سوره صف۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است (با ايفاي نقش تكويني مثبت خود)، براي خدا تسبيح مي‌كند۲ و اوست فرادست فرزانه.

۲ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، چرا حرفي مي‌زنيد كه (به آن) عمل نمي‌كنيد؟۳

۳ - كار بسيار زشت۴ (خشم‌آوري) است نزد خدا كه حرفي بزنيد كه به آن عمل نمي‌كنيد.

۴ - بي‌گمان خدا كساني را كه صف زده (به صورت متشكّل و منظم نظامي) همچون دژي پولادين۵ در راه او (با متجاوزان) پيكار مي‌كنند دوست دارد.۶

۵ - (به ياد آر) آنگاه كه موسي به قومش گفت: اي قوم من، چرا (با نسبت‌هاي ناروا) مرا آزار مي‌دهيد۷ در حالي كه مي‌دانيد من فرستادة خدا به سوي شما هستم؟ پس چون (با ادامه چنين رفتاري) منحرف شدند،۸ خدا (نيز در فرآيند نتايج اعمال) دل‌هايشان را (از گرايش به حق) بازگرداند و خدا منحرفان را به مقصود (سعادت) نمي‌رساند.۹

۶ - و (ياد آر) آنگاه كه عيسي فرزند مريم گفت: اي بني اسرائيل (دودمان يعقوب)، من فرستادة خدا به سوي شما هستم، تصديق كنندة تورات پيش از خود و بشارت دهندة رسولي كه بعد از من خواهد آمد كه نامش (صفات و شخصيت‌اش) ستوده‌تر است.۱۰ پس همين كه نشانه‌هاي روشني (بر صدق سخنش) براي آنها آورد، گفتند: اين جادويي است آشكار.

۷ - و كيست ستمكارتر از آن كه دروغي را به خدا نسبت دهد،۱۱ حال آن كه به (آيين) تسليم (در برابر خدا) دعوت مي‌شود؟ و خدا مردمان ستمگر۱۲ را به مقصد (سعادت) نمي‌رساند.

۸ - (بني‌اسرائيل) مي‌خواهند نور خدا را (همچون فوت كردن بر شمع) با دهان‌هاشان خاموش كنند، در حالي كه خدا به تمام و كمال رسانندة نور خويش (كتاب و نبوّت نوين) است،۱۳ هر چند منكران را ناخوش آيد!

۹ - اوست آن كه فرستاده‌اش را به (همراه كتاب) هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه آيين‌ها (ي مغاير تسليم به حق) برتر گرداند، هر چند مشركان (اهل كتاب آلوده به شرك) نخواهند.۱۴

۱۰ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، آيا (مي‌خواهيد) شما را به تجارتي رهنمون شوم كه از عذاب دردناك نجات‌تان دهد؟۱۵

۱۱ - (در اين تجارت) به خدا و فرستاده‌اش ايمان مي‌آوريد و با مال و جان‌تان در راه خدا جهاد مي‌كنيد.۱۶ اين (معامله) به نفع شماست، اگر مي‌دانستيد.

۱۲ - (در اين صورت) آثار گناهانتان را مي‌زدايد۱۷ و شما را (با پاك شدن از گناه) به بهشت‌هايي كه نهرها از زير آن جاري است، و (همچنين) مساكن مطلوبي در بهشت‌هايي جاويد در مي‌آورد،۱۸ اين است آن پيروزي عظيم.۱۹

۱۳ - و (علاوه بر سعادت اخروي) آن (هدف دنيايي) ديگري كه شما دوست داريد؛ (يعني) ياري خدا و پيروزي نزديك۲۰ (بر دشمن را نصيبتان مي‌كند)، و مؤمنين را (به چنين نعماتي) بشارت ده.

۱۴ - اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، ياوران خدا باشيد،۲۱ همان گونه كه عيسي فرزند مريم به حواريون۲۲ گفت: چه كساني ياور من در راه خدايند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم.۲۳ (به اين ترتيب) گروهي از بني اسرائيل (دودمان يعقوب) ايمان آوردند و گروهي انكار كردند؛ ما هم كساني را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنان‌شان (به مدد روح ايمان و توكل) نيرومند ساختيم،۲۴ در نتيجه سرانجام پيروز شدند.۲۵


۱ - نام «صف» دلالت بر نظم و ترتيب و تشكل و پيوستگي در موضوعات مختلفي مي‌كند كه صف سربازان در ميدان نبرد مصداقي از آن محسوب مي‌شود. صفي كه افراد آن همچون آجرهاي دژي مستحكم با ملات سُرب به هم پيوسته‌اند.
اين سوره در دومين سال هجرت به مدينه مقارن اولين نبرد مسلمانان (غزوه بدر) در مقابله با مهاجمان مشرك مكه نازل شده است و ضرورت دفاع و صف‌بندي محكم مسمانان را در برابر دشمنان كينه‌توز نشان مي‌دهد. در اين ارتباط، مسلمانان را به پرهيز از قول بي‌عمل در جهاد، اتحاد و عزم راسخ در دفاع، پندگيري از پيمان‌شكني بني‌اسرائيل از مقابله با دشمنان، آمادگي حواريون عيسي مسيح براي نصرت پيامبرشان در برابر ستمگران و پاداش دنيوي و اخروي مجاهدان يادآوري مي‌كند.

۲ - اين سوره همچون سورة بعد (جمعه) با تسبيح آنچه در آسمانها و زمين است براي خداوند عزيز و حكيم آغاز مي‌شود. اشاره به تسبيح تمامي موجودات عالم در سرآغاز آياتي كه تماماً از جنگ و جهاد (دفاعي) پيامبر اسلام و آمادگي حضرت عيسي براي اين كار سخن مي‌گويد، به نظر مي‌رسد رسانندة اين پيام باشد كه دفع دشمنان دين خدا نيز عملي تسبيحي است كه جامعه بشري را از ظلم و ستم مستبدان منزه و پاك مي‌سازد.
سه سوره ۵۷، ۵۹ و ۶۱ قرآن كه يك در ميان به دنبال هم قرار گرفته‌اند، دقيقاً با آيه واحدي كه در تسبيح موجودات آسمان‌ها و زمين و عزيز و حكيم بودن خدا حكايت مي‌كند آغاز مي‌گردد. نام اين سه سوره نيز مفهوم نظامي دارد؛ «حديد» همان آهن است كه از آن شمشير و ساير ادوات جنگي مي‌سازند و نماد تيزي و سطوت است (حديد ۲۵- «...وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ...»)، «حشر» گِرد هم آمدن و بسيج سپاه براي اعزام به جبهه است (حشر آيه ۲)، و بالاخره «صف» دلالت بر آرايش جنگي مي‌كند.
ختم اولين آيه هر سه سوره با صفت عزيز و حكيم، حاوي اين پيام است كه سربلندي و «عزّت» هر جامعه‌اي با دفاع در برابر متجاوزان ستمگر تأمين مي‌شود، و حكمت، كه دلالت بر اخلاق و رفتار پسنديده مي‌كند، در ساية همين سربلند و آزاد و مستقل زيستن است. نزول سه سوره فوق در ساليان دوم تا پنجم هجرت، كه مسلمانان مواجه با تجاوزات نظامي گستردة مشركين بودند، اين معنا را آشكار مي‌سازد.

۳ - وعدة بي‌پشتوانه و قول بي‌عمل كه متأسفانه در جوامع به ظاهر اسلامي بسيار رايج و عادي و عمومي است، چندان قبيح است كه زشتي خشم‌آور آن در حساب خدا با صفت كبير وصف شده است. سخنان شيرين و شاعرانه‌اي نيز كه به عمل منتهي نگردد، مورد مذمّت قرآن قرار گرفته است:
شعراء ۲۲۴ تا ۲۲۶- «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُون».
به سخن فردوسي طوسي: بزرگي سراسر به گفتار نيست دوصد گفته چون نيم كردار نيست.
و نيز آمده است: سعديا گرچه سخندان و مصالح گويي به عمل كار برآيد به سخنداني نيست.

۴ - «مَقْت» عكس‌العمل خشمگينانه‌اي است كه نسبت به رفتار ناپسند ديگران نشان داده مي‌شود. اين عكس‌العمل، هم جنبة بشري دارد و هم جنبة الهي در بازتاب نظام هستي به رفتار سوء انسان‌ها.
غافر ۱۰- «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ» (كافران- در دوزخ- ندا داده مي‌شوند كه خشم خدا بي‌ترديد از خشم شما آنگاه كه به ايمان دعوت مي‌شديد و انكار مي‌كرديد سخت‌تر است).
در سه آيه قرآن به «مَقْتًا عِنْدَ الله»، كه بازتاب شديد عمل زشت را در نظام خدا نشان مي‌دهد، اشاره كرده است (غافر ۳۵، صف ۳ و فاطر ۳۹).

۵ - در ادوار گذشته براي استحكام بناهاي مهم، فاصله ميان سنگ‌ها يا آجرهاي بنا را سرب مذاب مي‌ريختند تا انسجام و استحكام بيشتري پيدا كند.

۶ - دوست داشتن يا نداشتن ما امري قلبي است و معلوم نيست هميشه به عمل منتهي شود. اما در مورد خدايي که منزه از احساسات بشري دوستي و دشمني است، اين اوصاف به صورت مجازي براي فهم آدميان به کار مي‌رود، ثانياً آثار عملي تکويني و تأثير مسلم بيروني دارد. فعل «يحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا نسبت داده شده است: ۱۷ بار «يحِبُّ» (درباره: محسنين، متقين، مقسطين، صابرين، متوکلين، توابين، مطهرين، الذين يقاتلون في سبيله صفاً) و ۲۳ بار «لا يحِبُّ» (درباره: ظالمين، مسرفين، خائنين، مستکبرين، مفسدين، معتدين، کافرين، فرحين و...).

۷ - «يؤْذُونَ» از ريشة «اَذٰي»، سخن يا کار ناپسندي است که ديگري را آزرده سازد. همه رسولان از امتشان آزار مي‌ديدند (انعام ۳۴ و ابراهيم ۱۲) و قرآن از آزار بني‌اسرائيل نسبت به موسي(ع) (احزاب ۶۹ و صف ۵) و آزار منافقان نسبت به پيامبر اسلام(ص) بارها سخن گفته است (احزاب ۴۸ و ۵۳ و ۵۷ و ۶۹).

۸ - «زَيْغ» به انحراف از حق و ميل به باطل گفته مي‌شود. در دعاي راسخون در علم (آية ۸ سورة آل‌عمران) از زيغ قلب پس از هدايت ياد كرده و آن را آفتي براي هدايت شمرده است. اين فعل در قرآن سه بار به لغزش چشم نسبت داده شده (نجم ۱۷، احزاب ۱۰، ص ۶۳)، و چهار بار به لغزش قلب (توبه ۱۱۷، صف ۵ و آل‌عمران ۷ و ۸).

۹ - هدايت راه «نمايي» نيست، راه «بردن» است، «ايصال بالمقصود» است. کسي که از شما آدرس مي‌خواهد؛ اگر به او نشانة راه بدهيد، راهنمايي‌اش نموده‌ايد، ولي اگر جلو بيفتيد و او را به مقصد برسانيد، هدايتش کرده‌ايد. در هدايت دانستن راه کفايت نمي‌کند، تبعيّت از هادي و رفتن در راه درست ضرورت دارد، به همين دليل قرآن فقط براي متّقين، مؤمنين و محسنين و مسلمين (تسليم شدگان به حق) هدايت است، با عمل به اين صفات است که مي‌توان به دنبال هادي (کتاب و سنّت) به سوي مقصد رفت. دانش ديني بدون آن صفات کسي را به مقصد نمي‌رساند.

۱۰ - منظور از كلمه «اسم» در قرآن، لفظ و عنوان قراردادي نيست، اسم، دلالت بر صفت و ويژگي روحي و رواني مي‌كند، همچنانكه اسم يحيي و زكريا لفظ و آموزش اسماء به آدم تعليم الفاظ و علائم قراردادي نبود. اسماء الهي در قرآن بيانگر صفات او هستند، نه اسماء بي‌مسمّي!

۱۱ - «افتري» از ريشة «فَرَي»، سخناني من درآوردي و بي‌پايه و اساس و بافته شده است. در قرآن آمده است که ماجراي حضرت يوسف(ع) قصه‌اي بافته شده و ساختگي نيست، بلکه حقيقتي است ذكر شده در کتاب‌هاي پيشين: «...مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...» (يوسف ۱۱۱).

۱۲ - در آية ۵ از عدم توفيق «فاسقان» در هدايت سخن گفته شده و در اين آيه از عدم توفيق «ظالمان». در واقع فسق كه خروج از حريم حق و رها كردن اسب سركش نفس است، سرانجام به ظلم و ستم كشيده مي‌شود.

۱۳ - آيات ۸ و ۹ اين سوره عيناً همان آيات ۲۲ و ۲۳ سورة توبه (با مختصر تفاوتي در برخي الفاظ). تورات و انجيلي كه موسي و عيسي (عليهما السلام) آوردند «نور» هدايت بود (مائده ۴۴ و ۴۶). هر هدايت و ارشادي به تناسب رشد فكري آدميان تفصيل مي‌يابد و نور هدايتي كه براي بني‌اسرائيل آمده بود نيز با بعثت پيامبر خاتم بايد به تمام و كمال خود مي‌رسيد.

۱۴ - بني‌اسرائيل با حق‌پوشي و نديده گرفتن كتابي كه تصديق كننده و تكميل كنندة تورات و انجيل بود، عملاً كفر ورزيدند و با تكيه بر تعصّبات قومي و نژادي مرتكب شرك شدند. جملات «وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُون» در انتهاي آية ۸ و «وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» در انتهاي آية ۹ اشاره‌اي به همين تنگ‌نظري و تعصّبات فرقه‌اي مي‌باشد.
ظاهراً اين سخن از ابوسعيد ابوالخير است كه: هر آن شمعي كه ايزد برفروزد هر آن كس پُف كند ريشش بسوزد

۱۵ - هر تجارتي براي كسب سود و ثروتي است، اين يك بُعد تجارت است، بُعد ديگر سوختن و تباه شدن اصل و فرع سرمايه است كه راه بازگشت را بر سرمايه‌دار مي‌بندد. تلف كردن سرماية عمر نيز چنين است كه اگر درست خرج نشود به جاي نعمت، به نقمت و محروميت منجر مي‌شود. از آنجايي كه كار اصلي مردم مكه تجارت بود، قرآن به صورت مجازي از واژه‌هاي مربوط به داد و ستد بسيار استفاده كرده و واژة تجارت ۹ بار و مشتقات خسران (زيان) ۶۵ بار و نفع (سود) ۵۰ بار در قرآن تكرار شده است.

۱۶ - بهترين سرمايه‌گذاري در بازار زندگي، خرج كردن و مايه گذاشتن از مال و جان در راه خداست. جهاد، تلاش سخت و طاقت فرسا، با قبول مشقّت و محروميت است، شناخته شده‌ترين وجوه جهاد، همان جهاد نظامي با جان و مال است، اما جهاد ابعاد متنوعي دارد که جهاد فرهنگي و آموزشي يکي از مهم‌ترين آنهاست. از پيامبر اسلام(ص) نقل شده که: «مِدادُ العُلَمَاء اَفضَل من دِمَاء الشُهَداء» (مُرکب دانشمندان از خون شهيدان برتر است). در اينصورت، در مقابله علمي با منکران و متجاوزان به حريم توحيد، همانطور بايد مجاهدت کرد که در مقابله با دشمن متجاوز به حريم سرزمين، اما با اسلحه منطق و مهرباني و استدلال و جدال احسن.

۱۷ - «ذنب» اشاره به دنباله و نتيجة كار بد دارد، و غفران، پاك كردن و خنثي كردن عوارض آن است.

۱۸ - در اين آيه پس از ذكر پاك شدن از آثار و عوارض گناه و دخول در بهشتي كه نهرها از زير آن جاري است، از مساكن مطبوعي در جنّات عدن ياد مي‌كند كه گويا مقام و مرتبه متعالي‌تر از بهشت است. مشابه همين وصف در آية ۷۲ سوره توبه، توأم با «رضوان الله»، آمده كه هر دو مورد با «ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» ختم شده است.
«مَسَاكِن» جمع مسكن، به مكان سكون و آرامش روح و روان گفته مي‌شود. قرآن انس و الفت گرفتن با همسران را كه دلالت بر آرامش باطني مي‌كند با همين واژه وصف كرده است: اعراف ۱۸۹- «...وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا...».

۱۹ - «فوز» به معناي رسيدن سلامت و بي‌خطر به مقصد و «مفازه» اسم مکان يا وسيله چنين موفقيتي است. اگر سقوط از هواپيما مرگ‌آور است، چتر نجات، «مفازه»، و فرود آرام و به سلامت، «فوز» است. دنيا نيز دره‌اي به سراشيبي هوي و هوس است و نجات از دنياپرستي به مدد مراتبي از ايمان و عمل ممکن مي‌گردد که «مفازه» است و رسيدن به مقصد را نيز فوز مي‌نامند.
فوز و فلاح را رستگاري معنا مي‌کنند، ولي تفاوتي در ميان اين دو واژه وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي بالقوه معنوي در نفس آدمي است که در زندگي دنيا بايد تحقق يابد، اما فوز به سلامت رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير است. اعراب به بيابان و صحاري کويري مفازه مي‌گفتند و عبور سلامت از چنين صحاري سوزاني را فوز مي‌ناميدند.

۲۰ - درك واقعي وعده‌هاي آمرزش گناه و درآمدن به بهشت و مساكن طيّبه، كه تماماً مربوط به آينده است، ظاهراً براي بسياري از مؤمنين آنچنان كه بايد محسوس و محرّك و انگيزنده نبوده است، از اين روي وعدة نقد «وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ» (آن وعده ديگري كه شما دوست داريد، ياري خدا و پيروزي نزديك) براي تشويق نزديك‌بين‌ها به دنبال آن آمده است. اين كه منظور از ياري خدا و پيروزي نزديك چيست، مفسران نظريات مختلفي ابراز كرده‌اند. به نظر مي‌رسد فتح مكه و بازگشت بسياري از مسلمانان به زادگاه خود، در كنار خانة خدا و خانواده مطلوب قابل فهم‌تري بوده است. شهر مكه در بيستم رمضان سال هشتم هجري (شش سال پس از نزول اين آيات) فتح گرديد و اين پيش‌بيني مهمي بود.

۲۱ - بديهي است خدا نيازي به ياري بندگان ندارد، ناصر و ياور خدا بودن حمايت از دين او و پيامبر و پيروانش است. در آية ۲۵ سوره آ‌ل‌عمران نيز دعوت حواريون به همياري حضرت عيسي(ع) در مقابله با كافران آمده است. گرچه امروز برخي مسيحيان اسلام را دين شمشير مي‌نامند و افتخار مي‌كنند كه عيسي(ع) فقط از عشق و ايثار سخن مي‌گفت و دست به شمشير نبُرد، اما در انجيل لوقا (۲۳:۲۷) از زبان عيسي به پيروانش آمده است: «اگر شمشير نداريد بهتر است لباس خود را بفروشيد و شمشير بخريد»! و در انجيل متي (باب ۱۰ بند ۴۰) مي‌خوانيم: «گمان مبريد كه آمده‌ام صلح و آرامش را در زمين برقرار سازم، خير! آمده‌ام تا شمشير را برقرار نمايم...».

۲۲ - «حَوَارِيُّون» جمع حواري، از ريشة «حُور»، مفهوم سپيدي و روشني دارد. آنان را سپيد جامگان نيز گفته‌اند. اين واژه دلالت بر پاكدلي، پاكدامني و صفاي باطن ياران نخستين عيسي(ع) مي‌كند. تعداد حواريون كه ياران ويژة عيسي مسيح بودند ۱۲ نفر بوده كه در چهار آية قرآن به آنها اشاره شده است (آل‌عمران ۵۲، مائده ۱۱۱ و ۱۱۲، صف ۱۴).

۲۳ - حضرت عيسي(ع) از حواريون پرسيده بود: «چه كساني ياران من به سوي خدايند؟»و آنها به جاي پاسخ ما ياران تو هستيم، مستقيم و بدون واسطه گفتند: «ما ياران خداييم»! و اين درس توحيدي بزرگي است كه به جاي نگاه به رهبر، به مقصد و مقصود نگاه كردند. درحقيقت نصرت خدا، نصرت دادن به نفس خود و نجات آن از خودخواهي و ريختن خوف و حزن از آن و ثابت قدم و قوي دل شدن است: محمد ۷- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ».

۲۴ - دشمنان عيسي مسيح و يارانش، در وهلة نخست متوليان متعصّب و منحرف قود يهود بودند كه رسالت او را تكذيب مي‌كردند و پس از آن حكومت روم كه به تحريك و سعايت آن متوليان متكبر، عليه عيسي (به جرم آشوبگري علية امپراطوري روم) به دستگيري عيسي و يارانش و آزار و شكنجه و كشتار مسيحيان مي‌پرداختند.

۲۵ - به رغم اتحاد ارتجاع مذهبي يهود با استبداد سياسي حاكم بر آن سرزمين، در سال ۶۴ ميلادي پطرس، كه از حواريون عيسي بود، اولين جمعيت مسيحي را در روم پايه‌گزاري و در سال ۷۰ حكومت روم، پس از تخريب بيت‌المقدس، بسياري از يهوديان را از اورشليم اخراج مي‌كند. با خروج يهوديان مخالف عيسي، روم مركز حركت‌هاي رو به رشد مسيحيت مي‌شود و تا اوايل قرن سوم جوامع اطراف مديترانه همچنين بريتانيا و دره نيل را در برمي‌گيرد. سرانجام در سال ۳۱۳ ميلادي با پشتيباني كنستانتين امپراطور روم از اين آيين، مسيحيت به سرعت فراگير ترين مذهب امپراطوري مي‌شود. به اين ترتيب جملة: «فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ»، در مدت كوتاهي تحقّق يافت.

ترجمه عبدالعلى بازرگان