سوره الرحمن

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۹ - هر آنكه در آسمان‌ها و زمين است (همه موجودات عالم) همواره از او درخواست (طلب نياز) مي‌كنند و او هر لحظه در كاري است.۲۵

۳۰ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۳۱ - اي دو گروه وزين، به زودي به شما خواهم پرداخت.۲۶

۳۲ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۳۳ - اي گروه جن و انس،۲۷ اگر توانستيد از فواصل دور۲۸ آسمان‌ها و زمين نفوذ (عبور) كنيد، پس نفوذ كنيد؛۲۹ (اما) قادر به عبور (از خطرات در كمين) نخواهيد بود، مگر با تسلطي (بر علم و تكنولوژي).۳۰

۳۴ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۳۵ - (چرا كه) بر شما شراره‌هاي آتش و ذرات باريده مي‌شود۳۱ كه (در برابر آن) قادر به دفاع نيستيد؛

۳۶ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۳۷ - آنگاه كه آسمان بشكافد۳۲ (نظام فعلي دچار گسيختگي گردد)، پس همچون گل سرخ (يا روغن گداخته) سرخ فام گردد۳۳ (اين آغاز رستاخيز است).

۳۸ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۳۹ - در آن روز هيچ انس و جني از گناهش پرسيده نمي‌شود،۳۴

۴۰ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۴۱ - مجرمان۳۵ از سيماشان شناخته شده۳۶ و به پيشاني و گام‌ها (نيّات و اقدامات‌شان) گرفته مي‌شوند؛۳۷

۴۲ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۴۳ - اين (همان) دوزخي است كه مجرمان دروغش مي‌شمردند؛

۴۴ - (اما اينك) ميان آن و ميان آبي جوشان مي‌گردند.

۴۵ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۴۶ - و براي هر كه از مقام پروردگارش۳۸ بيم كند، دو باغستان است.

۴۷ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۴۸ - داراي شاخساران؛۳۹

۴۹ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۵۰ - در آن دو (باغ) دو چشمه جاري است؛

۵۱ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۵۲ - در آن دو (باغ) از هر ميوه‌اي دو نوع است؛

۵۳ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۵۴ - (بهشتيان) بر بسترهايي تكيه زده‌اند كه تار و پود آن از حرير است و ميوه‌هاي هر دو باغ در دسترس(آنها) است؛۴۰

۵۵ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۵۶ - در آن باغ‌ها چشم به زيران (با عفت) حضور دارند كه پيش از آن دست انس و جني (آشنا و غريبه‌اي) به آنها نرسيده است؛

۵۷ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۵۸ - گويي (در زيبايي و صفا) ياقوت و مرجانند؛

۵۹ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۶۰ - آيا پاداش نيكي جز نيكي است؟

۶۱ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۶۲ - و غير از آن دو (بهشت)، دو باغستان ديگر است؛۴۱

۶۳ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۶۴ - كه (درختانش) در منتهاي سبزي (و خرّمي) است؛۴۲

۶۵ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۶۶ - در آن (دو باغستان) دو چشمة جوشان (جاري) است؛۴۳

۶۷ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۶۸ - و در آن دو ميوه‌اي‌ و (به ويژه) خرمايي و اناري است؛

۶۹ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۷۰ - در آنجا نمادهاي خير و نيكويي‌اند.۴۴

۷۱ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۷۲ - حورياني دلبسته در سرا پرده۴۵ (ويژه همسران خويش).

۷۳ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۷۴ - هيچ انس و جني (آشنا و غريبه‌اي) پيش از اين با آنها تماسي نداشته است.

۷۵ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۷۶ - (آنها) بر بالش‌هايي سبز و بسترهايي بي‌نظير تكيه زده‌اند؛۴۶

۷۷ - پس كدام يك از نعمت‌هاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟!

۷۸ - چه پر بركت است نام پروردگار صاحب جلال و كرامت تو.۴۷


۲۵ - مشركين، خدا را آفريدگاري تصور مي‌كردند كه آدمي را آفريده و امورشان را به واسطه‌هاي رحمت خود سپرده است تا با توسل و شفاعت آنان به او تقرّب جويند. اين آيه نشان مي‌دهد خدا هر لحظه در كاري است و ما دائماً برخوردار از فيض و رحمت خود او هستيم.

۲۶ - عنوان «ثقلان» (دو وزين) ظاهراً در وصف دو گروه متفكر و مختار يعني جن و انس (پنهان و آشكار) مي‌باشد. جمله «سنفرغ لكم» (به زودي فراغت يافته به شما مي‌پردازم) را بيشتر مفسران فارغ شدن از كار دنيا به حساب آخرت گرفته‌اند. اما ظواهر چنين حكم مي‌كند كه با انقراض تدريجي نسل بسياري از حيوانات، سلطه اين دو وزين بر جهان آينده گسترش فوق‌العاده خواهد يافت و از محدوده زمين خارج خواهند شد (والله اعلم).

۲۷ - مخاطب قرار دادن همه انسان‌ها، اعم از معاصرين آشنا و شناخته شده عصر نزول قرآن (انس)، و انسان‌هاي ناآشنا و غريبه (جن) در ديگر نقاط عالم، يا نسل‌هاي آينده، براي گذر از مرزهاي فيزيكي زمين و گام گذاشتن در سيّارات ديگر، در روزگاري كه سريع‌ترين مَركب اسب بود، بسيار شگفت‌انگيز است و اين نكته به تنهايي دلالت بر علم مطلق نازل كنندة كتاب بر آينده بشر در زمين مي‌كند.

۲۸ - «أَقْطَار» جمع مكسّر قُطر، به سرزمين، نواحي و كرانه گفته مي‌شود، همچنان كه چهار گوشة جهان را «اقطار الدنيا» مي‌گويند. در هندسه نيز خطي را كه دايره را به دو نيمة مساوي تقسيم كند قطر آن مي‌گويند كه بلندترين فاصله ميان دو نقطة آن است.

۲۹ - نفوذ، به رسيدن، گذشتن و پشت سر گذاشتن كسي يا چيزي گفته مي‌شود. مثل تير به هدف زدن به گونه‌اي كه پيكانش از ديگر سو بيرون زند. اين كلمه فقط در اين سوره قرآن آمده است.

۳۰ - کلمة سلطان (به صورت نکره و با ضمير) ۴۰ بار در قرآن تکرار شده است. مردماني که به قدرت مستبدين خو گرفته‌اند، تسلط را ناشي از زور مي‌بينند و به همين دليل پادشاهان را سلطان مي‌نامند (حال آنکه چنين عنواني در قرآن نيامده است). اما قرآن تسلط را در برتري منطق، و سلطان را در علم و دانشِ برتري‌بخش سراغ داده است: فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (اگر راست مي‌گوييد دلايلي روشن به ما عرضه کنيد - ابراهيم ۱۰). درضمن از اين ۴۰ مورد ۱۲ بار «سلطان مبين» و يكبار «سلطان بيّن» مي‌باشد كه بر آشكار بودن آن دليل تأكيد مي‌كند.

۳۱ - «شواظ» به شعله شديد و پر التهاب، همچون زبانه‌هاي خورشيد، كه هيچ دود و ناخالصي در آن نباشد، گفته مي‌شود؛ و «نحاس» نيز شراره‌ها و جرقه‌هايي است كه هنگام حديده كردن و كوبيدن پتك بر سندان، از مس يا آهن خارج مي‌شود. توضيحات زير از كتاب با ارزش «هفت آسمان» (دفتر دوم بازنگري اساسي به اسلام) مي‌باشد.
«اين آيات با تمثيل بسيار زيبائي بر خطر اشعه الكترومغناطيسي و كيهاني دلالت دارند. شعله‌هاي آتش بي‌دود، و نيز حرارت، بيانگر اشعه الكترومغناطيس مي‌باشد و جرقه‌هائي كه در حديده كاري بوجود مي‌آيد، بيانگر اشعه كيهاني است. چرا كه اين جرقه‌ها، نه شعله‌هاي آتش، كه ذرات ريز فلزاند ولي با اينهمه همچون آتش، نافذ و سوزاننده‌اند. درست نظير اشعه كيهاني كه گرچه از پرتوهاي الكترومغناطيس متمايز است، اما شبيه آن نافذ و سوزاننده است.» پروتون‌هاي سنگين ئيدروژن كه از خورشيد و فضاي كهكشاني به زمين مي‌رسد نيز مرگبار مي‌باشد.

۳۲ - در پنج آيه قرآن از انشقاق در آستانة قيامت ياد مي کند که چهار مورد آن مربوط به «انشقاق آسمانِ» مرتبط با زمين، يعني منظومه شمسي (و شايد شاخه‌اي از کهکشان راه شيري) مي‌باشد. در اين سوره از سرخ‌گون شدن آسمان سخن گفته است و در ۳ سورة ديگر از: سُست و گسيخته شدن انسجام آسمان (حاقه ۶۹)، انشقاق آسمان و آثار آن در زمين (انشقاق ۱) و ابرهاي فراگير باران زا (فرقان ۲۵). فعل انشقاق در باب افتعال، آمادگي و پذيرش جدايي را نشان مي‌دهد:
رحمن ۳۷ - فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ وَرْدَهً كَالدِّهَانِ (آنگاه که آسمان بشکافد، پس سرخ‌گون گردد،همچون روغن سوخته).
انشقاق ۱ - إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ (آنگاه كه آسمان- جوّ زمين، منظومة شمسي يا فراتر از آن- شكافته شود).
فرقان ۲۵ - وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَهُ تَنْزِيلاً (روزی که آسمان به شدّت با ابرها گسيخته گردد و فرشتگان نازل شوند).
از اشارات فوق و با توجه به مباني علم کيهان‌شناسي، مي‌توان تصوّر کرد که با تمام شدن سوخت هسته‌اي خورشيد در تبديل ئيدروژن به هليوم، و غلبه نيروي جاذبه، انفجار عظيمي در خورشيد رخ خواهد داد که موج انفجار و آثار عظيم آن، منظومة وابسته به خود را به شدت از هم خواهد گسست. اينکه آيا اين تحولات در منظومه شمسي، بازوي کهکشاني يا صحنه‌اي گسترده‌تر رخ مي‌دهد، براي ما روشن نيست.

۳۳ - از نظر علم ستاره شناسي، وقتي نظام جاذبه حاكم بر يك منظومه، با مرگ خورشيد مركزي آن مختل و گسيخته گردد، لايه‌هاي بيروني آن پس از انقباض ناشي از تمام شدن سوخت ئيدروژن درون ستاره و فعل و انفعالات هسته‌اي آن، به شدت منبسط مي‌گردد. در اثر اين حادثه، تشعشعات خورشيدي، به دليل آنكه بايد از حجمي هزاران برابر حجم قبلي عبور كند، در اثر اُفت انرژي در طيف نوري، از رنگ زرد به قرمز ميل مي‌كند. اين مرحله را «غول سرخ» (Red Giant) مي‌نامند كه تصاوير آن را مي‌توان به صورت رنگي در سايت‌هاي نجومي ديد. گُل سرخ را در زبان عربي «ورده» مي‌نامند و روغن گداخته نيز سرخ رنگ مي‌گردد (ورده كالدهان). اشاره به روغن سوخته نيز براي معاصرين نزول قرآن كه از چراغ‌هاي پيه‌سوز استفاده مي‌كردند، فهم تمام شدن سوخت دروني خورشيد و رو به خاموشي رفتن آن را آسان مي‌كرد. همچنان كه روغن سوخته چراغ قابليت روشني بخشي خود را از دست مي‌دهد، پايان يافتن فعل و انفعالات هسته‌اي تبديل ئيدروژن به هليوم نشانة خاموشي خورشيد مي‌باشد.

۳۴ - مجرمين معمولا مورد بازجويي و پرسش از دلايل جرم خود قرار مي‌گيرند تا امر بر قاضي روشن گردد، ولي خدا نيازي به پرسش از بندگان ندارد و اطلاعات هركس نزد او ثبت و ضبط است. آيات ۲۳ سوره انبياء و ۷۸ سوره قصص نيز بر بي‌نيازي از پرسش تصريح دارد، هرچند آيات ديگري همچون زخرف ۱۹ بر پرسشي دلالت مي‌كند كه گويا بر ضرورت اقرار شخص نزد وجدان خويش براي تنبُّه و تأسف حكايت مي‌كند.

۳۵ - جُرم به گناهاني گفته مي‌شود که باعث گسستن پيوند فطري انسان با خدا و بندگان او مي‌گردد.

۳۶ - سيماي هر کسي «کُد» ويژه اوست که همچون کدهاي ژنتيکي منحصر به فرد است. البته با اين تفاوت که کدهاي ژنتيکي جسم ما خارج از اختيار ما برنامه‌ريزي شده، اما کدهاي شخصيتي ما به اختيار خودمان شکل مي‌گيرد. اگر دانش پزشکي امروز به مدد دستاوردهاي علم ژنتيک کتاب فيزيولوژيک هر کس را مي‌خواند، در آخرت نيز مي‌توانيم كتاب اعمال خود را بخوانيم.
سيما را نشانه و علامت گفته‌اند. در کلمة سيما که ۶ بار در قرآن آمده (اعراف ۴۶ و ۴۸، محمد ۳۰، فتح ۲۹، رحمن ۴۱)، نوعي تعلّق به آرمان و هدفي معين وجود دارد؛ به اسب‌هاي آزاد و رها شده در چراگاه که معمولا مالکشان براي مشخص شدن علامت گذاري مي‌نمودند، «خَيْلِ الْمُسَوَّمَهِ» (آل عمران ۱۴) اسب نشاندار مي‌گفتند که مُعَرّف مرغوبيت آنان (در مقايسه با اسبان به گاري بسته شده) بود.
انسان‌ها نيز به موهبت «اختيار» در ميدان ابتلاي زندگي و تمتعات آن آزاد رها شده‌اند تا چه علامت و نشاني از تعلق و وابستگي بر خود بزنند!؟ اگر به راه حق رفته باشند، از امدادهاي غيبي فرشتگانِ نشاندار مدد مي‌گيرند (آل‌عمران ۱۲۵ - ... مِنَ الْمَلائِكَهِ مُسَوِّمِينَ) و اگر از ظالمين باشند، عذابشان نشاندار و مختص خودشان خواهد بود (هود ۸۳ - مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ؛ ذاريات ۳۴ - مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).

۳۷ - «ناصيه»، ظاهراً پيشاني است، به تعبير قرآن، پيشاني همة جنبندگان به دست خداست (هود ۵۶). به نظر مي‌رسد ناصيه اشاره‌اي مجازي به مغز موجودات باشد كه نقش فرماندهي دارد. اتفاقاً بخش شخصيت و تصميم‌گيري‌هاي انسان در «كورتكس»، پشت پيشاني مي‌باشد! بنابراين «اخذ بالناصيه» (مؤاخذه و تنبيه و كيفر آدمي، به خاطر ناصيه= پيشاني) كه در آيه فوق و آيات ۱۵ و ۱۶ سوره علق آمده است، بايد اشاره‌اي به خطاهاي عمدي و معايب شخصيتي آدمي باشد (والله اعلم). برحسب مفاد اين آيه؛ مجرمان در قيامت با پيشاني (تصميمات انديشيده شده) و گام‌هايشان (اقدامات عملي) مورد مؤاخذه قرار مي‌گيرند (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ).

۳۸ - مقام ربّ را مي‌توان همان منزلت و جلالت ربّ شمرد كه بنا به حكمتش به حساب بندگان رسيدگي مي‌كند. او در عين آنكه بخشنده و مهربان است، اما عذاب سختي نيز دارد (حجر ۴۹ و ۵۰- «نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ») همچنان‌كه معلم با وجود مهر و محبّت به محصلان، ناشايستگان را رد مي‌كند. كسي كه از معلم يا پليس مي‌ترسد، در واقع نه از شخص آنها، بلكه از مقام و موقعيت آنان در تعيين كارنامة و جريمه خود مي‌ترسد. در اين سوره كه ناظر به رحمت عام پروردگار است، فقط سه آيه (۴۱، ۴۳ و ۴۴) دربارة دوزخ مجرمين ديده مي‌شود اما بيش از ده برابر آن تا انتهاي سوره (۳۲ آيه) در وصف بهشتِ پروا پيشگان از مقام پرودگار است. نعمات آن بهشت كه دائماً (۲۰ مرتبه) به صورت نكره (ناشناخته) ذكر شده است، دلالت بر غيرمتعارف و غيردنيايي بودن آنها مي‌كند كه به ناچار و به گونة مجازي در قالب الفاظِ شناخته شدة بشري بيان شده است.

۳۹ - «أَفْنَان» جمع مكسر فَنَنْ (شاخة درخت)، دلالت بر طراوت و سبز و خرمي و پر شاخ و برگ بودن درختان بهشت مي‌كند. برخي مفسرين معناي انواع و اقسام را از آن استنباط كرده‌اند. «ذَوَاتَا» تثنية «ذات» به معناي «دارنده» مي‌باشد.

۴۰ - تكيه زدن «متكئين»، تمثيلي است از آسايش و رفاه. حرير نيز نمادي از نرمي و لطافت است. آنها كه در دنيا تكيه‌گاه نيازمندان بودند و خُلق و خويي مهربان و لطيف داشتند، بازتاب ابدي اعمال نيك خود را در قالب تمثيل قابل فهم ما خاكيان مهجور مي‌يابند!
«بَطَائِن» جمع بطن، وقتي به پارچه و فرش نسبت داده مي‌شود، منظور همان تار و پودي است كه اصل و اساسِ آن فرش را تشكيل مي‌دهد و نقش و نگارهاي بعدي بر آن زمينه بافته مي‌شود. بطن در برابر ظاهر قرار دارد و نشانة نيّات و اعمال خالص و دروني انسان است كه در بطن وجود، نه ظواهر و زبانش، تحقّق يافته باشد.
اما در دسترس بودن ميوه و محصول را مي‌توان با مثال‌هاي امروزي و امكانات الكترونيك، كه دسترسي به انبوه اطلاعات در اينترنت را با يك اشاره (كليك) در اختيار قرار مي‌دهد بهتر درك كرد. در اين روزگار به تدريج كتابخانه‌ها هم از رونق مي‌افتند و فايل هر كتابي به آساني در اختيار محقّق قرار مي‌گيرد.

۴۱ - به نظر مي‌رسد آيات ۴۶ تا ۶۱ مربوط به اوصاف بهشت خائفان از مقام ربّ (لمن خاف مقام ربّه) و آيات ۶۱ تا آخر سوره در وصف بهشت ديگري در مرتبه‌اي بالاتر است (والله اعلم).

۴۲ - «مُدْهَامَّتَان» از ريشة دَهَمِه، در اصل به تاريكي شب گفته مي‌شود و چون رنگ سبز تيره برخلاف رنگ زرد دلالت بر خرمي و شادابي درخت مي‌كند، اين تعبير به كار برده شده است. البته همه اين تعابير جنبة مجازي دارد.

۴۳ - «نَضَّاخَتَان» از ريشة نَضَخَ، دلالت بر جوشش و فوران دارد. اين كلمه فقط يك بار در قرآن آمده است.

۴۴ - از ۱۰ موردي كه كلمه خيرات در قرآن آمده، تنها همين يك مورد است كه مفسرين آن را به زنان نيكوكار نسبت داده‌اند. در بقية موارد، تعابير: سبقت و سرعت در خيرات، فعل «الْخَيْرَات» و نيكويي‌ها (توبه ۸۸) به كار برده شده است. چه بسا «خيرات» را بتوان همسراني (چه زن، چه شوهر) شمرد كه خوب بودن ذات آنها شده است (والله اعلم)، وعده‌هاي قرآن شامل هر دو جنس زن و مرد مي‌شود و استثناء ندارد.
«حِسَان» را نيز مفسرين وصف زيبا بودن زنان بهشتي شمرده‌اند، گرچه وصف حُسن در ادبيات فارسي در مورد خوب‌رويان به كار برده شده است، اما از ۱۹۴ موردي كه مشتقات كلمه حُسن در قرآن تكرار شده، تنها آية ۵۲ سوره احزاب «...وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ...» به معناي زيبارويي است. جالب اين كه آية ۷۶ همين سوره نيز وصف «حسان» به پارچه‌هاي سبز رنگ نسبت داده شده است. كوتاه سخن اين كه عام و جامع بودن وعده‌هاي بهشت را نبايد با نگرشي جنسيتي محدود ساخت، حتي اگر آن مورد خاص به جاي خود تحقق يافتني و مهم هم باشد.

۴۵ - مفسرين و مترجمين معمولا لفظ حوري را به همان معناي مصطلح، يعني: «زنان سيمين تن و زيبا روي» گرفته‌اند كه در چشم و دل اعرابِ تيره پوست نمادي از زيبايي رويايي بوده و همچنان هست؛ اما اولا اين وعده‌اي يكطرفه براي مردان است، در حالي كه روح قرآن بر تساوي زن و مرد در ارتباط با خداپرستي تصريح دارد. ثانياً مشتقات ديگر كلمه حوري، مثل: حواريون نشان مي‌دهد كه علاوه بر وصف سفيدي رنگ، سپيدي و پاك دلي را هم، مثلا در مورد «حواريون»، شامل مي‌شود. به نظر مي‌رسد وصف حوري، علاوه بر معناي ظاهري، مفهوم عميق‌تري در اشاره به پاك دل، پاك جامه و پاك دست بودن دارد كه آثار آن در آخرت به خود انسان برمي‌گردد.
تعبير «حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَام» را كساني در خانه و خيمه و سراپرده ماندن زنان و كوتاه شدن رفت و آمد آنان تلقي كرده‌اند، حال آن كه در بهشت عاملي شيطاني نقشي ندارد كه چنين محدوديتي ضرورت داشته باشد. مگر آن كه آن را پيامي براي دنيا تلقي كنيم. در آية ۵۶ همين سوره (و نيز صافات ۴۸ و ص ۵۲) از «قَاصِرَاتُ الطَّرْف» (چشم به زير، با عفت) سخن گفته شده كه فارغ از جنسيت است و چه بسا مردان بيشتر در معرض چشم چراني و نيازمند مراقبت از لغزش‌هاي چشم باشند.

۴۶ - «رَفْرَف» در اصل به شاخه‌هاي پر برگ درختان گفته مي‌شود كه پارچه‌هاي رنگارنگ زيبا را به آن تشبيه كرده‌اند. «عَبْقَرِي» را نيز «بي‌نظير و فوق العاده» گفته‌اند. تمام اين اوصاف البته به صورت نكره (ناشناخته و غيرمتعارف) و در قالب كلمات شناخته شده معاصرين زمان نزول قرآن نازل گرديده است و حقيقت آن از درك و فهم ما خاك‌نشينان دنياي مادّي دور است.
اينك مي‌توان مقايسه‌اي ميان اين دو بهشت كرد، اوصافي كه درباره دومي برشمرده كامل‌تر و جامع‌تر است.

  بهشت اول بهشت دوم
از نظر سبز و خرمي: داراي شاخسارها «ذَوَاتَا أَفْنَان» در نهايت سبز و خرّمي «مُدْهَامَّتَانِ»
جريان آب: دو چشمه جاري «عَيْنَانِ تَجْرِيَان» دو چشمه دائماً جوشان « عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ»
ميوه: از هر نوع ميوه‌اي دو زوج «مِنْ كُلِّ فَاكِهَه» مطلق ميوه‌ها، بخصوص خرما و انار « فَاكِهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ»
تكيه گاه‌ها: تكيه بر فرش‌هاي ابريشمي
«مُتَّكِئِينَ عَلَىٰ فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَق»
تكيه بر بالش‌هاي سبز و فرش‌هاي ديبا
«مُتَّكِئِينَ عَلَىٰ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ»
همسر: «فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ» «فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ»، «حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ»،
«لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ»

۴۷ - در آية ۲۷ اين سوره از بقاي وجه ربّ «وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَام» ياد شده است، و در اين آيه بر پر بركت بودن «اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَالْإِكْرَام» ياد كرده است. «برکت» هر خير و فايده‌اي است که دوام و افزايش داشته باشد و «تَبَارَك» (در باب تفاعل- ارتباط خالق با خلق) که ۹ بار در قرآن تکرار شده، برکت بخشيدن خدا به جهان هستي و بندگان است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان