشبيه آنان به مرواريد بر لطافت و طراوت و صفاي آنها دلالت مي‌كند. مفسرين نقش اين نوجوانان را خدمتگزاري و پذيرايي از بهشتيان شمرده‌اند، گرچه فعل «يُطَاف» كه در آية ۱۵ همين سوره (و سوره‌هاي واقعه ۱۷ و زخرف ۷۱) آمده نيز مي‌تواند مؤيدي بر اين نظر باشد، اما دور و بَر والدين بودن كودكان و ارتباط تنگاتنگ آنان با پدر و مادر نيز در قرآن با فعل «طواف» توصيف شده است: نور ۵۸- «...طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَىٰ بَعْض...». براي والدين و نيز خويشاوندان نزديك، مشاهدة طراوت و صفاي مراوريد مانندِ كودكان خردسال و شيريني كلمات تازه‌اي كه به زبان مي‌آورند، از لذت‌هاي غير قابل وصف زندگي است.

۲۳ - در قرآن ۸ بار از مشفقين (يا مشفقون) سخن گفته است. در معناي واژه «شفق» نوعي بيم و نگراني نهفته است كه ناشي از تعلق خاطر به چيزي دوست داشتني و ترس محروم شدن از آن است. مثل شفقت مادر نسبت به فرزند كه يكسره نگران سلامتي و سعادت اوست.

۲۴ - «منت» (در: فَمَنَّ اللهُ عَلَيْنَا)، منّت گذاري و به رُخ كشيدن، آنچنان كه بين آدميان معمول است، نمي‌باشد. معناي «منّ»، نعمت گران و سنگين خداست، نعمتي كه موجب نجات و رهايي از «اسارت» و گرفتاري و عذاب اليم مي‌گردد. در آيه ۴ سوره محمّد آزاد كردن اسيران جنگي، بدون فديه را با كلمه «منّت» بيان كرده است (...فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً...).

۲۵ - وِقايِه ترمز و عامل نگهداري، و «تقوا» مصدر آن است. ريشه آن «وَقَيَ» مي‌باشد كه با ضمير جمعي «نا» مي‌شود «وقانا».
«سَمُوم» از «سُمّ»، سوراخ تنگ است. مثل سوراخ سوزن (اعراف ۴۰). زهر را به دليل نفوذش در سلول‌هاي بدن سم مي‌گويند. «عذاب سموم» (طور ۲۷) نيز به عذابي گفته مي‌شود كه در عمق وجود گناهكاران نفوذ مي‌كند. منافذ پوست انسان هم كه بسيار ريز است «سام» ناميده مي‌شود.

۲۶ - «بِرّ»، به نيكي سرشار و بلند نظري و دريادلي گفته مي‌شود (همان‌طور كه «بَر» به دشت وسيع، و« بُر» به گندم پر خير و بركت گفته مي‌شود). «اثم» مخالف آن، يعني تنگ نظري، خودخواهي و بدكرداري است و به گناهاني بيشتر اطلاق مي‌گردد كه چنين حالتي در آن‌ها آشكارتر است. مثل زنا، ربا، كم فروشي، كتمان شهادت و امثالهم. «بَرّ» از نام‌هاي نيكوي خداست كه همين يكبار در قرآن آمده است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان