سوره نجم

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۱ - (مالكيت و فرمانروايي) هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است منحصر به خداست۳۲ تا (به تناسب عملكرد بندگان) بدكاران را بدانچه كرده‌اند و نيكوكاران را به نيكوترين‌ها پاداش دهد.۳۳

۳۲ - همان كساني كه از گناهان بزرگ۳۴ و زشت كاري۳۵ دوري مي‌كنند، جز لغزش‌هاي كوچك،۳۶ (كه) مسلماً پروردگار تو آمرزشي گسترده دارد۳۷ (زيرا) او از (هركس) به احوال شما آگاه‌تر است، از آن زمان كه شما را از خاك پديد آورد و زماني كه جنيني در شكم مادرانتان بوديد؛ پس خودستايي مكنيد،۳۸ كه او به حال پرهيزكاران داناتر است.

۳۳ - آيا به آنكه (از حق) روي گردانده توجه كرده‌اي؟

۳۴ - (همان‌كه) مختصري مي‌بخشد و خيري نمي‌رساند (نَم پس نمي‌دهد).۳۹

۳۵ - مگر علم غيب دارد و (آينده را) مي‌بيند؟ (كه مي‌پندارد به عواقب بُخلش گرفتار نمي‌شود؟)

۳۶ - آيا از آنچه در كتاب موسي (تورات) آمده خبر دار نشده؟۴۰

۳۷ - و (از تعليمات) ابراهيم، كه (حق بندگي را) به تمامي ادا كرد؟۴۱

۳۸ - كه مسلماً هيچ كس بار گناه ديگري را برعهده نخواهد گرفت؟۴۲

۳۹ - و اين‌كه براي انسان (هيچ دستاوردي) جز تلاش او (ثمره‌اي در آخرت) نخواهد بود؟۴۳

۴۰ - كه مسلماً نتيجه اعمالش به زودي ديده خواهد شد؟۴۴

۴۱ - سپس (در آن روز) پاداش داده خواهد شد،۴۵ پاداشي تمام و كمال!

۴۲ - كه مسلماً فرجام (همه امور) به سوي پروردگار توست؟۴۶

۴۳ - اين كه مسلماً هموست كه مي‌خنداند و مي‌گرياند،۴۷

۴۴ - كه مسلماً هموست كه مرگ و حيات مي‌دهد،

۴۵ - كه مسلماً هموست كه زوج نر و ماده (را) آفريد،۴۸

۴۶ - از نطفه‌اي آنگاه كه به اندازه(هاي ژنتيكي) در مي‌آيد.۴۹

۴۷ - كه مسلماً (آفرينش) جهان ديگر (آخرت) نيز بر عهده اوست،۵۰

۴۸ - كه مسلماً هموست كه بي‌نياز مي‌گرداند و سرمايه (باقي ماندني) مي‌بخشد.۵۱

۴۹ - كه مسلماً هموست ربّ (گردانندة ستاره) شعري (درخشان‌ترين ستاره شب به چشم ناظرين).۵۲

۵۰ - و اينكه او قوم پيشين عاد را هلاك كرد.۵۳

۵۱ - و قوم ثمود را، كه (هيچ كس از آنها را) باقي نگذاشت.

۵۲ - و قبل از آن نيز، قوم نوح را، كه ستمكارتر و سركش‌تر (از بقيه) بودند،۵۴

۵۳ - و شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) را در هم كوبيد،

۵۴ - و بر آنها پوشاند آنچه پوشاند۵۵ (از گدازه‌هاي آتشفشاني).

۵۵ - پس (اي انسان) كدامين نعمت پروردگارت را انكار مي‌كني!؟۵۶

۵۶ - اين (پيامبر) هشدار دهنده‌اي است از (جمله) هشدار دهندگان پيشين.

۵۷ - آن نزديك شونده۵۷ (رستاخيز) بسيار نزديك است.

