سوره طور
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۲۹ - پس (مردم را به اين حقايق) يادآوري كن كه تو به (لطف) نعمت پروردگارت۲۷
(در پيامبري، برخلاف گفتار منكران) نه كاهني و نه مجنون.۲۸
۳۰ - يا (علاوه بر اين اتهامات) ميگويند: شاعري است كه منتظريم عمرش (با حوادث
روزگار) به سرآيد.۲۹
۳۱ - بگو منتظر باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم۳۰ (تا معلوم شود
كدام يك بر حق و كدام باطليم).
۳۲ - آيا عقل و خِردشان به اين (برچسب زدنها) حكم ميكند،۳۱ يا
(اساساً) مردماني سركشاند!؟
۳۳ - يا اينكه ميگويند: قرآن را از خود در آورده است؛۳۲ (چنين نيست)
بلكه ايمان نميآورند (اينها بهانه است).
۳۴ - پس اگر راست ميگويند (كه پيامبر اين سخنان را از خود درآورده، آنها نيز) سخني
تازه مانند آن بياورند.۳۳
۳۵ - آيا از هيچ آفريده شدهاند، يا خود آفرينندهاند (كه خدا را بنده نيستند)!؟
۳۶ - آيا آسمانها و زمين را آنها آفريدهاند؟ (البته كه نه) بلكه يقين نميآورند۳۴
(تلاشي براي شناخت يقيني نميكنند).
۳۷ - آيا گنجينههاي (رحمت) پروردگارت نزد آنهاست؟۳۵ و يا (بر همه چيز)
سيطره دارند۳۶ (كه پيامبر را انكار ميكنند و انتظار دارند وحي به آنها
نازل شود)؟
۳۸ - آيا نردباني دارند كه به وسيله آن (وحي را) ميشنوند!؟۳۷ پس شنوندة
آنان بايد دليلي روشن بياورد.
۳۹ - آيا دختران (فرشتگان، به گمان باطل شما) از آن خدا، و پسران از آن شمايند؟۳۸
۴۰ - آيا از آنان پاداشي (براي رسالت) ميخواهي كه از غرامتي (تاواني) احساس سنگيني
ميكنند؟۳۹
۴۱ - آيا (علم) غيب دارند و (خبرهاي نهان را از روي آن) مينويسند (كه ميپندارند
آخرتي در كار نيست)!؟
۴۲ - آيا قصد نيرنگي (براي نابودي حق) دارند؟ ولي انكارورزان، خود نيرنگ خورده
(دنياي خود) هستند.۴۰
۴۳ - آيا معبودي غير خداي يگانه دارند؟ منزه است خداي يكتا از آنچه (در قدرت و
تدبير با او) شريك ميپندارند.
۴۴ - و اگر (اين انكارورزان) پارهاي از آسمان را۴۱ (به صورت ابر سياه
عذابآور) در حال سقوط ببينند، (باز هم با انكار عذاب) ميگويند: اين ابري است
متراكم۴۲ (بارانزا و بشارتبخش).
۴۵ - پس آنها را (به حال خود) رها كن۴۳ تا به روز (موعود)شان كه در آن
(با صاعقه- نفخة صور) هلاك شوند برسند.۴۴
۴۶ - روزي كه نيرنگ آنها (نقشههاي باطلشان) سودشان نخواهد بخشيد و (از هيچ سو)
مورد ياري قرار نخواهند گرفت.
۴۷ - و براي كساني كه ستم كردند، عذابي غير از اين (عذاب آخرت، در دنيا) خواهد بود،۴۵
ولي بيشترشان نميدانند.
۴۸ - و (تو اي رسول) براي (تحقّق) حكم پروردگارت پايداري كن،۴۶ پس
(مطمئن باش) كه مسلماً زير نظر مايي۴۷ و هنگامي كه برميخيزي (روز
هنگام) به ستايش پروردگارت تسبيح گوي۴۸ (كارهاي مثبت و اصلاحي كن).
۴۹ - و نيز (در پاسي) از شب، و به هنگام افول ستارگان (سحرگاهان، با مناجات و دعا و
نماز) او را تسبيح كن.۴۹
۲۷ - پس از مقدمة هشت آيهاي شامل پنج سوگند، سپس ۲۰
آيه مربوط به آيندة دو گروه تكذيب كنندگان و پروا پيشگان در آخرت، اينك در سومين
بخش سوره از نظر موضوعي، كه تا انتهاي آن (۲۱ آيه) ادامه پيدا ميكند، به زمان حال
(مخاطبين معاصر نزول قرآن) ميپردازد و با ۱۴ بار تكرار «أَمْ» (آيا، مگر)، ليستي
از انواع انكارهاي مشركين و اتهاماتشان عليه پيامبر را با پرسشهايي غايبانه مطرح
ميسازد و بالاخره تكليف او را انتهاي اين بخش با شكيبايي در راه حق و تسبيح
شبانهروزي پروردگار روشن مينمايد.
ما آدميان در اختلافات با يكديگر، يكطرفه به قاضي ميرويم و تنها مدّعيات خود و
معايب آنها را مطرح ميسازيم، در مورد افكار و عقايد مخالفان نيز بدون آن كه سخن
آنها را بيطرفانه و منصفانه نقل كنيم، به رديهنويسي ميپردازيم، اما اين آيات
اتهامات عليه پيامبر را نقل كرده و در ده آيه (۳۵ تا ۴۴) سؤالات متيني را در مورد
ديدگاههاي آنان مطرح ساخته تا آموزشي در مناسبات با مخالفين باشد.
اما منظور از «نعمت» در اين آيه چيست كه به سبب آن (بِنِعْمَهِ) پيامبر را مبراي از
اتهامات مشركين شمرده است؟ به نظر ميرسد منظور از نعمت خدا همان نبوّت و كتاب باشد
كه پيامبراني ديگر نيز از آن برخوردار بودهاند. قرآن چنين نعمتي را در مورد همة
پيامبران و صدّيقين و شهداء و صالحين ياد كرده است: نساء ۶۹- «...فَأُولَٰئِكَ
مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ
وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِين...»، شبيه آيه ۲۹ اين سوره در آغاز سوره قلم نيز
آمده است: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ مَا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّكَ
بِمَجْنُونٍ».
۲۸ - گويند «كَاهِن» كسي است كه ادعاي ارتباط با غيب و پيشگويي ميكند و اخباري
پنهاني از منابعي مرموز دريافت ميدارد. اين عنوان مورد استفادة بُتپرستان بوده و
همچنين در دين يهود و نصاري به مقامات بالاي كنيسه كه عهدهدار مراسم ويژهاي بودند
گفته ميشد. اصل اين كلمه عبري يا سُرياني است. اصولا ادعاي ارتباط با عالم بالا
عاملي براي برتريطلبي و سلطة متوليان دين بر تودههاي مردم محسوب ميشده و همچنان
محسوب ميشود.
اما جنزدگي در فرهنگ جاهليت معناي ويژهاي داشته که با درک امروزي ما تفاوت دارد.
معناي اصلي جن، پوشيدگي و ناشناخته بودن است و مشرکان سخن گفتن پيامبر از خاموشي
خورشيد و ستارگان در قيامت و هر آنچه را با شناخت آنها تفاوت داشت به نفوذ جن و
شيطان در روح نسبت ميدادند و بيماريهاي روحي و رواني و آشفتگيهاي ذهني را حلول
موجودات ناشناخته (جنّ) در روح آدمي تصور ميکردند. اتهام جنزدگي به پيامبر
اسلام(ص) در ۱۵ آيه قرآن ذکر شده است که با ديوانگي تفاوت دارد.
۲۹ - مَنّ در اصل به معني قطع است و به پاداش بيحد «اَجْرٌ غَيرُ مَمنُون» گفته
ميشود. به مرگ نيز از اين روي «منون» گفته ميشود كه پايان و قطعكنندة زندگي است.
اما «رَيْبَ» را تشويش و اضطراب دل، و «رَيْبَ الْمَنُون» را حوادث روزگار، كه آدمي
را فرسوده و پير ميكند، ميگويند.
۳۰ - «تَرَبَّصُوا» از ريشة «رَبْص» (انتظار)، با «فَانْتَظِرُوا» و «فَارتَقِبُوا»
(مراقب بودن) از نظر معنايي نزديك است؛ با اين تفاوت كه در «انتظار» آيندة روشن به
همراه اميد مورد نظر است و در تَرَبَّص نوعي بدخواهي يا آيندة سخت و تيره. مثل:
تحمّل سه يا چهار ماه دوران عِدّة زنان مطلّقه يا بيوه پس از طلاق يا مرگ همسرشان
(بقره ۲۲۶، ۲۲۸ و ۲۳۴). مشتقات اين كلمه ۱۷ بار و همواره در باب تفعّل در قرآن آمده
است كه چشم انتظاري است به حوادث بد؛ «رَيْبَ الْمَنُونِ» (مرگ- طور ۳۰) و
«الدَّوَائِرَ» (سختيهاي روزگار- توبه ۹۸).
۳۱ - «حِلم» با «عِلم» قرين است و حليم به کسي گفته ميشود که با علم و آگاهي، بر
احساسات خشم و غضب و ساير غرائز حيواني خود مسلط ميشود و همچون رفتار طبيب با
بيمار، با مهر و محبت معايب رفتاري آنها را مداوا ميکند. سن بلوغ نيز به طور طبيعي
زماني است که آدمي دوران جوش و خروش و احساسات جواني را بايد پشت سر گذاشته و با
تسلط بر نفس، عکسالعمل عاقلانه نشان دهد. از اين جهت اين مرحله سني را حُلُم
ميگويند. «أَحْلَام» جمع حِلم (عقل مهار كنندة نفس) است.
۳۲ - «تَقَوَّل» باب تفعّل از ريشه قول، گفتاري است كه يا واقعيت ندارد، يا نسبت
دادن سخني است به ديگري، قرآن در آيات ۴۰ تا ۴۶ سورة حاقه به سه اتهام منكران عليه
پيامبر (شاعر، كاهن، ادّعاي سخن خدا) پاسخ داده است: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ
كَرِيمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ وَلا بِقَوْلِ
كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَلَوْ
تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ
لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ».
۳۳ - حديث به هر آنچه تازه و نو باشد گفته ميشود؛ چه قول، چه فعل. حادثه و حوادث
نيز اتفاقات تازه است. خواب را نيز که دائماً تکرار ميشود «احاديث» ميگويند.
کافران قرآن را سخناني قديمي و کهنه، که از زمان نوح و ابراهيم تکرار شده، تلقي
ميکردند، ولي قرآن آن را پيامهاي همواره نو و نو شونده (بر حسب درک و دانش تلاوت
و تدبّر کننده) مينامد. اين کتابي نيست که همچون قصه با يکبار خواندن تمام شود،
معدني است که هر چه کنده و کاويده شود، گنج بيشتري عايد ميگردد. از ۲۸ باري که اين
واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن وصف اين کتاب است. اين وصف را نبايد با اصطلاح حديث و
روايت يکي شمرد.
۳۴ - «يُوقِنُون» فعل است نه اسم يا وصف، منظور کساني است که به دنبال يقين آوردن
هستند و تلاش ميکنند به شناخت يقيني برسند. به نظر نميرسد ترجمه "اهل يقين" که
برخي مترجمين برميگزينند وافي به مقصود باشد.
۳۵ - «خَزَائِنُ» جمع خزينه يا خِزانه (انبار)، در اصل معناي حفظ و نگهداري و ذخيره
كردن دارد. مثل ذخيره آب در سفرههاي زيرزميني (حجر ۲۲) و خزينة جواهرات سلطنتي،
سيلوهاي گندم و ارزاق عمومي (يوسف ۵۵) و غيره. در قرآن هفت بار از خزائن الله و ربّ
كه شامل هرآنچه در آسمانها و زمين (خَزَائِنُ السَّمَواتِ وَ الاَرضِ) ميباشد ياد
كرده است كه شامل نور خورشيد، هواي تنفسي، خاك زراعتي، عالم گياهان و حيوانات و
هرآنچه از رحمت ربوبي ناشي شود ميگردد «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ
رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ» (ص آيه ۹).
۳۶ - «مُصَيْطِرٍ» از ريشة سطر (خط، نوشته، صف) مفهوم آمريت و ديكته كردن فرمان
دارد، مسيطر (ديكتاتور) كسي است كه مسلط و مراقب ديگران است، عملكرد آنان را زير
نظر ميگيرد و براي آنها به اصطلاح پرونده تشكيل ميدهد. در آية ۲۲ سوره غاشيه نيز
اين كلمه به كار رفته است: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ
بِمُصَيْطِرٍ». كلمه «مُصَيْطِر» كه از ريشة سَطَرَ ميباشد، در هر دو مورد آن در
قرآن عمداً با حرف صاد نوشته شده است، حال آن كه در زبان عربي دو حرف ص و ط در ريشه
هيچ كلمهاي پشت هم نيامده است. اگر عدد ۱۹ كد آماري قابل قبولي باشد، اين دو سوره
با سورههاي بين آنها ۱۹x۲ = ۳۸ سوره را تشكيل ميدهند كه قابل تأمل و تدبّر
ميباشد.
۳۷ - «سُلَّمْ» نردبان است كه با آن به بالاي بام ميروند، نه ابزار استماع اخبار و
كسب اطلاعات! بالا رفتن مانع ديد را برطرف ميسازد، اما صوت همه جا پخش ميشود و
نيازي به نردبان ندارد. امروز دكلهاي مخابراتي، كه به شكل نردبان و پله پله ساخته
ميشوند، هم نقش فرستنده دارند و هم گيرنده، و ميدانيم بخش عمدهاي از اطلاعات
نجومي را دانشمندان از طريق گيرندههاي امواج كسب ميكنند؛ از پيدايش جهان در لحظه
«مه بانگ» (انفجار بزرگ) گرفته تا شگفتيهاي كهكشانها. آيا الفاظ آيه مورد نظر
براي امروز پيام وسيعتري از گذشته ندارد؟
۳۸ - برحسب آيات فراواني از قرآن، مشركان فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند كه
اداره امور عالم به آنها سپرده شده است، در حاليكه خود به دلايل تاريخي، نسبت به
دختر ديد منفي داشته و پسر را ترجيح ميدادند.
۳۹ - «مَغْرَم» از «غُرْم»، زياني است که به مال انسان وارد ميشود، بدون آنکه خود
خطا و اشتباهي کرده باشد، مثل باجگيري، خسارتهاي جنگ يا خراج و ماليات که اجباري
است. منافقين براي نشان دادن موافقتشان با پيامبر و تدارک مالي جهاد، رياکارانه
انفاق ميکردند، اما در دل از اينکار ناراضي بودند و آن را باختن مال (غرامت) تلقي
ميکردند (توبه ۹۸).
اين جمله كه عيناً در آية ۴۶ سوره قلم تكرار شده است، دلالت بر بُخل شديد منكران
ميكند. در قرآن به کرّات بر «اجر» نخواستن رسولان در ازاي رسالت تأکيد شده است که
۱۸ مورد آن عدم درخواست اجر آنها و يک مورد (محمد ۳۶) اجر نخواستن خدا از بندگان
است.
۴۰ - «كيد» طرحها و نقشههايي است كه عليه دشمن به كار گرفته ميشود. كيد كافران
از آنجايي كه مبتني بر باطل است، به خودشان برميگردد و در نظام حق محور الهي نتيجة
معكوس ميگيرند. كلمة «كيد» به تنهايي فاقد بار معنايي مثبت يا منفي است، ارزيابي
آن تابع طراح نقشه و تدبير اوست. از اين روي كيد الهي متين و مثبت، و كيد كافران
ضعيف و ظالمانه است.
۴۱ - «كِسَف» به توده ابر تيره متراکم گفته ميشود (روم ۴۸)، و از آنجايي که ابرهاي
حاوي خاکستر و گدازههاي آتشفشاني يا ابرهاي متراكم طوفانخيز و صاعقهآور نيز از
فاصله دور همين جلوه را دارند، به ابر عذاب نيز کِسف گفته شده است، با اين تفاوت که
چنين ابرهايي بر سر ظالمان ساقط ميشود: اسراء ۹۲ - «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ
كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللهِ وَالْمَلَائِكَهِ
قَبِيلاً». آيات ۱۸۷ شعراء و ۹ روم نيز از سقوط تودة ابر متراكم سخن ميگويد.
۴۲ - «مَرْكُومٌ» از ريشة «رَكَمَ» دلالت بر انباشته و «متراكم» بودن چيزي ميكند.
اين واژه در آية ۴۳ نور در مورد تراكم ابرها و در آية ۳۷ سوره انفال دربارة تراكم
اعمال پليد در روح و روان افراد خبيث آمده است. وقتي وجدان شخص به كلي خاموش شده
باشد، علائم هشدار دهنده و نگران كننده را نيز به سود خود توجيه ميكند و بر لجاجتش
ميافزايد.
۴۳ - «ذَرْهُمْ» از ريشه «وَذَرَ»، چيزي يا کسي را به حال خود رها کردن و بيتوجهي
به آن است. اين فعل وقتي در مورد مخالفان به کار ميرود، معناي عدم تعرّض و آزاد
گذاشتن ميدهد، به طوري که از ۴۵ باري که اين کلمه در قرآن تکرار شده است، نزديک به
نيمي از آن در اين ارتباط ميباشد.
۴۴ - صاعقه در اصل همان صوت شديد رعد است، آنگاه به صوت ناشي از انفجار آتشفشان
(فصلت ۱۳، ۱۷، ۴۱ و ذاريات ۴۴) كه موج انفجار آن موجب بيهوشي يا مرگ ميگردد گفته
ميشود (اعراف ۱۴۳، بقره ۵۵، نساء ۱۵۳). دميدن در صور نيز كه مِه بانگ (Big
Bang) ناميده ميشود صاعقهاي مرگبار است «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ
مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْض...» (زمر ۶۸).
۴۵ - «دُونَ ذَٰلِكَ» يعني نزديكتر از عذاب آخرت كه ظاهراً همان بازتاب اعمال سوء
و ستمگري در همين دنيا ميباشد. آية ۲۱ سوره سجده نيز اشاره به همين بازتاب دنيايي
اعمال است «وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ
الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ».
نكته قابل تدبر اين كه به جاي «تكذيب» مشركان، «ظلم» آنان را عامل عذابشان شمرده
است. كماآنكه پيامبر اسلام فرمود: «اَلْمُلكُ يَبْقي مَعَ الْكُفرِ وَ لا يَبقي
مَعَ الظُّلم» (مملكت با كفر باقي ميماند ولي با ظلم نميماند).
۴۶ - ۱۹ بار در قرآن فرمان «صبر» به پيامبر در برابر سختيهاي رسالت و گفتار و
کردار منكران آمده است. به دنبال فرمان صبر، سبک نشدن در برابر آنهايي که باوري
يقيني به آخرت ندارند و به دنيا و بهرهمنديها و رقابتهاي آن دلخوشند توصيه شده
است. گويي گفتار و کردار توهينآميز و تهاجمي آنها طوفاني به پا ميکند که پيامبر و
پيروان او بايد استواري و ثبات قدم نشان دهند.
۴۷ - در جمله «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا»، تحت نظر كسي بودن دلالت بر توجه و مراقبت
و حمايت ميكند. نظر خدا همان نصرت و رحمت اوست.
۴۸ - تسبيح به حمد ربّ، به گفته مرحوم طالقاني، عاليترين مرحله تسبيح است که از
ستايش ارباب عالم هستي و شيفتگي نسبت به جمال و کمال و بيعيب و نقص بودن مطلق او
ناشي ميشود. عمل تسبيح، مشارکت در اين سنفوني و ايفا کردن نقشي مثبت در ارکستر
عظيم عالم هستي است. عاليتر از تسبيح بحمد ربّ، تسبيح باسم ربّكالعظيم (واقعه ۷۴
و حاقه ۵۲)، و تسبيح باسم ربّكالاعلي (اعلي ۱) است كه عظمت و عالي بودن تدبير ربّ
را در دل و ديده مجسّم ميسازد.
۴۹ - ظاهراً فرمان تسبيح هنگام برخاستن از خواب، ناظر به اقدامات مثبت عملي در روز
است، و فرمان تسبيح در پاسي از شب و هنگام افول ستارگان در سحرگاهان، مناجاتهاي با
ضمير و ذهن و زبان با خداست. سخن از برخواستن از خواب شب كه پيامي است بر پايان آن
و نيز اشاره به افول ستارگان در آستانة صبح، تماماً اميد بخشيدن به گذر روزگار سختي
و آمدن آسانيهاست.ُر» به گندم پر خير و بركت گفته ميشود). «اثم» مخالف آن، يعني
تنگ نظري، خودخواهي و بدكرداري است و به گناهاني بيشتر اطلاق ميگردد كه چنين حالتي
در آنها آشكارتر است. مثل زنا، ربا، كم فروشي، كتمان شهادت و امثالهم. «بَرّ» از
نامهاي نيكوي خداست كه همين يكبار در قرآن آمده است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان