سوره منافقون۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - هر گاه منافقان۲ نزد تو آيند، (ريا كارانه) گويند: گواهي ميدهيم كه
تو به راستي فرستادة خدا هستي، و (البته) خدا ميداند كه بيترديد تو فرستادة او
هستي و (نيز) خدا گواهي ميدهد كه منافقان (در اين ادعاي زباني) مسلماً دروغ
ميگويند.۳
۲ - (آنها) سوگندهاي۴ (رياكارانة ايماني) خود را سپري (براي پوشاندن
چهرة واقعي خود در همرنگي با جماعت) قرار دادهاند و (در پناه آن مصونيّت) مردم را
از راه خدا باز ميدارند،۵ چه كار زشتي ميكنند!
۳ - اين (زشتكاري) از آن روست كه آنها (بهزبان اظهار) ايمان نمودند و سپس (در
عمل) انكار كردند، از اين رو بر دلهاشان (با از دست دادن قابليت تغيير و انعطاف)
مُهر (خاتمه) نهاده شده۶ و در نتيجه، (ديگر حقيقت را) نميفهمند.۷
۴ - و چون آنها را ببيني، جسم (نمود بيروني) آنان تو را به شگفت آورد، و چون به سخن
آيند (از خوش زباني آنها مشتاقانه) به گفتارشان گوش (دل) ميسپاري.۸
و(لي به دليل رياكارانه و بيروح بودن گفتارشان) آنها همچون چوب خشكي (تكيه زده) بر
ديوارند۹ (نه زنده و سبز و خرم). آنها (به مصداق: الخائن خائف) هر
فريادي (اعتراضي) را عليه خود ميپندارند. دشمن (واقعي) همينهايند. پس از آنها حذر
كن. خدا بكشدشان۱۰ (از خيانت و دورويي بازشان دارد). چگونه (خلاف فطرت
انساني) واژگونه رفتار ميكنند؟۱۱
۵ - و هرگاه بهآنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براي شما آمرزش طلبد،۱۲
سرهاي خود را (با بياعتنايي و انكار) برميگردانند و ميبينيشان كه به حالت تكبّر
روي برميتابند.
۶ - (با چنين ويژگيهايي) يكسان است براي آنها؛ چه برايشان آمرزش خواهي، چه نخواهي
(تفاوتي نميكند)، هرگز خدا آنان را نيامرزد۱۳ (از آثار گناه پاك نكند)،
چرا كه خدا مردمان حرمتشكن۱۴ را به مقصد (سعادت) نخواهد رساند.۱۵
۷ - اينها همانهايي هستند كه ميگويند: كسانِ (نيازمندان) نزد رسول خدا را حمايت
مالي نكنيد تا پراكنده شوند.۱۶ حال آن كه گنجينههاي آسمان و زمين در
انحصار خداست (انفاق براي تزكيه نفس خودتان ميباشد و خدا بينياز است) اما منافقان
در نمييابند.
۸ - ميگويند: چون (از سفر جنگي) به مدينه بازگشتيم، عزيزتران (صاحبان ثروت و قدرت=
خودشان) خوارترها (مهاجران همراه پيامبر) را حتماً اخراج خواهند كرد،۱۷
در حالي كه عزّت (واقعي) از آنِ خدا و فرستادهاش و مؤمنان است، ولي منافقان
نميدانند.
۹ - اي كساني كه ايمان آوردهايد، مبادا اموال و اولادتان شما را از ياد خدا (به
خود) مشغول دارد، و آنهايي كه چنين كنند، اينان همان زيانكارانند.۱۸
۱۰ - (در عوض) از آنچه روزيتان كردهايم انفاق كنيد، پيش از آن كه (فرصت عمر از
دست رود و آنگاه كه) مرگ سراغ فردي از شما آيد، (با افسوس) گويد: پروردگارا، چرا
(مرگ) مرا به عقب نينداختي (مهلتم ندادي) تا انفاق۱۹ (صادقانه) كنم و از
شايستگان۲۰ باشم؟
۱۱ - (ولي) خداوند هرگز سرآمدِ عمر هيچكس را، هنگام فرا رسيدنش، به تأخير
نمياندازد و خدا از (جزئيات) آنچه ميكنيد كاملاً خبردار است.
۱ - نام اين سوره اشاره به طيفي تازه پديد آمده در
جامعة نوپاي اسلامي دارد. پديدة نفاق، همچون آفت ميوه، به دوران رسيدن محصولِ زحمات
تعلق دارد و آفت ايمان محسوب ميگردد. در دوران ۱۳ سالة مكه خبري از نفاق شنيده
نميشد و جز محروميت و مصيبت و آزار و شكنجه چيزي در انتظار مسلمانان نبود، اما
آيات اين سوره كه در سال سوم هجرت، پس از پيروزي درخشان پيامبر و پيروانش در نبرد
بدر (سال دهم هجري) نازل شده، از خطري دروني مسلمانان را هشدار ميدهد كه
آسيبرسانتر از دشمنان شناخته شدة بيروني بوده است.
«يثرب»، پيش از آن كه به خاطر هجرت پيامبر و يارانش به آن شهر، به دعوت مردمانش،
«مدينه الرسول» نام بگيرد، توسط اشراف و مالداراني اداره ميشد كه اينك براي
انطباق با شرايط تازه و تمديد تمايزاتشان ماسك اسلام بر چهره زده و با اداي شهادتين
منافقانه به ميان مسلمانان نفوذ كرده بودند.
مسمانان معمولا در نمازهاي روز جمعه در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سورة
منافقون را ميخوانند كه به دنبال هم (در پايان سال دوم و ابتداي سال سوم هجري)
نازل شدهاند. سورة جمعه پس از طرح برنامه چهار مادّهاي بعثت (تلاوت، تزكيه، تعليم
علم و حكمت)، از دو خطر بيروني و دروني مسلمانان را آگاه ميكند: ۱- يهوديان
دنياپرست، مغرور و ستمگري كه به تورات عمل نميكردند، ۲- مسلمانان دنيا دوستي كه
همچنان اسير لهو و تجارت بودند. و اينك سورة «منافقون» از همان آغاز، گروه سومي را
به تفصيل معرفي ميكند كه خطر آنها بيش از مشركين است. در چهار آية انتهايي اين
سوره نيز (همچون سه آية انتهاي سورة جمعه) خطاب به كساني كه ايمان آوردهاند، آنان
را از «لهو» (مشغول شدن به اشتغالات بيهوده) هشدار و به هدفداري جدّي هدايت ميكند.
۲ - منافق و انفاق هر دو از ريشة «نَفَقَ» هستند. به سوراخ موش يا نقبي كه در زمين
ميزنند نيز نَفَق ميگويند (انعام ۳۵). موش صحرايي سوراخي كه حفر ميكند، بيش از
يك راه خروجي دارد تا در تعقيب مار بتواند به راحتي فرار كند. از اين وجه تسميه
چنان برداشت كردهاند كه نفاق نوعي پيچيدگي و نامشخص بودن رفتار و منافق كسي است كه
همواره توجيهي رياكارانه به دور از صداقت و سرراستي براي گفتار و كردار خود دارد.
حال آن كه مؤمن واقعي با «انفاق»، كه خرج كردن خالصانه مال در راه خداست، عملا
«صدق» ايمان خود را نشان ميدهد و دوگانگي و نفاق و فاصلهاي ميان ادّعا و عملش
نيست و از اين رو انفاقِ بدون منّت و آزار و ناخالصي را «صدقات» ناميدهاند كه گويي
حفرههاي نفاق را پُر كرده است. مشتقات نفاق ۳۷ بار و مشتقات انفاق ۷۴ بار (مضاعف)
در قرآن به كار رفته است.
۳ - سه بار تكرار ادوات تأكيد «اِنَّ» و «لام» در مورد شهادت رياكارانة منافقين، و
شهادت صادقانه خدا بر رسالت پيامبر و نيز دروغگويي منافقين، به وضوح نهايت رياكاري
و نفاق آنان را نشان ميدهد.
۴ - «أَيْمَانَ»، جمع يمين (دست يا طرف راست) و يمن، برکت و خجستگي است. گويا در
روزگاري که مردم سواد امضاي پاي قرارداد را نداشتند، اعراب با فشردن دست راست با
يکديگر پيمان ميبستند و پاي حرف و قول خود ايستادن را نشانة مروّت ميشمردند، از
اين جهت عهد و پيمان به گونهاي مجازي «أَيْمَانَ» نام گرفته است. چند وجهي بودن
اين کلمه باعث شده است که در برخي موارد معناي دست راست و قدرت ميدهد، در مواردي
معناي سوگند زباني و بالاخره در مواردي معناي پيماني که شخص با خدا ميبندد (مثل:
بقره ۲۲۵) يا تعهدات اجتماعي که پايبندي به آن در برابر خدا و خلق مسئوليتآور است.
۵ - «صَدَّ» از ريشة «صَدَدَ»، بيشتر به معناي مانع شدن و برگرداندن ديگران از راه
و هدفي است كه در پيش گرفتهاند و نوعي تجاوز به آزادي و حق انتخاب دين و آيين مردم
محسوب ميشود. اين فعل به صورت لازم و متعددي (هر دو) در قرآن آمده است.
۶ - مُهر زدن، همچون مهر و امضاي نامهها، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات به اوراقي
ميگويند كه كلمات آن با كليشه سُربي مهر خورده است. طبيعت آدمي نيز به صفات ثابت و
شكلگرفته او گفته ميشود. اصطلاح «طبع قلب» در مواردي به كار برده ميشود كه شخص
دچار دگماتيسم و تعصّب شده و هيچ فكر تازهاي را نپذيرد. نسبت دادن اين فعل به خدا،
به دليل وابستگي همه فعل و انفعالات جهان به اراده اوست، وگرنه علت اصلی، حقگريزي
و كوته فكري خود متعصّبان ميباشد.
۷ - «تفقه» از ريشة «فَقَهَ»، از علائم ظاهري به نتايج باطني رسيدن و تجزيه و تحليل
و نتيجهگيري از اطلاعات اوليه است. فقيه (در اصطلاح شرعي) به كسي گفته ميشود كه
از ادله اوليه شرعي بتواند پاسخ و راه حلي براي مسائل روز پيدا كند. هر چند معناي
فقاهت در قرآن بسيار گستردهتر از اين است و به تحقيق و شناخت پيدايش حيات در روي
زمين و معضلات اجتماعي هم كشيده ميشود (ر ك به كتاب «متدولوژي تدبّر در قرآن»
مقالة فقه و فقاهت در قرآن).
۸ - معنای استماع، بيش از شنيدن ظاهري است. استماع، شنيدن به جان و فهميدن و درک
است.
۹ - تشبيه واقعيت دروني منافقين به چوب خشك بسيار حساب شده است؛ «خُشُب» جمع
«خَشْب» به چوب ضخيم گفته ميشود كه برخلاف تركة تازه بريده شده، قابليت حياتي خود
را از دست داده است. « مُسَنَّدَه» از ريشة «سَنَدَ» (تكيهگاه)، همچون سند و مدرك
كه به آن استناد و اتكاء ميكنند، ظاهراً ستونهاي تكيهگاه سقف است كه به دليل
تغيير ناپذيري مورد استفاده قرار ميگيرد، تشبيه دل بعضي آدميان به سنگ نيز از همين
رو ميباشد (بقره ۷۴).
۱۰ - «قَاتَلَهُمُ اللهَُ» را اغلب «خدا بکشدشان» يا «هلاکشان کند» ترجمه کردهاند.
اگر بعضي از مردم چنين نفريني ميکنند، قابل فهم است، اما خدا چه نيازي به نفرين
دارد!؟ قاتَل (در باب مفاعله - مقاتله) دوطرفه است و معناي پيکار دارد، نه قتل.
گرچه در قتال هم از طرفين کشته ميشوند، ولي هدف بازداشتن دشمن از تجاوز است، نه
الزاماً کشتن.
در فرهنگ لغت عربي «المنجد»، آميختن شراب با آب براي گرفتن تيزي و تندي آن را «قتل
الخمر»، کاستن از گرسنگي با مختصر طعام را «قتل الجوع»، کم کردن سرما را «قتل
البرد»، کاستن تشنگي را «قتل غليله» و بالاخره، احاطه علمي به چيزي را «قَتَل الشئ
خُبراً» و بسيار داناي کارکشته را که بر جهل غلبه کرده «المُقَتَّل» مينامند.
همينطور خضوع و خواري و فروتني نشان دادن براي يکديگر را «تَقَتَّل لِفلان»
ميگويند.
با توجه به کاربردهاي اين فعل در زبان عربي، آيا نميتوان گفت معناي «قَاتَلَهُمُ
اللهَُ» خدا مردم را از شرّ رياكاري و خيانتهاي آنان نگه دارد باشد؟ (والله اعلم).
۱۱ - يؤفكون از ماده اِفْكْ، دلالت بر واژگونگي رفتار ميكند. يعني انجام كاري خلاف
آدميّت و اخلاق و قانون شرع و عرف.
۱۲ - استغفار از ريشه «غَفَرَ» (پوشاندن و پاک کردن)، باور و پذيرش خطاي خود و
آمادگي و تمايل به پاک شدن و اصلاح است، وقتي تيرگيهاي قلب با توبه زدوده شد،
آنگاه نور حق بر آن ميتابد، اين است ارتباط استغفار با مشمول رحمت واقع شدن.
۱۳ - استغفار رسول خدا براي منافقان، موقعي مؤثر واقع ميشود كه موضع عذرخواهي از
گذشته و آمادگي براي توبه و اصلاح پيدا كرده باشند وگرنه ۷۰ بار استغفار پيامبر هم
براي آنان بيتأثير است (توبه ۸۰). دعوت آنان به استغفار رسول تشويقشان به تغيير
رفتار بوده است.
۱۴ - «فسق» در زبان عربي پاره كردن پوستة محافظ است كه موجب «فساد» ميگردد. همچون
پوست ميوه كه موجب نفوذ ميكرب و فساد و گنديدگي آن ميشود. پوسته انسان همان حريم و
حدود شرعي و نظامات ايماني است. تقوا نيرويي است كه ما را به محافظت از حريم و حدود
وادار ميكند و فسق پاره كردن آن و تجاوز از مرزهاي مجاز است.
۱۵ - هدايت راه «نمايي» نيست، راه «بردن» است، «ايصال بالمقصود» است. کسي که از شما
آدرس ميخواهد؛ اگر به او نشانة راه بدهيد، راهنمايياش نمودهايد، ولي اگر جلو
بيفتيد و او را به مقصد برسانيد، هدايتش کردهايد. در هدايت دانستن راه کفايت
نميکند، تبعيّت از هادي و رفتن در راه درست ضرورت دارد، به همين دليل قرآن فقط
براي متّقين، مؤمنين و محسنين و مسلمين (تسليم شدگان به حق) هدايت است، با عمل به
اين صفات است که ميتوان به دنبال هادي (کتاب و سنّت) به سوي مقصد رفت. دانش ديني
بدون آن صفات کسي را به مقصد نميرساند.
۱۶ - «يَنفَضُّوا»، از ريشة «فَضَّ» (شكستن و پراكندن)، قصد سركردة منافقين براي
شكستن پيوند پيروان پيامبر و پراكنده شدن جمع آنان را نشان ميدهد. در دو مورد
ديگري كه اين كلمه در قرآن آمده است (جمعه ۱۱ و آلعمران ۱۵۹)، همين مفهوم آشكار
است. «فِضِّه» (نقره) نيز از همين ريشه است كه دوامي ندارد و خرج و پراكنده ميشود،
همچنان كه «ذَهَب» (طلا) نيز باقي نميماند و ميرود (ذَهَبَ= رفتن).
۱۷ - در كتابهاي تاريخي و حديث و تفسير، شأن نزول مفصلي براي اين آيه نقل كردهاند
كه خلاصة آن مشاجره دو نفر از انصار و مهاجران، هنگام برداشتن آب از چاه، ياري
طلبيدن آن دو از طايفة خود، مداخله سركردة منافقان (عبدالله بن ابي) در اين ماجرا و
سخنان تفرقهافكن و تحريكآميز او بود. شأن نزولها البته نبايد مانع از توجه به
مصاديق زمانه و پيام اصلي آيه گردد.
۱۸ - عنوان «خَاسِرُون» ۱۴ بار در قرآن تكرار شده كه ۱۰ بار آن با ضمير «هُمُ
الْخَاسِرُون» بر زيانكار واقعي بودن آنان تأكيد شده است. قرآن آنها را «حِزبُ
الشَّيطان» ناميده كه همان زيانكارانند (مجادله ۱۹). مشغول شدن به اموال و اولاد كه
به ظاهر سودآورترين تلاش آدمي است، غفلتي از اهداف اساسي انسان پديد ميآورد كه جز
خسران ابدي به دنبال ندارد.
۱۹ - صدق ايمان با خرج كردن در راه خدا اثبات ميشود، وگرنه ادعايي بيش نيست. به
همين خاطر از خود مايه گذاشتن براي ديگران و انفاق در راه خدا «صدقه، يعني نشانة
راستي ايمان به شمار ميرود. اين عمل از زاويهاي ديگر «زكات» ناميده شده كه موجب
تزكيه نفس و رشد و نمو شخصيتي ميگردد.
۲۰ - صالح كسي است كه چيزي را اصلاح ميكند. نواقص و نارساييها و نابسامانيها نيز
نياز به اصلاح دارند. اما برحسب زمان و مكان، نوع اصلاح (مالي، فرهنگي، اخلاقي،
سياسي...) تفاوت ميكند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان