سوره واقعه

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۵۷ - ماييم۳۹ كه شما را آفريده‌ايم، پس چرا (بازآفريني روز رستاخيز را) تصديق نمي‌كنيد۴۰ (تجديد آفرينش آسان‌تر از ابتداي آن است)؟

۵۸ - آيا به آنچه (نطفه حاصل از تركيب اسپرم و اوول كه به تقدير الهي) توليد مي‌كنيد،۴۱ توجه كرده‌ايد؟

۵۹ - آيا شما آن را (به تدريج به صورت انساني كامل در رحم) مي‌آفرينيد، يا ما (همواره) آفريننده‌ايم؟۴۲

۶۰ - ما مرگ را در ميان شما مقدّر كرده‌ايم۴۳ و كسي از (نظامات) ما پيشي نمي‌گيرد،

۶۱ - كه امثال شما (نسلي ديگر) را جايگزينتان سازيم و شما را در عالمي كه از آن بي‌خبريد، نوآفريني كنيم.۴۴

۶۲ - شما كه آفرينش نخستين را دانسته‌ايد، پس چرا متوجه (رستاخيز) نمي‌شويد؟

۶۳ - آيا به آنچه مي‌كاريد،۴۵ توجه كرده‌ايد؟

۶۴ - آيا شما آن را مي‌رويانيد،۴۶ يا ما (همواره) روياننده‌ايم؟

۶۵ - اگر بخواهيم۴۷ (تبديل به) خاشاكش مي‌كنيم،۴۸ در اين حال افسرده (سرخورده از كار و تلاش خود) مي‌شويد.۴۹

۶۶ - (و مي‌گوييد) ما به سختي زيان ديده‌ايم.۵۰

۶۷ - بلكه (اصلا) محروم شده‌ايم (همه چيز را از دست داده‌ايم).۵۱

۶۸ - آيا به آبي كه مي‌آشاميد، توجه كرده‌ايد؟

۶۹ - آيا شما آن را از ابر(هاي متراكم پر باران) فرو مي‌باريد،۵۲ يا ما بارش آورنده‌ايم؟

۷۰ - اگر مي‌خواستيم (مشيّت ما به گونه‌اي ديگر بود)، آن را شور و تلخ مي‌گردانديم،۵۳ پس چرا سپاس (شكر نعمت) نمي‌گزاريد؟

۷۱ - آيا به آتشي كه بر مي‌افروزيد،۵۴ توجه كرده‌ايد؟

۷۲ - آيا شما درخت آن را (از عدم) پديد آورده‌ايد، يا ما (همواره) پديد آورنده‌ايم؟

۷۳ - ما آن (آتش) را (وسيله) يادآوري۵۵ و استفاده نيازمندان۵۶ قرار داده‌ايم؛

۷۴ - پس (با توجه به جلوه‌هاي جلال خداوند و كمال نظم و تدبير در طبيعت) پروردگار خويش را تسبيح كن.۵۷

۷۵ - پس سوگند به فروپاشي ستارگان؛۵۸

۷۶ - و مسلماً اين سوگندي است كه اگر مي‌دانستيد (علم به حيات و مرگ ستاره‌هاي فروزان داشتيد، مي‌فهميديد كه) سوگندي است بس بزرگ.

۷۷ - كه مسلماً اين قرآني است بس ارجمند،۵۹

۷۸ - در لوحي محفوظ،۶۰

۷۹ - كه جز پاك‌شدگان، (حقيقت) آن را در نمي‌يابند.۶۱

۸۰ - نازل شده‌اي است۶۲ از صاحب اختيار جهانيان.

۸۱ - (با اين وصف) آيا شما با اين پيام (همواره) نو،۶۳ سهل انگارانه برخورد مي‌كنيد؟۶۴

۸۲ - و تنها بهره خود (از اين كتاب هدايت) را انكار (آن) قرار مي‌دهيد؟

۸۳ - پس چرا آنگاه كه (جان) به گلوگاه مي‌رسد،

۸۴ - و در آن هنگام (رسيدن اجل را با نگراني) نظاره مي‌كنيد (آنگاه مي‌فهميد گمراه بوده‌ايد)،

۸۵ - حال آن كه ما به شما از آن (مرگ) نزديكتريم،۶۵ ولي شما نمي‌بينيد (چشم بصيرت نمي‌گشاييد).

۸۶ - پس اگر (مي‌پنداريد) كه جزا داده نمي‌شويد۶۶ (حساب و كتابي در كار نيست)،

۸۷ - پس اگر راست مي‌گوييد، آن (جان در حال رفتن) را برگردانيد.

۸۸ - به اين ترتيب (پس از مرگ) اگر در زمره مقرّبان باشد،

۸۹ - (نصيب او) رحمت و راحتي و بهشت پر نعمت است.۶۷

۹۰ - و اگر در زمره راستان (نيكو كاران) باشد،

۹۱ - (بر او خطاب مي‌شود) سلام بر تو باد از سوي ياران راست.

۹۲ - و اما اگر در زمره تكذيب كنندگان گمراه باشد،۶۸

۹۳ - پس پذيرايي با آب داغ۶۹ (خواهد شد)،

۹۴ - و چشيدن دوزخ.۷۰

۹۵ - بي‌ترديد اين (گفتار)، مسلماً همان حقيقت يقيني (قطعي) است؛۷۱

۹۶ - پس صفت پروردگار بزرگت را منزه شمار (هماهنگ با نظام هستي، نقش مثبت خويش ايفا كن).


۳۹ - تا اينجا (از ابتداي سوره تا آية ۵۷) سخن از تحولات عظيم در آستانة قيامت و تقسيم‌بندي سه‌گانة آدميان در آخرت بود، از اين آيه به بعد تا آيه ۷۴ (۱۸ آيه) سخن از دست تدبير خدا در تحولات نطفه، دانه، آب و آتش است، تا هم آسان بودن انشاء آخرت براي منكران آشكار گردد، و هم عظمت ربوبيت او را در جلوه‌هاي هستي ببينند.
در اين سوره اصلا نام جلاله «الله» نيامده و از صفات او تنها دو بار به «ربوبيتش» در: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيم» (آيات ۷۴ و ۹۶) اكتفا شده كه نشان مي‌دهد محور سوره موضوع ربوبيّت است و نه الوهيّت.. همچنين فقط يكبار خداوند به صورت متكلم وحده سخن گفته (آيه ۷۵- فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُوم) درعوض ۲۲ بار به صورت متكلم مع‌الغير (۹ بار «نحن»، ۸ بار «نا»، و ۴ بار افعال «نُبَدِّلَ»، «نَشَاءُ» و «نُنْشِئَكُمْ») رشته كلام را به دست گرفته است و به گونه‌اي كه گويي از طرف فرشتگانِ دست اندركار طبيعت و جهان هستي و آدميان سخن مي‌گويد، كثرت را در وحدت، و وحدت را در كثرت مي‌نماياند و آدم، آب، خاك و آتش را اجزاء نظامي مي‌شمارد كه به فرمان او عمل مي‌كنند.
به اين ترتيب از «عالم افلاك» مربوط به آيندة تحولات فيزيكي جهان و سرنوشت بعدي آدميان، به «عالم خاك»، و از كلان به ذره تغيير مطلع مي‌دهد و با طرح چهار سؤال اساسي در چهار فرآيند تحوّلِ تدريجي نطفه به آدم، دانه به درخت، ابر به آب و چوب به آتش، دست اندركاري «ربّ عظيم» را در اموري كه براي هيچ زن و مرد، عالم و عامي و پير و جوان پوشيده نيست، نشان دهد.

۴۰ - آن «الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» (آية ۵۱) چه چيزي را تكذيب مي‌كردند كه در اين آيه آمده است: چرا تصديق نمي‌كنيد؟ اگر منظور خالق بودن خداست كه به تصريح مكرر قرآن (از جمله در: عنكبوت ۶۱، لقمان ۲۵، زمر ۳۸، زخرف ۸ و ۹) كوچكترين ترديدي در آن نداشتند. پس مشركان منكر چه چيزي بودند كه استدلال‌هاي چهارگانه اين فصل از سوره عرضه شده است؟ جز ناديده گرفتن ربوبيت مطلق و مستقيم خدا در همة پديده‌ها و نقش قايل شدن براي بُت‌ها، به عنوان نماد فرشتگاني كه آنها را دختران خدا مي‌پنداشتند؟ و جز انكار زنده شدن پس از مرگ در روز رستاخيز كه سرانجام آن ربوبيّت است؟

۴۱ - نطفة انسان را از آن جهت «مني» مي‌گويند که پروردگار عليم و حکيم در کروموزوم‌ها و ژن‌هاي آن اندازه و نظم شگفت‌آوري تقدير کرده است. مرگ نيز از آنجايي که مخلوق خدا و مقدّر اوست (سوره ملک آيه ۲) «مَنِيّه» ناميده شده است. آرزو کردن را هم، که تنظيم تصوراتي در ذهن و سامان دادن خيالاتي در دل است، «تَمَنّي» گفته‌اند (آل‌عمران ۱۸۳). «أُمْنِيَّتِهِ» نيز آرزوها و محصول خيالاتي است که در ذهن يا قلب آدمي پديد مي‌آيد. در نجم ۴۵ و ۴۶ آمده است: او دو زوج نر و ماده را از نطفه‌اي كه تقدير و اندازه‌گيري مي‌شد (در تكثير سلولي و تقسيم وظايف عضوي) آفريد: «وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَىٰ مِنْ نُطْفَهٍ إِذَا تُمْنَى». همچنين قيامه ۳۷- آيا (آن منكر قيامت) آب اندك به نظم و اندازه درآمده‌اي كه پيوسته در رَحِم به اندازه در مي‌آيد نبود؟ «أَلَمْ يَكُ نُطْفَهً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى».

۴۲ - صفات حاليه: «خَالِقُونَ»، «زَارِعُونَ»، «مُنْزِلُونَ»، «مُنْشِئُونَ» (به جاي صفات فعلي: نخلق، نزرع، ننزل، ننشأ) استمرار و هميشگي بودن اين افعال را نشان مي‌دهد؛ فرق است ميان آن كه گفته شود: شما آن را مي‌آفرينيد يا ما؟ با آنكه: شما آن را مي‌آفرينيد يا ما آفريننده هستيم؟ در حالت دوم آنچه را هم كه ما مي‌سازيم، به مصداق «...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللهَ رَمَى...» (انفال ۱۷) در واقع خدا مي‌سازد و آفريننده فقط اوست.

۴۳ - مرگ هم همچون حيات مخلوق خداست (ملك ۲- «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاه...»)، و اگر خاك را نيافريده بود، نه گياهي پديد مي‌آمد و نه حيواني و انساني، پس مرگ هم ناشي از كهولت و تحليل رفتن تدريجي نيروي حياتي است و حساب و كتاب و قدر و اندازه دارد.

۴۴ - فرق انشاء با خَلق و بدع و فطر، در پديد آوردن و تربيت و تكميل آنچه ساخته شده مي‌باشد. نوعي نشو و نما در شرايطي خاص كه محصول فرآيندي كمال آفرين است. « نَشْأ» پديد آمدن يا پديد آوردن تدريجي با تمرين و تربيت است (زخرف ۱۸)، و از اين رو قرآن دنيا و آخرت را انشاء ناميده است (واقعه ۶۲ و عنكبوت ۲۰).

۴۵ - «حرث» به كِشت و كاشتن گفته مي‌شود، نه تنها در زمين، بلكه در هر بستر و زمينه‌اي كه در آن كار و سرمايه و صرف وقت مي‌شود. مثل حرث دنيا و حرث آخرت (شوري ۲۰) و زنان در توليد فرزند (بقره ۲۲۳). تكرار و تناوب زمستان و بهار در طبيعت، مشهودترين برهان رستاخيز است كه در ادبيات عرفاني ما نيز به وفور آمده است. از جمله در مثنوي مولوي دفتر اول ابيات ۲۰۲۷ به بعد:
ايـن درختـاننـد همچون خـاكيـان
دسـتها بـر كنـدهاند از خاكــدان
سوی خلقان صد اشارت می‌كنند
وآنكه گوشاستش عبارت می‌كنند
بـــا زبــانِ سبــز و بـا دستِ دراز
از ضميــر خــاك می‌گـوينــد راز
در زمستانشان اگـرچه داد مـرگ
زنـدهشـان كـرد از بهار و داد برگ
هـر گلی كـاندر درون بـويـا بود
آن گـل از اســرار حـق گـويـا بود

۴۶ - «زرع» روياندن كشت است، كه به تدريج و در طول زمان صورت مي‌گيرد، برخلاف حرث (كشت دانه) كه در يك زمان انجام مي‌شود.

۴۷ - مشيّت خدا همان نظامات و قوانين اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود مي‌برد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ مي‌كنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس ميزان لياقت‌ها.

۴۸ - «حُطَام» از ريشة حطم (شكستن)، گياه كاملا خشكي است كه زير پا شكسته و ريز ريز مي‌شود.

۴۹ - فاكهه به ميوه و خوردني نشاط آور گفته مي‌شود. از ۱۹ مرتبه‌اي كه اين كلمه در قرآن آمده فقط همين يك مورد است كه در باب تفعّل آمده و مفهوم نوميدي و سلب خوشحالي دارد (والله اعلم).

۵۰ - «مُغْرَمُونَ» از غُرم، زياني است كه به مال و محصول انسان وارد مي‌شود، بدون آن كه خود شخص خطا و اشتباهي كرده باشد، مثل تصادف ماشين و امثالهم.

۵۱ - اين آيه عيناً در آية ۲۷ كهف نيز تكرار شده است با تفصيل بيشتري (در داستان باغداران بخيل) آن را شرح مي‌دهد.

۵۲ - «مُزْنِ» ابر سفيد آبداري است كه آمادة ريزش باشد. سيكل آب در طبيعت به مصداق: «آنچه از دريا به دريا مي‌رود، از همانجا كامد آنجا مي‌رود»، برهاني است از رستاخيز. پرتو خورشيد بر سينة اقيانوس‌ها، ذرات رطوبت را به بالا مي‌برد و با اختلاف حرارت و فشار نسبت به خشكي‌ها، جريان باد، تشكيل ابر و نزول باران پديد مي‌آيد و با آبياري و زنده شدن زمين مرده، آب‌ها حركتي معكوس به سوي دريا را در پيش مي‌گيرند.
ذرات رطوبت درياها، آنگاه عروج مي‌گيرند كه از تلخ و شوري آزاد و خالص شده باشند، صعود به آسمان معنويت نيز تنها با كلام طيّب و به نيروي بالا برنده عمل صالح امكان پذير مي‌شود: فاطر ۱۰- «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ».

۵۳ - با اينكه دو سيستم آب‌هاي شور و شيرين دائماً در هم تداخل مي‌كنند، آب درياها همواره تلخ و شور (اجاج) و آب چشمه‌ها و رودخانه‌ها همواره شيرين است. آب‌هاي شيرين از باران و ابرهاي حاصل از تبخير آب‌هاي شور و تلخ اقيانوس‌ها پديد مي‌آيند و ميلياردها سال است كه به درياها و اقيانوس‌ها مي‌ريزند، اما طبق مشيت الهي ماهيت هيچكدام تغيير نمي‌كند.

۵۴ - «تُورُونَ» از مصدر ايراء (آتش افروختن)، روشن كردن آتش به طرق مختلف است، حتي با برخورد سُم اسبان به سنگ (عاديات ۱ و ۲).
در آية ۸۰ سوره ياسين در پاسخ به منكراني كه زنده شدن استخوان پوسيده را محال مي‌دانستند، پس از اشاره به علم مطلق خداوند انشاء كنندة آن، مي‌گويد‌: همان كسي زنده‌اش مي‌كند كه از چوب تَر، آتش را پديد مي‌آورد: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ». اگر معاصرين پيامبر از نظر علمي نمي‌دانستند كه چگونه درختان در فرآيند فتوسنتز (Photosynthesis) انرژي خورشيدي را از طريق رنگ دانه‌هاي كلروفيل سبز، در فرآيند شيميايي جذب دي اكسيد كربن و توليد اكسيژن در خود انباشته مي‌سازند، استناد به برهان توليد آتش براي فهم رستاخيز، براي ما قابل فهم است و به آساني در مي‌يابيم كه چگونه عملكرد يك درخت، در عمر فرضاً صد ساله آن، در ميزان كربن انباشته شده‌اش آشكار گشته و همان انرژي كسب شده را عيناً پس مي‌دهد.

۵۵ - «تَذْكِرَه» يادآوري و بصيرت يافتن در برابر نسيان (فراموشي) است و همواره به آگاهي قلبي اشاره دارد. ممكن است در اينجا به معناي ديدن اطراف در پرتو نور آتش باشد (والله اعلم).

۵۶ - در معناي «مقوين» گفته‌اند: قَواء بيابان خالي است، و مقوين سرما زدگان يا گرسنگان در آنند كه با آتش خود و غذاي خود را گرم مي‌كنند. با توجه به ريشه كلمه مقوين، كه از قوي مي‌آيد، مي‌توان گفت آتش و انرژي حرارتي حاصل از آن در صنعت و زندگي روزمرة آدميان از ضروريات است و از اين نظر همه نيازمندان آن هستيم!

۵۷ - بروز استعدادهاي خدا داد هر موجودي در جهان هستي تسبيح او و كار حساب شده‌اي است كه بدون آن عيب و نقصي در جهان پديد مي‌آيد. همچون ساعتي كه حذف هر پيچ و دنده‌اي آنرا از دقّت مي‌اندازد.
«تسبيح» از «سباحه» به معناي شناوري و حرکت منظم در مسير و مداري معين مشتق شده است. وقتي قرآن تأکيد مي‌کند همه اجزاء هستي و هر آنچه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح مي‌کنند، جوش و خروش و جنبشي در طبيعت و ذرّات عالم را نشان مي‌دهد که به سوي هدفي متعالي و کمال آفرين جريان دارد. همچون کارخانه‌اي عظيم با هزاران کارگر و کارمند و مهندس و تکنيسين و مهارت‌هاي ديگر كه صبح تا شام کاري براي توليد مي‌کنند و هر يک از آنان وظيفه‌اي به عهده دارد كه رفع عيب و نقص و نارسايي از امور متنوع و پيچيدة کارخانه است.

۵۸ - «مواقع» جمع مكسر واقعه است، كه در آيه اول اين سوره (اذا وقعت الواقعه)، همچنين آيه ۱۵ سوره حاقه (فيومئذٍ وقعت الواقعه) به آن اشاره شده است. «وَقـَعَ» به معني ثبوت و سقوط است و مواقعون را (در آيه ۵۳ كهف) ساقط شوندگان ترجمه كرده‌اند. اما سقوط يك ستاره فروزان به كجاست؟ آيا جز به مركز خود، با غلبه نيروي جاذبه بر نيروي دافعه ناشي از فعل و انفعالات هسته‌اي؟
سقوط بر حسب مورد، مصاديق مختلفي پيدا مي‌كند، مثل وقوع (سقوط) آسمان به زمين (حج ۵۶)، به زمين سجده افتادن (حجر ۲۹)، سقوط در آتش دوزخ (كهف ۵۳)، وقوع عذاب، غضب خدا، بغض و عداوت و امثالهم.
از نظر فيزيك نجومي نيز مرگ ستاره‌هاي فروزان و فروپاشي آنان، سقوط ستاره به مركز ثقل خود (هستة ستاره) مي‌باشد كه موجب انقباض شديد و درهم فرورفتگي اتم‌هاي آن در فرآيند تراكمي و عكس‌العمل پوستة بيروني در انبساط فوق‌العاده مي‌شود. اتفاقاً سورة «نجم» (ستاره فروزان) نيز با اشاره به فرود و فروپاشي نجم معيني (خورشيد)، كه درخشش ناگهاني عظيمي خواهد داشت آغاز مي‌گردد «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ». هواي نفس نيز كه مفهوم سقوط نفساني دارد، بيان ديگري است از خافضه.

۵۹ - قرآن مصدر قرائت است. راه‌هاي ارتباط با آفريدگار متعدد است؛ كتابي كه بر پيامبر نازل گرديد، امكان ارتباط با خدا را از طريق خواندن فراهم كرده است. منظور از قرائت نيز تنها خواندن الفاظ كتاب نيست، بلكه خواندن آيات، به عنوان الفباي هستي، براي شناخت پيام منظور نويسنده جهان از آفرينش و نقش درست آفريده‌هاست.

۶۰ - اين حقيقت را آية ۹ سوره حجر «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» به بيان ديگري مورد تأكيد قرار داده است. حفظ قرآن عملا در صفحة ذهن حافظين و اوراق كاتبينِ گذشته ثبت و ضبط شده و به ما رسيده و امروز بيش از هر كتابي بعد از انجيل در دنيا منتشر شده است.

۶۱ - مي‌توان قرآن شناس و حافظ و مدرس آن شد، ولي به حقيقت آن جز با تزكيه و طهارت نفس نمي‌توان نائل گرديد.

۶۲ - تنزيل در باب تفعيل، نزول تدريجي قرآن در طول ۲۳ سال است. منظور از نازل شدن کتاب؛ در دسترس درک و فهم و هضم و جذب آدميان قرار گرفتن آن است. همچون رياضيات که براي دانش آموز ابتدايي ساده و نازل مي‌شود.

۶۳ - حديث به هر آنچه تازه و نو باشد گفته مي‌شود؛ چه قول، چه فعل. همچون حوادث كه اتفاقات تازه است. خواب را نيز که دائماً تکرار مي‌شود «احاديث» مي‌گويند. کافران، قرآن را سخناني قديمي و کهنه، که از زمان نوح و ابراهيم تکرار شده، تلقي مي‌کردند، ولي قرآن آن را پيام‌هاي همواره نو شونده (بر حسب درک و دانش تلاوت و تدبّر کننده) مي‌نامد. اين کتابي نيست که با يکبار خواندن، همچون قصه، تمام شود، معدني است که هر چه کنده و کاويده شود، گنج بيشتري عايد مي‌گردد. از ۲۸ باري که اين واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن در وصف اين کتاب است.

۶۴ - «مدهنون» با «دُهنْ» روغن هم ريشه است و مي‌دانيم روغنكاري در صنعت براي سهل و راحت كردن حركت چرخ دنده‌ها كاري معمول مي‌باشد. به تملق‌گويي هم براي خود شيريني مداهنه مي‌گويند. اما مداهنه درباره آيات خدا، جدي نبودن، سهل‌انگاري و به سادگي از انجام وظيفه شانه خالي كردن است.
در قرآن سه بار خطاب به بني‌اسرائيل آمده است: آنچه را به شما داديم (تورات) محكم بگيريد «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّه» (بقره ۶۳ و ۹۳، اعراف ۱۷۱)، و نيز مسلمانان را به «اعتصام» يعني چنگ زدن به ريسمان الهي فراخوانده است (آل‌عمران ۱۰۱ و ۱۰۳، بقره ۱۴۶ و ۱۷۵، حج ۷۸).

۶۵ - نگاه كنيد به ق ۱۶- «...وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».

۶۶ - معناي اصلي دين، جزا و کيفرِ نيک و بد اعمال است، سپس به نظامات و مقررات هر کشور که بر حسب آن شهروندان مورد داوري قرار مي‌گيرند، دين گفته مي‌شود. در اصطلاحِ قرآن، «دين الملک» قانون اساسي حكومتي است (يوسف ۷۶). نظام آموزشي مدارس و دانشگاه‌ها نيز كه بر اساس آن پاداش (كارنامه) و آيندة هر دانشجويي تعيين مي‌گردد، مثال ساده‌اي براي فهم معناي «دين» است. «مَدِينِينَ» اسم مفعول دين به معناي جزا داده شده است.

۶۷ - «رَوْح» (با فتحه) به راحتي و آسايش گفته مي‌شود، هم چنان كه يعقوب در جستجوي يوسف به فرزندانش گفت: يوسف ۸۷- «...وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ الله...» (زا رحمت خود مأيوس نشويد). رَوْح، يادآور ريحي (بادي) است كه بشارت باران رحمت مي‌آورد. اعراف ۵۷- «وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِه...».
اما «رَيْحَان» ظاهراً به لطافت و بوي گل گفته مي‌شود. رحمن ۱۲- «وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَان» (حبوبات داراي پوسته (محافظ) و گياهان خوشبو. به نظر مي‌رسد در جملة «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيم»، اولي مغفرت و رحمت خدا، دومي نسيم خوشبوي آمرزش و سومي شايستگي بهشت باشد (والله اعلم).
از سخنان امام علي(ع) در وصف «اهل‌الذكر» است كه: «يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُز» (با خدا خواندنشان نسيم دلنواز عفو و بخشش را استشمام مي‌كنند- نهج البلاغه خطبه ۲۲۲ /۲۱۳).

۶۸ - منظور همان «أَصْحَابُ الْمَشْأَمَه» و «أَصْحَابُ الشِّمَال» ذكر شده در آية ۹ و ۴۱ مي‌باشد.

۶۹ - از ۱۹ آيه‌اي كه كلمه «حَمِيم» (معرفه و نكره) در قرآن آمده است، ۱۴ آية آن به گونه استعاره و مجاز در وصف داغي آب دوزخ، و ۵ آيه ديگر در وصف دوست گرم و صميمي مي‌باشد (شعراء ۱۰۱، غافر ۱۸، فصلت ۳۴، حاقه ۳۵ و معراج ۱۰).

۷۰ - «صلي» ملازمت و يکي شدن با چيزي است که شخص با آن خو گرفته و از جنس آن شده باشد، کساني که در دنيا آتش به پا مي‌کنند و دل‌هايي را مي‌سوزانند، به همان آتشي در مي‌آيند که خود روشن کننده آن بوده‌اند. همچنانکه کشاورز به بوستاني در مي‌آيد که خود کاشته باشد و آنچه درو مي‌کند حاصل عمل خودش است.

۷۱ - سوره حاقه نيز عيناً با دو آية انتهايي اين سوره ختم مي‌شود: «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ». و تنها همين دو سوره است كه با تسبيح به حمد پروردگار عظيم ختم مي‌شود. گفته مي‌شود پس از نزول سوره واقعه در سال دوم بعثت و فرمان «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»، به توصية پيامبر مكرّم اسلام، مؤمنان به هنگام ركوع ذكر «سُبْحَانِ رَبّي العَظِيم وَ بِحَمْدِه» را تلاوت كردند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان