سوره الرحمن۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - رحمان (سرچشمة همه خير و خوبيها براي انسان و عالم هستي)!
۲ - (همو كه) قرائت (ميل تركيبي عناصر جهان) را آموخت۲ (اجزاء هستي را
با هدايت تكويني هماهنگ كرد).
۳ - (سپس در آخرين حلقة تكامل جسمي) انسان را آفريد.۳
۴ - (و) بيان (توانايي كشف و شناخت) را به او آموخت.۴
۵ - خورشيد و ماه روي حساباند۵ (گردشي منظم دارند).
۶ - و ستاره (فروزان) و شجر۶ (شبكة ستارگان- كهكشانها) در سجدهاند۷
(از قوانين تكويني پروردگار تبعيت ميكنند).
۷ - و (خدا) آسمان را برافراشت۸ و ميزان (نظم و تعادل) را مقرّر داشت،۹
۸ - تا شما (نيز) در ميزان (نظم عادلانه) تجاوز نكنيد؛۱۰
۹ - و توزين (سنجش سهم و حقوق ديگران) را بر اساس عدالت۱۱ به پا داريد۱۲
و ميزان را بياعتبار نكنيد (حق ديگران را پايمال نسازيد).
۱۰ - و (خداوند) زمين را براي موجودات۱۳ (و انسانها) آرام و قرار داد.۱۴
۱۱ - (كه) در آن (همهگونه) ميوه و درختان خرماي (با شكوفههاي) پوششدار است.۱۵
۱۲ - و (نيز) حبوبات داراي پوسته (محافظ) و گياهان خوشبو؛۱۶
۱۳ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!۱۷
۱۴ - انسان را از گِل خشكي همچون سفال (در كوزهگري و چينيسازي) آفريد،۱۸
۱۵ - و جِن را از آميختهاي از آتش۱۹ (انرژي خالص- آتش بيدود).
۱۶ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۱۷ - (اوست) ربّ (تدبير كننده) دو خاور و دو باختر.۲۰
۱۸ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۱۹ - دو دريا را در پيوستن به يكديگر در هم آميخت.۲۱
۲۰ - (در عين حال) ميانشان حايلي است كه (از آن) تجاوز نميكنند (با هم مخلوط و
درهم نميشوند).
۲۱ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۲۲ - از هر دو (دريا)، مرواريد و مرجان به دست ميآيد،۲۲
۲۳ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۲۴ - و حركت كشتيهاي كوه پيكر (بادبان برافراشته) در دريا (به نيروي باد) از اوست؛۲۳
۲۵ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۲۶ - هر موجودي در زمين است، فنا خواهد شد؛
۲۷ - و (تنها) وجه پروردگار جليل و كريم تو باقي ميماند۲۴ (بقاي آنچه
مخلصانه به هدف خدايي انجام شده باشد).
۲۸ - پس كدام يك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد؟!
۱ - سورة «الرحمن» كه عروس قرآن ناميده شده! با اولين
نام نيكوي الله «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم»، كه بر فراگيري رحمت او بر همة
موجودات عالم دلالت دارد، آغاز ميگردد. خدا در هر لحظه در شأني است و هر زندهاي
در آسمانها و زمين در حيات و حركت خويش دست نياز به سوي او دارد (آية ۲۹). چنين
تصوري از خورشيد رحمت كه همگان را در پرتو نور و گرماي لطفش قرار داده است، با
ديدگاه تنگ نظرانه و ايستاي مشركين، كه ادارة عالم را واگذار شده به فرشتگان و
نيروهاي واسطه ميپنداشتند و بر اين باور بودند كه تنها از طريق توسل و شفاعت آنان
ميتوان به خدا نزديك شد (يونس ۱۸، زمر ۳ و ۴۳ تا ۴۵)، تفاوت زمين تا آسمان دارد و
مرز شرك و توحيد را تعيين ميكند.
مشركين معاصر پيامبر بر خالقيت و رازقيت و علم و عزّت خدا اقرار داشتند (زخرف ۹ و
۸۷ و...)، اما «رحمانيّت» او را كه مغاير نقش داشتن مستقل واسطهها ميباشد، سخت
انكار ميكردند (رعد ۳۰، انبياء ۳۶، فرقان ۷۰، زخرف ۳۳ و ۳۶ و...). از اين روي در
اين سوره رحمت عام الهي را، كه در جلوههاي متنوع و بيشماري بر آدمي افاضه شده،
ياد ميكند تا بندگان مستقيم به درگاه او روي آورند. اين سوره در سال دوم بعثت در
مكه نازل شده و پيامهاي آن دقيقاً در ارتباط با باورهاي مشركانه حاكم بر آن
روزگار، و نيز امروز، قرار دارد.
در اين سوره نام جلالة «الله» نيامده است، اما در عوض، از آنجايي كه محور سوره بر
«رحمانيّت» خدا قرار دارد و رحمانيّت نيز صفت «ربوبيّت» (تدبير و صاحب اختياري)
اوست، ۳۶ بار نام ربّ (با ضماير مختلف) تكرار شده و جلالت و كرامت پروردگار را با
جمله «رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَام» هم در متن سوره (آية ۲۷) و هم در
آخرين آيه سوره زينتبخش «عروس قرآن» قرار داده است.
۲ - عموماً «قرآن» را، كه مصدر قرائت از ريشه «قَرَءَ» ميباشد، كتاب ديني مسلمانان
گرفتهاند، در حالي كه سياق سوره رحمن بيان رحمتهاي عام خداوند به همه آفريدهها و
انسانهاست، نه اختصاصاً مسلمانان! علاوه بر آن، مقدم آمدن «علّم القرآن» بر «خلق
الانسان»، پيشي گرفتن زمان اولي را بر دومي نشان ميدهد.
ريشة كلمه «قَرَءَ» جمع شدن و انضمام اجزاء چيزي به يكديگر است، كتاب لغت «المنجد»
حامله شدن و زاييدن را كه محصول تركيب سلول نر و ماده و ميلياردها تركيب ديگر است،
از ريشة قرائت و قرآن ذكر كرده است (قرأت الناقه- ماده شتر حامله شد. قرأت الحامل-
حامله زاييد) قرآن، عادت ماهيانه بانوان را نيز، كه با جمع شدن قطرات خون در رحم
تحقق مييابد، قروء (از ريشه قرائت) ناميده است (بقره ۲۲۸). خواندن را نيز چون حروف
و كلمات در كنار هم قرار ميگيرند تا معنا پيدا كنند، قرائت شمردهاند. پس معناي
اصلي «قرآن»، جمع شدن و به هم پيوستن است، مفسرين در «قرآن» ناميدن كتابي كه بر
پيامبر اسلام(ص) نازل شده است، جمعآوري و به هم پيوستن تدريجي آن را ذكر كردهاند.
اما اگر آيات تكويني و تشريعي خداوند را الفباي كتاب هستي بدانيم، قرآن كه مصدر
قرائت است، ما را به منظور نويسنده (آفريدگار جهان) آشنا ميكند و كتاب هستي را
ميخوانيم. گويا غفلت از معناي اصلي و عام و كلي كلمه قرآن موجب گرديده است آن را
در يكي از مصاديقش كه خواندن است و كتابي كه خواندني نام گرفته (قرآن) محدود سازيم.
با مقدّمات فوق، با توجه به اين اصل پذيرفته شده علمي (مورد تأييد قرآن در آيه ۳۰
سورة انبياء)، كه پس از انفجار بزرگ (بيگ بنگ)، به تدريج ذرّات اوليه زير اتمي
(كوارك، الكترون، فوتون و...) شكل گرفت و تركيب (قرائت تكويني) اتمها و عناصر،
ستارهها و كهكشانها را پديد آورد، به نظر ميرسد، خداوند با الهام ميل تركيبي و
هدايت ذرات اوليه جهان به جمع شدن و پيوستن به يكديگر، جهان هستي را شكل داده و سپس
در اوج تكامل فيزيكي، انسان را (با موهبت اختيار) آفريده است (والله اعلم). اين كه
در اولين پيام وحي در غار حراء به پيامبر اُمّي و خط ننوشته و كتاب نخوانده گفته
شده: «اِقْرَاء» (بخوان)، منظور خواندن كتاب هستي و پيام پروردگاري بوده است كه
انسان را از علق آفريد.
۳ - منشأ خلقت انسان با تعابير مختلفي در قرآن آمده است. از جمله: «مِنَ الْمَاء»
(فرقان ۵۴)، «نَفْسٍ وَاحِدَه» اولين منشأ حياتي (نساء ۱، اعراف ۸۹، زمر ۷)،
«صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ» (رحمن ۱۴)، «صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (حجر ۲۶ و
۳۳)، «مِنْ طِينٍ لازِب» (صافات ۱۱)، «سُلالَهٍ مِنْ طِين» (مؤمنون ۱۲)، «طِين»
(انعام ۲، اعراف ۱۲، اسراء ۶۱، سجده ۷، ص ۷۶)، «مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشَاج» (انسان ۲)،
«نُطْفَه» (نحل ۴، ياسين ۷۷، عبس ۱۹).
۴ - بيشتر مفسرين «بيان» (در آيه: عَلَّمَهُ الْبَيَانَ) را سخن گفتن و نيروي ناطقه
دانستهاند. بيان، اسم مصدر است و مفهوم كشف و شناخت و آشكار شدن دارد و نطق حالت
خاصي از بيان است كه با شرح و توضيح زباني به شناخت منتهي ميگردد. از نقش و
نامهاي قرآن، يكي هم بيان است (هَٰذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى... - آلعمران
۸۳). آموختن بيان به آدمي، هم در كلام او جلوه ميكند و هم در شعر و نويسندگي و
ساير هنرهايش!
۵ - «حُسْبَانٍ» از ريشة «حَسَبَ»، سه بار در قرآن تكرار شده كه دو بار آن دربارة
نظم حركات خورشيد و ماه است.
۶ - «شجره» را مفسرين درخت ترجمه كردهاند. هر چند درخت را در زبان عربي شجر
ميگويند و در قرآن نيز به همين معنا هم آمده است، اما درخت مصداق خاصي از كلمه شجر
در طبيعت گياهي است و مفهوم اين كلمه به مراتب جامعتر بوده و بسياري از امور مادي
و غير مادي را شامل ميشود كه همچون درخت از ريشه، تنه، شاخ و برگ و ميوه و محصول
تشكيل شده است. در قرآن از شجره: طيبه، خبيثه، ملعونه، زقوم نيز ياد شده است كه هيچ
يك گياه نيستند.با توجه به اينكه كلمه «شَجَر» در آيات ۵ تا ۸ اين سوره در ميان
كلمات: شمس و قمر و نجوم و رفعت آسمان واقع شده، كه تماماً آياتي آسماني هستند، به
نظر ميرسد منظور از شجر در اينجا، شبكه و مجموعهاي از ستارگان باشد كه كهكشان
ناميده ميشود. از نظر علمي نيز هر كهكشاني مانند شجر، داراي سيستم و نظامي مركب از
سلسله مراتبِ تنه، بازو، و برگ و بار است كه در زمينة جاذبة عمومي پديد ميآيد.
۷ - معناي سجده، در خدمت پديده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به
سجده ماه و خورشيد و کوه و درخت و ساير موجودات در آستان پروردگار اشاره شده،
معنايش رام و تسليم و در خدمت مشيّت خدا بودن آنها است.
۸ - بلند مرتبه و رفيع بودن آسمان را در آيات ديگري نيز بيان كرده است: طور ۵-
«وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ»، غاشيه ۱۷ و ۱۸- «أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ
كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ»، رعد ۲- «اللهُ الَّذِي
رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا...».
۹ - كلمه ميزان، به صورت مجازي، به حساب و كتاب و قدر و اندازه داشتن اشياء در جهان
و رعايت قوانين و نظامات در عالم انسانها گفته ميشود.
۱۰ - طغيان انسان، همچون طغيان رودخانه و سيلاب، خروج از حدّ و حريم است و خرابي و
خسران فراوان به بار ميآورد. طغيان آن باغداران ترك تعهدات اجتماعي در ياري
مستمندان و خروج از مرز انسانيت و احساس و عاطفه به نيازمندان بود.
۱۱ - در زبان عربي به ترازو، كه «ميزان» حقوق خريدار و فروشنده را تعيين ميكند،
«قسطاس» ميگويند و «قسط» معياري است براي تعيين حق و سهم مردم در مناسبات اجتماعي
و اختلافات فيمابين. قسط و عدل قريبالمعنا هستند و هردو تقريباً به يك اندازه (۲۷
و ۲۸ مرتبه) در قرآن تكرار شدهاند. «عدل» كه بيانگر تعادل و تناسب اشياء و امور
ميباشد، عمدتاً جنبة «كيفيتي» عام داشته و به مناسبات رفتاري و اخلاقي برميگردد،
حال آنكه «قسط» تنها در «كميّتها» و امور محسوس و ملموس مثل: سهم و نصيب و توزيع
عادلانة حقوق و امكانات اقتصادي مطرح ميشود.
۱۲ - «اقامه» در «أَقِيمُوا الْوَزْنَ» مفهوم برپا داشتن (در برابر بيتوجهي) و جدي
گرفتن دارد. مثل: اقامه صلوه، اقامه شهادت، اقامه وجه (هدف داري در زندگي) و...
۱۳ - در اين بخش هفت گروه از نعمتهاي الهي در زمين و آسمان و دريا معرفي شده و هفت
بار جمله «فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَان» تكرار گشته است. نعمات زميني
خود به دو دسته: ۱- انواع ميوهها (باغها)، ۲- انواع حبوبات (مزارع) تقسيم
ميشوند. نعمت آسماني نيز شامل دو دسته: ۱- منشأ آفرينش انسان از گِل رُس خشك شده و
پيدايش انرژيها (جن)، ناشي از فرآيند برخورد امواج و عناصر كيهاني با جوّ زمين و
فعل و انفعالات شيميايي تركيب نزولات جوّي با عناصر مادّي و رسوبات رُسي سواحل
درياهاي دوران اوليه، ۲- تنوع مشرق و مغرب ناشي از حركات وضعي و انتقالي زمين به
دور خورشيد كه فصول مختلف را پديد ميآورد. و بالاخره دستة سوم، نعمات دريايي شامل
سه گروه ميباشد: ۱- سيستم دوگانة آبهاي شور و شيرين زمين، ۲- استخراج لوءلوء و
مرجان، ۳- حركت كشتيهاي كوهپيكر به نيروي باد.
نعمات هفتگانة فوق بهرهمنديهاي انسان در زندگي دنيا ميباشد كه موقّت و فنا شدني
است، اما آنچه باقي ميماند، بهرة معنوي انسان از دوران زندگي و تلاشهاي او در
مسير و هدف (وجه) پروردگار ذوالجلال والاكرام است.
«أَنَام» فقط يك بار در قرآن آمده است، گويا اين كلمه اصلا غير عربي بوده و احتمالا
معناي موجودات و حيات به طور عام را دارد.
۱۴ - زمين ميليونها سال زير بمباران شهاب سنگها و ستارههاي دنبالهدار بوده است،
به نظر ميرسد آيه «وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَام» اشاره به آرام و قرار گرفتن
زمين و آمادگي آن براي پيدايش حيات و زيست موجودات پس از آتشفشانها و زلزلههاي
اوليه باشد.
فعل «وَضَعَ»، نُه بار در قرآن، در «وضع حمل» (زايمان) پس از نه ماه درد و رنج آمده
است. همچنين در برداشتن بار سنگين از پشت (انشراح ۲)، سبك كردن بار سنگين جنگ (محمد
۴) و امثالهم. زمين نيز در دوران اولية خود در عمر ۴/۶ ميلياردي با همه سختيهايش
سرانجام آرام يافت و مهد و گهوارة همه موجودات و انسان شد (نبأ ۶، طور ۵۳ و زخرف
۱۰).
۱۵ - «أَكْمَام» جمع «كَمّ» (پوشاندن)، به غلافي گفته ميشود كه گُل و ميوه را
ميپوشاند. اين كلمه در فصلت ۴۷ نيز آمده است: «إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ
وَمَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرَاتٍ مِنْ أَكْمَامِهَا...».
۱۶ - «رَيْحَان» همان طراوت و عطر بوي برخي گياهان است.
۱۷ - تكذيب، همچون تصديق، تنها انكار زباني نيست، كسي كه عملا چيزي را كه باور و
ادعا دارد ولي عمل نميكند، تكذيب كننده به شمار ميرود. سوره ماعون نمازگذاراني را
كه يتيم را از خود ميرانند و انگيزهاي براي سير كردن شكم گرسنگان ندارند و ...
مكذب ناميده است.
۱۸ - مطابق آية دهم سوره فصلت، زمين در دو مرحله، و تقدير اقوات (عناصر قابل تبديل
به مواد غذايي خاك) آن در چهار دوران انجام شده است كه از نظر علمي به مراحل: ۱-
دوران شهاب سنگها، ۲- دوران برخورد دنبالهدارهاي حاوي آب، ۳- دوران آب فشانها،
۴- دوران لجنزارها، تقسيم شده است. در عصر لجنزارها با افزايش تدريجي آب در سطح
زمين و گِل رُسهاي حاصل در آبگيرهاي راكد و متعفن با گازهاي سيانيديِ دورة قبل، و
نيز در اثر پيدايش بازهاي آلي و تأثير گل رس در ايجاد نوكلوئيدها، اولين هستههاي
حياتي پديد آمده است.
در قرآن سه بار به «صَلْصَالٍ كَالْفَخَّار» (خاك رُس خشك، همچون خاكي كه در آجرپزي
و كوزهگري مورد استفاده قرار ميگيرد) اشاره شده است كه دومورد آن پيدايش اين گل
رس را از لجنهاي متعفن قديمي شمرده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ
صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»(حجر ۲۶) كه منطبق بر نظريات علمي است.
صَلْصَال را گِل خشكي گفتهاند كه محكم شده و با زدن تلنگري به صدا در ميآيد.
فَخَّار نيز به گِل پخته (مثل آجر) گفته ميشود. تشبيه مرحلهاي از پيدايش حيات در
كرة زمين به صَلْصَالٍ كَالْفَخَّار، كه در نهايت منتهي به پيدايش انسان شد، تشبيهي
بسيار متناسب است؛ كوزهگران، سفالگران و چينيسازان خاك رُس چسبنده را پس از الك
كردن از ناخالصيهاي ريگ و ماسه آهكي كاملا ورز ميدهند و پس از فرم دادن آن به
اشكال مختلف، نمونههاي ساخته شده را در كوره حرارت ميدهند تا خشك و ثابت شود،
پيدايش حيات نيز به تعبير قرآن از گِلي (طين، طين لازب، سلاله من طين، تراب و...)
آغاز شد تا به تدريج به كمال وجودي خود رسيد. ر ك به «خلقت انسان» نوشتة دكتر
يدالله سحابي صفحات ۱۸۲ تا ۱۸۴ و ۲۸۹ تا ۲۹۲.
۱۹ - مشتقات كلمة «مَارِج» پنج بار در قرآن تكرار شده است، دو بار به معناي درهم
شدن دو جريان آب «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان»، ۲ بار «مرجان» (مرواريد
كوچك)، و يكبار نيز در وصف ترديد و آشفتگي فكري «...جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ
مَرِيج». به نظر ميرسد منظور از خلقت جن از مارج، اختلاط و تركيبي از انرژي خالص
(از تركيب مادي) باشد (والله اعلم).
«مَرَجَ الْبَحْرَيْن» را در زبان فارسي، به هم پيوستن و مخلوط شدن دو سيستم آبي
ترجمه ميكنند كه با توضيح آيه بعدي در عدم اختلاط ماهيتي آنان به دليل برزخ ميان
آن دو كمي تعارض پيدا ميكند، در واقع اين دو سيستم درهم ادغام ميشوند، اما با
وجود اختلاط ظاهري، هركدام مختصات خود را حفظ ميكنند. اعراب فرستادن چهارپايان به
صحرا را «مرجتُ الدّابه» ميگفتند كه بديهي است با هم يكي نميشدند! به تعبير مولوي
در دفتر اول بخش ۳۶:
رگرگست اينآبشيرينآب شور
در خلايق ميرود تا نفخ صور
رنـگهـاي نيـكو از خُـم صفــاست
رنگ زشتان ازسياهابة جفاست
صبغــه الله نــام آن رنــگ لطيــف
لعنـه الله بـوي اين رنگ كثيف
آنــچ از دريـــا به دريـــا مــيرود
از همانجـا كامـد آنجا ميرود
گويا فعل «Merge» در زبان انگليسي كه به هنگام پيوستن دو
كمپاني يا دو جاده و مسير به يكديگر به كار برده ميشود از زبان عربي در دوران
تمدّن اسلامي، وارد زبان انگليسي شده باشد!
۲۰ - تثنيه آمدن دو واژة مشرقين و مغربين، ممكن است اشارهاي به دو حدّ طلوع و غروب
در تابستان و زمستان باشد (والله اعلم).
۲۱ - «بحر» به آب وسيع گفته ميشود. رود نيل را هم قرآن بحر ناميده است. مفسرين
براي پيدا كردن اين دو دريا، به دنبال تلاقي برخي درياها در نقاط مختلف جهان
رفتهاند كه با هم تفاوت رنگ و املاح دارند ولي در هم مخلوط نميشوند. علم اقيانوس
شناسي نيز برخي از جريانات دريايي را مشخص كرده و عكسهاي هوايي خط فاصل ميان اين
جريانها منتشر شده است. اما همه اين كشفيات مربوط به زمان ماست و بعيد به نظر
ميرسد اعراب ۱۴ قرن قبل از چنين جرياناتي آگاه بوده باشند. اما اگر به معناي كلمه
«بحر»، كه «آب كثير» است، توجه كنيم، بدون آنكه خواسته باشيم عظمت آيات و شگفتي
جريانات دريايي را انكار كنيم، با توجه به چهار موردي كه در قرآن از اين پديده سخن
گفته شده (فرقان ۵۳، فاطر ۱۲، نمل ۶۱، و رحمن ۱۹) آن دو بحر (آب كثيري) را كه مردم
در هر دو كشتيراني و ماهيگيري و صيد درّ و مرجان ميكنند، ميتوان دو سيستم آب
شيرين رودخانهها و آب شور درياها شمرد كه ميلياردها سال است در هم ادغام ميشوند
(رودخانهها به درياها ميريزند و درياها نيز در اثر تبخير و تشكيل ابر و باران،
آب رودخانهها را تشكيل ميدهند). اگر قرار بود باراني كه از ذرات رطوبت اقيانوسها
تشكيل ميشود مزه تلخ و شور آنها را (با همه املاحش) با خود حمل ميكرد، حيات گياهي
از نمك و املاح دريا نابود ميشد و هيچ حيوان و انساني روي زمين پديد نميآمد!
۲۲ - خود اين مطلب كه از هر دو بحر «لوءلوء و مرجان» صيد ميشود، نشان ميدهد كه
«مَرَجَ الْبَحْرَيْن» نميتواند ناظر به جريانات سطحي درياها باشد.
۲۳ - آيات ۳۲ و ۳۳ سورة شورا نيز حركت كشتيهاي قديم به نيروي باد را از آيات خدا
شمرده است كه اگر باد ساكن شود از حركت ميايستد: «وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي
الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ
عَلَىٰ ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور».
كلمة «الْمُنْشَآتُ» كه در سورة الرحمن اضافه شده است، گويا اشاره به پيدايش اين
صنعت از زمان نوح (هود ۳۷) به الهام الهي باشد. همچنان كه آثار قلمي نويسندگان را
منشأت آنان ميدانند. همچنين تأسيسات و توليدات صنعتي را.
۲۴ - اغلب مفسرين «وَجْهُ رَبّ» را «ذات» پروردگار شمردهاند! در حالي كه وجه با
ذات تفاوت دارد. وجه هر چيز روي آن است كه مشاهده ميكنيم. ما ذات خدا را مطلقاً
نميشناسيم، اما در جستجوي صفات و اسماء نيكوي او (ابتغاء وجه الله) به انجام خدمات
پايدار (باقيات الصالحات) نائل ميشويم. آيا «وَجْهُ رَبِّك» غير از اسماء نيكوي
اوست؟ آيا نميتوان گفت «وجه الله»، كه در قرآن ۵ بار تكرار شده (بقره ۱۱۸، ۲۷۲،
روم ۳۸، ۳۹، انسان ۹)، همان هدف و نيّت خدايي است كه در نماز، انفاق، زكات و اعمال
صالح به آن توجه ميشود؟
در قرآن سه بار هم «وجه ربّ» (علاوه بر وجه الله) آمده است (رعد ۲۲، رحمن ۲۷، و ليل
۲۰) كه در هر سه مورد رب مضاف (ربهم، ربك) يعني تربيت پذيري و تجلي صفات ربّ در
وجود آدمي مورد نظر است. پس همه كساني كه روي زميناند ميميرند، اما «باقيات
الصالحات» و اعمالي كه به هدف خدايي انجام شده و در وجود انسان نقش بسته باشد باقي
ميماند. همچنان كه مدارس دنيايي تعطيل ميشوند، ولي آنچه در وجود محصلين از «وجه
مدرسه» نقش بسته باشد، باقي ميماند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان