سوره حشر۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است (با ايفاي نقش مثبت خود) خدا را تسبيح
ميكنند۲ و اوست فرادست فرزانه.
۲ - همانكه كافران اهل كتاب۳ را (كه محرك و عامل اصلي جنگ احزاب بودند)
در نخستين گردهمآيي (بسيج نيرو) از ديارشان بيرون راند. شما گمان نميكرديد كه
آنها (به اين آساني) كوچ كنند و خودشان نيز ميپنداشتند دژهاشان نگهدار آنها در
برابر (قوانين) خداست، اما از جايي كه هرگز حساب نميكردند خدا به سراغشان آمد۴
و رُعب و وحشتي در دلهاشان افكند كه خانههاشان را (براي عدم استفاده بعدي
مسلمانان) به دست خويش و دست مؤمنان ويران ميكردند؛ پس اي اهل بصيرت، عبرت بگيريد.۵
۳ - و اگر چنين نبود كه خدا جلاي وطن را بر آنان مقرّر كرده بود، مسلماً در دنيا به
عذاب (نقض پيمان و توطئههاشان) گرفتارشان ميكرد۶ و در آخرت (نيز) براي
آنان عذاب آتش است.
۴ - اين (شكست و جلاي وطن) به اين دليل بود كه با خدا و فرستادهاش به ستيز
پرداختند۷ و هر كه با خدا بستيزد، بيترديد خدا سخت كيفر۸
است.
۵ - هر نخلي كه (در ميدان نبرد) قطع كرديد يا برپا گذاشتيد،۹ تماماً به
اذن خدا۱۰ بود تا فاسقان (خارجشدگان از عهد و پيمان)۱۱ را
خوار سازد.
۶ - آنچه خدا از اهل قريهها۱۲ عايد رسولش كرد،۱۳ پس (بايد
بدانيد) شما اسب و شتري براي تصاحب آن نرانده بوديد،۱۴ (كه ادعاي غنيمت
داشته باشيد) بلكه خداوند فرستادگانش را بر هركه خواهد۱۵ مسلط گرداند و
خدا بر هر كاري۱۶ (بر اساس قدر و اندازه نظاماتش) تواناست.۱۷
۷ - آنچه خدا از (دارايي) سكنه آن قريهها عايد رسولش كرد، پس (در تقسيمبندي
ششگانه) براي خدا،۱۸ پيامبر، خويشاوندان،۱۹ يتيمان،
بينوايان، و فرزندان راه۲۰ است، تا (امكانات مالي) ميان ثروتمندان شما
دست به دست نگردد.۲۱ (بنابراين) هر چه فرستادة خدا به شما داد، بگيريد و
از آنچه نهي كرد خودداري نماييد و از خدا پروا كنيد كه خدا سخت كيفر است.
۸ - (و نيز غنائم) براي نيازمندان مهاجري است كه از خانه و اموال خود رانده
شدهاند، (و در هر شرايطي) فضل۲۲ و خشنودي خدا را ميطلبند و (دين) خدا
و پيامبرش را ياري ميكنند. اينها هستند كه (در ادعاي ايمان) صداقت دارند.۲۳
۹ - (و نيز) براي كساني (از اهل مدينه) است كه از پيش خانه (براي اسكان مهاجرين) و
پايگاة ايمان مهيا كردند.۲۴ (آنها) كساني را كه به سوي آنان هجرت
كردهاند دوست دارند و در دل خود احساس تعلقي نسبت به آنچه (در اختيار آنها قرار)
دادهاند نميكنند،۲۵ هر چند از لوازم شخصي آنان بوده باشد. و هر كس
(بتواند) بر بخل نفس خويش مهار زند،۲۶ چنين كساني از رستگاران (به كمال
و شكوفايي رسيدگان)اند.۲۷
۱۰ - و نيز براي كساني است كه از پي آنان آمدند (پيوستگان بعدي به پيشتازان اوليه
كه) ميگويند: پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز
و در دل ما (انگيزة اختلاف و) دشمني نسبت به مؤمنين قرار مده.۲۸
پروردگارا! تو بسيار رئوف و مهرباني.
۱ - سورة حشر در مجموعة سورههاي هفتگانه معروف به
«مسبحات» قرار دارد كه با تسبيح آغاز ميشوند (اسراء، حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن و
اعلي) و با ذكر تسبيح عمومي موجودات جهان براي خداوند عزيز حكيم، مخاطبين را به
ايفاي نقش تسبيحي خود، كه عمدتاً در ارتباط با دفاع در برابر دشمنان خارجي و منزه و
پاك ساختن جامعه از آفات ايماني است، فرا ميخواند.
نام «حشر» برگرفته از آية دوم اين سوره در بسيج مسلمانان و گِرد آمدنشان در مقابل
قلعة نظامي يهوديان بنينضير همجوار مدينه، براي اعتراض و عكسالعمل جدّی نشان دادن
به نقض پيمان و خيانت آنان است. گِردهمآيي و جمع شدن به دلايل مختلف صورت ميگيرد
كه در اين سوره و نيز سورة نمل (آية ۱۷) به جمع شدن سپاه اشاره دارد.
اين سوره در سال چهارم هجرت نازل شده و دو سوم آيات آن (۱ تا ۱۷) در ارتباط با
قبيلة توطئهگر و پيمان شكني از يهوديان حاشية مدينه و منافقان داخلي ميباشد كه پس
از شكست مسلمانان در جنگ احد و شهادت قريب يك چهارم آنان، جرأت و جسارت پيدا كرده
بودند و ميخواستند با تحريك مشركان قريش (دشمن اصلي مسلمانان) و همبستگي با آنان،
به خيال خودشان بساط اسلام را جمع كنند!
آيات ثلث آخر اين سوره از برجستهترين آيات قرآن در خودسازي ايماني و خداشناسي
توحيدي به شمار ميرود كه با مجموعهاي از نامهاي نيكوي الهي پيوند خورده است. اين
سوره با تسبيح همة موجودات جهان هستي براي خداوند عزيز و حكيم آغاز و ختم ميشود.
۲ - بروز استعدادهاي خدا داد هر موجودي در جهان هستي تسبيح او و كار حساب شدهاي
است كه بدون آن عيب و نقصي در جهان پديد ميآيد. همچون ساعتي كه حذف هر پيچ و
دندهاي آنرا از دقّت مياندازد.
«تسبيح» از «سباحه» به معناي شناوري و حرکت منظم در مسير و مداري معين مشتق شده
است. وقتي قرآن تأکيد ميکند همه اجزاء هستي و هر آنچه در آسمانها و زمين است خدا
را تسبيح ميکنند، جوش و خروش و جنبشي در طبيعت و ذرّات عالم را نشان ميدهد که به
سوي هدفي متعالي و کمال آفرين جريان دارد. همچون کارخانهاي عظيم با هزاران کارگر و
کارمند و مهندس و تکنيسين و مهارتهاي ديگر كه صبح تا شام کاري براي توليد ميکنند
و هر يک از آنان وظيفهاي به عهده دارد كه رفع عيب و نقص و نارسايي از امور متنوع و
پيچيدة کارخانه است.
۳ - منظور از كافرانِ اهل كتاب، يهوديان توطئهگر و خيانتكار قوم «بنيالنضير» است
كه پيامبر اسلام در بدو ورود به مدينه با آنها پيمان صلح بسته بود، ولي با سوء قصد
ترور پيامبر و نقض قانون اساسي مدينه (عهد موادعه)، عملا پيمان صلح با مسلمانان را
نقض كرده و كافر حربي شدند، ولي پيامبر اسلام نه جانشان را گرفت و نه مالشان
رامصادره كرد، بلكه تنها براي دفع خطر از مدينه و دور كردن كانون توطئه ، آنها را
مجبور به كوچ از آن ديار كرد.
۴ - منظور از آمدن خدا، تحقق نظامات خدا و ظهور و بروز بازتاب رفتارهاي خلاف حق
ستمگران است. خدا علتالعلل و مسببالاسباب همة فعل و انفعالات است، هم چنان كه
فرمود: انفال ۱۷- «...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَى...»
(تو نبودي كه تير انداختي، وقتي انداختي، بلكه خدا انداخت)، و همانطور كه هنگام
بلند شدن از سجود نماز ميگوييم: «بِحَولِ الله وُ قُوَتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُد» (با
تحوّل خدايي، كه در مفاصل و عضلات من قرار داده، و با توان او بر ميخيزم و
مينشينم).