۵۸ - جز خدا كسي آشكار كننده (پرده بردارنده از) آن نيست.۵۸

۵۹ - پس آيا از اين سخن تعجب مي‌كنيد؟

۶۰ - و (غافل از سرنوشت خويش) مي‌خنديد، و (بر حال خود) نمي‌گرييد!؟

۶۱ - و سَرِ خود (با تكبّر و غرور و غفلت) بالا مي‌گيريد؟۵۹

۶۲ - پس (بهتر است) بر خداي يكتا سجده بريد۶۰ و (تنها او را) بندگي كنيد.۶۱


۳۲ - مُلك، همان حكومت و پادشاهي و ادارة امور است. قرآن با جملة: «ولله ملك السموات و الارض...» (۱۹ بار) و جملاتي نظير: لم يكن له شريك في الملك (۲ بار)، له الملك (۴ بار)، بيده الملك و... انحصار حكمراني را به خدا نسبت داده است. اما در نظام خداوند و در محدودة مشيّت او كساني (به حق يا ناحق) به طور نسبي در زمين به پادشاهي و حكومت (مُلك) مي‌رسند. از نيكان مثل: آل ابراهيم، داود، سليمان و يوسف و... و از ستمگران مثل فرعون و نمرود. البته اين حكمراني‌ها موقتي و در زندگي دنياست و در آخرت حكومت مطلق و سررشتة همة امور از آنِ خدا مي‌باشد.

۳۳ - از اين آيه مي‌توان فهميد كه همه جهان هستي؛ زمين و كل كهكشان‌ها، بالقوه در قلمرو تسلط آدمي قرار دارد تا از طريق دانش و تكنولوژي به تدريج مالك آن گردد!! با كار مثبت به دستاوردهايي مثبت، و با كار منفي به نتايجي منفي برسد. اين حقيقت را در آياتي كه قابليت تسخير و بهره‌برداري تمامي آسمان‌ها و زمين را براي انسان بيان مي‌كند مي‌توان ديد (از جمله: لقمان ۲۰، جاثيه ۱۳، و حج ۶۵).
درست است كه سياق اين آيات درباره آخرت است، اما به استناد آيات زيادي از قرآن، مي‌توان فهميد كه نعمات بهشت و عذاب جهنم محصول عملكرد خود انسان در زندگي دنيا مي‌باشد.

۳۴ - موضوع اجتناب از كبائر در دو آيه ديگر قرآن هم آمده و نشان مي‌دهد «كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ» همان «اثم و فواحش» (رفتارهاي خودپسندانه و زشتكاري‌ها) مي‌باشد: شوري ۳۷- «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ» ؛ نساء ۳۱- «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيمًا».
وعدة دلگرم كننده اين آيه، براي پيشگيري از نوميدي است؛ خداي مهربان مي‌داند كه آدمي در برابر سلطه غرايز ناتوان است، ولي اگر از گناهان بزرگي كه نهي شده پرهيز كند، در پرتو توان و تربيتي كه در اين مسير اخذ مي‌كند، بدي‌ها و نقاط ضعفش پوشيده و شايسته ورود به جايگاهي كرامت‌آميز مي‌شود.
«اثم» همانطور که قبلا گفته شد، با گناه (جناح) تفاوت دارد و اين تسامحِ ناگزيري است كه به دليل فقدان معادل فارسي مناسب در اغلب ترجمه‌ها صورت مي‌گيرد. «اثم» که مقابل «بِرّ» (وسعت و گشادگي در نظر و عمل) مي‌باشد، دلالت بر تنگ‌نظري خودخواهانه و بسته و محدود بودن ميدان انديشه و عمل آدمي مي‌کند. در قرآن ۲۵ بار واژه جُناح (گناه) آمده است که تماماً با جملات: «لا جُناحَ عَلَيکُم» و «لَيسَ عَلَيکُم جُناحٌ» در صدد نفي برخي نگراني‌هاي وسواس‌گرايانه فقهي است و حتي يک بار هم گفته نشده: جُناحٌ عَلَيکُم (گناهي بر شما است). و در عوض با كاربرد كلماتي مثل: ذنب، جرم، اثم، فسق، فجور، عصيان، ظلم، حوب، جور... تماماً بر نتايج و آثار اعمال، يا ريشه و خاستگاه گناه، اشاره شده است، (رک به نوشته شرم و گناه از همين قلم).

۳۵ - فاحشه و فحشاء از ريشه «فَحَشَ»، به قول يا فعلي گفته مي‌شود که قباحت و زشتي آن بسيار باشد، هر چند تلقي عمومي از اين واژه عمدتاً مربوط به فساد در غرائز جنسي و زناکاري است، اما در زبان عربي به دروغ و بدزباني نيز فحشاء مي‌گويند. گراني هم وقتي از حدّ بگذرد، گفته مي‌شود قيمت‌ها به طور «فاحشي» بالا رفته است!

۳۶ - «لَمَمَ» را برخي گناهان صغيره گفته‌اند و برخي گناهان گهگاهي كه از روي غفلت و خطا، نه عادت و طبع شخص، از وي سر مي‌زند و به زودي پشيمان و نادم مي‌گردد. در اين صورت «لَمَمَ»، نه تنها گناهان صغيره، بلكه گناهان كبيره اتفاقي را نيز شامل مي‌شود، در اين مورد رواياتي از اهل بيت پيامبر عليهم السلام نيز نقل شده است. از جمله: قَالَ اللَّمّامُ العَبدُ الّذي يَلُمُّ بِالذَّنبِ بَعدَ الذَّنبِ لَيسَ مِن سَليقَتِهِ اَي من طَبيعَتِهِ.

۳۷ - «وَاسِع» (وسعت‌بخش و گشايندة تنگناها) از نام‌هاي نيكوي خداست كه ۷ بار به صورت «واسع عليم»، يكبار «واسع المغفره»، و نيز يكبار «واسعا حكيما» در قرآن آمده است. به اين ترتيب گشايشگري خدا از علم و حكمت و مغفرت او ناشي مي‌شود.

۳۸ - «تُزَكُّوا» از ريشة «زَكَوَ»، در اصل به معناي رشد و نموّ و افزايش است و از آنجايي كه آدمي با پاك شدن از وابستگي به مال و آزاد شدن از هواي نفس به رشد و تعالي مي‌رسد، تزكيه را پاك شدن ناميده‌اند. مؤمن با پرداخت زكات، و گل و گياهان با حرس كردن شاخه‌هاي زيادي رشد و نموّ بيشتري مي‌كنند. اما نهي «فَلا تُزَكُّوا»، نهي خودستايي و احساس بي‌عيب و نقص و كامل بودن است كه در دو آية ديگر قرآن نيز آمده است: نساء ۴۹- «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ...» ؛ نور ۲۱- «وَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰكِنَّ اللهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».

۳۹ - اصطلاح عاميانه «نم پس ندادن» دلالت بر خسيس بودن مفرط مي‌كند. وقتي چاه كني به سنگ بزرگي برخورد كند كه مانع رسيدن به آب گردد، مي‌گويند: حَفَرَ فَاكَديٰٰ. سال قحطي را «اَكْدَي العام»، كم باراني را «اَكْدَي المَطَر» و معدن بي‌گوهر را «اَكْدَي المعدن» مي‌گويند.

۴۰ - از اين به بعد تا آية ۵۴ (جمعاً ۱۹ آيه)، بخش تاريخي سوره، با اشاره به آثار باقيمانده از تعاليم ابراهيم(ع) و موسي(ع) آغاز مي‌گردد. اين كه چرا از ميان پيامبران تنها بر اين دو انسان بزرگوار، بدون اشاره به نبوّت و رسالت آنان اشاره شده است، پاسخ را بايد با شناخت مخاطبان پيام يعني مشركان زمان نزول قرآن دريافت كه اطلاعات آنان منحصر مي‌شد به ابراهيم(ع) خليل به عنوان سازندة كعبه (كه بُت‌هاي خود را در آن قرار داده و بر آن طواف مي‌كردند) و موسي(ع) در آنچه از يهوديان پيرامون مدينه شنيده بودند. در اين آيات، اصول و مباني آن تعاليم با نهايت ايجاز و اختصار در ده بند معرفي و هر بند با حرف تأكيد «اِنَّ» مشخص مي‌گردد. اين مباني عبارتند از:
۱- براي انسان چيزي جز آنچه خود سعي مي‌كند نمي‌ماند (آية ۳۹)، ۲- نتايج سعي او به زودي ديده مي‌شود- به ثمر مي‌رسد- سپس جزاي كامل آن را مي‌گيرد (۴۰ و ۴۱)، ۳- خط پايان مسابقه (سير رشد و كمال) به سوي خداست (۴۲)، ۴- خنده و گريه (شادي و غم، خوشبختي و بدبختي) به دست اوست (۴۳)، ۵- مرگ و حيات نيز به دست اوست (۴۴)، ۶- همو زوجيت نر و ماده را از نطفه‌اي كه به اندازه (ژنتيكي) درمي‌آيد، آفريد (۴۵ و ۴۶)، ۷- نشئه ديگر (رستاخيز) بر عهدة اوست (۴۷)، ۸- اوست كه بي‌نياز مي‌گرداند و سرمايه مي‌بخشد (۴۸)، ۹- او، همان گردانندة ستاره شِعري است (۴۹)، ۱۰- هلاكت- انقراض اقوام ستمگر- عاد و ثمود و قوم فرعون و لوط نيز مطابق نظامات اوست (۵۰ تا ۵۴).

۴۱ - «وَفَيَ»، تمام كردن است. تمام كردن برحسب موضوع و مورد، معاني مختلفي به خود مي‌گيرد. مثل‌ تمام كردن عهد و پيمان، به تمام دادن حق ديگران، تمام دادن پيمانه و ترازو، تمام و وفا كردن عهد خدا و... مرگ را نيز از آن جهت وفات گفته‌اند كه عمر آدمي تمام مي‌شود و جانش به آخر مي‌رسد.

۴۲ - «وِزر» همان بار مسئوليت است و به كسي كه مسئوليت ادارة امور كشور يا وزارتخانه‌اي را بر دوش همّت خود دارد «وزير» مي‌گويند (باب فعيل كثرت را مي‌رساند). جملة «أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ» چهار بار ديگر در قرآن تكرار شده كه ابعاد متفاوت مسئوليت انسان نسبت به اعمالش را نشان مي‌دهد (انعام ۱۶۴، اسراء ۱۵، فاطر ۱۸ و زمر ۷).

۴۳ - «سعي» همان تلاش و كوشش جدّي است كه در مواردي به شتاب در حركت و دويدن نيز گفته شده است كه نماد ظاهري و مشهود سعي مي‌باشد (صافات ۱۰۲، قصص ۲۰، يس ۲۰ و عبس ۸).

۴۴ - «يُرَىٰ» فعل مجهول است. از اين فعل يكبار ديگر در قرآن دربارة قوم عاد آمده است: احقاف ۲۵- «تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لا يُرَىٰ إِلاَّ مَسَاكِنُهُمْ...» (آن خروش- موج مهيب انفجار آتشفشان- همه چيز را زير و رو كرد، آنچنان كه چيزي جز مساكنشان ديده نمي‌شد).

۴۵ - «أَوْفَىٰ» اسم تفضيل است از ريشة وَفَيَ (به تمام و كمال رساندن)، به معناي تمام و كمال‌تر.

۴۶ - «مُنْتَهَىٰ» اسم مكان به معناي آخر و انتهاء يا مصدر ميمي است مثل «سِدْرَهِ الْمُنْتَهَىٰ» (آية ۱۴ همين سوره). كلمه «مُنْتَهَىٰ» در آية ۴۲ تا ۴۴ سوره نازعات نيز آمده است: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَهِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا إِلَىٰ رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا».

۴۷ - از ۱۰ موردي که مشتقات ضَحَک در قرآن آمده، ۶ مورد آن معناي تمسخر دارد، در سه مورد ديگر از تبسم و خنده مثبت و مطبوع سخن گفته است، در هر حال خنده‌ها و گريه‌هاي دنيايي تابع تعلقات مادّي است، اما خنده و گريه واقعي از سوي خدا و در آخرت است.

۴۸ - نقش جنسيت در روند تكامل حيات در روي كره زمين و آفرينش انسان بسيار كارساز بوده است. در عمر حدود ۴،۶ ميليارد ساله كرة زمين، از ظهور اولين نشانه‌هاي حيات ۳،۴ ميليارد سال مي‌گذرد كه بيش از نيمي از اين مدت (حدود ۲ ميليارد سال) توليد مثل به روش غير جنسي انجام مي‌شده است. تحقيقات ژنتيكي نشان مي‌دهد كه شروع تقسيم جنسي پس از حدود ۳۰۰ ميليون سال با تغيير فعاليت يكي از كروموزوم‌هاي X و تبديل آن به كروموزوم Y (ماده) پديد آمده است. كروموزوم‌ Y نيز در ۴ دورة تاريخي تغييراتي پيدا كرده است كه از آخرين تغييراتي كه به انسان مربوط مي‌شود، فقط ۲۰ ميليون سال مي‌گذرد (نسبت ۱ به ۲۳۰ در مقايسه با عمر زمين).
بر اساس نظريات زيست شناسان، در حيات زميني، پروتئين‌هاي سازنده شيمي سلولي و اسيدهاي نوکلئيکي که رهنمودهاي توارثي را حمل مي‌کنند، در همة گياهان و حيوانات يکسان است و اگر قدري به عقب برگرديم، متوجه مي‌شويم نياي مشترکي داريم و آجرهاي اوليه بناي گياهان و حيوانات و انسانها يکي است! زوجيت (گياهي) در کره زمين صدها ميليون سال پس از پيدايش حيات آغاز شده است و زوجيت انسان پيچيده‌تر از بقيه و در آخرين حلقه‌هاي تکاملي حاصل شده است. قرآن زوجيت آدمي را از جمله آيات الهي برشمرده تا در کنار هم آرامش بگيرند «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا...» (روم آيه ۲۱).

۴۹ - نطفة انسان را از آن جهت «مني» مي‌گويند که پروردگار عليم و حکيم در کروموزوم‌ها و ژن‌هاي آن اندازه و نظم شگفت‌آوري تقدير کرده است. مرگ نيز از آنجايي که مخلوق خدا (سوره ملک آيه ۲) و مقدّر اوست، «مَنِيّه» ناميده شده است. آرزو کردن را هم، که تنظيم تصوراتي در ذهن و سامان دادن خيالاتي در دل است، «تَمَنّي» گفته‌اند (آل‌عمران ۱۸۳). «أُمْنِيَّتِهِ» نيز آرزوها و محصول خيالاتي است که در ذهن يا قلب آدمي پديد مي‌آيد.

۵۰ - فرق انشاء با خَلق و بدع و فطر، در پديد آوردن و تربيت و تكميل آنچه ساخته شده مي‌باشد. نوعي نشو و نما در شرايطي خاص كه محصول فرآيندي كمال آفرين است. « نَشْأ» پديد آمدن تدريجي با تمرين و تربيت است (زخرف ۱۸)، و از اين رو قرآن دنيا و آخرت را انشاء ناميده است (واقعه ۶۲ و عنكبوت ۲۰).

۵۱ - «أَقْنَىٰ» از ريشة «قَنو»، به مالِ ماندني و ذخيره شده گفته مي‌شود. مثل خانه و باغ و مزرعه و امثالهم كه مثل سرمايه‌گذاري تاجران در معرض ضرر و زيان نيست.

۵۲ - ستارة «شعري» يكي از درخشان‌ترين ستاره‌هاي آسمان در سحرگاهان مي‌باشد و ساكنين مناطق گرم و استوايي عربستان كه شب‌ها به راهنمايي ستارگان سفر مي‌كردند، به دليل روشني فوق‌العاده‌اش «پادشاه ستارگان»اش لقب داده بود. گفته‌اند اين ستاره حجم و حرارتي ۲۰ برابر حرارت سطحي خورشيد (۶۵۰۰ در برابر ۱۳۰۰۰۰درجه) دارد و با وجود آنكه فاصله‌اش با زمين يك ميليون برابر بيشتر از فاصله زمين با خورشيد است و نورش در مقايسه با ۸ دقيقه و ۱۳ ثانيه خورشيد، ده سال طول مي‌كِشد تا به زمين برسد، چنين نوراني مي‌نمايد.

۵۳ - شرح هلاكت قوم عاد را از جمله مي‌توان در اين آيات ديد: هود ۵۸، فصلت ۱۶، احقاف ۲۴ و ۲۵، ذاريات ۴۱، قمر ۱۸ تا ۲۰ و حاقه ۶ تا۸.

۵۴ - از اشارات قرآن در سوره‌هاي مختلف و نشانه‌هاي ارائه شده در آنها می‌توان فهميد آنچه موجب نابودي قوم ثمود شد، اصطلاحاً «بمب آتش‌فشاني» ناميده می‌شود. فشار گازها و قشرهاي مذاب زير زمين وقتي از حدّ خود خارج شود (طاغيه)، با ايجاد زلزله و انفجار قسمتي از پوسته زمين را پرتاب كرده و صاعقه وار توده‌هاي مذاب را به بيرون پرتاب می‌كند. موج انفجار رعدآساي اين حادثه، همچون بمبي با هزاران تُن مواد انفجاري، آثار تخريبي غير قابل تصوري پديد مي‌آورد. قرآن، عذاب اين قوم را با نشانه‌هاي: صيحه، زلزله، صاعقه، زير و رو شدن و آتشفشان تصوير كرده است. علت هلاكت آنان نه به دليل كفر و ناباوري اعتقادي، بلكه به خاطر ستم و سركشي عملي (ظلم و طغيان) آنها بوده است.

۵۵ - هلاكت قوم لوط در اين آيات آمده است: هود ۸۱ تا ۸۳، حجر ۷۴ و ۷۵، شعراء ۱۷۳، نمل ۵۸، قمر ۳۷ و ۳۸، عنكبوت ۳۴ و صافات ۱۳۶.

۵۶ - گفته می‌شود «آلاءَ» اعم از نعمت و عالي‌تر از آن است. اين کلمه ۳۴ بار در قرآن تکرار شده که ۳۱ بار آن در سوره الرحمن آمده است.

۵۷ - «آزِفَه» يکي از نام‌هاي آخرت است که در آيه ۱۸ سوره غافر «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَه...» نيز آمده است. در سوره معارج (آيات ۶ و ۷) گفته شده است منکران قيامت را بسي دور مي‌بينند، در حالي که ما آن را نزديک مي‌بينيم! نام آزفه بر نزديک و قريب‌الوقوع بودن قيامت دلالت مي‌کند که به سرعت و شتاب نزديک مي‌گردد، پس شايسته است عمر فراخ و طولاني را بسي تنگ و زودگذر شمارد.

۵۸ - «كَاشِفَهٌ» صفت است از كشف به معناي برداشتن پوشش از چيزي و ظاهر كردن آن، مثل كشف علمي كه مانع جهل و ناداني را برمي‌دارد و ظاهر و آشكارش مي‌سازد؛ همچنين برداشتن غم از دل، نقاب از چهره، عواقب سوء اعمال و عذاب ناشي از آن. همچنين زمان قيامت كه نامعلوم است و جز خدا كسي بر آن آگاهي ندارد. در اين آيه به نزديك بودن آن (در مقياس كيهاني و ابعاد زماني و مكاني) قيامت تأكيد مي‌كند كه فقط خدا مي‌تواند از اين پديدة ناشناخته پرده برداري و «كشف حجاب» كند!

۵۹ - «سَامِدُونَ» از ريشة «سَمَد»، سر به بالا گرفتن با غفلت و غرور و تكبّر و نوعي سينه سپر كردن است.

۶۰ - سجده، در خدمت پديده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به سجده ماه و خورشيد و کوه و درخت و ساير موجودات در آستان پروردگار اشاره شده، معنايش رام و تسليم شدن و در خدمت مشيّت خدا درآمدن است.

۶۱ - عبادت را به غلط بندگي يا پرستش ترجمه مي‌كنند. معناي لغوي عبادت، هموار کردن نفس براي کسب صفات الهي يعني شخصيت خدايي پيدا کردن و به کمال رسيدن است. هدف از آفرينش همين است که آدمي در دو‌راهي: شيطان و رحمن، به نيروي تقوا، خود را از جاذبة شيطاني رها سازد و به سمت رحمان سوق يابد. در اين چالش و نبرد دائمي ميان حق و باطل است که آدمي ساخته و پرداخته مي‌شود.
ارتباط معنايي سجده با عبادت را مولوي در داستان «تشنه و ديوار» به زيبايي نشان داده است، ابيات زير بخشي از نتيجه‌گيري آن داستان است:
سجـده آمد كندن خشت لَـزِب
موجب قربي‌كه «وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ»
تاكه اين ديوارعالي‌گردن است
مانـع ايـن سـر فرود آوردن است
سجده نتوان كرد بر آب حيات
تا نيـابي زيـن تـن خـاكي نجات
بـر سـر ديـوار هـر كـو تشنـه‌تر
زودتـر بـرمي‌كَنَـد خشت و مَدَر
هركه عاشق‌تربود بر بانگِ آب
او كلوخِ زَفت تر كَنَد از حجاب (دفتر اول ابيات ۱۲۱۴ به بعد)

ترجمه عبدالعلى بازرگان