سوره حديد۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - هر آنچه در آسمانها و زمين است (با ايفاي نقش وجودي خويش) خدا را تسبيح ميكند
(گواه بيعيب و نقص بودن نظام پروردگارند) و اوست فرادستِ فرزانه.
۲ - فرمانروايي آسمانها و زمين از آنِ اوست؛ زنده ميكند و ميميراند؛ و اوست بر
هر كاري تواناست۲ (قدر و اندازه و نظم و حساب قرار داده است).
۳ - اوست اول و آخر و ظاهر و باطن۳ و اوست داناي به همه چيز.
۴ - اوست آن كه آسمانها و زمين را طي شش روز (دوران) آفريد؛۴ آنگاه بر
عرش (تدبير حيات) مستقر گشت؛۵ هر چه در زمين نفوذ كند (آب باران)۶
و هرچه از آن برآيد (گياهان، معادن و آتشفشانها)، و هر چه از آسمان فرو آيد (برف و
باران، شهاب سنگ و پرتوهاي كيهاني) و هرچه در آن بالا رود (بخار آب و گاز و...)،
همه را ميداند؛ و اوست با شما هر كجا كه باشيد، و خدا به آنچه ميكنيد، بيناست.
۵ - فرمانروايي آسمانها و زمين تنها به دست (قدرت و مديريت) اوست؛ و همه امور تنها
به خدا بازگردانده ميشود.
۶ - (با تغييرات تدريجي فصول) شب را به روز درميآورد و روز را به شب؛ و اوست آگاه
به اسرار سينهها.۷
۷ - به خدا و فرستادهاش ايمان آوريد و از آنچه شما را در (استفاده از) آن جانشين
(نسلهاي قبل) كرده است۸ (در راه حق) خرج كنيد؛ پس (بدانيد) كساني از
شما كه ايمان آورند و انفاق كنند، پاداشي بزرگ دارند.
۸ - (با چنين وعدهاي) در حالي كه فرستاده (خدا) شما را دعوت ميكند تا به ربّ
(صاحب اختيار) خود ايمان آوريد، چه ميشود شما را كه به خدا ايمان (خالص)
نميآوريد؟۹ حال آن كه اگر (به راستي) مؤمن بوده باشيد، (بايد بدانيد
خدا) از شما (به وسيلة عقل و فطرت) پيمان گرفته است.۱۰
۹ - اوست آن كه آياتي روشنگر۱۱ بر بندة خويش نازل ميكند تا شما را از
تاريكيها(ي جهل) به روشنايي (نور هدايت) در آورد؛۱۲ به راستي خدا بر
شما بسي رئوف و مهربان است.۱۳
۱۰ - (با وجود رأفت و رحمت او) شما را چه ميشود كه در راه خدا انفاق نميكنيد؟۱۴
حال آن كه ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست (او نيازي به انفاق شما ندارد). از
ميان شما كساني كه قبل از پيروزي (براي تدارك جهاد) انفاق و جهاد كردند، (با
پيوستگان بعدي) برابر نيستند؛ درجة آنها بسي بالاتر از كساني است كه پس از آن
(پيروزي) انفاق و جهاد كردند؛ و (با اين حال) خدا به همة آنها (به تناسب تلاششان)
وعده پاداشي نيكو داده است؛۱۵ و خدا از (جزييات) آنچه ميكنيد باخبر
است.
۱۱ - كيست كه (با انفاق خود) به خدا وامي نكو دهد تا براي او چندين برابرش كند و
پاداشي بزرگوارانه داشته باشد؟۱۶
۱۲ - (در آن ) روزي كه مردان و زنان مؤمن را ميبيني كه نورشان (آثار انفاق و
احسانشان) به پيشاپيش و سمت راستشان ميتابد،۱۷ (و به آنها خطاب
ميشود:) امروز بشارت است بر شما بوستانهايي كه جويباراني از زير آن جاري است،
جاودانه در آن خواهيد زيست، اين است همان كاميابي بزرگ.۱۸
۱۳ - روزي كه مردان و زنان منافق به مؤمنان گويند: به ما نظر كنيد تا از نورتان
روشني برگيريم؛۱۹ به آنها گفته شود: به پشت سرتان (زندگي دنيا كه هنگام
هدايت و نور بود) بازگرديد و نوري بجوييد؛۲۰ پس (در حقيقت) حصاري
ميانشان حايل شده۲۱ كه آن را دري است كه باطنش (درون قلعه ايمان) رحمت
است، و ظاهرش از جانب آن (رياكاريها)، عذاب!
۱۴ - (دو رويان) آنان (مؤمنين) را ندا ميدهند: مگر ما (در دنيا) با شما نبوديم؟
گويند: آري! ولي شما خود را به فتنه (نفاق و شرك) انداختيد۲۲ و منتظر
مانديد (ببينيد منافعتان كدام طرف تأمين ميشود)۲۳ و شك و ترديد داشتيد۲۴
و آرزوها۲۵ فريبتان داد، تا فرمان خدا (مرگ) فرا رسيد، و آن فريبكار
(شيطان يا دنياي فريبنده) شما را به (تصورات موهوم از) خدا فريفت.۲۶
۱۵ - امروز نه از شما (دو رويان) و نه از كساني كه كافر شدند، (براي رهايي از آثار
اعمالتان) هيچ عوضي پذيرفته نميشود؛۲۷ جايگاه شما آتش است كه ياور شما
همان است! و چه بد سرانجامي است.
۱ - سورة حديد در پنجمين سال هجرت در مدينه نازل شده
است. در اين سال غزوة خندق (جنگ احزاب)، كه بزرگترين ائتلاف يهود و مشركين عليه
مسلمانان به شمار ميرفت ، اتفاق افتاد و شهر مدينه قريب يك ماه در محاصرة دشمن
قرار گرفت. جنگ با يهوديان «بنيقريضه» نيز به دنبال همين نبرد انجام شد. از طرفي
پيامهاي اين سوره را ميتوان به عنوان مقدمهچيني و زمينهسازي وقايع سال بعد (ششم
هجري) تلقي كرد كه سنه «استئناس» (ريختن ترس) ناميده شده و مسلمانان در طول يك سال
حداقل ۴ غزوه و ۲۴ سريه را پشت سر گذاشتند (حدود يك سوم كل جنگهاي پيامبر). بيجهت
نيست اين سوره «حديد» (آهن) نام گرفته كه با آن ميتوان زره و سپر و شمشير و ساير
آلات جنگي ساخت و در معناي لغوي آن «حديد» تيزي و بُرندگي است كه در مورد زخم زبان
«سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِدَاد» (احزاب ۱۹) و تيزبيني «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ
حَدِيد» (ق ۲۲) به كار رفته است. حضرت داود(ع) نيز به فضل الهي به ذوب
آهن آگاهي يافته بود و زرههاي دقيق و حساب شدهاي ميساخت «...وَأَلَنَّا لَهُ
الْحَدِيدَ أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا
إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (سبا ۱۰ و ۱۱).
اما محور اين سوره، نه اصل جهاد، بلكه انفاق و صدقات براي تأمين هزينههاي دفاعي در
روزگاري است كه سازمان منظم ارتشي، سرباز وظيفه و كادر موظف به شكل امروزي وجود
نداشت و بودجه و خزانهاي هم براي تأمين مخارج جنگي در اختيار نبود. بنابراين بسيج
همگاني به هنگام خطر و شركت عموم مردم در تدارك آذوقه سپاه ضروري به شمار ميرفت.
چنين عملي را قرآن با عنوان «اِنفَاق فِي سَبِيلِ الله» معرفي كرده و هر كجا كلمة
انفاق با «سَبِيلِ الله» تركيب شده همين مفهوم را ميرساند. به اين ترتيب در اين
سوره تأكيد فراواني بر: انفاق، صدقات، قرضالحسنه، و از جهت منفي: بُخل، آرزوهاي
نفساني و بهرههاي دنيايي شده است.
شش آيه نخست اين سوره از مهمترين فرازهاي توحيدي قرآن است كه در فضيلت آن سخنان
نغزي از اهل بيت پيامبر(ص) نقل شده و جا دارد بسيار مورد تأمل و تدبّر تلاوت
كنندگان قرار گيرد. اين شش آيه شامل ۲۰ وصف از صفات ذات ذوالجلال و الاكرام خدا و
جلوههايي از افعال او در جهان هستي است كه با ۲۰ نام نيكو مزيّن گشته است (الله ۳
بار، عليم ۲ بار، عزيز، حكيم، قدير، اول، آخر، ظاهر، باطن، بصير و نيز ۷ بار «هو»
در اشاره به او). اين آيات و نيز دو آية انتهاي سوره حشر و سوره توحيد مهمترين
مباحث توحيد را تشكيل ميدهند.
اين شش آيه به طور خلاصه و اجمال به شش اصل توحيدي اشاره دارند: ۱- تسبيح همة
موجودات جهان براي خداوند فرادست فرزانه، ۲- حاكميت امر خدا در چرخة حيات و مرگ و
قدر و اندازة مترتب پديدهها، ۳- اول و آخر، ظاهر و باطن، و عليم بودن خدا بر همه
چيز، ۴- آفرينش جهان هستي در شش دوران و علم و بصيرت خدا بر حركات پديدهها، ۵-
حاكميت امر او در آسمانها و زمين و سير امور آنها، ۶- علم او بر تغييرات شبانه
روزي و جريان نور در طبيعت.
۲ - «قدير» از ريشة «قدر»، سازماندهي، اندازهگذاري و نظامبخشي است که پايه يا
محصول قدرت و توانايي ميباشد. جمله «اِنَّ الله/ اِنَّهُ/ اِنَّكَ/ وَهُوَ/ كَان
الله عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» كه ۳۵ بار در قرآن تكرار شده است، زمينههاي
متنوع قدر و اندازهگذاري پروردگار را نشان ميدهد.
در چند دهة اخير برخي از فيزيكدانان به نوعي تنظيم ظريف در جهان هستي (Fine Tuning
of Universe) پي برده و به اين نتيجه رسيدهاند كه پارامترهاي پيدايش جهان به گونة
شگفتآوري باهم هماهنگ شده و عالم نميتواند تصادفي به وجود آمده باشد. ميان
پارامترهاي ششگانه تعادل ويژهاي برقرار است كه رابطة آلفا با اين متغيّرها نسبت
۱/۱۳۷ ضريب تنظيم جهان ناميده شده است، به گونهاي كه اگر كوچكترين تغييري در
هركدام حاصل ميشد، جهان فعلي پديد نميآمد. اين شش عامل عبارتند از:
۱- قانون جاذبه و ضريب آن، ۲- نيروي هستهاي ضعيف، بار الكتريكي پروتون و نوترون و
فاصله الكترونها با هم، ۳- نيروي الكترومغناطيس، ۴- سرعت نور، ۵- عدد ثابت پلانك
در كوانتم، ۶- عدد پي.
علاوه بر آن، اگر در مشخصات «كربن» و پديدة «فتوسنتز» كوچكترين تغييري حاصل ميشد،
حيات در روي زمين پديد نميآمد.
قدير بودن خداوند نشانگر قدر و اندازه، حساب و هندسه و نظم و ميزاني است كه در جهان
قرار داده است.
«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزَان»
(الرحمان ۵ تا ۸).
۳ - كلمات ظاهر و باطن علاوه بر اين آيه، در ۵ آية ديگر قرآن آمدهاند؛ ۱) انعام
۱۵۱- زشتيهاي آشكار و پنهان (وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا
وَمَا بَطَنَ...)، ۲) لقمان ۲۰- نعمتهاي فراوان ظاهري و باطني (...وَأَسْبَغَ
عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً...)، ۳) اعراف ۳۳- حرمت زشتيهاي ظاهري
و باطني (قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا
بَطَنَ...)، ۴) انعام ۱۲۰- ترك زشتيهاي ظاهري و باطني (وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ
وَبَاطِنَهُ...)، ۵) حديد ۱۳- در امنيت بودن كساني كه باطن خود را اصلاح كرده باشند
و بيرون ماندن ظاهرنمايان (...بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَهُ وَظَاهِرُهُ مِنْ
قِبَلِهِ الْعَذَابُ).
توضيحات زير دربارة ظاهر و باطن بودن خداوند در كلام امام علي(ع) در
نهجالبلاغه آمده است:
« وَالظَّاهِرِ لا بِرُؤْيَهٍ وَالْبَاطِنِ لا بِلَطَافَهٍ» (خطبه ۱۵۲ بند ۳)؛ «
الظَّاهِرُ لا يُقَالُ مِمَّ وَالْبَاطِنُ لا يُقَالُ فِيمَ» (خطبه ۱۶۳ بند ۴)؛
«هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَعَظَمَتِهِ وَهُوَ الْبَاطِنُ لَهَا
بِعِلْمِهِ وَمَعْرِفَتِهِ» (خطبه ۱۸۶ بند ۲۲)؛ «الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ
تَدْبِيرِهِ لِلنَّاظِرِينَ وَالْبَاطِنِ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ
الْمُتَوَهِّمِينَ» (خطبه ۲۱۳ بند ۱)؛ «الْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّهٍ وَالْحَاضِرُ
لِكُلِّ سَرِيرَهٍ» (خطبه ۱۳۲ بند ۱).
۴ - آفرينش آسمانها و زمين در شش روز (دوران)، جمعاً در ۷ آيه قرآن مطرح شده است
(اعراف ۵۴، يونس ۳، هود ۷، فرقان ۵۹، سجده ۴، ق ۳۸، حديد ۴). اين آيات به آفرينش کل
جهان اشاره دارند.
برخي دانشمندان كيهانشناس اين شش دوران را به ترتيب زير بيان كردهاند: ۱- تورم
فضا (Inflation)، ۲- دوران آميختگي عناصر در حرارت فوقالعاده (Hot Soup). ۳-
انفجار بزرگ (Big Bang)، ۴- پيدايش ستارهها (Formation of Stars)، ۵- پيدايش عناصر
سنگينتر از هليم (Manufacturing Elements Heavier than Helium)، ۶- پيدايش و تكامل
منظومة شمسي و زمين (Formation and Evolution of Solar System and Earth).
۵ - اصطلاح «ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْش» كه ۶ بار در قرآن تكرار شده، تعبيري
است از به كمال رسيدن خلق و راهاندازي و كاركرد آن. مثل اتومبيل كه پس از ساخت و
خروج از كارخانه، راننده پشت فرمان قرار ميگيرد، يا مثل ميوه كه پس از رسيدن قابل
مصرف ميگردد. در قرآن سوار كشتي يا چارپايان شدن و مسلط گشتن و راندن آنان را با
همين اصطلاح بيان كرده است (زخرف ۱۳). چه بسا استواري بر عرش پس از طي شش دوران
طولاني بر زمين به گفتة زيست شناسان، پيدايش حيات در سواحل درياهاي اوليه بوده باشد
(والله اعلم).
۶ - « يَلِجُ» از ريشة «وَلَجَ»، به نفوذ تدريجي و آرام باران در زمين يا نفوذ نور
و تاريكي در يكديگر، در تناوب شب و روزي گفته ميشود. آية ۲ سوره سبا نيز در مورد
نفوذ آب و پنج آيه ديگر دربارة نفوذ نور و تاريكي آمده است (آلعمران ۷، حج ۶۱،
لقمان ۲۹، فاطر ۱۳ و حديد ۶).
۷ - اصطلاح صدر يا صدور، در تمامي ۴۴ موردي که (مستقل يا با ضمائر) در قرآن آمده،
معناي مجازي دارد و درست نيست آن را به قفسه سينه ظاهري نسبت داد. صدر انسان، همان
ظرفيت روحي اوست که به تعبير قرآن، تنگنظر يا وسعت نظر (ضيق صدر يا سِعِه صدر)
ميشود (انشراح ۱، حجر ۹۷ و موارد ديگر)، سينه است كه از تنگنظري شفا پيدا ميکند
(توبه ۱۴، يونس ۵۷)، و امراضي امثال: ترس (حشر ۱۳)، کِبر (غافر ۵۶)، نياز (حشر ۹)،
مخفي کاري (نمل ۷۴، غافر ۱۹ و...)، دشمني (اعراف ۴۳) و شيطان در آن نفوذ ميکند
(ناس ۵)، خدا سينهها را ميآزمايد (آلعمران ۱۵۴) و آيات خود را در آن وارد ميكند
(عنکبوت ۴۹) و.... در ضمن ۱۲ بار در قرآن بر عليم بودن خدا بر ذات سينهها تأکيد
شده است.
۸ - خلافت جانشيني است و خليفه به شخص جانشين گفته ميشود. به نسلهاي تازة هر امتي
نيز كه جانشين پدران و اجداد خود ميشوند، خليفه و به صورت جمع خُلفاء گفته ميشود،
گذشتگان را اسلاف (جمع سلف) و آيندگان را اخلاف مينامند.
۹ - مشركين، «الله» را به عنوان آفريدگار قبول داشتند ولي ربوبيّت، به معناي
سرپرستي و كارگزاري امور را سپرده شده به واسطهها ميدانستند و به شفاعت فرشتگان و
بُتها متوسل ميشدند.
۱۰ - «وثاق» بندي است كه به وسيلة آن بار را بر پشت مَركب ميبندند تا نيفتد، يا
ريسماني بر اسيران تا فرار نكنند. «مِيثَاق» در معناي مجازي، عهد و پيماني
دوطرفهاي است كه بايد آن را در تعهد گرفت و پاسداري كرد تا نقض نشود.
۱۱ - «بَيِّنَات» جمع «بَيِّنِه» (مؤنث مجازي بَيِّن)، به دلايل و آيات روشن و
آشكار گفته ميشود.
۱۲ - در اين آيه «نور» مفرد آمده و «ظلمات»، چون انواع و اقسام گمراهيها را شامل
ميشود، جمع آمده است. به سير تحول و جريان خروج از تاريكيها به سوي نور (و يا
برعكس) علاوه بر اين آيه، در سورهها و آيات: مائده ۱۵، ابراهيم ۱ و ۵، احزاب ۴۳،
بقره ۲۵۷، طلاق ۱۱ نيز اشاره شده است.
۱۳ - رؤف از نامهاي نيكوي خداست كه ۱۱ بار در قرآن تكرار شده است؛ ۱۰ بار صفت خدا،
يكبار صفت پيامبر اسلام (توبه ۱۲۸). اين نام عمدتاً (۹ بار) همراه رحيم آمده است.
رؤف و رحيم از نظر معنايي مشابه هستند، اما مفسّر «الميزان» رحمت را عام و رأفت را
مخصوص كسي دانسته كه مبتلا به گرفتاري است.
۱۴ - در اغلب آياتي كه «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ الله» در قرآن آمده است (بقره
۱۹۴، انفال ۶۰، محمد ۳۸، حديد ۱۰)، منظور از انفاق در روزگاري كه بودجة نظامي از
پيش مهيا شدهاي وجود نداشت، تدارك مالي جهاد براي تهية تجهيزات نظامي، مَركب و
مواد غذايي مجاهدان بوده است.
۱۵ - اغلب ما آدميان كساني را كه كوچكترين اختلافي با آنها داشته باشيم با تنگنظري
دفع و طرد ميكنيم و غيرخوديشان ميشماريم، اما پروردگار كريم در اين آيه و نيز
آية ۹۵ سوره نساء، كه بر عدم تساوي مجاهدينِ با جان و مال در راه خدا بر
محافظهكاران خانه نشين تأكيد كرده، به رغم اين تفاوتها، به گروه دوم نيز به دليل
آن كه مؤمن هستند و به جبهه دشمن نپيوستهاند وعدة نيكو داده است، البته به تناسب
تلاش و تعالي آنها.
۱۶ - صفت كريم ۴ بار به ربّ و نقش ربوبيّت خداوند نسبت داده شده است (نمل ۴۰، علق
۳، رحمن ۳۷ و ۷۸). كرامت پروردگار به انسان در زمينههاي زير تحقّق يافته است:
تعليم كاربرد قلم (علق ۳)، مسلط كردن آدمي بر خشكي و دريا (اسراء ۷۰)، احترام و
مقام و منزلت بخشيدن به انسان (فجر ۱۵)، نازل كردن كتابي كريم (واقعه ۷۷)، ارسال
رسولي كريم (حاقه ۴۰، تكوير ۱۹)،گماردن محافظيني كريم بر انسان (انفطار ۱۱)، مقام و
اجر و رزق كريم در آخرت (۱۲ بار)، آفرينش انواع گلها و گياهان كريم (لقمان ۱۰).
۱۷ - دويدن نور «يسعي نورهم»، همان تابش نور و روشن كردن است و تعبير «بين ايديهم»،
دلالت بر نشان دادن راه رشد و پيشرفت آينده (بين ايديهم) ميكند. جمله «بايمانهم»
نيز روشن كردن سمت راست را نشان ميدهد كه هم نماد خجستگي و راستي است، وهم نشاني
از اَيمان، يعني پايبندي به پيمانهاي الهي دارد. به دليل همين سوگندها و تعهدات
صادقانة آنان است كه راه آيندهشان نوراني شده است (والله اعلم).
۱۸ - فوز رسيدن به مقصد و مقصود مورد آرزو، پس از عبور از سختيهاست، از آنجايي كه
اين مقصد تابع اهداف پوينده است، نوع كاميابي متفاوت ميباشد.
۱۹ - «نَقْتَبِسْ» از ريشة «قَبَسَ» (شعلهاي از آتش برگرفتن)، در باب استفعال، طلب
كردن پرتوي از نور مؤمنان است.
۲۰ - از آنجايي كه نور، راه حركت و پيشرفت را روشن ميكند، در اين آيه به اعمال
نيكوكاران در دنيا نسبت داده شده است. در واقع نور عمل هر كسي آثار مثبت زندگي
اوست. پس از سورة نور كه كلمة «نور» ۷ بار در آن تكرار شده، سورة حديد با ۵ بار
تكرار بيشترين توجه و تمركز را روي اين كلمه دارد. در اين سوره كلمة نور در ارتباط
با «ايمان به خدا و رسول» و «انفاق» (يا صدقات و قرض الحسنه) مطرح شده است. روح و
جان مؤمن هنگامي نوراني ميشود كه به خدا و رسولش ايماني راستين داشته و براي
نيازمندان خرج كند. تنها در اين صورت ميتوان گفت از اسارت خودخواهي و دنياطلبي
خارج شده و مصالح عمومي را بر منافع خويش ترجيح داده است (نگاه كنيد به آيات ۷، ۸،
۱۰، ۱۱، ۱۸، ۱۹ و ۲۸ همين سوره).
۲۱ - حائل و حصار ميان مؤمنين و منافقين كه باطنش (درونش) رحمت، و ظاهرش عذاب است،
تمثيلي است از عملكرد منافقين كه با اكتفا به ظواهر ايماني باطناً وارد قلعه ايمان
نشدند. نماد قلعه اشاره به حريم و حدود و مرزهاي الهي است كه نبايد از آن عبور كرد.
مفهوم «درون و بيرون» را ميتوان با ويزاي ورود به يك كشور يا پذيرش ورود به يك
دانشگاه بهتر فهميد كه هر دو نيازمند شرايط و آمادگيهاي قبلي و احراز شايستگي
ميباشد. اكثر دانشگاههاي بزرگ جهان در و ديوار و نردة جداكنندهاي از شهر ندارند
و همگان ميتوانند در آن وارد شوند و حتي بعضاً در كلاس هم بنشينند! ولي بدون
اطلاعات لازم علمي نه چيزي ميفهمند و نه ميتوانند مدركي كسب كنند. آنها گرچه به
ظاهر در دانشگاه آمدهاند، ولي عملاً بيرون آن قرار دارند. چنين است تفاوت مؤمن با
منافق در مدرسة ايمان. عارفان ما در اين باب سخنها گفتهاند. از جمله:
عراقي: به طواف كعبه رفتم به حرم رَهَم ندادند
كه تو در «برون» چه كردي كه «درون» خانه آيي!
اقبال: ز«برون» درگذشتم ز«درون» خانه گفتم
سخن نگفتهاي را چه قلندرانه گفتم
مولوي: عاشقـاني كه «درون» خانـهانـد
شمـع روي يـار را پـروانـهانـد
سخن مولوي در نقش دو جانبة هدايتگر و گمراه كننده قرآن نيز ناشي از تفاوت قشري
مسلكي و ظاهربينيهاي «بيروني» و عمل كردن به باطن آن است:
زانكه زين قرآن بسي گمره شدند
زان رسن قومي درون چَه شدند
مر رسن را نيست جرمي اي عنود
چون تو را سوداي سر بالا نبـود
۲۲ - اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و نقره در آتش براي خالص شدن از آميختگيها و
تيرگيهاست و به طور مجازي در مورد مشکلات و مصيبتهاي زندگي، که همچون کوره آتش
آدمي را آبديده ميکند، به کار ميرود. ر ک به کتاب «پژوهشي در قرآن» ج ۴ ص ۴۴ تا
۸۲.
۲۳ - «تَرَبَّصْتُمْ» از ريشة «رَبْص» (انتظار)، با «يَنْتَظِرُون» و
«يَتَرَقِّبُون» (مراقب بودن) از نظر معنايي نزديك است؛ با اين تفاوت كه در كلمة
انتظار عمدتاً آيندهاي روشن به همراه اميد مورد نظر است و در تَرَبَّص نوعي
بدخواهي يا پذيرش نوعي تكليف (بقره ۲۲۶، ۲۲۸ و ۲۳۴). مشتقات اين كلمه ۱۷ بار و
همواره در باب تفعّل در قرآن آمده است.
۲۴ - «اِرْتَبْتُمْ» از ريشة «رَيب» (شک)، در باب افتعال، استعداد و آمادگي را
ميرساند (مثل: اشتعال- شعله ور شدن) منظور اين است که ايمان آنها ثباتي ندارد و
کاملا در معرض تغيير ميباشد، بنابراين مرتب بين ايمان و کفر (همچون پاندول) در
تردّد و رفت و آمد هستند.
اين احوال يادآور تعارض هُدي با هَوي و تقوي با فجور است كه مولوي تحت عنوان چالش
عقل و نفس يا جان و تن در قصة معروف ليلي و مجنون آورده است (دفتر چهارم مثنوي
ابيات ۱۵۳۴ تا ۱۵۶۲):
جـان گشـاده سـوي بـالا بالهـا
در زده تـن در زمين چنگالها
تا تو با من باشي اي مرده وطن
پس ز ليـلي دور مانـَد جانِ من
روزگارم رفت زينگون حالها
همچون تيه و قومِ موسي سالها
۲۵ - «أَمَانِي»، از ريشه «مَني»، به گفته لغت شناسان، تقدير و اندازهگيري است.
نطفه انسان را از آن جهت «مني» گويند که پروردگار عليم در کروموزومها و ژنها
اندازه و نظم شگفتآوري تقدير کرده است. مرگ نيز از آنجايي که مخلوق خدا (سوره ملک
آيه ۲) و مقدّر اوست، «منيه» ناميده شده است. آرزو کردن را هم که تنظيم تصوراتي در
ذهن و سامان دادن خيالاتي در دل است، «تمنّي» گفتهاند (آلعمران ۱۸۳).
۲۶ - در اين آيه دو منشاء براي فريب انسان معرفي شده است، يکي زندگي دنيا و ديگري
«غَرُور»، يعني فريبنده؛ اعم از شيطان، گمراهان، جاه و مقام، و هواي نفس. زندگي
دنيا جنبه فاعلي ندارد و فقط جلوهگري ميکند، اما غَرور به دعوت و تبليغ و تزيين و
تحريک ميپردازد. آية ۳۳ سوره لقمان نيز مشابه همين آيه است «...إِنَّ وَعْدَ اللهِ
حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاهُ الدُّنْيَا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ
الْغَرُورُ».
۲۷ - « فِدْيَه» و فداء، نوعي عوض دادن در مقابل چيزي است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان