سوره حشر

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۱ - آيا به (گفتار و كردار) كساني كه نفاق ورزيدند (دوچهره نشان دادند) توجه نكرده‌اي كه (چگونه) به برادران كافر خود از اهل كتاب۲۹ ‌مي‌گويند: اگر شما (از ديارتان) رانده شديد، ما هم حتماً همراه شما خارج خواهيم شد و در مورد شما هرگز از هيچكس اطاعت نخواهيم كرد. و اگر (هم) مورد حمله قرار گرفتيد، حتماً (بي‌شك و ترديد) ياري‌تان خواهيم كرد، و (اما) خدا شاهد است كه اينها دروغ مي‌گويند!

۱۲ - اگر (يهوديان) اخراج شوند، با آنها خارج نخواهند شد، اگر هم مورد پيكار قرار گيرند، ياري‌شان نخواهند كرد. و اگر (به فرض هم) به كمك آنها برخيزند، مسلماً به پشت برمي‌گردند (فرار مي‌كنند) و پس از آن (نيز) مورد ياري قرار نمي‌گيرند.

۱۳ - مسلماً ترس از شما در دل آنها بيشتر از (ترس) خداست! زيرا مردماني‌اند كه درك نمي‌كنند.۳۰

۱۴ - آنها به صورت جمعي (در ميدان نبرد) با شما نمي‌جنگند؛ مگر از درون شهرهاي با برج و باروهاي محافظت شده، يا در پشت و پناه ديوارها.۳۱ خشم و خروش آنان بين خودشان شديد است،۳۲ آنها را يك‌پارچه (متحد) مي‌پنداري، در حالي كه دل‌هايشان (عقايد و نظريات‌شان) مختلف است.۳۳ اين (پراكندگي و تفرق) به اين دليل است كه تعقّل نمي‌كنند.۳۴

۱۵ - (ماجراي آنان) همانند كساني (مشركين قريش) است، كه اخيراً، پيش از ايشان، فرجام بد كارشان را۳۵ (در شكست بدر) چشيدند و (در آخرت نيز) عذابي دردناك در انتظار دارند.

۱۶ - و همانند (ماجراي) شيطان! آنگاه كه انسان را به انكار (حق) دعوت كرد و چون (پذيرفت و) منكر شد، گفت: من از تو تبري مي‌جويم، من مسلماً از خداي پروردگار عالميان بيم دارم.۳۶

۱۷ - سرانجام ِهر دو چنين شد كه جاودانه دوزخي گشتند و چنين است كيفر ستمگران.

۱۸ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، پرواي خدا داشته باشيد و هر كس بايد (به طور جدي) بينديشد كه براي فردا(ي قيامت) چه پيش فرستاده است!۳۷ و پرواي خدا پيشه كنيد كه بي‌ترديد خدا از (جزئيات) آنچه مي‌كنيد باخبر است.

۱۹ - و مانند كساني نباشيد كه خدا را از ياد بردند و خدا نيز آنها را به فراموشي (استعدادهاي خداجوي و كمال‌پذير) خودشان برد.۳۸ آنها به راستي (از حريم و حدود) بيرون رفته‌اند.

۲۰ - دوزخيان و بهشتيان۳۹ (از نظر سرنوشت) يكسان نيستند؛ بهشتيان همان پيروزمندانند.

۲۱ - اگر اين قرآن را بر كوهي نازل كرده بوديم، بي‌ترديد مي‌ديدي كه از مهابت خدا فروتن۴۰ و متلاشي مي‌شد! ما اين مَثَل‌ها را براي مردم مي‌زنيم تا (در عظمت قرآن و مسئوليت خود) انديشه كنند.

۲۲ - او خداوندي (يكتا) است كه معبودي جز او نيست، داناي نهان و آشكار است، اوست رحمت گستر بر عام و خاص.۴۱

۲۳ - او خداوندي (يكتا) است كه معبودي جز او نيست، پادشاه مطلقاً پاك۴۲ و سلامت۴۳ (از هر عيب و نقص)، ايمني بخش۴۴ (يا مبدأ و منبع امنيت) و نگهبان۴۵ و فرادست و جبران كننده۴۶ (ترميم كنندة نواقص و نيازهاي خلق) و بزرگي‌جوي.۴۷ خدا از آنچه (در توجه به غير) شرك مي‌ورزند منزه است.

۲۴ - اوست خداي آفريننده، هستي بخش بي‌عيب و نقص،۴۸ پديد آورنده انواع مخلوقات،۴۹ همه صفات نيكو منحصر به اوست. هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است (با انجام نقش تكويني مثبت خويش) او را تسبيح مي‌كنند و اوست فرادست فرزانه.۵۰


۲۹ - برادري، تنها با پيوند خوني و رَحِمي پديد نمي‌آيد، اشتراك در عقيده و آرمان يا منافع و مصالح مادّي و ملّي نيز پيوند تنگاتنگ برادروار پديد مي‌آورد. اين نوع پيوند مي‌تواند مفيد و سازنده باشد، يا مضرّ و مخرّب. در مورد نخست، قرآن مسلمانان را برادر يكديگر ناميده و فرموده است: جز اين نيست كه مسلمانان برادرند، پس ميان برادرانتان را آشتي دهيد (حجرات ۱۰). سخن از برادري ديني بسيار در قرآن به ميان آمده است (از جمله: بقره ۱۷۸ و ۲۳۰، آل‌عمران ۱۰۳، حجر ۴۷، توبه ۱۱، احزاب ۵) و در ۱۲ آيه پيامبران را با عنوان «اخاهم» برادران اُمت خود شمرده است. اما پيوند برادري مي‌تواند با شيطان هم باشد. مثل اسراء ۲۷- «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَان...»، و نيز با همپالگي‌هاي منافق و فرصت‌طلب (احزاب ۱۸، حشر ۱۱، آل‌عمران ۱۵۳ و ۱۶۸).

۳۰ - «لا يَفْقَهُونَ»مثل: لا يعقلون، لا يشعرون، لا يعلمون، لا يتفكرون، لا يسمعون و مشابه اين افعال است كه هر كدام به نكتة خاصي توجه دارند. در «لا يَفْقَهُون» به عدم تفقه آنها در امور اشاره مي‌كند و تفقه، توجه از علايم و نشانه‌هاي ظاهري به نتايج باطني عميق‌تر است و فقيه اصطلاحاً كسي است كه از نشانه‌هاي ظاهري كتاب و سنّت حكم شرعي استخراج مي‌كند. قرآن اين اصطلاح را عمدتاً دربارة منافقين به كار برده است «منافقين ۷- ...وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ».

۳۱ - منظور اين است كه تكيه آنها به استحكامات بيروني است و از درون فاقد روحية ايماني و شهامت و شجاعت جنگ تن به تن هستند. آن‌ها نمي‌خواهند ايثار كنند و جان خود را براي ايمانشان به خطر بيندازند. قدرت‌هاي سلطه‌گر امروز جهان نيز شجاعت خود را با پرتاب موشك‌هاي هدايت شده از راه دور و هواپيماهاي بي‌سرنشين نشان مي‌دهند.

۳۲ - «بطش»، قدرت تسلط و دستيابي بر دشمن و تنبيه و مجازات اوست که معمولا با خشم و غضب همراه است. مثل: «وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ» (شعراء ۱۳۰). اين کلمه که ۱۰ بار در قرآن تکرار شده، عمدتاً (۶ بار) در خشونت ورزي و خشم آوري اربابان قدرت آمده و بقيه موارد به خروش قيامت و عذاب الهي ارتباط دارد.

۳۳ - «شَتَّى»، جمع شتيت (مثل مرضيٰ جمع مريض) دلالت بر پراكندگي و فقدان هدف و جهت معين مي‌كند. اشتات مقابل جميع است (نور ۶۱ و حشر ۱۴) و گوناگوني را مورد نظر دارد، مثل گونه‌هاي متنوع گياهان در طبيعت (نَباتٍ شَتّيٰ- طه ۵۳) يا پراكندگي و گوناگوني مردم در روز قيامت (يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ- زلزله ۶). گويا زمستان را از آن روي «شتاء» گفته‌اند كه بر و بار و برگ درختان جدا و در طبيعت پراكنده مي‌شود.

۳۴ - «لا يَعْقِلُونَ» فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور مي‌کند، بنابراين ترجمة «تا انديشه كنند»، برگردان رسايي نيست. در ضمن معناي «عقل» در انديشيدن خلاصه نمي‌شود. عقل به فرمايش حضرت علي(ع) (در نامة ۳۱ نهج البلاغه)، حفظ تجربه‌هاست. با تفکر در امور، «علم» حاصل مي‌شود و کاربرد علم (حاصل از تئوري يا تجربه عملي) تعقل ناميده مي‌شود. پس عاقل کسي است که به علمش عمل مي‌کند. چنين معنايي البته با فهم امروزي ما از عقل، که فرسنگ‌ها از سرچشمه فاصله گرفته، فرق دارد.

۳۵ - به گفتة اهل لغت، اصل «وَبال» از «وَبْل» به معناي شدّت است و از اين منظر، باران شديد و تند را «وابِل» مي‌گويند (بقره ۲۶۴ و ۲۶۵). «وَبال» نيز عذابي است كه از عواقب اعمال سوء بر سر انسان مي‌بارد و جز چتر رحمت خدا هيچ پناهي از آن نيست.

۳۶ – شگفتا! شيطان نيز كه گويي در نظام تكويني عالم نقشي ايفا مي‌كند، از خدا مي‌ترسد ولي شيطان صفتان بيمي به دل راه نمي‌دهند. مشابه اين سخن شيطان در آية ۴۸ سوره انفال نيز آمده است: «وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ وَاللهُ شَدِيدُ الْعِقَاب».

۳۷ - «مَّا قَدَّمَتْ» مفهوم پيش‌بيني، برنامه‌ريزي و تدارك چيزي براي آينده است، مثل مورچه‌ها كه در تابستان براي زمستان دانه در لانه خود جمع مي‌كنند، و نيز تأمين توشه و زاد و برگ براي تدارك سفر، يا تهية سرمايه براي خريد خانه و غيره. در قرآن مفهوم پيش فرستادن و تدارك قبلي را در سورة يوسف، در ماجراي خشكسالي هفت ساله و ضرورت صرفه‌جويي در هفت سال خرّمي، به خوبي بيان كرده است: يوسف ۴۷ و ۴۸- «...يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُم...». اعمال انسان همچون موجود زنده باقي مي‌ماند و تا قيامت به حيات خود ادامه مي‌دهد. در دعاي كميل آمده است: «اللهم اغفرلي ما كان منّي» (بارخدايا آنچه از من پديد آمده را بپوشان).

۳۸ - ايمان به خدا، ارزش‌هاي خدايي و اسماء نيكوي او را غايت آمال و آرزوهاي شخص قرار مي‌دهد و استعدادهاي بالقوة خدايي دميده شده در روحش را به فعليّت مي‌رساند. فراموش كردن اين استعداد، آدمي را به هوي و هوس و اهداف شيطاني سوق مي‌دهد و فراموش مي‌كند كه بايد از فرشتگان برتر آيد. نسبت دادن اين فراموشي به خدا، به دليل قوانين علت و معلولي است كه قرار داده است.

۳۹ - مصاحب دوزخ يا بهشت بودن، ملازمت رفتار و شخصيت آدمي را مي‌رساند. برخي در دنيا آتش افروزند و دل ديگران را مي‌سوزانند و برخي دل‌سوز خلق‌اند و شخصيتي مهربان و بهشتي دارند.

۴۰ - نسبت دادن صفت «خاشع» (فروتن) به كوه، كه براي انسان‌ها به كار مي‌رود، شگفت‌انگيز است. قرآن اين صفت را به زمين افسرده و مرده زمستاني هم نسبت داده است (فصلت ۳۹) همچنين به فرو افتادگي چشمان يا پژمردگي و غم‌زدگي چهره گنه‌كاران در جهنم (نازعات ۹ و غاشيه ۲). خاشع بودن كوه، كه نماد سربلندي و استواري است نشانه و تشبيهي بس لطيف است.
تمثيل نزول قرآن بر كوه و سنگدلي برخي آدميان و شباهتشان به سنگ را در آية ۷۴ سوره بقره مي‌بينيد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَهِ اللهِ وَمَا اللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

۴۱ - رحمت خدا براي ما دو جلوه دارد؛ «رحمن» و «رحِيم»؛ رحمن، رحمت عام خدا براي همه است، مثل اشعة نور و گرماي خورشيد که به همه جاي زمين يکسان مي‌تابد، اين رحمتي «يکطرفه» است، اما رحيم بودنش، رحمت «دو طرفه» اوست؛ همچون هرقطعة زمين که به نسبت قابليت جذب بيشتر، نور و گرماي بيشتري مي‌گيرد. سنگ کمتر نور خورشيد را جذب مي‌کند و بيشتر باز تاب مي‌دهد، اما آب و خاک و دشت وجنگل، نور و گرماي بيشتري جذب مي‌کنند.
«رحِيم» رحمت خاص خداست؛ به نسبتي که بندگان بيشتر خود را در معرض رحمت او قرار دهند، رحمت بيشتري به آنها مي‌رسد. مثل معلم که به همه به طور يکسان آموزش مي‌دهد، ولي به شاگرداني که بهتر گوش کرده و بيشتر سئوال مي‌کنند، بيشتر توجّه مي‌كند و تمرينات بيشتري براي رشد و کمال آنها مي دهد.
سه آية انتهايي سوره حشر از شگفت‌ترين آيات خداشناسي قرآن است كه در چند سطر كوتاه با هفت بار تكرار «هو»، كه اشاره به همان ذات مطلق خداوند است، ۱۹ نام او در سه آيه آمده است (الله ۴ بار، عزيز ۲ بار، عالم غيب و الشهاده، رحمن، رحيم، ملك، قدّوس، مؤمن، مهيمن، جبّار، متكبّر، خالق، باري، مصوّر و حكيم) كه از كُدهاي آماري قرآن محسوب مي‌شود.
جالب اين كه علاوه بر تكرار نام «الله» در قرآن كه مضربي است از عدد ۱۹ (۲۶۹۸= ۱۹* ۱۴۲)، و نيز دو نام رحمن (۵۷= ۱۹* ۳)، و رحيم (۹۵= ۱۹* ۵)، جمع كاربردي بقية نام‌هاي نيكوي ذكر شده در قرآن در مواردي كه به خدا نسبت داده شده نيز ۱۹۰ (۱۹*۱۰) به ترتيب زير مي‌باشد‌:
ملك (۵ بار دربارة خدا)، قدوس، سلام، مؤمن، مهيمن، جبّار، مصوّر، باري (بدون ضمير) هركدام يكبار، حكيم (۷۷ بار از ۸۱ بار)، عزيز (۸۰ بار از ۹۲ بار)، عالم الغيب (۱۳ بار) و خالق ۸ بار.

۴۲ - لفظ «قُدس» (پاكي) ۱۰ بار (عدد تمام) در قرآن تكرار شده است؛ خداوند قدّوس (مبالغة قدس) ناميده شده كه پادشاه مطلقاً پاك، از بي‌عدالتي پادشاهان است؛ «مَلِكِ الْقُدُّوسِ» (حشر ۲۳ و جمعه ۱)، فرشتگانش نيز او را تقديس مي‌نمايند (بقره ۳۰)، خداوند سرزمين بعثت پيامبران بني‌اسرائيل را «وَادِ الْمُقَدَّسِ» يا «أَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ» ناميده است (طه ۱۲، نازعات ۱۶ و مائده ۲۱). و بالاخره سه بار در قرآن از تأييد (نيرومند ساختن) عيسي(ع) به وسيلة روح‌القدس ياد شده است (بقره ۸۷ و ۲۵۳، مائده ۱۱۰) و يكبار نيز از نزول قرآن به واسطة روح‌القدس (جبرئيل): نحل ۱۰۲- قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ.

۴۳ - «سلام» يكي از نام‌هاي نيكوي (اسماء الحسني) خداست، زيرا همة سِلم و سلامتي‌ها از او ناشي مي‌شود. بهشت او «دارالسلام» است (يونس ۲۵ و انعام ۱۲۷) كه سراي سلامتي مطلق مي‌باشد و تحيّت بهشتيان به يكديگر نيز جز سلام نيست (مريم ۶۲، فرقان ۷۵، واقعه ۲۶ و يس ۵۸). دين اسلام آيين و شيوة تسليم كردن خود به خدايي است كه نامش سلام است.

۴۴ - «مؤمن» نيز همچون «سلام»، يكي از نام‌هاي نيكوي خداست كه هر امن و امان و امنيتي در جهان از او ناشي مي‌شود و با فراموش كردن او امنيت و آرامش نه براي فرد مي‌ماند و نه جمع و نه جهان هستي.

۴۵ - صفت «مهيمن» دو بار در قرآن آمده است، يكي در اين آيه، ديگري در مائده ۴۸ در وصف نگهباني (محافظت) قرآن از تورات و انجيل. به بال زدن پرنده برفراز جوجه‌ها براي مراقبت از آنان را «هيمن الطائر علي فراخه» گفته مي‌شود.

۴۶ - صفت جبار در مورد انسان‌ها مذموم است زيرا تنها خداست كه جبران كننده نواقص و نيازهاي بندگان و جاري كننده اراده خويش بر خلق است (مراجعه به كتاب «اسماء الحسني» از همين قلم)

۴۷ - متكبّر نيز از صفات بسيار زشت انسان است. زيرا بزرگي تنها برازنده خداوند بي‌نهايت است. تكبر (بزرگ‌منشي) در مورد خدا واقعي و در مورد انسان وهمي است (تفصيل در همان كتاب).

۴۸ - «بارئ» به آفريدگار ظاهراً از آن جهت گفته مي‌شود كه آفريده‌هايش بَري از عيب و نقص هستند. اين كلمه با برائت و تبرئه و مبرا كه تماماً بركنار بودن از نقص و اتهامي را مي‌رساند هم‌ريشه مي‌باشد.

۴۹ - يكي از نام‌هاي نيكوي خدا «مصوّر» است كه اشاره به بي‌نهايت صورتي دارد كه آفريده است. منظور از صورت، نه چهره آدمي، بلكه جلوه‌هاي حياتي متنوع و متعددي است كه خداي مصوّر پديد آورده و عارفان ما به اين معناي مجازي توجهات ويژه كرده‌اند. دميدن در صُور نيز همان آفرينش مجدد صورت‌هاي هستي، از ذره تا كهكشان است (والله اعلم).

۵۰ - صفت «عزيز» در زبان عربي، دلالت بر عزّت مطلق، يعني ابرقدرت بودن مي‌كند كه دستي بالاي دست او نيست. از اين نظر به شاهان نيز «عزيز» مي‌گفتند. مثل عزيز مصر (فرعون). زمين بلندي را كه آب بر آن سوار نمي‌شود نيز «عزاز» مي‌گويند. صفت حكيم دلالت بر محكم و استوار و مبراي از عيب و نقص بودن مي‌كند، همچون جسم محكمي كه نشكن و يكپارچه است. خدا حكيم است، چون كارش کامل است و رخنه و راهي براي نفوذ خرابي و نقص در آن نيست.
صفت حکيم دلالت بر محکم و استوار و مبراي از عيب و نقص بودن مي‌كند، همچون جسم محکمي که نشکن و يکپارچه است. خدا حکيم است، چون در کارش رخنه و راهي براي نفوذ خرابي و نقص نيست.

ترجمه عبدالعلى بازرگان