سوره مجادله۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - خدا سخن آن زن را كه دربارة همسرش با تو مجادله۲ و (از ناسازگاري و بدرفتاري او) به خدا شكايت مي‌كرد شنيد. و خدا گفتگوي دوجانبة۳ شما را مي‌شنود؛ مسلماً خدا بس شنوا و بيناست.

۲ - آن كساني از شما كه همسران خود را (با دستاويز قرار دادن سنتي از دوران جاهليت براي طلاق) مادر خطاب مي‌كنند۴ (بدانند) هرگز آنان مادرانشان نيستند! مادرانشان كساني‌اند كه آنها را زاييده‌اند و مسلماً سخني نكوهيده و ناحق به زبان مي‌آورند؛۵ و (اگر از كار خويش پشيمان شده و برگردند) مسلماً خدا بس درگذرنده و بخشنده است.۶

۳ - كساني كه (با زبان آوردن چنين لفظي) به زنان خود پشت مي‌كنند و سپس از آنچه گفته‌اند برمي‌گردند، قبل از آنكه با زنان‌شان تماس (زناشويي) پيدا كنند، بايد برده‌اي را آزاد كنند.۷ اين (راهكاري) است كه بدان اندرز داده مي‌شويد و (بدانيد) خدا از (جزييات) كارهايي كه مي‌كنيد با خبر است.

۴ - پس اگر كسي (برده‌اي براي آزاد كردن) نيابد، بايد قبل از آميزش (مجدد با همسر خود) دو ماه پي در پي روزه بگيرد، حال اگر كسي توان (روزه گرفتن) نداشت. شصت مسكين را سير كند.۸ اين (دستور) به اين منظور است تا به خداوند و رسولش (واقعاً و عملاً) ايمان بياوريد. اين حدود (مرزها و نظامات) خداست و براي منكران (ناديده انگاران و نقض‌كنندگان آن) مجازاتي دردناك است.۹

۵ - بي‌ترديد كساني (مسلمانان بي‌اخلاقي) كه در برابر خدا و فرستاده‌اش (با نقض اين احكام عملا) مخالفت (موضعگيري و عبور از مرز) مي‌كنند،۱۰ همانند پيشينيان خود خوار و ذليل خواهند شد.۱۱ و (ما از اين رو) آيات روشنگري نازل كرديم (تا اتمام حجت كرده باشيم) و براي انكاركنندگان (اين مقررات) مجازاتي ذلّت‌بار است.

۶ - روزي كه خدا همگي آنها را برانگيزد، آنگاه به آنچه كرده‌اند، كه خدا حسابش را نگه داشته،۱۲ (اما) خود از خاطر برده‌اند، آگاهشان خواهد كرد، و خدا بر همه چيز شاهد (ناظر) است.

۷ - آيا نمي‌بيني (متوجه نيستي) كه بي‌گمان خدا هرچه را در آسمان‌ها و زمين است مي‌داند، (به گونه‌اي كه) هيچ گفتگوي درِگوشي سه نفره نيست، مگر آنكه چهارمي آنهاست. نه پنج نفري كه ششمي آنهاست! و نه كمتر و نه بيش از آن، هر كجا باشند با آنهاست. سپس روز قيامت آنان را به آنچه (در مدت عمر) مي‌كردند خبر خواهد داد. مسلماً خدا بر همه چيز آگاه است.

۸ - آيا به كساني كه از سخنان درگوشي (در مجامع عمومي) نهي شده‌اند توجه نكرده‌اي كه (چگونه) پس از آن به آنچه نهي شده‌اند برمي‌گردند و با گناه۱۳ (با خودخواهي و تنگ‌نظري) و دشمني۱۴ و نافرماني از رسول نجوا مي‌كنند، و (با اينحال با دورويي تمام) وقتي نزد تو مي‌آيند به‌گونه‌اي (غلوآميز) سلام و ستايش‌ات مي‌كنند۱۵ كه خدا هم چنان ستايشي (بدان گونه) از تو نكرده است. و در دلشان مي‌گويند (اگر او به راستي پيامبر خداست) پس چرا خدا ما را به خاطر آنچه (در انكار و استهزاي او) مي‌گوييم مجازات نمي‌كند؟ دوزخي كه به آن درمي‌آيند براي (كيفر) آنها كافي است كه بد سرانجامي است.

۹ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هرگاه (بنا به ضرورتي خواستيد در جمعي با كسي) خصوصي صحبت كنيد، پس (مبادا) بر مبناي گناه (خودخواهي) و دشمني و نافرماني از رسول باشد، و (شايسته است) گفتگوي خصوصي‌تان بر مبناي نيكوكاري۱۶ و پرواي الهي باشد و (شايسته است) پرواي خدايي را داشته باشيد كه به سوي او گرد آورده مي‌شويد.

۱۰ - جز اين نيست كه (انگيزه) نجوا(هاي خودخواهانه عليه ديگري) از شيطان است تا مؤمنان (در مجلس) را آزرده سازد، هر چند (اگر مؤمن واقعي باشند شيطان) به هيچ وجه زيان‌رسان به آنها نتواند بود، مگر به اذن (طبق نظامات) خدا.۱۷ پس مؤمنان فقط بايد به خدا توكل كنند.

۱۱ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هرگاه از شما خواستند كه در مجالس (عمومي) جاي (براي تازه واردان) بگشاييد،۱۸ پس (بي‌درنگ و تعلّل) جاي بگشاييد تا خدا هم (گِرة امورتان را) براي شما بگشايد. و هر گاه گفتند برخيزيد:۱۹ پس (بي‌درنگ) برخيزيد (و مجلس را ترك كنيد)، خدا (مقام) مؤمنين و دانشمندان شما را به درجاتي بلند مي‌سازد۲۰ و خدا از (جزييات) آنچه مي‌كنيد باخبر است.

۱۲ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هر گاه خواستيد با رسول (خدا) خصوصي صحبت كنيد، پس (شايسته است) پيش از آن (در راه خدا) صدقه‌اي بدهيد،۲۱ اين كار براي شما بهتر و پاك‌تر است، اگر هم چيزي (در بساط خود) نيافتيد، پس (نگران نباشيد) مسلماً خدا آمرزنده مهربان است.

۱۳ - آيا از اين كه پيش از مذاكرات خصوصي صدقه دهيد نگران شديد؟ پس حالا كه (اين كار را) نمي‌كنيد و خدا هم بر شما بخشيده، پس (به جبران‌اش) نماز به پا داريد و زكات بپردازيد و از خدا و رسولش اطاعت كنيد، و (بدانيد) خدا از (جزييات) آنچه مي‌كنيد كاملا خبر دارد.۲۲

۱۴ - آيا به آنهايي كه گروهي را به دوستي گرفتند كه خدا بر آنها خشم آورده،۲۳ هيچ توجه كرده‌اي؟ آنها (منافقان) نه از شما هستند و نه از آنان (يهوديان! به هر دو طرف دروغ مي‌گويند). آنها دانسته سوگند دروغ مي‌خورند.

۱۵ - خدا عذاب سختي براي آنان آماده كرده است؛۲۴ كاري كه آنها (يكسره) مي‌كنند به راستي زشت است.

۱۶ - آنها پيمان‌هاي خود۲۵ (اسلام آوردن ظاهري‌شان) را سپري قرار داده‌اند، پس (با اين رياكاري است كه) مؤمنين را از حق باز مي‌دارند.۲۶ از اين روي عذابي ذلّت‌بار (در انتظار) دارند.

۱۷ - (اما) هرگز اموال و فرزندانشان (كه آنها را پشتوانه خود مي‌پندارند) در برابر (عذاب) خدا سودي به حال‌شان نخواهد داشت، آنها دوزخي‌اند و در آن جاودانه خواهند ماند.

۱۸ - روزي كه خدا همه آنها را بر انگيزد، براي خدا نيز سوگند (به دورغ) ياد مي‌كنند، همانگونه كه (امروز) براي شما سوگند ياد مي‌كنند و مي‌پندارند كه بر چيزي هستند (بر قدرتي تكيه دارند)، بدانيد كه آنها (منافقان) همان دروغ پردازانند.

۱۹ - شيطان بر آنها مسلط شده۲۷ و به اين ترتيب ياد خدا را از دل‌شان برده است. آنها حزب شيطان‌اند، آگاه باشيد كه حزب شيطان۲۸ همان زيان‌كارانند.

۲۰ - كساني كه در برابر (احكام) خدا و رسولش مخالفت (مرزبندي و موضعگيري) مي‌كنند در زمره ذليل‌ترين افرادند.۲۹

۲۱ - خدا (چنين) مقرّر داشته كه من و فرستادگانم قطعاً پيروز خواهيم بود. مسلماً خدا نيرومندِ شكست ناپذير است.

۲۲ - هيچ قومي را كه (واقعاً) به خدا و آخرت ايمان داشته باشند نخواهي يافت كه با كساني (دوستي مي‌كنند) كه با خدا و فرستاده‌اش در حال ستيزه هستند، هر چند از پدران، فرزندان، برادران و خويشانشان باشند. خدا در دل آنان ايمان را تثبيت كرده و با روحي از جانب خويش نيرومندشان ساخته است.۳۰ و (در آخرت نيز) در بوستان‌هايي كه از زير آن نهرها جاري است، آنها را براي هميشه داخل خواهد كرد. خدا از آنها راضي است و آنها (نيز) از خدا راضي‌اند.۳۱ اينها حزب خدا هستند، بدانيد كه حزب خدا همان رستگارانند.


۱ - سورة مجادله حدود يكسال قبل از رحلت پيامبر(ص) (سال ۹ هجري) در مدينه نازل شده و حاوي يك سلسله دستوارت اخلاقي است. از اين رو خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» در اين سوره، همانند سورة اخلاقي حجرات، بارها تكرار شده و ناديده گرفتن اين توصيه‌ها را، كه «آيات بيّنات» ناميده «كفر» (حق‌پوشي) شمرده است. توجه به شأن و سال نزول اين سوره براي فهم بهتر آيات آن بسيار مهم است؛ در ساليان انتهايي هجرت پيامبر(ص) به مدينه اكثريت قبايل شبه جزيره عربستان به دنبال اسلام آوردن رؤساي قبايل خود، و يا مستقلاً، اسلام آورده بودند، اما ميان چنين اسلامي با اسلام مهاجرين و انصار، اصحاب بدر و اُحُد، كه در دوران سختي اسلام آورده بودند، فرقي بسيار وجود داشت به طوري كه در محك قرآني، ميزان صبر و مقاومت آنان در مقايسه با كافران، از نسبت يك به ده، به يك به دو تنزّل كرده بود (انفال ۶۵ و ۶۶).
«صبر» همان استقامتِ نفس در برابر انگيزه‌هاي «خودخواهانه» است كه ايثار جان و مال در راه حق مهمترين آن‌ها محسوب مي‌شود، اما خودخواهي در زندگي اجتماعي نمونه‌هاي گسترده‌اي پيدا مي‌كند كه در اين سوره در يك طبقه‌بندي پنجگانه، به ترتيب گسترش موضوع، به شرح آن پرداخته است: ۱- خودخواهي در مناسبات زن و شوهر، ۲- نجواي سه نفره يا بيشتر به انگيزه‌هاي خودخواهانه در جمع مؤمنين، ۳- اختصاص دادن مكان و موقعيت بيشتر و بهتر براي «خود» در مجالس عمومي، ۴- نزديك شدن فرصت طلبانه به رهبر جامعه براي خودنمايي و امتياز جويي، ۵- ارتباط پنهاني برقرار كردن با دشمنان براي تضمين آينده خود در صورت پيروزي آنان.
از آنجايي كه هشدارهاي اخلاقي به انواع خودخواهي‌هاي اجتماعي از فراموشي خدا ناشي مي‌شود، در اين سوره نام جلاله «الله» ۴۰ بار (عدد كامل) در ۲۲ آيه تكرار شده است (فقط ۴ بار در آية اول و ۵ بار در آيه آخر) كه همچون سوره طلاق، تمركز بيشتري از ديگر سوره‌ها نسبت به اين امر را نشان مي‌دهد. علاوه بر آن، نام‌هاي نيكوي الهي در ارتباط با عملكرد انسان، همچون خبير (سه بار)، عليم، شهيد، سميع، بصير، عفّو، غفور و رحيم در اين سوره جلوه مي‌كند. شاخص‌ترين كلمه اين سوره كه ۱۰ بار تكرار شده و به تنهايي بيش از مجموع سوره‌هاي ديگر مي‌باشد، «نجوا» است كه توهين و تعرّضي به اُمت مَحرم و همراز يكديگر تلقي مي‌شود.

۲ - معناي اصلي جدال، محکم کردن و تابيدن نخ و ريسمان است و در مجادله ميان انسان‌ها، گويي طرفين دعوا با بحث و گفتگوي خصمانه تلاش مي‌کنند گِره اعتقادات خود را محکم‌تر و پيوستگي نظريات طرف مقابل را سُست‌تر كنند و همچون دو کُشتي‌گير، يكديگر را مغلوب نمايند. اين واژه ۲۹ بار در قرآن آمده و از ويژگي‌هاي مختص آدمي است که نه تنها از جسم و جان، بلکه از حيثيت و آبرو و آرمان‌هاي، حتي باطل، خويش به سختي دفاع مي‌کند.

۳ - محاوره از ريشة «حور»، هم‌ريشه با مِحْوَر، در باب تفاعل، دلالت بر نوعي گردش كلام و تبادل سخن ميان دو نفر مي‌كند.

۴ - در روزگار جاهليت چنين رسم بود كه اگر مردي به زن خود مي‌گفت: «اَنْتِ كَظَهرِ اُمّي» (تو همچون پشت مادرم هستي= ما از يك پُشتيم) او را بر خود حرام كرده بود. اين رسم، كه هنگام عصبانيت بر زبان جاري مي‌گشت، «ظهار» ناميده مي‌شد. اين موضوع در آية ۴ سوره احزاب نيز مطرح شده است.

۵ - معناي «زور» در زبان عربي، با آنچه ما فارسي‌زبان‌ها مي‌فهميم تفاوت دارد؛ از ۶ باري که اين کلمه با مشتقاتش در قرآن آمده است، نوعي قصد و تمايل به انحراف از خط تعادل ديده مي‌شود که معمولا در کلام و داوري ناحق رخ مي‌دهد (مجادله ۲ و حج ۳۰). اتفاقاً آيه ۴ سوره فرقان نيز ادّعاي منکران را، در ساختگي بودن قرآن به کمک بيگانگان، «زور» ناميده است. «قول‌الزور» با زورگويي فارسي، که تداعي كنندة قدرت است، تفاوت دارد و معناي حرف مفت و بي‌ارزش مي‌دهد.

۶ - عفو، همان گذشت و صرفنظر کردن است که چشم پوشي از گناه تلقي مي‌شود، اما در مواردي معناي گذشت بزرگوارانه مي‌دهد (مثل گذشت از مهريه- بقره ۲۳۷)، ناديده گرفتن و به فراموشي سپردن يک امر، چه بسا امور و تجربيات ديگر زندگي، را که بايد از آنها عبرت گرفته شود و در حافظه‌ها بماند نيز شامل شود.

۷ - در قرآن در موارد متعددي جريمة عدم خويشتن‌داري را برده آزاد كردن مقرّر كرده است. آيا مكتبي كه به هر بهانه‌اي در صدد لغو تدريجي و عملي اين رسم است، مي‌تواند مؤيد برده‌داري باشد!؟ در ضمن برده‌هاي آن روزگار، اسراي جنگي بودند، نه نيروي كار ربوده شده از كشورهاي ديگر. آيا جوامع غربي كه ميليون‌ها جوان از كشورهاي آفريقايي را با واسطه‌هايي مي‌ربودند، حاضر مي‌شدند به هيچ قيمتي آنان يا حتي فرزندان‌شان را آزاد كنند؟

۸ - همه اين به ظاهر جريمه‌ها براي تقويت اراده، تمرين تقوي و تسلط بر زبان است كه سخني نسنجيده بر زبان رانده نشود و همسري آزرده و دل‌شكسته نگردد. ظاهراً هزينة طعام دادن ۶۰ نفر بايد معادل آزاد كردن يك بنده در آن روزگار بوده باشد. البته معادل كفارة ۶۰ روز (دو ماه) روزه پياپي هم مي‌باشد.

۹ - منظور از عنوان «كافرين» در اين آيه و آيه بعدي، مشركين منكر اسلام نيست. در اينجا معناي اصلي «كفر»، يعني حق‌پوشي و نديده گرفتن آن، مورد نظر مي‌باشد. هر مسلماني نيز اگر احكام خالق خود را نديده بگيرد، مرتكب كفر، يعني انكار عملي حق شده (هر چند زباناً ادعاي ايمان كرده باشد). عذاب همان محروميت از نعمت و درد محروميت است كه برحسب نوع گناه، صفات: اليم، مُهين، شديد و غيره پيدا مي‌كند.

۱۰ - كلمة «يُحَادُّون» در«يُحَادُّونَ اللهَ وَرَسُولَهُ»، از ريشة «حَدْ» به معناي مرز و محدوده است. مُحادّه نوعي عبور از مرز و ناديده گرفتن محدوده و مقررات است. مسلمانِ زباني كه پايبند احكام اخلاقي نباشد، گويي حساب خود را با خدا جدا و با او مرزبندي كرده است.

۱۱ - «كُبِتَ» خوار و ذليل كردن دشمن است. اين كلمه در آية ۱۲۷ سورة آل‌عمران نيز آمده است.

۱۲ - «حصا»، به شمارش آوردن كامل است. چنان كه فرمود: اگر نعمت‌هاي خدا را به شمارش آوريد نمي‌توانيد آن را به انتها برسانيد: «...وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوهَا...» (ابراهيم ۳۴ و نحل ۱۸). احصاء، دانستن و فهم حساب است، نه فقط شمارش عددي آن. خداوند بر هر چيزي احاطه و بر عدد آن آگاهي دارد (جن ۲۸)، و همه چيز را در «امام مبين» (آنچه آشكارا در مقابل است) احصاء كرده است (يس ۱۲).

۱۳ - اغلب مترجمين واژه «اثم» را معادل گناه گرفته‌اند. ذنب، جور و حوب و... را هم گناه ترجمه مي‌كنند، در حالي‌كه هر كدام از اين واژه‌ها معناي ويژه خود را دارند. «اثم» دلالت بر تنگ‌نظري، خودخواهي و محدوديت ديد آدمي مي‌كند و به گناهاني بيشتر اطلاق مي‌گردد كه چنين حالتي در آن‌ها آشكارتر است. مثل زنا، ربا، كم فروشي، كتمان شهادت و امثالهم. نسيان نيز به فراموشي سپردن و ناديده گرفتن حقيقتي است كه شخص از آن آگاهي دارد.

۱۴ - «عدوان» هم‌ريشه با عداوت، دشمني و خصومتي است كه موجب بي‌عدالتي و تجاوز به حقوق ديگران مي‌گردد. وقتي خوي خودپرستي (اثم) بر كسي حاكم شد، او را به دشمني با ديگران و تجاوز به حقوقش وا مي‌دارد (عدوان).

۱۵ - «تحيّت» از حيات مي‌آيد و مفهوم زنده باد گفتن و دعاي بقاي عمر و عزّت براي ديگران دارد.

۱۶ - «بِرّ»، به نيكي سرشار و بلند نظري و دريادلي گفته مي‌شود (همان‌طور كه «بَر» به دشت وسيع، و« بُر» به گندم پر خير و بركت گفته مي‌شود). «اثم» مخالف آن، تنگ نظري، خودخواهي و بدكرداري است.

۱۷ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه مي‌کنند، اما هر اجازه‌اي دو طرف دارد؛ آن که اجازه مي‌گيرد و آن که اجازه مي‌دهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن خدا همان نظاماتي است که در جهان مقرّر داشته و چراغ راهنمايي است که وقتي راننده به آن مي‌رسد، سبز مي‌شود و اذن عبور مي‌دهد. به تعبير قرآن، هر زمين پاکي به اذن پروردگارش نبات خود را مي‌روياند (اعراف ۵۸). نور و گرماي خورشيد و باران و هواي پاک، به اذن خدا عمل مي‌كنند، اگر خاک آلوده نباشد، اذن رشد مي‌گيرد و استعدادهاي درون خود را آشکار مي‌سازد. مشروط كردن اطاعت از رسول به «اذن الله» بر آمادگي و تمايل قلبي اطاعت كننده دلالت مي‌كند.

۱۸ - كلمه «فسيح» كه تنها سه بار در قرآن و تنها در اين سوره آمده، مقابل تنگي (ضيق) است و فراخي و گشادگي و وسعت را مي‌رساند. منظور اين است كه فضاي بيشتري از اماكن عمومي، كه متعلق به همة مردم است، با زودتر رفتن و جا گرفتن براي خود قائل نشويد و احساس مالكيت نكنيد.

۱۹ - «فَانْشُزُوا» از نَشْز (مكان بلند)، فرماني براي از جا برخاستن است، زنده شدن مردگان را نيز، به اعتبار برخاستن از خاك، و نشوز مرد يا زن (بر يكديگر) را، به اعتبار قد علم كردن و قدرت‌نمايي، نشوز مي‌گويند (نساء ۳۴ و ۱۲۸).

۲۰ - اين تذكر نشان مي‌دهد منظور از مجالس، تنها مجالس وعظ و خطابة ديني در مساجد و حسينه‌ها نيست، بلكه شامل مكان‌هاي علمي نيز مي‌شود. از جمله مراكز تجمع عظيمي (Convention Centers) كه هرسال ده‌ها هزار نفر را در موضوعات متنوع علمي در خود جاي مي‌دهد و همزمان در ده‌ها سالن در زمينه‌هاي مختلف بحث و گفتگو مي‌شود. شركت كنندگان در اين مجامع علمي كه هزاران مقالة تحقيقي (Papers) ارائه مي‌دهند، مصداق همان «يَرْفَعِ الله» مي‌باشد كه آثار آن را در ابعاد مختلف مشاهده مي‌كنيم.

۲۱ - انفاق و احسان و صدقات تماماً يكي هستند، ولي از زواياي مختلف؛ انفاق، پست و بلندي‌هاي مالي طبقات جامعه را صاف و ثروت را متعادل مي‌سازد. احسان، زيبايي عمل در نيكويي به ديگران است، و صدقه، شرط صداقت ايمان در بذل و بخشش به شمار مي‌رود.

۲۲ - مشتقات واژة «خبر» ۵۲ بار در قرآن آمده که ۴۵ بار آن نام نيکوي خبير (معرفه يا نکره) است. خبير کسي است که از تمام جزئيات باخبر است. اصطلاح خِبره بودن در برخي تخصص‌ها از همين روي معمول شده است. نام نيکوي خبير بيش از همه با صفات: لطيف (۵ بار)، حکيم (۴ بار)، عليم (۴ بار)، و بصير (۳ بار) ترکيب شده است که نشان مي‌دهد خبر داشتن مطلق خدا ناشي از توجه به جزئيات نا‌ديدني (معناي لطيف)، حکمت، علم، و بصير بودن است.

۲۳ - مراد از غضب خدا، صفت فعلي او و عقوبتي است كه در نظام كيفري‌اش براي ظلم و ستم قرار داده است (همچون اثر كشندگي در سم و سوزش در آتش). آدميان زماني خشم مي‌گيرند و عكس‌العمل نشان مي‌دهند كه رفتاري را خلاف رضايت خود ببينند، قوانيني كه خداوند در جهان و در عالم انسانها قرار داده است چنين عكس‌العملي را نشان مي‌دهند: طه ۸۱- «...وَلا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي....» طغيان نكنيد كه خشم من بر شما گشوده خواهد شد...). واژة غضب در قرآن يكبار دربارة قوم عاد، و ۱۰ بار (عدد تمام) دربارة بني‌اسرائيل (يهوديان)، به دليل طغيان و عهدشكني‌هاي آن قوم به كار رفته است. در اينجا با توجه به سياق آيات منظور منافقين‌اند.

۲۴ - آماده کردن آتش سوزان براي منکران قيامت، همچون قرار دادن اثر کشندگي براي سَم و مقدّر کردن سکته و سرطان و بيماري‌هاي ديگر براي کساني که مراقب تغذيه و بهداشت و سلامت زندگي خود و داراي تحرک کافي نيستند، نتيجه طبيعي و عواقب آينده‌سوز ظلم و ستم منکران است.

۲۵ - «أَيْمَانَ»، جمع يمين (دست يا طرف راست) است. گويا در روزگاري که مردم سواد امضاي قرارداد را نداشتند، اعراب با فشردن دست راست با يکديگر پيمان مي‌بستند و پاي حرف و قول خود ايستادن را نشانة مروّت مي‌شمردند، از اين جهت عهد و پيمان به گونه‌اي مجازي «أَيْمَانَ» نام گرفته است. چند وجهي بودن اين کلمه باعث شده است که در برخي موارد معناي دست راست و قدرت مي‌دهد، در مواردي معناي سوگند زباني و بالاخره در مواردي معناي پيماني که شخص با خدا مي‌بندد (مثل: بقره ۲۲۵)، يا تعهدي مي‌كند که پايبندي به آن در برابر خدا و خلق مسئوليت‌آور است.

۲۶ - «صَدَّ» از ريشة «صَدَدَ»، بيشتر به معناي مانع شدن و برگرداندن ديگران از راه و هدفي است كه در پيش گرفته‌اند و نوعي تجاوز به آزادي و حق انتخاب دين و آيين مردم محسوب مي‌شود. اين فعل به صورت لازم و متعددي (هر دو) در قرآن آمده است.

۲۷ - « اسْتَحْوَذَ» از ريشة «حَوَذ»، نوعي تسلط و چيرگي شيطان بر آدمي است كه او را از عمل خير باز مي‌دارد و به كلي دور مي‌سازد. اين كلمه يكبار ديگر در آية ۱۴۱ سوره نساء از زبان منافقين، در ادّعاي حمايتشان از كافران در مقابل مؤمنان، آمده است كه مفهوم پشت و پناه كسي بودن كاذب را دارد.

۲۸ - معناي حزب در قرآن، با تشکل‌هاي سياسي دنياي امروز متفاوت است. حزب در زبان عربي به دسته و گروهي گفته مي‌شود که در عقيده و آرماني وحدت نظر دارند، چه در خداپرستي، مثل: حزب الله (مجادله ۲۲ و مائده ۵۶)، چه حزب الشيطان (مجادله ۱۹ و فاطر ۶). اما جمع حزب (احزاب) که ۱۱ بار در قرآن تکرار شده، همواره معناي منفي دارد و به دستجات و گروه‌هايي که در برابر پيامبران جبهه مي‌گرفتند، نسبت داده شده است (هود ۱۷، رعد ۳۶، مريم ۳۷، احزاب ۲۰ و ۲۲، ص ۱۱ و ۱۳، غافر ۵ و ۳۰، زخرف ۶۵).

۲۹ - شقاق با خدا و رسول او، از منيّت مستكبرين و انگيزه دستِ برتر داشتن آنان ناشي مي‌شود كه بازتابش در نظام الهي به نهايت ذلّت (به جاي عزّت) رسيدن است.

۳۰ - «اَيْد» همان نيرو و انرژي است، و نيرومند را «ذَالاَيْد» مي‌گويند (ص ۱۷). تأييد اشخاص، نيرومند ساختن آنان با حمايت و ياوري است. از ۱۱ مرتبه‌اي كه اين كلمه در قرآن آمده است، ۹ بار آن از: تأييد خداوند نسبت به عيسي‌بن مريم (مائده ۱۱۰، بقره ۸۷ و ۲۵۳)، پيامبر اسلام (انفال ۶۲ و توبه ۴۰) و مؤمنين (انفال ۲۶، صف ۱۴، مجادله ۲۲ و آل‌عمران ۱۳) ياد كرده است.

۳۱ - جملة «رَّضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» به غير از اين آيه، در مائده ۱۱۹، توبه ۱۰۰ و بينه ۸ نيز آمده است. بديهي است به كار بردن كلمات خشم يا خشنودي براي خدا، جنبة استعاره دارد. منظور از جلب رضايت خدا، پيروي از احكام و پرهيز از خشم او، خويشتن‌داري از ارتكاب گناه است. شناخت مصاديق اين چهار آيه حائز اهميت فراواني است؛ مصداق آية ۲۲ اين سوره كساني هستند كه حُبّ و بغضشان در راه خداست، آية ۱۱۹ مائده درباره «صادقين» (در انطباق ايمان با عمل= موحدين) است، آيه ۱۰۰ توبه، پيشتازان اوليه از مهاجرين و انصار و پيروان آن‌ها در نيكويي سخن مي‌گويد، و بالاخره مصداق آية ۸ سوره بينه، مؤمنين شايسته‌كار است.
عبارت «إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، با جابه ‌جايي «مفلحون» به «غالبون»، در آية ۵۶ سوره مائده نيز آمده است. مختصات «حزب الله» در حُبّ و بغض انحصاري در راه خدا و تمسّك به ولايت او است. سوء استفاده‌هاي سياسي از كلمات قرآن و مسخ و تحريف آن‌ها نبايد موجب بي‌توجهي و غفلت از معناي اصيل آن‌ها گردد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان