سوره ملك۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - (چقدر) بركت دهنده (خير دائمي به خلق) است۲ آن (خدايي) كه فرمانروايي (آسمانها و زمين) به دست (قدرت) اوست و همو نظام بخش و اندازه گذار بر همه چيز است.۳

۲ - همان كه مرگ و زندگي را آفريد۴ تا شما را به چالش۵ (در سختي‌ها براي رشد و كمال) بيندازد تا (معلوم شود) كدام يك از شما نكوكارتر است۶ و او فرادست۷ (در عقوبت ستمگران) و آمرزگار (گناه مؤمنان) است.

۳ - همان (خدايي) كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر (لايه لايه) آفريد،۸ (چنان حكيمانه كه) هيچ گُسستگي۹ در آفرينش (خداي) رحمان (كه به رحمتش چتري حفاظتي براي حيات زميني قرار داده) نمي‌بيني. پس (اگر شك داري) باز بنگر.۱۰ آيا هيچ پارگي در آن مي‌بيني؟۱۱

۴ - سپس باز هم (بارها) ديده بگشاي، (آنقدر) تا (پلك) چشمت خسته و ناتوان (از يافتن گسستگي و عيب و نقصي در آسمان به سويت به پايين) فرو افتد.۱۲

۵ - ما آسمان نزديك‌تر۱۳ (پايين‌ترين طبقات جوّ) را با چراغ‌هايي (ذراتي نوراني) زينت بخشيديم۱۴ و آن را (وسيله‌اي براي) رجوم۱۵ (رانش) شياطين۱۶ (اشعه ماوراي بنفش و سنگ‌هاي سرگردان) قرار داديم و براي آن (اجرام) عذابِ آتش افروخته۱۷ را (با سوختن در اثر برخورد به طبقه متراكم پايين‌تر) آماده ساختيم.۱۸

۶ - و براي كساني كه به پروردگارشان كفر ورزيدند (نيز، همچون شهاب سنگ‌هاي از مدار خارج شده) عذاب دوزخ است كه بد سرانجامي است.۱۹

۷ - چون در آن (دوزخ) افكنده شوند، صداي گوش خراشي۲۰ (همچون به درون كشيدن نفس) از آن مي‌شنوند در حاليكه همچنان زبانه مي‌كشد.۲۱

۸ - نزديك است (شعله‌هاي دوزخ) از شدت برافروختگي۲۲ پاره پاره گردد؛۲۳ هرگاه گروهي در آن افكنده شوند، نگهبانان دوزخ۲۴ از آنها مي‌پرسند: آيا هشداردهنده‌اي براي شما نيامد؟

۹ - گويند: آري، هشدار دهنده‌اي سراغ ما آمد، ولي تكذيب كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيزي (پيامي هدايتي) نفرستاده، شما هم (هيچ حرف قابل شنيدني نداريد و) جز در گمراهي بس بزرگي نيستيد.

۱۰ - و نيز گويند: اگر (سخن هشدار دهندگان) را مي‌شنيديم يا (آنچه شنيده بوديم حفظ مي‌كرديم و) به كار مي‌بستيم،۲۵ (امروز) از دوزخيان نبوديم.

۱۱ - پس (اين چنين) به عواقب گناهان۲۶ خود اعتراف مي‌كنند. پس دور باد (رحمت خدا) براي دوزخيان.

۱۲ - (اما) بي‌گمان براي كساني كه (از ارتكابِ گناه) پنهاني از پروردگار خويش بيم دارند،۲۷ آمرزش و پاداشي بزرگ است.

۱۳ - و سخن خويش چه نهان كنيد يا آشكارش نماييد، (در هر حال) خدا به درون سينه‌ها۲۸ (راز دل‌ها) بس آگاه است.

۱۴ - چگونه (مي‌پندارند) آن كه (شما را) آفريده نمي‌داند، با آن كه لطيف۲۹ (آگاه به جزئيات) و باخبر مطلق است؟۳۰

۱۵ - اوست آن كه زمين را براي شما رام۳۱ (سلطه‌پذير و در اختيار) قرار داد تا در پهنة آن۳۲ سير و سفر كنيد (در پي كسب معاش و دانش برآييد) و از روزي او بخوريد و (بدانيد كه سرانجام) باز نشر (جنبش بعدي ذرّات و تجديد حيات در رستاخيز) به سوي اوست.


۱ - نام اين سوره «مُلك» است، مُلك مديريت و ادارة امور است، به كسي كه مديريت و حكومت يا فرماندهي مي‌كند «مَلِك» و تصاحب قدرت و توانايي يافتن بر آن را «مِلك» مي‌گويند كه اسم فاعل آن «مالِك»، يعني صاحب مال و حكومت است، همان‌طور كه خداوند «مالك الملك» است. به پادشاه مطلق هستي «مليك» (در باب فعيل)، و به كارگزاران مُلك خدا، «مَلَك»، جمع آن ملئكه، گفته مي‌شود. كلمه «مَلَكُوت» نيز كه چهار بار در قرآن تكرار شده، رساتر و جامع‌تر از مُلك (مديريت و تدبير) و چه بسا شامل همه معاني فوق باشد!
جملات «ولله/ لَهُ مُلكُ السَّمَواتِ وَ الاَرض/ لَهُ المُلك/ لَم يَكُن لَهُ شَرِيك فِي المُلك» كه در ده‌ها آيه قرآن تكرار شده است، انحصار فرمانروايي و تدبير خداوند را بر جهان هستي مي‌رساند.
در آغاز سورة ملك، و نيز در آية ۸۵ سوره زخرف، بر آثار پر خير و بركت دائمي تدبير و فرمانروايي خدا حكايت مي‌كند: «وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا...».
اين سوره كه در سال هفتم بعثت در مكه نازل شده، عمدتاً در بيان مباني توحيدي مي‌باشد كه مشكل اصلي مخاطبين اولية قرآن، و همچنان تا به امروز مي‌باشد. مشركين آن زمان بُت‌ها را نماد فرشتگان، كه آنها را دختران خدا مي‌پنداشتند، به شفاعت مي‌خواندند و در آستان آن‌ها تعبّد و تقرّب مي‌جستند. از اين روي اين سوره همانند سوره‌هاي انعام، زمر، مؤمنون و... شكل جدل و مناظره و استدلال به خود گرفته و بارها با نقل اقوال مشركين پيامبر را با فرمان «قُل» به پاسخ منطقي فرا مي‌خواند.
در اين سوره نام «رحمن» از بقية اسماء‌ الحسني، و حتي از نام جلاله «الله»، بيشتر به كار رفته است. بنابراين همچون سوره‌هاي مريم، زخرف و فرقان در بيان جلوه‌ها و آثار رحمانيت خدا مي‌باشد. گرچه كل هستي نشانه رحمت خداست (و رحمتي وسعت كل شئ) اما در اين سوره به طور اخص در چهار زمينة: خلقت، نصرت، محافظت و نجات (از عذاب)، رحمانيّت او مطرح شده است.

۲ - «برکت» هر خير و فايده‌اي است که دوام و افزايش داشته باشد و «تَبَارَك» (در باب تفاعل - ارتباط خالق با خلق) که ۹ بار در قرآن تکرار شده، برکت بخشيدن خدا به جهان هستي و بندگان است. سوره فرقان نيز با جملة «تَبَارَكَ الَّذِي...» آغاز شده است، با اين تفاوت كه در آنجا از بُعد تشريعي، نزول قرآن براي بيم دادن بندگان از عواقب شرك و گمراهي را بركتي بس بزرگ و مستمر شمرده، و در سورة مُلك، از بُعد تكويني، فرمان‌روايي و نظام بخشي خدا بر جهان هستي، آفرينش مرگ و حيات، ابتلاي رشد دهندة انسان و آفرينش طبقات هفتگانة جوّ زمين را بركت او شمرده است. علاوه بر اين سوره و سوره فرقان كه با «تَبَارَكَ الَّذِي...» آغاز شده‌اند، در متن هفت سورة ديگر كلمه «تَبَارَك» در زمينه‌هاي: خلقت و تدبير امر (اعراف ۵۴ و مؤمن ۶۴)، پديد آوردن نوع انسان (مؤمنون ۱۴)، ستارگان و ماه و خورشيد (فرقان ۶۱)، نعمات دنيا و آخرت (فرقان ۱۰)، فرمان‌روايي خدا (زخرف ۸۵) و ربوبيّت (رحمن ۷۸) آمده است.
«بركت» خدا در موارد بسياري به: حاصلخيري خاك، سرزمين‌هاي پُر خير و بركت مكه و طور و فلسطين، باران، شب قدر، عيسي(ع)، قرآن، ابراهيم و فرزندانش و اهل بيت پيامبر(ص) اطلاق شده است كه تنوع و گستردگي بركت الهي را مي‌رساند. اهل لغت بركت را فايده ثابت، نمو و زيادت و سعادت دانسته‌اند كه همچون «بِركِة» آب، ثابت و با دوام است.

۳ - «قدير» از ريشة «قدر» سازماندهي، اندازه‌گذاري و نظام‌بخشي است که پايه يا محصول قدرت و توانايي مي‌باشد. جمله «اِنَّ الله/ اِنَّهُ/ اِنَّكَ/ وَهُوَ/ كَان الله عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» كه ۳۵ بار در قرآن تكرار شده زمينه‌هاي متنوع قدر و اندازه‌گذاري پروردگار را نشان مي‌دهد. در ضمن سه مرتبه صفت «قدير» به تنهايي و چهار مرتبه با صفت عليم آمده است.
در نخستين آيه اين سوره به دو محور: ۱- فرمان‌روايي و تدبير انحصاري خدا بر جهان هستي، ۲- نظم و تقدير (اندازه‌گذاري) و انضباط در اجزاء عالم اشاره مي‌كند و در دو آية بعد به دو محور ديگر: ۳- چرخة مرگ و حيات در هستي، تكامل بخشيدن به آن تا پيدايش انسان و رشد كامل او در چالش ميان نيك و بد، ۴- حفاظت حيات زميني در برابر عوامل متضاد، كه نشاني از «رحمانيت» آن ربّ و گردانندة عالم است.
در آية نخست به صفت «قَدِير»، در آية دوم به صفات «عَزِيزُ و غَفُور»، و در آية سوم به صفت «رحمانيت» اشاره شده كه در اين سوره بيش از الله و ساير نام‌هاي نيكوي الهي تكرار شده است. به اين ترتيب با احتساب «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» ابتداي سوره جمعاً ۱۹ نام نيكو در اين سوره به كار رفته است (رحمن ۵ بار، الله ۴ بار، ربّ ۲ بار، رحيم، بصير، خبير، لطيف، عليم، غفور، عزيز و قدير).

۴ - اكثر مردم مرگ را نابودي و عدم مطلق تلقي مي‌كنند، ولي در اين آيه «موت» را مقدّم بر حيات، مخلوق خدا شمرده است! ابتدا خاك با مواد آلي و عناصر و استعدادهاي مختلفي آفريده شد و سپس به اتكاء آن حيات پديد آمد. به همين گونه ذرّات پوسيده و خاك شده بدن آدمي در تركيب ديگري تا روز رستاخيز محفوظ مي‌ماند. كرم ابريشم نيز پس از پيله بستن، بي‌حركت و مرده به نظر مي‌رسد، اما كمي بعد، قبرِ پيله را شكافته و به صورت پروانه خارج مي‌شود.
اصطلاح «ارض الميّه» (زمين مرده) و بَلَد المَيِّت (سرزمين و شهر مرده) و امثالهم كه در قرآن به كار رفته، نشان مي‌دهد كه مرگ توقف فعاليت حياتي گياه و حيوان است، نه رهسپار شدن به عدم.

۵ - اغلب مفسرين و مترجمين «ابتلاء» را آزمون و امتحان معنا كرده‌اند. اما خدا نيازي به آزمون بندگان و كسب اطلاع از نتيجه آن ندارد، بلكه كلمات ابتلاء و فتنه كوره آبديده شدن و تحقّق يافتن استعدادها و گوهرهاي نهان در وجود آدمي است. براي توضيحات بيشتر، ر ك به «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۴، آزمايشات آدمي ص ۴۴ تا ۹۰.

۶ - به ميدان ابتلاء انداختن انسان براي نائل شدن به نيكوترين اعمال، علاوه بر اين سوره، در آية ۷ سوره هود نيز آمده است: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...».
نائل شدن به نيكوترين كردار «أَحْسَنُ عَمَلاً» در ۱۰ آية قرآن (عدد تمام) تكرار شده است. پس از آن نيكوترين پاسخ در مجادله با مخالفين (۴ آيه)، نيكوترين روش در سرپرستي مال يتيم، و نيكوترين تحيّت قرار دارد.
اين سؤال كه هدف خدا از آفرينش انسان چيست، همواره مطرح بوده است، در اين آيه به يك بُعد اين هدف كه رشد و كمال انسان در چالش با سختي‌ها، از طريق نيكوترين عمل براي حركت به سوي بي‌نهايت است، اشاره كرده (كه در آية ۷ سوره هود و آية ۷ سوره كهف نيز تكرار شده است)، در آية ۱۱۹ هود شايستگي نايل شدن به رحمت خدا، و در آية ۵۶ ذاريات عبادت را كه هموار كردن دل و پذيرا شدن حكم خدا است مطرح ساخته است كه هركدام از زاويه‌اي به هدفي واحد اشاره دارند.

۷ - صفت «عزيز» در زبان عربی، دلالت بر عزّت مطلق، يعنی ابرقدرت بودن می‌كند كه دستی بالای دست او نيست. از اين نظر به شاهان «عزيز» می‌گفتند. مثل عزيز مصر (فرعون). زمين بلندی را كه آب بر آن سوار نمی‌شود نيز «عزاز» می‌گويند.

۸ - سخن از هفت آسمان ۹ بار در قرآن تکرار شده که به وضوح نشان مي‌دهد منظور طبقات جوّ فراز زمين است، نه آسمان‌هاي فوقاني (کهکشان‌ها و ستاره‌ها). دانش جوّ‌شناسي نيز آشكار ساخته که آسمانِ بر فراز زمين را لايه‌هاي متعددي از عناصر مختلف، با تراکم‌هاي متفاوت تشکيل داده‌اند که هر کدام نقشي حيرت‌آور در حفاظت از حيات زميني در برابر اجرام سرگردان آسماني، امواج و اشعه‌هاي مضرّ و مرگبار کيهاني، حفاظت از حرارت زمين (نقش گلخانه‌اي) و ممانعت از فرار عناصر مفيد هوا و... ايفاء مي‌كنند.
اين طبقات را بر حسب معيارهاي مختلف نامگذاري گوناگون کرده‌اند. از جمله: تروپوسفر، تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر، ترموسفر، اگزوسفر. تقسيم‌بندي‌هاي ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيل‌دهنده آن کرده‌اند. مثل: هوموسفر (مخلوط يکسان)، هتروسفر (جدا جدا)، مگنتوسفر (طبقه مغناطيسي). در هر حال اين تقسيمات نشان مي‌دهد ماهيّت و مکانيسم هر يک از اين طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد کثرت باشد (والله اعلم). براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته دکتر کريم رستگار مراجعه کنيد.

۹ - «تَفَاوُت» در باب تفاعل، از ريشة فوت (از دست رفتن بدون بازگشت)، به دور شدن دو چيز از يكديگر گفته مي‌شود. منظور اين است كه نوعي هماهنگي و ارتباط ميان طبقات هفتگانه جوّ وجود دارد و همچون قلب و ريه و كليه و كبد و... با هم همكاري دارند و هيچگونه گسستگي و جدايي ميان آنان نيست.

۱۰ - برگرداندن چشم «ارْجِعِ الْبَصَرَ»، پس از خيره شدن به آسمانِ شگفت‌انگيز بالاي سر، به زير انداختن آن است. حرف «ثُمَّ» نيز دلالت بر ادامه و تكرار اين تجربه مي‌كند.

۱۱ - ميان دو فعل: «خَلَقَ» و «فَطَرَ» تفاوتي موجود است؛ خلق ممکن است تکراري يا مسبوق به سابقه باشد، آدميان نيز در کار خلق صنعت و ساختمان هستند، اما فطر از شکافتن عدم و پديد آوردن خلقتي بديع و نوين سخن مي‌گويد. طبقات هفتگانه جوّ حيات زميني را در برابر ميليون‌ها سنگ ريز و درشت سرگردان كه هر روز به آن برخورد مي‌كنند، و در برابر امواج و اشعه‌هاي مرگبار خورشيدي و كيهاني محافظت مي‌كند و لايه‌اي از آن پاره و شكافته نيست تا راه ورودي براي عناصر مضرّ حيات بگشايد، مگر انسان‌ها با بي‌توجهي صنعتي موجب آن شده باشند! «أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ» (ق ۶).
«فاطر» از نام‌هاي نيكوي خداست و جملة «فَاطِر السَّمَواتِ وَ الاَرض»، كه حكايت از «شكافتن» پردة عدم و درانداختن طرحي نو مي‌كند، شش بار (مساوي شش دوران آفرينش- سِتَّهَ الاَيّام) در قرآن تكرار شده است. جالب اين كه آفرينش انسان از عدم (فطرت) نيز شش بار در كتاب الهي آمده است (روم ۳۰، اسراء ۵۱، طه ۷۲، هود ۵۱، يس ۲۲ و ....). اما مفهوم شكافته شدن آسمان را در آياتي ديگر نيز مي‌توان ديد (مزمل ۱۸، انفطار ۱، شوري ۵ و مريم ۹۰).

۱۲ - «خَسَأ» دفع و دور كردن با حقارت و زبوني است (مؤمنون ۱۸، بقره ۶۵ و اعراف ۱۶۶). كاربرد آن دربارة چشم در اين آيه، نشان از خستگي و واماندگي آن از يافتن گُسستگي در آسمان مي‌كند. اما «حسرت» بيانگر حالت و احساسي از خستگي و نوميدي، پس از رسيدن به بن‌بست و از دست رفتن فرصت و توان است. اصل اين کلمه مفهوم پس زدن پوشش دارد و «حَسِير»، در باب تفعيل، دلالت بر شدت خستگي و درماندگي مي‌كند.

۱۳ - از نظر علمی روشن است که آسمان لاجوردی، سرخی شفق، رنگين کمان و تلألو ستارگان، فقط از زاوية ديد ناظرين زميني قا بل رؤيت است، که زير چتر طبقات جوّ، نور خورشيد را طيفي تجزيه شده از زرد تا بنفش مي‌بينند؛ بالاتر از جوّ زمين، آسمان به رنگ سياه و فاقد اين زيبايي‌هاست. اين حقيقت را که دانشمندان فضايي كشف كرده‌اند، قرآن در ۱۴ قرن قبل گفته است.

۱۴ - به گفتة برخي محقّقان، مصابيح همان ملكول‌ها و اتم‌هاي اكسيژن و ازن موجود در اتمسفراند كه طي روز از نفوذ اشعة مخرب ماوراي بنفش (شياطين) جلوگيري مي‌كنند و آن ها را مي‌رانند و در شب نيز ذرات انرژي ذخيره شده خود را آزاد ساخته و به سياهي مطلق شب با «تابش» ضعيف خود، درخشش لطيفي مي‌دهند. بيشتر اين انرژي‌هاي ذخيره شده در اولين سپر حفاظتي (لايه ازن) تا ۱۶۰ كيلومتري زمين در نزديك‌ترين طبقات اتمسفر قرار دارند (استفاده از كتاب هفت آسمان ص ۱۰۲).
زينت بخشيدن به آسمان، همان پديدة تجزيه نور خورشيد (در برخورد به جوّ زمين) و طيف رنگي است كه آسمان لاجوردي و شفق سرخ و تلألو ستارگان را (به دليل عبور اشعه نوري از هواي موّاج) پديد آورده است، وراي جوّ زمين، آسمان سياه و ستارگان همچون ذرات گچ پاشيده شده بر تخته سياه، ثابت و يكنواختند.
درضمن در ۵ سورة قرآن به مكانيسم زيبا و رنگين شدن فضاي آسمان زمين و مكانيسم حفاظتي آن اشاره شده است:
صافات ۶ و ۷- «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ»
فصلت ۱۲- «...وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا...»
ملك ۵- «وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِين...»
حجر ۱۶ و ۱۷- «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ»
ق ۶- «أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ».

۱۵ - «رَجْم»، راندن است. مثل شيطان رجيم که ۹ بار در قرآن تکرار شده است. سنگسار کردن را هم، که نوعي راندن شخص با شدت و نفرت است، رجم مي‌گويند، منظور اين آيه راندن عناصر مضرّ حيات از ورود به جوّ زمين است.

۱۶ - «شيطان» صفتي است که به هر متمرّد خارج شده از حريم و حدود اطلاق مي‌گردد، مثل ابليس، که با عصيانش از امر پروردگار در سجده به آدم، از حريم فرشتگان هبوط کرد، همچنين انسان‌هاي طغيانگر و ديو‌صفت (انبياء ۸۲، بقره ۱۴)، و نيز سنگ‌هاي سرگردان که از مدار خود خارج شده و به جوّ زمين برخورد مي‌کنند (حجر ۱۷، صافات ۷، ملک ۵)، و يا ميکرب (ص ۴۱).

۱۷ - «سعر» به شعله‌ور شدن آتش گفته مي‌شود، و «سَعِير» (در باب فعيل)، كه از نام‌هاي دوزخ است، شدت آن را مي‌رساند. در اين آيه منظور برخورد سنگ‌هاي سرگردان با جوّ زمين و سوختن شديد آن است (پديدة شهاب سنگ).

۱۸ - آماده کردن آتش سوزان براي منکران قيامت، همچون قرار دادن اثر کشندگي براي سَم و سکته و سرطان و ساير بيماري‌ها، براي کساني که مراقب تغذيه و بهداشت و سلامت خود نيستند، نتيجه‌اي طبيعي است.
«عِتاد» آماده شدن و «اِعتاد» (در باب افعال) آماده كردن است، در سورة يوسف آية ۳۱ آمده است كه همسر عزيز مصر قبل از ورود يوسف به مجلس، متكاهايي براي بانوان آماده كرده بود «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأ»، بنابراين در اين كلمه مفهوم تدارك قبلي و آمادگي نهفته است.
فعل «أَعْتَدْنَا» كه ۱۳ بار در قرآن تكرار شده به نظاماتي اشاره مي‌كند كه از پيش طراحي و تعبيه شده است. ۱۲ مورد از اين تدابير واكنشي دربارة «عذاب» اليم/ مهين/ سعير، و يكبار دربارة «رزق كريم» است (احزاب ۳۱). واكنش دستگاه گوارش ما نيز در برابر مواد آلوده و مسموم، و واكنش اعصاب و روان در برابر خطرات ناگهاني و حوادث ناخواسته، سيستمي دفاعي است كه آفريدگار مهربان پيش از تولد در جسم و جانمان تعبيه كرده است.

۱۹ - در پي هم آمدن «عَذَابَ السَّعِير» براي اجرام يا اشعه‌هاي وارد شده بر زمين، با عذاب جهنم براي منكران ربوبيّت خدا، نكته‌اي قابل توجه است. همان‌طور كه نظام و سيستم تعبيه شده در طبقات هفتگانة جوّ مانع ورود اجرام يا اشعه‌ها و عناصر «رانده شده» (شياطين) به زمين شده و آنها را مي‌سوزانند، نظام آخرت به گونه‌اي است كه مانع ورود انسان‌هاي «رانده شده از حق» (عاري از خير و خاصيت) به بهشت مي‌شود. در حقيقت مثالي كه از مكانيسم حفاظتي هفت آسمان در آيه ۶ سورة ملك زده شده، مقدمه‌اي است براي آيات ۷ تا ۱۲ دربارة عذاب جهنم.
منظور از كلمه «شياطين»، ابليس و اعوان و انصار او نيست، بلكه همانند كلمه «دنيا» معناي لغوي آن را، كه در بسياري از آيات به همين مفهوم به كار رفته، بايد در نظر گرفت. «شيطان» صفتي است براي ابليس به خاطر دور شدنش از حق.
معناي «صيرورت»، شدن و تحوّل يافتن و رسيدن است. اهل لغت «مصير» را مصدر ميمي و اسم مکان به معناي بازگشتگاه گرفته‌اند. اما «مصير» با «مرجع» و «مسير» فرق دارد؛ در اين واژه، توجه به سرانجام تحولات و محصول فرآيند مورد نظر است. مشتقات اين واژه ۲۹ بار در قرآن تکرار شده است. مثل: الي الله تصير الامور، اليک المصير، الي الله المصير، الي المصير، الينا المصير، بئس المصير، ساءت مصيرا، مصيرکم الي النار؛ و نيز ۱۴ بار با جملات بئس المصير، ساءت مصيراً، به سير تحوّل و سرنوشت ستمگران و كافران اشاره شده است. صيرورت و سرنوشت متّقين نيز در فرقان ۱۵ ذكر شده است: «قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا».

۲۰ - «زَفِيرٌ» ۳ بار و «شَهِيقٌ» ۲ بار در قرآن آمده است که به تعبير اهل لغت، صداي وحشتناک و شديد دم و بازدم آتش است (همچون دميدن آهنگر در کورة آتش). در بيشتر اين آيات زفير و شهيق به آتش جهنم نسبت داده شده است. دوزخ گويي دم و بازدم و جذب و دفعي همچون بقية موجودات زنده، به تناسب وابستگي‌اش به ظلم و ستم آدميان دارد، چراكه سوخت آن سنگ و ستمگران سنگدل (بقره ۲۴، آل‌عمران ۱۰، تحريم ۷) و سرانجامش آتشي است كه از دل‌ها طلوع مي‌كند (همزه ۶).

۲۱ - «فَوْر» (جوشيدن و فوران) ۴ بار در قرآن تكرار شده است؛ ۲ بار فوران آب، در داستان طوفان نوح (هود ۴۰ و مؤمنون ۲۷)، يك بار جوش و خروش آتش (ملك ۷)، و بالاخره فوران خشم و هجوم گستردة دشمن (آل‌عمران ۱۲۵).

۲۲ - «غيظ» به خشم شديدي که صورت را سرخ مي‌کند، و به اصطلاح، خون را به جوش مي‌آورد، گفته مي‌شود. در قرآن اين واژه عمدتاً در مواقع غيض و غضب شديد به کار رفته است (توبه ۱۵ و ۱۲۰، حج ۱۵، آل‌عمران ۱۱۹ و ۱۳۴، احزاب ۲۵، شعراء ۵۵، فتح ۲۹). بازتاب چنين خشم و خروشي عليه مؤمنين و تحقّق عيني آن در قيامت، صفير آتش سوزاني است که از شدت برافروختگي شعله‌ور شده و همچون همسنخي آتش با بنزين، از مسافتي دور به سوي اهل خشم و خشونت زبانه مي‌کشد.

۲۳ - «تمايز» قائل شدن، «امتياز» بخشيدن و «تميز» دادن ميان نيك و بد، نوعي فاصله و جدايي گذاشتن است. نسبت دادن فعل «تميز» به جهنم، تشبيهي است از انفجار آتش و پراكنده شدن آن به آتش غيظ و غضب آدميان و جدا شدن آنان از يكديگر در دنيا. همچنان كه بارها گفته شده، آيات مربوط به عوالم بالا و بهشت و جهنم نوعاً از «متشابهات» قرآن محسوب مي‌شوند كه به زبان تشبيه و تمثيل و استعاره و مجاز براي تقريب به ذهن محدود بشري و در قالب كلمات شناخته شدة روزمره نازل شده است. اين اوصاف را كه همواره به صورت نكره ذكر شده، نبايد با معاني عادي آن فهم كرد، نه آتش دوزخ از جنس آتش دنياست و نه عواقب و آثار آتشي كه از دل‌ها سر مي‌زند (همزه ۶ و ۷) قابل وصف و بيان است.

۲۴ - خزانه از خَزْن (حفظ و ذخيره)، مكان حفظ و نگهداري است. مثل سفره‌هاي زيرزميني كه آب را ذخيره و نگهداري مي‌كند (حجر ۲۲). اما خزنه جمع خازن، به فرشتگان محافظ و نگهبان دوزخ (غافر ۴۹، زمر ۷۱ و ملك ۸) و نگهبانان بهشت (زمر ۷۳) گفته مي‌شود. از آنجايي كه خزائن همه چيز نزد خداست، دوزخ و بهشت نيز (به هر معنا و مفهوم) تحت نظارت و حفاظت نيروهاي موكّل بر آن مي‌باشد. اين كلمه نوعي اشراف و احاطه و حفظ و نگهداري را مي‌رساند.

۲۵ - معناي ريشه‌اي «عقل»، حفظ و نگهداري است. تفكر، انديشه كردن در امور و محصول انديشه، «علم» است. اما حفظ و نگهداري علم و كاربرد آن در زندگي، تعقل ناميده مي‌شود. پس عاقل كسي است كه از دانش خود در مسير درست استفاده مي‌كند.

۲۶ - معناي اصلي «ذنب»، دُم، دنباله، يا عوارض و عقوبتي است که در عقب گناه مي‌آيد. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همين پيامدهاي ناگوار آن در دنيا و آخرت مي‌باشد.

۲۷ - در قرآن کلمات مختلفي همچون: خوف، خشيت، رهبت، وجلت، شفقّت، فزع، هول، انذار، تقوي و... آمده است که در برگردان فارسي، تماماً «ترس» ترجمه مي‌شود! هر چند مفهوم ترس در اين کلمات به نوعي وجود دارد، اما هر کدام معناي خاص خود را دارند که با ديگري متفاوت مي‌باشد. «خشيّت» نه ترس عادي، که با آن آشنا هستيم، بلکه احساس حيرت و هيبتي است که تنها بر دل دانشمندان خداشناس (نه هر دانشمند غافلي) از شناخت عظمت آيات در آفاق و انفس حاصل مي‌گردد (فاطر ۲۸).

۲۸ - اصطلاح صدر يا صدور، در تمامي ۴۴ موردي که (مستقل يا با ضمائر) در قرآن آمده است، معناي مجازي دارد و نمي‌توان آن را به قفسه سينه ظاهري نسبت داد. صدر انسان، همان ظرفيت روحي اوست که به تعبير قرآن، تنگ‌نظر يا وسعت نظر (ضيق صدر يا سِعِه صدر) مي‌شود (انشراح ۱، حجر ۹۷ و موارد ديگر)، سينه است كه از تنگ‌نظري شفا پيدا مي‌کند (توبه ۱۴، يونس ۵۷)، و امراضي امثال: ترس (حشر ۱۳)، کِبر (غافر ۵۶)، نياز (حشر ۹)، مخفي کاري (نمل ۷۴، غافر ۱۹ و...)، دشمني (اعراف ۴۳) و شيطان در آن نفوذ مي‌کند (ناس ۵)، خدا سينه‌ها را مي‌آزمايد (آل‌عمران ۱۵۴) و آيات خود را در آن وارد مي‌كند (عنکبوت ۴۹) و.... در ضمن ۱۲ بار در قرآن بر عليم بودن خدا بر ذات سينه‌ها تأکيد شده است.

۲۹ - معناي «لطيف» در قرآن با آنچه امروز مي‌فهميم تفاوت بسيار دارد. در کلمه لطف نوعي ظرافت، دقت، رفاقت و مدارا، در اشياء و امور، يا گفتار و کردار، وجود دارد. مثل پارچه نازک و لطيف، يا رعايت دقت و ظرافت در جزئيات رفتار. در قرآن آمده است که اصحاب کهف به کسي که او را براي خريد به شهر مي‌فرستادند، براي آن که مبادا شناخته و دستگير شود، توصيه مؤکد کردند با «لطافت» عمل کند، يعني با احتياط کامل و با مراقبت و هوشياري در ميان مردم ظاهر شود. اينکه در انتهاي آيه تأکيد شده خدا لطيف و خبير است، تأكيد مي‌كند كه او بر جزئيات نا‌ديدني اعمال مراقب و بينا و از پنهاني‌ترين مراتب آن باخبر است.

۳۰ - مشتقات واژة «خبر» ۵۲ بار در قرآن آمده که ۴۵ بار آن نام نيکوي خبير (معرفه يا نکره) است. خبير کسي است که از تمام جزييات باخبر است. اصطلاح خِبره بودن در برخي تخصّص‌ها از همين روي معمول شده است. نام نيکوي خبير بيش از همه با صفات: لطيف (۵ بار)، حکيم (۴ بار)، عليم (۴ بار)، و بصير (۳ بار) ترکيب شده است که نشان مي‌دهد خبر داشتن مطلق خدا، ناشي از توجه به جزئيات نا‌ديدني (لطيف)، حکمت، علم و بصير بودن است.

۳۱ - ذِلّت خواري است و به شتر رام، كه گويي خوار آدميان شده، «ذَلُول» مي‌گويند. ذلول بودن زمين براي آدميان، رام و قابل تسخير بودن آن مي‌باشد.

۳۲ - «مَنَاكِب»، جمع مَنكَب، به شانه‌هاي انسان گفته مي‌شود. اگر بر پشت چهارپايان سوار مي‌شوند، در مورد انسان، كه ايستاده بر دو پا است، زير شانه گرفتن و شانه از زير بار خالي كردن بيانگر نقش آن به عنوان بلندترين ناحية انسان براي حمل مسئوليت است. استفادة مجازي از اين كلمه در مورد زمين، گويا اشاره به سير و سفر انسان از بلندي‌هاي آن مي‌باشد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان