سوره واقعه۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - آنگاه كه آن واقعه رُخ دهد.
۲ - (كه) در وقوعش هيچ دروغي نيست،
۳ فرو رفتني است و برآمدني۲ (انقباظي و انبساطي خورشيدي).
۴ - آنگاه كه زمين به شدت لرزانده شود.۳
۵ - و كوهها متلاشي گردند،۴
۶ - و غباري پراكنده شوند،۵
۷ - و (در آنروز) شما سه گروه خواهيد شد؛
۸ - خجستگان۶ (اهل نيكي)، چه خجستگاني! (چه سرنوشت درخشاني خواهند داشت)!
۹ - تيرهبختان،۷ چه تيرهبختاني! (چه سرنوشت بدي خواهند داشت)!
۱۰ - و پيشتازانِ پيشي گيرندگان،۸
۱۱ - آنان مقرّبانند۹ (به درگاه الهي).
۱۲ - در بوستانهايي از نعمت (مقيم خواهند بود)،
۱۳ - گروهي (بسيار) از پيشينيانند،
۱۴ - و اندكي از متأخران (نسلهاي اخير).۱۰
۱۵ - بر تختهايي بر هم نهاده شده (محكم و مرتفع)،۱۱
۱۶ - رو به روي يكديگر بر آن (تختها) تكيه زدهاند.۱۲
۱۷ - و نوجواناني همواره شاداب (براي پذيرايي) بر آنان ميگردند،۱۳
۱۸ - با قدحها و تُنگها و جامهايي از شراب جاري۱۴ (از سرچشمه اعمال نيكشان).
۱۹ - كه از نوشيدنش نه سر درد ميگيرند و نه دچار مستي (زوال عقل) ميشوند.۱۵
۲۰ - و از هر نوع ميوهاي كه برگزينند.۱۶
۲۱ - و (نيز از) گوشت هر پرندهاي كه بخواهند،
۲۲ - و سپيد جامگاني پاك چشم (همسراني پاك از هر پليدي)،۱۷
۲۳ - همچون مرواريدي پوشيده۱۸ (در صدف).
۲۴ - (همه اين نعمات) پاداشي است براي آنچه پيوسته (در عمر دنيايي) ميكردند،
۲۵ - در آنجا نه (سخن) بيهودهاي ميشنوند و نه خودستايي.۱۹
۲۶ - جز گفتار سراسر سلام۲۰ (سلامت از هر ياوه و خودخواهي).
۲۷ - اما خجستگان (راستان)، چه خجستگاني (چه وضعي خواهند بود)؟
۲۸ - در سايه درختان پر برگ بي خار۲۱ (در كمال آسايش و امنيت)،
۲۹ - و درختان (امثال) موز با خوشههاي بر هم نشسته۲۲ (برخورداري سهل و آسان)،
۳۰ - و سايهاي گسترده۲۳ (پايدار).
۳۱ - و آبي ريزان (آبشار)۲۴ (ريزش عامل حيات بخش).
۳۲ - و ميوههاي فراوان.
۳۳ - كه نه تمام ميشود و نه ممنوع ميگردد.
۳۴ - و همسراني والا مقام۲۵ (ياراني مهربان و عالي مرتبه)،
۳۵ - كه آنان را با آفرينشي ويژه پديد آوردهايم.۲۶
۳۶ - آنها را جوان قرار دادهايم۲۷ (يا مختص و متناسب همسر خود)،
۳۷ - شيرين سخناني نرم خوي.۲۸
۳۸ - اصحاب يمين (راستان)،
۳۹ - گروهي (بسيار) از پيشينيانند،
۴۰ - و گروهي (بسيار) از متأخران.
۴۱ - و (اما) اصحابِ شمال (تبهكاران- شوم صفتان)، اصحاب شمال چه (وضعي دارند)!؟
۴۲ - در ميان عذابي نافذ۲۹ وآب جوش،
۴۳ - و سايهاي از دود داغ،۳۰
۴۴ - كه نه خنك است و نه پناه دهنده.۳۱
۴۵ - آنها پيش از اين (در زندگي دنيايي خويش) سرمست عياشي بودند،۳۲
۴۶ - و بر شكستن عهد عظيم (عهد فطري در دوري از شيطان و خواندن خالص خدا) پاي
ميفشردند.۳۳
۴۷ - و (همواره به انكار) ميگفتند: آيا وقتي مُرديم و پوسيده شديم، (واقعاً باور
كردني است كه) برانگيخته شدني باشيم؟
۴۸ - يا (حتي) نياكان پيشين ما!؟
۴۹ - بگو: مسلماً پيشينيان و آيندگان،
۵۰ - همگي بيگمان در وعدهگاه۳۴ روز معلوم جمع خواهند شد.
۵۱ - آنگاه شما، اي گمراهان تكذيب كننده!
۵۲ - مسلماً از شجرة زقوم خواهيد خورد،۳۵
۵۳ - و درون را از آن پُر خواهيد كرد،۳۶
۵۴ - سپس بر آن آب داغ خواهيد نوشيد،
۵۵ - نوشندگاني همچون شتران تشنه لب،۳۷
۵۶ - اين است پذيرايي آنها در روز جزا.۳۸
۱ - سورة واقعه در سومين سال بعثت در مكه نازل شده و
همچون بقيه سورههاي سه سال نخست، برمحور قيامت قرار دارد و سه چهارم مطالب آن (۵۶
آية ابتدا و ۹ آية انتها) به اين موضوع اختصاص يافته است. در بخش مياني سوره، مباحث
خداشناسي توحيدي با نگاه به آفرينش انسان از نطفه، گياهان از دانه، نزول باران و
پيدايش آتش مطرح شده است. نام سوره اشاره به «واقعه» عظيمي است كه در آستانه قيامت
رخ ميدهد. اين نام علاوه بر آيات ابتداي اين سوره، در آيات ۷۵ و ۷۶ اواخر آن نيز
با سوگند به عظمت چنين پديدهاي آمده است: «فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ
وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيم».
۲ - مفسرين و مترجمين، تا جايي كه نگارنده ديده است، جمله: «خافضه رافعه» را به
پائين آوردن تبهكاران و بالا بردن نيكان در قيامت مربوط دانستهاند، در حالي كه
اين آيه در وسط شش آيهاي واقع شده كه تماماً به نشانههاي فيزيكي زمين (يا منظومه
شمسي و يا كهكشان) در آستانه قيامت اشاره دارد. آنچه از نظر علمي مسلم است، انفجار
و مرگ ستارههاي فروزان، كه ناشي از تمام شدن سوخت ئيدروژن دروني آنها با تبديل به
هليوم است، موجب انقباض اوليه (خافضه) ستاره، به دليل غلبه نيروي جاذبه در اثر
تقليل نيروي دافعه، و سپس انبساط عكسالعملي شديد پوسته بيروني ستاره، به حجم
هزاران برابر (رافعه)، ميباشد. از نظر لغوي نيز معناي «خَفَضَ» پايين آوردن صدا،
فروتني و تواضع، پايين آمدن نرخها، كم شدن حرارت، سبك كردن و... ميباشد، سه مورد
ديگري كه اين واژه در قرآن تكرار شده، در وصف بال گشودن پرندگان براي جوجهها (خفض
جناح) يا فروتني فرزندان براي والدين است. جمع كردن يا گشودن بال تعبيري است از
همان انقباض و انبساط خورشيدهاي فروزان در لحظه انفجار.
۳ - «رَجَّ» حركت بسيار شديد است كه به امواج بلند درياي طوفاني نيز گفته ميشود.
اين كلمه فقط در اين آيه قرآن به كار رفته است. مشابه اين حركت شديد را با كلمات:
«زِلْزَال» (زلزال ۱)، «نَسْف» (طه ۱۰۵، مرسلات ۱۰)، «سَيِّرُ» (كهف ۴۷، طور ۱۰،
نبأ ۲۰، تكوير ۳)، «رَجَفَ» (مزمل ۱۴)، «دَكَّ» (حاقه ۱۴) ميتوان در قرآن يافت.
۴ - «بَسّ»، در «بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا» ريز ريز و كوبيده شدن كوهها در اثر
انبساط شديد (رافعه) به همراه تغييرات اساسي در نظام جاذبهاي ميان ستارههاي
منظومه شمسي ميباشد (والله اعلم).
۵ - «هَبَاءً» به ذرات فوقالعاده ريز همچون غبار گفته ميشود و «منثور» نيز از
ريشه «نثر»، دلالت بر پراکندگي و عدم ارتباط و انسجام ذرات ميکند. گردنبند
مرواريدي را که پاره و گسيخته شده باشد، «دُرّ منثور» يا «لؤلؤ منثور» مينامند.
جملة «هَبَاءً مَنْثُورًا» يك بار ديگر در قرآن در فرقان ۲۳ در وصف تباهي تلاشهاي
دنيايي كافران آمده است. اعمال منكران از آنجاييکه فاقد هدف و محوري خدايي و به
انگيزههاي متفرق مادّي است، قابليت ترکيب و جمع شدن ندارد و همچون غبار هوا به باد
ميرود.
قرآن اعمال کافران را با تشبيهاتي قابل فهم براي مردم عادي مجسّم ساخته است، از
جمله تشبيه به توده خاکستري که در معرض تندبادي قرار گرفته باشد (ابراهيم ۱۸) يا
سرابي در صحرا که تشنه آن را آب ميپندارد (نور ۳۹).
۶ - در اين سوره دو بار از اصحاب الميمنه (آيه ۸) و ۵ بار از اصحاب اليمين (آيات
۲۷، ۳۸، ۹۰، ۹۱) ياد شده است كه دلالت بر گروه راستان (نيكان) ميكند، يمين به
معناي دست راست يا جهت راست هم در قرآن آمده كه نمادي است از نيرومندي و راه درست.
در ضمن آيه ۳۹ سوره مدثر از اصحاب اليمين و آيه ۱۸ سوره بلد نيز از اصحاب الميمنه
ياد كردهاند.
۷ - عنوان «أَصْحَابُ الْمَشْئمَهِ » دو بار در اين سوره و يك بار نيز در آيه ۱۹
سوره بلد تكرار شده كه دلالت بر شومي دارد. در ضمن اين گروه «اصحاب الشمال» (ياران
چپ) هم ناميده شدهاند (دو بار در آيه ۴۱ اين سوره) كه مقابل «اصحاب اليمين» قرار
دارند.
۸ - عنوان «سابقون» در دو آية ديگر قرآن آمده است:
الف) در وصف پيشتازان نخستين از مهاجرين و انصار و نيز كساني كه به نيكي از آنان
پيروي كردند و به خشنودي خدا و خود رسيدند:
توبه ۱۰۰- «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ
وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ...».
ب) در وصف مؤمناني كه از خشيّت ربّ خويش مشفقاند و ايمان خالص به پروردگار دارند و
با وجود انجام همة تكاليف، دل نگران بازگشت به سوي خدايند، مؤمنون ۵۷ تا ۶۱-
«أُولَٰئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ».
مشابه طبقهبندي سهگانه: اصحاب اليمين، اصحاب الشمال و سابقون در اين سوره،
طبقهبندي سهگانة ديگري با عناوين: ظالم، مقتصد و پيشتاز در خيرات نيز در آيه ۳۲
سوره فاطر آمده است: «...فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ
وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ
الْكَبِيرُ».
۹ - «مُقَرَّب» كسي است كه به معبود خود نزديك شده باشد، كسي به خدا نزديكتر است
كه در مسابقة ايمان و عمل صالح از بقية پيشي گرفته باشد. «وَالسَّابِقُونَ
السَّابِقُونَ أُولَٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه ۱۰ و ۱۱). در قرآن اين صفت براي
فرشتگان (نساء ۱۷۲) و عيسي مسيح(ع) (آلعمران ۴۵) ذكر شده است. مقرّبين
در گذشته تاريخ بيش از نسلهاي بعدي بودهاند (واقعه ۱۴). در جهت مخالف، مفهوم
دنيايي تقرّب به قدرت و ثروت را در وعدة فرعون به ساحران ميتوان ديد (اعراف ۱۱۴ و
شعراء ۴۲).
۱۰ - در مورد اصحاب يمين، از كثرت آن در پيشينيان و نسلهاي بعدي ياد شده است، اما
در مورد مقرّبان، از كثرت آنها در گذشته و قليل بودن آنان در نسلهاي بعدي، تاريخ
بشر هم نشان ميدهد سير نبوّت در دوران پيامبر اسلام (خاتم النبيين) متوقف شده و
انسانها با مبنا قرار دادن آموزههاي قرآن، به پيامبر درون، يعني عقلانيت سپرده
شدهاند.
۱۱ - «سُرُر» (جمع سرير) را تخت گفتهاند، اما اين کلمه از ريشه «سِرّ» (امر نهان و
پوشيده) ناشي شده است. شادي دروني را نيز به اين دليل که در قلب نهان است، «سرور»
گويند. پس سرير، نه هر تخت و نشيمنگاهي، بلکه موضع و مکاني شاديآور است، به تخت
پادشاهان نيز از اين جهت سرير گفته شده که نمادي است از شادي در اِشراف و احاطه و
قدرتِ تحقّق بخشيدن به خواستهها.
«مَوْضُونَهٍ» از ريشة «وضن» (بافتن زره)، دلالت بر ارتباط و اتصال اجزاء چيزي با
يكديگر ميكند. وصف «سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ» جايگاه و موقعيتي را تداعي ميكند كه
شبكهوار مرتبط به مراحل رشد و كمال قبلي ميباشد (والله اعلم).
اوصافي كه در اين سوره براي نعمتهاي مقربين و اصحاب اليمين، يا محروميتهاي
عذابآور اصحابالشمال آمده است، تماماً صورت «نكره» دارد كه دلالت بر ناشناخته
بودن آن براي مخاطبين ميكند. اين موارد كه متجاوز از ۷۰ بار ميباشد، از جمله
عبارتند از: «سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ»، «وِلْدَانٌ»، «أَكْوَابٍ»، «فَاكِهَهٍ»،
«طَيْرٍ»، «حُورٌ عِينٌ»، «ظِلٍّ مَمْدُودٍ»، «فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ» و... همين كه
گفته شده «إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً» (آية ۳۵)، با توجه به معناي انشاء،
كه پديدهاي بيسابقه و جديد است، بايد آنها را در قالب تشبيه و تمثيل فهم و درك
كرد.
۱۲ - وصف «متقابلين» (متضاد مدبرين: پشت کرده به هم) نشاني است از حسن روابط
بهشتيان با يکديگر كه رو به روي هم نشستهاند. اين وصف که ۴ بار در قرآن تکرار شده
(حجر ۴۷، صافات ۴۴، دخان ۵۳، و واقعه ۱۶) متضمن اين اشاره است که مؤمنان همچنان که
در دنيا از هم دشمني و کينهاي به دل نداشته و به هم پشت نکرده بودند، در آخرت نيز
برادروار رو به روي هم خواهند نشست (حجر ۴۷).
۱۳ - تشبيه و تمثيلي است از دست به سينه بودن خدمتكاران در انواع پذيرايي از
مهمانان. معناي طواف، در خدمت بودن با جاذبه مهر و محبت است، آنچنانكه فرزندان با
عشق و علاقه گِرد والدين جمع ميشوند (سوره نور آيه ۵۸). نه الزاماً مانند طواف
كعبه! شايد اشاره به «وِلْدَانٌ» (نوجوانان)، در حالي كه پذيراييكنندگان معمولا در
سنين بالاتري هستند، ذكر همان خاطره و تصوير جاذبه مهر و محبت مادري باشد كه كودكان
را جذب خويش ميگرداند (والله اعلم).
۱۴ - «أَكْوَابٌ» جمع «كوب» (جام، كاسه، قدح، تُنگ)، ظروف مِي خوري شناخته شدهاي
براي اعراب بوده است كه قرآن از آنها به صورت مجاز و استعاره به عنوان ظرف شراب
بهشتي استفاده كرده است. «أَبَارِيقَ» جمع ابريق، كه گويا مُعرب كلمة فارسي آبريز
است، ظاهراً به بطري شيشهاي گفته ميشود كه از روشني و صفا نور را منعكس ميكند و
برق ميزند. نكره آمدن اين اوصاف، ناشناخته بودن آن براي آدميان و تشبيهي است به
آنچه ديدهاند و ميشناسند.
«كَأْس» همان كاسه، پياله و جامي است كه در آن شراب مينوشند. شُرب خَمر در ميان
اعراب قبل از اسلام امري عادي و مطلوب بود. قرآن با استفاده از چنين فرهنگ و فضايي،
معاني متعالي و عميق معنوي را در قالب كلماتي كه اعراب با آن آشنا بودند پياده كرده
و با غنا بخشيدن به آن پيامهاي خود را به دل مخاطبين وارد كرده است. درضمن در قرآن
تصريح شده است كه در اين جام نه لغو و بيهودگي است و نه خودبيني گناه (طور ۲۳). اما
«مَعِين» به جاري بودن و سهل و آشكار آن گفته ميشود. گويي به سهولت و آشكار پيش
چشم جريان دارد.
۱۵ - «يُصَدَّعُونَ» از ريشة صدع (شكافتن) به صورت استعاره و مجاز به سر دردي كه
احساس شكافته شدن سر به شخص دست ميدهد گفته ميشود. اين كلمه در مورد: متفرق شدن
آدميان در قيامت (روم ۴۳)، آشكار كردن آنچه پنهان بوده (حجر ۹۴)، شكافته شدن زمين
(طارق ۱۲) به كار رفته است.
۱۶ - نکره آمدن «فاکِههٌ»، نشان ميدهد منظور همين ميوههاي معمولي دنيايي، که کم و
بيش همه از آن بهرهمند هستند، نميباشد، اين تمثيلها براي فهم آدميان است، فاکهه
و فکاهي، دلالت بر چيزي ميکند که نشاط آور است.
۱۷ - «حُورٌ عِينٌ» را كه سه بار در قرآن تكرار شده (يكبار هم حور)، مفسرين و
مترجمين معمولا به همان معناي مصطلح، يعني: «زنان سيمين تن و درشت چشم» گرفتهاند
كه در چشم و دل اعراب تيره پوست نمادي از زيبايي رويايي و در پاداش بسيار كارساز
بوده و همچنان هست؛ اما اولا اين وعدهاي يكطرفه براي مردان است، در حالي كه روح
قرآن بر تساوي زن و مرد در ارتباط با خدا تصريح دارد. ثانياً مشتقات ديگر كلمه
حوري، مثل: حواريون، محاوره، محور و... نشان ميدهد كه علاوه بر وصف سفيدي رنگ،
سپيدي و پاك دلي را هم، مثلا در مورد «حواريون»، شامل ميشود. در كلمه محاوره (از
همين ريشه)، تبادل و تردد كلام، و در كلمة محور، گردش چرخ حول ميلهاي را نشان
ميدهد. به نظر ميرسد وصف حُورٌ عِينٌ، علاوه بر معناي ظاهري، مفهوم عميقتري در
اشاره به پاك دل و پاك جامه و پاك دست بودن دارد كه آثار آن در آخرت به خود انسان
برميگردد. اتفاقاً آخرت را نيز قرآن با كلمه «حور» كه بازگشتي به اصل است بيان
كرده است (انشقاق ۱۴- إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ- او ميپنداشت بازگشتي
نيست).
كلمة عين (در حور عين) معناي چشمه دارد، شايد در لايهاي عميقتر بتوان گفت حور
عين، چشمه جاري اعمال پاكي است كه مؤمنين در زندگي دنيايي براي آينده خود حفاري
كرده و در آخرت از آن بهرهبرداي ميكنند. آيات ۵ تا ۹ سوره انسان نيز به روشني اين
ارتباط را توضيح ميدهد.
۱۸ - «لُؤْلُؤِ» همان مرواريدي است كه از دريا صيد ميشود (الرحمن ۲۲). دو بار در
وصف گردنبندهاي بهشتي (حج ۲۳ و فاطر ۳۳) و سه بار نيز به صورت مجازي و نكره در وصف
حوريان بهشتي آمده است: «اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُون» (طور ۲۴ و واقعه ۲۳)، «لُؤْلُؤًا
مَنْثُورًا» (انسان ۱۹).
لفظ لؤلؤ (مرواريد) تداعي كننده تشكيل تدريجي آن ميان دو صدف و پاكي و خلوص
ميباشد. صفت مكنون نيز (در: اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُون) نيز بر اين محفوظ و مستور
بودن از ناخالصي دلالت ميكند. گويا چنين اوصافي نشان از آخرت كساني دارد كه
«وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَات» (احزاب ۳۵) بودهاند و در هفت آية
قرآن از چنين حفاظتي بر غرايز جنسي ياد شده است (انبياء ۹۱، مؤمنون ۵، نور ۳۰ و ۳۱،
احزاب ۳۳، تحريم ۱۲ و معارج ۲۹). تعبير «حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَام» كه در
آية ۷۲ سوره الرحمن آمده نيز به روشني دلالت بر عفت و عصمت و عدم آلودگي آنان
ميكند.
۱۹ - «تأثيم» از ريشة «اثم» را كه عموماً "گناه" ترجمه ميكنند، در اينجا منيّت
ترجمه كردهايم. همانطور كه قبلا نيز گفته شده، اثم مقابل بِرّ است. اگر برّ دلالت
بر وسعت انديشه و عمل ميكند، اثم دلالت بر تنگ نظري و بسته بودن ميدان عمل دارد.
اثيم كسي است كه خودبين و خودپرست است. براي گناه در قرآن كلمات زيادي همچون: ذنب،
جرم، حوب و... آمده كه هر كدام دلالت بر ريشه و عامل ويژهاي از گناه ميكند
(مراجعه به مقاله «گناه شناسي» در كتاب «كلماتي از قرآن» از همين قلم).
۲۰ - تكرار كلمه سلام در آيه «إِلاَّ قِيلاً سَلامًا سَلامًا» وصفي از نهايت پاكي
در همه ابعاد سلامت است. سلام نامي از نامهاي نيكوي خداست (حشر ۲۳)، بهشت نيز
دارالسلام ناميده شده (يونس ۲۵ و انعام ۱۲۷). پس آنچه بهشتيان از جانب خدا، فرشتگان
و مؤمنين ميشنوند، يكسره سلام است: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيم» (يس ۵۸)؛
«ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُود» (ق ۳۴)؛ «تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ
يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ» (احزاب ۴۴)؛ «يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا
الْجَنَّهَ» (نحل ۳۲)؛ «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ» (رعد ۲۴)؛ «وَنَادَوْا
أَصْحَابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» (اعراف ۴۶)؛ «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ
أَصْحَابِ الْيَمِين» (واقعه ۹۱).
۲۱ - «سِدْر» درختي تناور، پر شاخ و برگ، سايهدار، پر ثمر (به شكل سنجد و كُنار) و
شناخته شده براي اعراب معاصر نزول قرآن بوده كه تا ۲۰۰۰ سال هم گفته شده عمر
ميكند. اما «مَخْضُودٍ» از خَضَدَ، به شاخه پر باري كه از سنگيني ميوه خم شده باشد
گفته ميشود، برخي آن را بدون خار تفسير كردهاند، در هرحال اين معاني دلالت بر
دسترس بودن بدون رنج و زحمت و پربار بودن ميوه آن درخت ميكند. شبيه اين معنا در
سورة الرحمن ۵۵- «...وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ» (ميوههاي چيده شده هر دو باغ
در دسترس بود)، حاقه ۲۳- «قُطُوفُهَا دَانِيَهٌ»، انسان ۱۴ «...قُطُوفُهَا
تَذْلِيلاً»، انعام ۹۹- «...وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ
دَانِيَه...» و رعد ۳۵- «...أُكُلُهَا دَائِمٌ...» ديده ميشود.
۲۲ - «طَلْحٍ» نيز درخت بلند و پرسايهاي است كه گويا گُلهاي معطري نيز دارد. برخي
آن را درخت موز دانستهاند، ظاهراً سدر درختي با برگهاي كوچك و طلح داراي برگهايي
پهن است و هر دو سايهدار و داراي ثمراند. «مَنْضُودٍ» از نَضَدَ، دلالت بر روي هم
چيده شدن ميوهها ميكند كه موز مصداقي از آن است. هرچند اين درخت براي مخاطبين
معاصر نزول قرآن شناخته شده بوده، ولي نكره آمدنش نشان ميدهد اين اشارهها فقط
براي تقريب به ذهن و نشانهاي تمثيلي است.
۲۳ - «ظِلّ» سايه است. به صورت مجازي نيز به هر آنچه مثل چتر انسان را فرا گيرد،
گفته ميشود، مثل سايه ابر (بقره ۵۷ و ۲۱۰، اعراف ۱۶۰)، سايه داغ دود آتش (واقعه
۴۳)، سايه امواج متراكم دريا (لقمان ۴۳) و سايه رحمت ربوبي در قيامت (واقعه ۳۰،
نساء ۵۷، رعد ۳۵، يس ۵۸، مرسلات ۴۱). اعمال نيك و بد آدمي نيز همچون چتري او را فرا
گرفته و در روز قيامت در سايه سوزنده يا سرورآور آن قرار خواهد گرفت (مرسلات ۳۰).
«وَظِلٍّ مَمْدُودٍ» دلالت بر استمرار و دوام آن سايه دارد. مشابه اين تعبير را در
سورههاي ديگر ميبينيم. از جمله: رعد ۳۵- «أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا»، نساء
۵۷- «ظِلاًّ ظَلِيلاً»، انسان ۱۴- «وَدَانِيَهً عَلَيْهِمْ ظِلالُهَا».
در قرآن هرگاه منظور ساية حقيقي باشد، معمولا كلمة ظلّ با الف و لام معرفه (يا با
ضمير) ميآيد (بقره ۷، اعراف ۱۶۰، فرقان ۴۵، قصص ۲۴، فاطر ۲۱، نحل ۴۸، رعد ۱۵،
شعراء ۱۸۹، لقمان ۳۲)، اما مواردي كه مربوط به قيامت است، همواره به صورت نكره
آمده، كه دلالت بر ناشناخته بودنش ميكند (واقعه ۳۰ و ۴۳، مرسلات ۳۰ و ۳۱، رعد ۳۵،
يس ۵۶، مرسلات ۴۱، زمر ۱۶ و نساء ۵۷).
۲۴ - «مَسْكُوب» از سَكَبَ (ريختن)، به آب يا مواد مذاب (سرب، مس يا قلع) كه در
ظرفي مخصوص ريخته ميشود، همچنين به باران درشت قطره مداوم ميگويند. شايد بتوان
«وَمَاءٍ مَسْكُوب» را آبشار تصور كرد كه هم ريختني است و هم منظرهاي تماشايي
دارد.
۲۵ - زن و شوهر در زبان عربي هر دو فرش يكديگر شمرده ميشوند. اطاق يا زميني كه فرش
شده باشد، گرمابخش و موجب آسايش و راحتي است، زن و شوهر نيز بايد سختيها را همچون
فرش، زير پاي همسرشان هموار نمايند تا در كنار هم آرامش، اُنس و الفت گيرند. در اين
سوره از «فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ» سخن گفته كه ترجمه ظاهري آن همسران بالا بلند است،
اما در معنايي ژرفتر شايد بتوان همسراني را تصوّر كرد كه والا مقامند و عالي
مرتبه، وگرنه قد و بالا ارزشي نيست كه در مقياس وعدههاي قرآني باشد. از شش موردي
كه اين كلمه در قرآن آمده است، تنها همين مورد (واقعه ۳۴) اشاره به نقش فرش داشتن
همسر دارد و به همين دليل تغيير همسر را هم تجديد فراش گفتهاند. قرآن، زمين را فرش
انسانها (ذاريات ۴۸، بقره ۲۲) شمرده، و نيز چهارپاياني را كه بر پشتِ فرش مانند
آنان سوار ميشوند. پروانه را هم، شايد به دليل گسترده و نازك بودن بالهايش، فرش
ناميده است (قارعه ۴).
۲۶ - فرق انشاء با خَلق و بدع و فطر، در پديد آوردن و تربيت و تكميل آنچه ساخته شده
ميباشد. نوعي نشو و نما در شرايطي خاص كه فرآيندي كمال آفرين است.
۲۷ - «أَبْكَار» را باكره يا دوشيزه ترجمه كردهاند، كه البته در فرهنگ اعراب
امتياز بزرگي محسوب ميشده است! در حالي كه از ميان همسران رسول خدا، گويا تنها
عايشه باكره بود، و خديجه همسر نخست پيامبر قبلا دو بار ازدواج كرده و فرزندان
بزرگي داشت. مفهوم عميقتر «أَبْكَار»، اختصاصي و انحصاري بودن است. يعني پاداش هر
كس متناسب با رفتار خودش، همچون كالايي دست نخورده و مصرف نشده است، چه زن و چه
مرد.
۲۸ - در آيه «عُرُبًا أَتْرَابًا»، عُرُب را كه جمع عروبه است، به زن مهرباني كه به
شوهرش اظهار عشق و علاقه ميكند نسبت دادهاند؛ و «أَتْرَابً» جمع ترب را هم سن و
سالي و هم سنخي معنا كردهاند. از نظر لغوي، كلمة «عَرَبي» دلالت بر فصاحت و رواني
زبان ميكند. اتراب نيز همريشه با تراب و متربه (خاك نرم) ميباشد، چه بسا وصف
«عُرُبًا أَتْرَابًا» بيانگر شيرين سخني توأم با نرمي (تواضع) آنان باشد (والله
اعلم).
۲۹ - «سَمُوم» از «سُمّ»، سوراخ تنگ است. مثل سوراخ سوزن (اعراف ۴۰). زهر را به
دليل نفوذش در سلولهاي بدن سم ميگويند. «عذاب سموم» (طور ۲۷) نيز به عذابي گفته
ميشود كه در عمق وجود گناهكاران نفوذ ميكند. منافذ پوست انسان هم كه بسيار ريز
است «سام» ناميده ميشود. حميم نيز به آب داغ و جوشان گفته ميشود. عذاب آخرت از
آنجايي كه ذاتي و دروني است، سموم شمرده ميشوند.
۳۰ - «يَحْمُومٍ» كه از همان ريشه حميم و حمام است، دلالت بر داغ و سوزان بودن
ميكند. پناه بردن به سايه براي فرار از گرماي شديد آفتاب است، اگر سايه، خود داغ و
سوزان باشد، مزيد بر علت خواهد بود. تشعشع حرارتي كه از جسمي داغ ساطع ميشود فاقد
خاصيت سايه است.
۳۱ - در وصف «لا بَارِدٍ وَلا كَرِيمٍ»، بارد و خنك بودن سايه مورد نظر است، ولي
كريم بودن يا زير سايه كسي يا چيزي رفتن، به اميد يافتن حريم و حرمت و حمايت است.
اما ساية جهنم نه از نظر فيزيكي خنكي دارد، و نه پناه دهنده و حمايت كننده اهل دوزخ
است.
۳۲ - مترفين از ريشه «تَرَفَ»، به طبقه عياش و کامجو، و به اصطلاح، مرفهين بي درد و
مسئوليت اطلاق ميگردد. «تَرَفُّه»، رفاه زدگي است که به طغيان و سرکشي شخص منجر
شود، و گرنه داشتن مال و امکانات وسيع الزاماً بد نيست. اين سخن از پيامبر مكرم
اسلام(ص) نقل شده که فرمود: «چه نيکوست مال کسب شده از راه پاک و حلال،
نزد بنده صالح» (نعم مال صالح عند عبد صالح)، و به گفته مولوي:
مال را چون بهر حق باشي حمول
نعم مالٌ صالح گفت آن رسول
مشتقات اين واژه ۸ بار در قرآن تکرار شده که تماماً بيانگر رفاهزدگي و سرکشي ناشي
از ثروت است. از جمله: اسراء ۱۶و سبا ۳۴.
۳۳ - «الْحِنْثِ» كه دو بار در قرآن تكرار شده (ص ۴۴ و واقعه ۴۶)، به نقض عهد و
شكستن پيمان گفته ميشود. اين كه «حنث عظيم» چيست، جاي تأمل دارد؛ چه بسا مهمترين
پيماني كه شكسته ميشود، نقض پيمان توحيدي و پرستش خداي يگانه و تمايل به شرك باشد:
ياسين ۶۰- «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا
الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَٰذَا صِرَاطٌ
مُسْتَقِيمٌ».
۳۴ - «ميقات» از ريشه وقت، به زمان و مکاني معين براي کاري مشخص گفته ميشود. مثل
هلال ماه که روزهاي ماه را مشخص ميکند (بقره ۱۸۹) يا قيامت که وقت معيني دارد
(نباء ۱۷).
۳۵ - عنوان «شجرة زقوم» علاوه بر اين آيه، دو بار ديگر در قرآن تكرار شده است
(صافات ۶۲ و دخان ۴۳). كتابهاي لغت زقوم را بلعيدن لقمه بسيار تلخ و كـُشنده ترجمه
كردهاند، اما قرآن هيچ وصفي از آن، جز آنكه زقوم طعام گناهكاران خودپرست است و در
شكم آنها همچون آب جوش غليان ميكند (دخان ۴۳)، نيامده است. در سوره صافات نيز اين
شجره را، كه ريشه در قعر جهنم دارد، فتنهاي براي ظالمان شمرده كه شكوفههاي آن
همچون سر ديوان زشت و هراسناك است. ظاهر اين اوصاف، تصويري است ترسناك متناسب با
روح و روان آدمي، اما نه معناي «شجر» در قرآن هميشه درخت است، و نه هر طعامي از راه
دهان وارد بطن انسان ميشود. شجره همان (Network) و سيستم ارتباطي پيچيدهاي است كه
همچون درخت، ريشه (زمينه)، بدنه (تنه اصلي)، شاخ و برگ (زير مجموعه و اعضاء) و ميوه
و محصولي دارد. در قرآن از شجره طيبه و شجره خبيثه و شجره مباركه و ملعونه نيز ياد
شده كه سلسله مراتبي در جريانات فكري، فرهنگي، ديني و سياسي هر جامعهاي دارد.
۳۶ - چشيدن از غذايي تلخ يا بر گرفتن لقمهاي از آن، با پر كردن شكم تفاوتي بسيار
دارد. ظالمان چون يكسره در زندگي دنيا ستم ميكردند، يكسره عقوبت ستمكاريهاي خود
را ميچشند. «بُطُون»، معنايي بيش از خوردن و مصرف كردن دارد. چنين توصيفي دلالت بر
ذخيره ساختن عوامل سرطان زا از آتشي ويژه ميكند كه در بطن و اعماق وجود آدمي لانه
ميكند و در آيندة آخرت شعلهور ميگردد.
۳۷ - تشبيه به شتران تشنه لب، مختص جغرافياي عربستان است. اين شتران كه روزهاي
طولاني بدون قطرهاي آب در صحاري سوزان منطقه استوايي عربستان طي طريق ميكردند،
همين كه به بركه آب گنديده و داغي ميرسيدند، از شدت عطش آن را با ولع مينوشيدند.
چنين تشبيهي براي معاصرين پيامبر در عصر نزول قرآن معناي ويژهاي داشته كه براي ما
در جهان امروز چندان قابل فهم نيست. نوشيدن آب، نمادي از پاسخ به تشنگي است و
تشنگيهاي انسانها متفاوت است. برخي تشنه مقام، قدرت، ثروت، و شهوتاند؛ و برخي
تشنه خدمت و سعادت. هر كسي در قيامت تشنگي خود را از سرچشمهاي كه خود به دنبالش
بوده يا خود حفر كرده سيراب ميكند.
۳۸ - «نُزُل» را پذيرايي و پيشكش براي مهمان گفتهاند. از ميان ۸ موردي كه اين كلمه
در قرآن آمده، ۳ مورد آن دربارة جهنم است (واقعه ۹۳، كهف ۱۰۲، واقعه ۵۶). اما اگر
آن را پاداش عمل نيك و بدِ نازل شده و در دسترس قرار گرفتة شخص بدانيم، مطلب قابل
فهمتر ميشود.
ترجمه عبدالعلى بازرگان