۵ - عبرت از چنين تجربهاي، باور كردن اين حقيقت است كه به ظاهرِ اسلحه و استحكامات
نيروهاي باطل نبايد نگاه كرد. ستمگران وقتي آثار ظلمشان ظهور كند، با دست خود
موجبات نابودي خويش را فراهم ميسازند. خراب كردن خانة خود به دست خود معناي مجازي
عميقتري از تخريب در و پنجره و ديوار يا برج و باروها دارد، تخريب حُسن روابط
همجواري با همسايگان از طريق توطئه و تباني و پيمان شكني، به دست خود خراب كردن
خانة صلح و آرامش است. انگيزندة ملتها به قيام و انقلاب نيز خود مستبداناند كه با
ستمكاريشان مردم را مستأصل و منقلب ميسازند.
۶ - اين همان «عذاب دنيايي» است كه خدا به دليل فاعل مطلق بودن در همة فعل و
انفعالات جهان هستي، به خود نسبت داده است ولي در حقيقت عكسالعمل رفتار توطئهگران
است. برحسب گزارشات تاريخي، يهوديان قبيلة «بنينضير»، كه پيامبر اسلام پيمان صلح و
همكاري با آنان منعقد كرده بود، با توطئه خيانتآميزشان براي نابودي مسلمانان در
اتحاد با مشركين قريش و منافقين، در دژ نظامي خود مورد محاصره قرار گرفتند و پس از
پنج روز چون روحيه و توان رويارويي درخود نميديدند و به كيفر خيانت در آن روزگار
آگاه بودند، رضايت دادند كه از اموالشان هرچند ميتوانند بردارند و از آن ديار كوچ
كنند. البته در روزگار با با ديوار كشيدن ميان ملتها (مثل آلمان شرقي و غربي،
اسرائيل و فلسطين، مكزيك و آمريكا و...) و مرزباني و كنترل مسلحانة مرزها مانع از
نفوذ بيگانه ميشوند، ولي در عربستان چنين امكاناتي، همانند چين، ميان قبايل وجود
نداشت و حضور قبيلة بنينضير در حاشية شهر مدينه، پس از پيمانشكني، از مسلمانان
سلب امنيت ميكرد. اگر نسل امروزِ آن يهوديان كوچ اجباري اجدادشان از آن ديار را
ستم تلقي ميكنند، بايد پرسيد چه پاسخي براي آواره كردن ميليونها زن و مرد و كودك
فلسطيني از سرزمينشان، آن هم در قرن بيستم، بدون آن كه جرمي مشابه بنينضير مرتكب
شده باشند، ارائه ميدهند؟
۷ - «شِقَاق» همان شقه و جدا شدن از امتي واحد و يکپارچه با مخالفت و دشمني است که
با تفرقه هم معنا ميباشد. آنچه در پيروان آيين خداپرستي شکاف و شقاق ايجاد ميکند،
همين شخصيتپرستي و پيروي از نظريات و فتواهاي رهبران ديني و سياسي، به جاي پيروي
از کتاب الهي است.
۸ - عقوبت و عِقاب، نتيجهاي است که در عقب و به دنبال هر کار خطا ميآيد، در واقع
انسان در نظام هستي تحت «تعقيب» عوارض کارهايي است که انجام داده، مگر آن که به لطف
خدا مشمول آمرزش قرار گرفته باشد. همچنانكه در نظامات اداري و اقتصادي و آموزشي،
هركس به قدر همّت و هنر و سعي و تلاش خود ترفيع مقام و موقعيت پيدا ميكند يا سود و
زيان ميبرد، نظاماتي هم كه خدا حاكم بر رفتار انسانها قرار داده است، «بيتفاوت»
و عليالسويه در برابر آنها نيست و عواقب و آثار منفي يا مثبت به دنبال ميآورد كه
به دليل مسبب الاسباب بودن آفريدگار جهان به او نسبت داده شده است. شديدالعقاب و
رحيم بودن خدا از همين روست.
۹ - بريدن برخي درختان نخل در بيرون قلعههاي نظامي (برخلاف سنت جنگهاي اسلامي)
ظاهراً براي رفع موانع در صورت محاصرة قلعهها بود. احتمال هم دارد براي ضربه روحي
وارد كردن به آنها در ترك آن ديار بوده باشد.
۱۰ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه ميکنند، اما هر اجازهاي دو طرف دارد؛ آن که
اجازه ميگيرد و آن که اجازه ميدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن خدا همان
نظاماتي است که در جهان مقرّر داشته و چراغ چهارراهي است که وقتي راننده به آن
ميرسد، سبز ميشود و اذن عبور ميدهد. به تعبير قرآن، هر زمين پاکي به اذن
پروردگارش نبات خود را ميروياند (اعراف ۵۸). نور و گرماي خورشيد و باران و هواي
پاک، به اذن خدا عمل ميكنند، اگر خاک آلوده نباشد، اذن رشد ميگيرد و استعدادهاي
درون خود را آشکار ميسازد. مشروط كردن اطاعت از رسول به «اذن الله» بر آمادگي و
تمايل قلبي اطاعت كننده دلالت ميكند.
۱۱ - «فسق» در زبان عربي پاره كردن پوستة محافظ است كه موجب «فساد» ميگردد. همچون
پوست ميوه كه موجب نفوذ ميكرب و فساد و گنديدگي آن ميشود. پوسته انسان همان حريم و
حدود شرعي و نظامات ايماني است. تقوا نيرويي است كه ما را به محافظت از حريم و حدود
وادار ميكند و فسق پاره كردن آن و تجاوز از مرزهاي مجاز است.
۱۲ - اصل كلمه «قريه» جمع شدن است. مثل جمع شدن آب در حوض. به مردماني كه در يك محل
جمع ميشوند، و نيز به مكان جمع شدن آنان، قريه ميگويند. اصطلاح تمدنها ميتواند
بيانگر معناي اين كلمه باشد، هر چند در شهر نباشد.
۱۳ - «فَئ» رجوع و بازگشت است، مثل برگشتن از اختلاف به امر خدا (حجرات ۹)، برگشت
به همسر (بقره ۲۲۶)، برگشت سايه (نحل ۴۸). در آيات ۷ و ۸ اين سوره و نيز آية ۵۰
سوره احزاب اموال و املاكي را كه بدون جنگ و جهاد و زحمت مجاهدان عايد رسول خدا شده
بود «فئ» ناميده كه به عنوان بيتالمال بايد ميان محتاجان واقعي تقسيم ميشد. فئ در
واقع نوعي جا به جايي و انتقال مالكيت است.
۱۴ - در محاصره قلعههاي قوم بنيالنضير، ظاهراً جنگي در نگرفت و همين تجمع گسترده
مؤمنان (حشر) در بيرون قلعهها، به مصداق «الخائن خائف» خيانتكاران را به وحشت
انداخت و با تخريب خانههاشان به دست خويش و مسلمانان، همانطور كه ذكر شد، توافق
كردند اموالي را كه ميتوانند بار شترهاي خود كرده و از آن سرزمين كوچ كنند. با
رفتن آنها، البته زمينهاي كشاورزي و باغهاي نخل آنها باقي ماند. مسلمانان مطابق
رسم اعراب پيش از اسلام انتظار داشتند اراضي و اموال باقيمانده به عنوان غنيمت جنگي
ميان آنان تقسيم شود، اما چون زحمتي نكشيده و جانبازي و مجاهدتي براي تحصيل آن
نكرده بودند، به خاطر مذمّت مفتخواري و احترام به اصل اجر در برابر عمل، آنچه با
رفتن يهوديان باقيمانده بود، به عنوان «بيتالمال» به رسول برگردانده (معناي فَئ)
شد تا مطابق تقسيمات ششگانهاي كه در چهار آية بعدي آمده است، به مصارف عام و
نيازمندان جامعه برسد.
۱۵ - «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه شده است ممكن است با «دلبخواه» مصطلح در
زبان فارسي اشتباه شود، اما مشيت خدا همان نظامات و قوانيني اوست كه هر كس خود را
با آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ
ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس لياقتها.
۱۶ - معناي «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه ميشود، ممكن است با «دلبخواه»
مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و قوانين اوست كه
هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند
قبول يا ردّ ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس لياقتها. براي شناخت بيشتر
موارد مغايرت مشيّت خدا با تشخيص و خواست آدميان، به نوشته «بد خداشناسي» مبحث «اگر
خدا ميخواست» صفحات ۷۷ به بعد در کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۲ از همين قلم
مراجعه نمائيد.
۱۷ - «قدير» از ريشه «قدر» به معناي سازماندهي، اندازهگذاري و نظامبخشي است که
البته پايه يا محصول قدرت و توانايي ميباشد.
۱۸ - سهم «الله»، براي ترويج دين و آموزشهاي اعتقادي است. در آن ايام مبلغان
فراواني براي آگاه كردن قبايل به ارزشهاي توحيدي قرآن به اطراف عربستان اعزام
ميشدند و بايد هزينة آنان تأمين ميشد.
۱۹ - سهم رسول و خويشاوندان ايشان، به دليل مديريت جامعه و محروميت از دريافت زكات
(از بيتالمال) بوده است. اين كه به جاي شخص محمد(ص)، عنوان و نقش
«رسول» را مطرح ساخته، مخارجي را كه مدير و مأمور رهبري جامعه به عهده دارد مورد
نظر قرار ميدهد. علاوه بر آن، در روزگاري كه مواجب و حقوق ماهيانه به كسي پرداخت
نميشده، زندگي ساده و حداقلِ رسول و خويشانشان از كجا بايد تأمين ميشده است؟
مقامات و مديران ارشد و نمايندگان مجلس به خاطر وظايفي كه به عهدهشان ميباشد
مخارج ديگري در ارتباط با مسئوليتشان دارند كه ربطي به زندگي شخصي ندارد.
۲۰ - «ابنالسبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كردهاند، ولی در عربستان قديم،
به دليل سختيهاي سفر، گرماي استوايي و فقدان امکانات حمل و نقل، بعيد به نظر
ميرسد تعداد در راهماندگان به حدّي بوده باشد که يکي از تقسيمات ششگانه غنايم
تلقي گردد. ظاهراً با توجه به معناي «سبيل الله» در قرآن، که غالباً در متن آيات
جهادي و در مقابله با «سبيل الطاغوت» قرار دارد، بايد خانواده شهيدان يا فرزندان
سبيل الله، يعني جانسپاران جهادگر فقير مورد نظر باشد. (توضيحات بيشتر در کتاب
کلماتي از قرآن، مقاله سبيل الله، از همين قلم). موضوع ابنسبيل در ۸ آيه قرآن آمده
است: بقره ۲۱۵ و ۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱، توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.
۲۱ - دولت از ريشة دَوَل، دلالت بر گردش ميكند؛ گردش قدرت ميان مردم (آلعمران
۱۴۰- ...وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاس...)، و گردش پول ميان
اغنياء (حشر ۷- ...كَيْ لا يَكُونَ دُولَهً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ...).
مسئله گردش انحصاري پول و ثروت و امكانات يك جامعه ميان «اغنياء»، در جوامع امروز،
به خصوص در نظام سرمايهداري آمريكا، كه يك در صد مردم آن مالك ۹۹ درصد ثروت هستند
و در جهاني كه ثروت حدود ۵۰ نفر از ميلياردرهاي جهان بيش از نيمي از جمعيت محرومتر
كرة زمين (حدود ۳،۸ ميليارد نفر) است، بسيار محسوستر ميباشد. وقتي ثروتهاي نجومي
نزد بانكها، بيمهها، شركتهاي نفتي، اسلحهسازان و... در گردش است، مسلماً سياست
جهانخواري، سلطه و سركوب هم را به دنبال خواهد آورد.
۲۲ - طلب كردن «فضل خدا» معناي چشم داشتن به رزق الهي و برتريهاي معنوي است (در
مقابل رقابتهاي بر سر مال و متاع دنيا).
۲۳ - صدق و صداقت راستي است و «صِدِّيق» بسيار راستگو و بسيار راست کردار است. مؤمن
واقعي کسي است که ميان قول و فعلش هيچ دوگانگي و تفاوت نباشد و به آنچه ايمان دارد
عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقات گفته شده، از اين روست که صداقتِ ايمان را با
خرج کردن براي غير ميتوان شناخت. صيغه مبالغه اين فعل (صِدّيق) فقط درباره
پيامبران به کار برده شده که ظاهر و باطن و حرف و عمل آنها کاملا يکي بوده است.
مثل: ابراهيم و ادريس (إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا - مريم ۴۱ و ۵۶)، همچنين
يوسف که ياران زندانياش او را صدّيق ميناميدند (يوسف ۴۶) و مريم که صدّيقه لقب
گرفته بود (مائده ۷۵). اين صفت علاوه بر پيامبران، به صورت جمعِ صديقون و صديقين،
در وصف اوصياء و اولياء حق، که اولين تصديقکنندگان پيامبران با قول و فعل خود
بودند، در قرآن آمده است (نساء ۶۹ و حديد ۱۹). چه بسا اصحاب بدر و مهاجرين و انصار،
همچنين حواريون عيسي را بتوان در اين رديف قرار داد.
۲۴ - مشتقات کلمه «بَوَّأْنَا» ۱۷ بار در قرآن آمده است که از بررسي آنها مفهوم
جايگير شدن، اسکان دادن، قرين شدن با چيزي (مثل غضب خدا، گناه، و...) به دست
ميآيد، اما در اينجا به خانه و ايمان نسبت داده شده است، گويي اين مکان فرودگاه و
منزل و مقصودي است که دلهاي مؤمنان بايد به آن فرود آيد.
انصار مدينه از سالياني پيش از هجرت مسلمانان از مكه، بعضاً هنگام مراسم حج،
مخفيانه در اطراف شهر با پيامبر تماس ميگرفتند. در تاريخ گزارش دو ملاقات پنهاني
آنان در مكاني پنهاني به نام «عَقَبِه» و عقد پيماني براي پناه دادن به مسلمانان در
مدينه و حمايت از آنان ذكر شده است. بنابراين آنها بودند كه هم مأوي و مسكن دادند،
و هم آشيانهاي براي ايمان، تا بال و پر گشايد و پرواز كند، از پيش آماده كرده
بودند.
۲۵ - «خَصَاصَه» را فقر و احتياج گفتهاند كه اصل آن نوعي نقص و خِلل است، لوازم
خصوصي هركس نيز به نوعي مورد نياز فردي خودش ميباشد.
۲۶ - « شُحَّ» را بُخل شديد توأم با حرص و طمع دانستهاند. اين واژه پنج بار در
قرآن آمده است كه آية ۱۶ سوره تغابن عيناً از رستگاري كساني كه بُخل خود را مهار
كنند سخن گفته است.
۲۷ - «فِلاح» را رستگاري، موفقيت و به نجات و پيروزي رسيدن ترجمه کردهاند. ريشه
اين کلمه «فَلَحَ»، تداعي کننده شکافتن موانع براي انجام کار و پيشروي در مسير است.
در زبان عربي کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمين «فلاّح»، و کشاورزي را
«فلاّحت» ميگويند. دريانورد را نيز که دريا را ميشکافد و پيش ميرود فلاّح
مينامند. کشاورز با شخم زدن زمين، امکان تنفس به زمين ميدهد تا دانه نهاده شده در
دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشيد بالنده و بارور گردد. دانه قدسي آدمي
نيز اگر از بار سنگين وابستگيهاي مادّي، به مدد تزکيه نفس، آزاد گردد، در هواي
ايمان و معنويت، به رشد و تعالي ميرسد.
۲۸ - «غِل» در اصل به آبي ميگويند كه به ميان مزرعه و درختان ميرود و آن را غرق
ميكند. هر آنچه از حسد، خيانت و دشمني كه بر روابط برادرانه مسلط شود و آن را فرا
گيرد، غِل ناميده ميشود. ما مسلمانان امروز دنيا كه از جملة «وَالَّذِينَ جَاءُوا
مِنْ بَعْدِهِمْ» محسوب ميشويم، آيا هرگز دعا كردهايم كه «خدايا، برادران ما
(همان مهاجرين و انصار) را كه پيش از ما به ايمان رسيده بودند، بيامرز و در دلمان
دشمني و كينهاي نسبت به آنان قرار مده!؟ و يا به خاطر ملاحظات سياسي و جا به جايي
خلافت، كه «برخي به آن طمع كردند و برخي سخاوتمندانه كنار كشيدند» (نامة ۴۵
نهجالبلاغه)، ۱۴ قرن و حدود ۵۰ نسل است كه گويي پدركشتگي داريم! امروز هركدام با
تكيه بر «ولايتهاي من دوناللهِ» قدرتهاي زمانه در مقابل هم صفآرايي نظامي
منطقهاي و مذهبي، با اسلحه دشمنان اسلام، كردهايم.
به روايت ابونعيم اصفهاني، شخصي در خدمت امام چهارم شيعيان از خلفاي پيشين بدگويي
كرد، پرسيد تو از مهاجرين و انصاري؟ پاسخ داد خير! فرمود شهادت ميدهم كه از تابعين
هم نيستي!
نگاه كنيد به رضايت خدا و آمرزش او از آن پيشتازان، از جمله آيه ۱۰۰ سوره توبه
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ
اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ
جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَٰلِكَ
الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».
ترجمه عبدالعلى بازرگان