به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۳۴ - مسلماً پروا پيشگان را نزد پروردگارشان باغهايي سرشار از نعمت است.
۳۵ - آيا (ميپنداريد) ما تسليم شدگان (به حق) را همچون مجرمان (بريدگان از آن)
قرار ميدهيم؟۴۲
۳۶ - شما را چه ميشود!؟ اين چه داوري (باطلي) است!؟
۳۷ - آيا كتابي (آسماني) داريد كه در آن آموزش ميبينيد۴۳ (به آن استناد ميكنيد)!؟
۳۸ - كه (آن كتاب) حاوي هر مطلبي به اختيار شما است!؟۴۴
۳۹ - يا تعهّدي تضمين شده بر عهدة ما تا روز قيامت داريد۴۵ كه هر حكمي كرديد، حق با
شماست!؟
۴۰ - از آنها بپرس كدامشان اين (ادعا) را تضمين ميكند؟۴۶
۴۱ - يا شريكاني (در دستگاه خدا) دارند؟ (كه ميتوانند به شفاعت آنها اميدوار
باشند). اگر راست ميگويند، آنها را (به وساطت) بياورند.۴۷
۴۲ - روزي كه سختيها آشكار گردد۴۸ و (شركورزان) به سجود۴۹ (خدمت خاضعانه در راه
حق) فرا خوانده شوند، اما (با سرآمدن مدّت دنيا و دار عمل) قادر (به كاري) نخواهند
بود.۵۰
۴۳ - (در آن روز از ترس) ديدگانشان فرو افتاده (سر به زير و) ذلّت بر آنها مستولي
ميگردد، آنها (در دنيا) در حالي كه سلامت بودند، به سجود (عمل صالح در راه خدا)
فرا خوانده ميشدند۵۱ (ولي امتناع ميكردند).
۴۴ - (حال كه چنين است) مرا با تكذيب كنندگان اين سخن (قرآن) واگذار،۵۲ ما آنها را
درجه درجه از جايي كه گمان نميبرند، گرفتار (نتيجة عملشان) ميكنيم.۵۳
۴۵ - و (يك عمر) مهلتشان ميدهم؛۵۴ بيگمان تدبير من (عليه نقض كنندگان نظامات)
محكم (و حساب شده) است.۵۵
۴۶ - آيا از آنان مزدي خواستهاي كه از ضرر و زيان (آن) احساس سنگيني ميكنند؟۵۶
۴۷ - يا نزدشان (پنهانيهاي) غيب است و از آن برداشت ميكنند؟
۴۸ - (در برابر چنين موانعي) براي (تحقّق) حكم پروردگارت پايداري كن۵۷ (به انتظار
داوري حقّ شكيبا باش) و همچون «همدم ماهي»۵۸ (يونس) مباش كه اندوهناك (در دل ماهي)
ندا داد.۵۹
۴۹ - و اگر رحمتي از جانب پروردگارت شامل حال او نشده بود،۶۰ نكوهيده به ساحل
بيسايبان ميافتاد.۶۱
۵۰ - اما (پس از توبه و تذكر) پروردگارش او را سامان بخشيد۶۲ و در زمره اصلاحگرانش
قرار داد.
۵۱ - كساني كه كفر ورزيدند، وقتي آيات قرآن را شنيدند، ميخواستند با (تير شرر بار)
ديدگانشان تو را نابود كنند،۶۳ ميگويند بيترديد او (پيامبر) ديوانه است؛۶۴
۵۲ - در حالي كه قرآن جز يادآوري (بيدار كنندهاي) براي جهانيان نيست.
۴۲ - همان طور كه «لا جَرَمَ» بدون انقطاع و بريدگي
و پيوسته و دائمي است، جُرم به گناهاني گفته ميشود که باعث گسستن پيوند فطري
انسان با خدا و بندگان او ميگردد. جُرم در لغت، بيبهره بودن درخت به دليل قطع
ارتباط با آب، خاک، هوا و نور است. تقابل «جرم» را با «شفاعت» در آيات ۴۰ تا ۴۸
مدثر و آيات ۹۰ و ۱۰۰ شعراء ميتوان به روشني ديد. در اين آيه جرم را در برابر
«اسلام» (تسليم كردن نفس به خدا) قرار داده است كه مفهوم سركشي و طغيان از
مرزهاي حق دارد.
۴۳ - هر داوري و حكمي بايد مبتني بر قرار و قانون پذيرفته شده بشري يا منبعي
الهي باشد، كدام نظام سياسي يا اقتصادي بشري يا ديني با تمكين كنندگان از
مقرّرات همچون مجرمان عمل ميكند كه منكران چنين انتظاري دارند؟ اگر نظمي در
جهان حكفرماست، چگونه ميپندارند نقض و ناديده گرفتن آن بازتابي ندارد؟ اين
اولين سؤالي است كه از مجرمان پرسيده ميشود.
۴۴ - ريشة جرايم خودمحوري و مشروط كردن مقرّرات به انطباق با خواستة خود است.
نك به: نور ۴۹، مؤمنين ۷۱، مائده ۷۰، بقره ۸۷ و نجم ۲۳.
۴۵ - بسياري از ميراثبران كتابهاي الهي از آيين به شرك آلودة پدران و اجداد
خود پيروي ميكنند و از اين روي ديندار شناسنامهاي محسوب ميشوند، آنها هويت
جمعي خود را امتيازي نسبت به پيروان ساير آيينها و تضميني براي نجات به حساب
ميآورند و همان دنياطلبي دنياداران، بلكه سختتر از آن را، به اتكاء و ادّعاي
قوم برگزيده بودن خدا، در پيش ميگيرند. حال آن كه كتاب الهي مبراي از چنين
پندارهاي خودمحورانه است و دروغ بستن به خدا ميباشد. اعراف ۱۷۹- « فَخَلَفَ
مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا
الْأَدْنَىٰ وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ
يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لا يَقُولُوا
عَلَى اللهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ».
۴۶ - اولين سوال انكاري از مجرمين، نداشتن منبع آموزشي الهي بود و اينك در
دومين سؤال، تضمين نداشتن باورهاي بيپايه آنان را مطرح ميسازد. «زَعِيم» كسي
است كه وعدهاي را تعهد و تضمين ميكند، آنچنان كه يوسف تعهد پرداخت سهميهاي
اضافي براي يابندة جام خود كرده بود: يوسف ۷۲- «...وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ
بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيم». از آنجايي كه رؤساي قبايل، به دليل قدرت و ثروت،
قول و فعلشان كفايت و اعتبار بيشتري از افراد عادي داشت، آنها را زعيم
ميشمردند.
۴۷ - در سومين پرسش، ادّعا و انتظار شفاعت بُتها را، كه شريكان دستگاه الهي
تصوّر ميكردند، زير سؤال ميبرد. آنها براي سؤالات اول و دوم مطلقاً پاسخي
نداشتند، اما در سؤال سوم چون به شفاعت بُتها باور داشتند، با تغيير مخاطب از
حاضر به غايب، سؤال را با پيامبر مطرح ميسازد.
در قرآن ۴۰ بار (عدد كامل) از «شريك» و «شركايي» كه مردم، به زعم بشري خود،
براي خدا قائل ميشوند ياد كرده است كه همچون طاعون، توحيد نظري و عملي را
نابود ميسازند. شرك آفت ايمان و بسيار حسّاس و ناديدني است به تعبير پيامبر
مكرّم اسلام: «شرك در وجود مؤمن همچون راه رفتن مورچه در شب تاريك روي سنگ سياه
ناديدني است». ر ك به مقالة «شركت سهامي خدا و شركاء» از كتاب «پژوهشي در قرآن»
ج ۵ ص ۹۳ تا ۹۹.
۴۸ - اصطلاح «يُكْشَفُ عَنْ سَاق» به گفتة مفسران، به نقل از ابنعباس، و او
نيز به استناد اشعار و ادبيات عرب، استعارهاي است از شرايط سخت و وخيم كه براي
دور شدن از خطر لبادههاي بلند و گشاد خود را بالا برده و به كمر ميبستند تا
راحت بدوند. در ادبيات عرب اصطلاح «قامَتِ الحَربُ عَلي ساقٍ» بيان شدت گرفتن
جنگ بود.
در كلام حكمتآميز امام علي(ع) نيز آمده است: «خداوند اداي شكرش
(بهرهبرداري بهينه از نعمات) را از شما طلب كرده و امر خويش (اختيار و ارادة
انتخاب) را ميراث شما ساخته و در ميدان مسابقة زندگي مهلت داده تا در ربودن
جايزه نفيس او (بهشت نعمت و رضوان الهي) به رقابت بپردازيد. پس بندهاي كمر را
محكم ببنديد و بلندي رداي خويش جمع كنيد كه عزيمه با وليمه (كارهاي جدّي با
سورچراني) جمع نميشود؛ چه بسا خواب، ياد تصميمات روز را نقض ميكند و تاريكي
شب بيداريهاي همّت را محو ميسازد». نهجالبلاغه خطبة ۲۴۱- «وَاللهُ
مُسْتَأْدِيكُمْ شُكْرَهُ وَمُوَرِّثُكُمْ أَمْرَهُ وَمُمْهِلُكُمْ فِي
مِضْمَارٍ مَحْدُودٍ لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ فَشُدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ
وَاطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِرِ لا تَجْتَمِعُ عَزِيمَهٌ وَوَلِيمَهٌ مَا
أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ وَأَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذَاكِيرِ
الْهِمَمِ».
آنچه گفته شد، برداشت و تفسيري است كه ظاهراً مفسرين بر آن اجماع دارند، اما
ممكن است اصطلاح «يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» معنايي مجازي هم داشته باشد، به خصوص با
نكره آمدن كلمة ساق، و مفهوم حركت، جريان يافتن و سوق دادن در كليه مشتقات اين
كلمه، بتوان برداشتن آزمايشي و موقت موانع سجده را كه مختص زندگي دنيايي
(دارالعمل) بود، در آخرت (دارالجزاء) تصوّر كرد (والله اعلم).
۴۹ - معناي سجده، در خدمت پديدة برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به
سجده ماه و خورشيد و کوه و درخت و ساير موجودات در آستان پروردگار اشاره شده،
معنايش رام و تسليم شدن و در خدمت مشيّت خدا قرار گرفتن است. «روز قيامت که کار
سخت گردد، منکران به سجده فراخوانده ميشوند، ولي نميتوانند! حال آن که در
دنيا وقتي سالم بودند به سجده خوانده ميشدند (ولي امتناع ميکردند)».
۵۰ - سجده از نظر فيزيکي راحتترين و بي زحمتترين كار و در بيماري و ضعف هم
عملي است، اما سجده به معناي عميق قرآني، عملي است در خدمت به خلق خدا كه
عمدتاً در جواني بايد قدر سلامت و توانايي را شناخت. در قرآن آمده است: علق ۱۹-
«...وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ». به تعبير مولوي:
سجـده نتوان كرد بر آب حيات
تا نيـابي زين تن خـاكي نجات
تاكه اين ديوار عاليگردن است
مانع اين سر فرود آوردن است
۵۱ - در مواعظ حكيمانة امام علي(ع) خطاب به زندگان آمده است:
«بندگان خدا، اكنون عمل كنيد در حالي كه زبانتان در اختيار، بدنتان صحيح و
سالم، امكان تحرّك گسترده و مجال عمر عريض است، قبل از فراگيري مرگ و حلول موت»
(خطبه ۱۹۶). «اينك عمل كنيد كه عملتان به سوي خدا بالا ميرود، توبه سود
ميبخشد، دعا شنيده ميشود و قلمها(ي فرشتگان ثبت و ضبط كننده) جاري است.
مبادرت به عمل كنيد در عمري كه كاهش مييابد و مرضي كه زمينگير و حبس ميكند و
مرگي كه جانتان ميستاند. مسلماً مرگ لذات شما را نابود و خوشيهاي شما را
مكدّر و امور مورد پسند شما را دور ميسازد» (خطبة ۲۳۰).
«در مسير حق عمل كنيد تا مشمول رحمت خدا قرار گيريد، اكنون كه راه روشن است و
خدا شما را به سوي بهشت فرا ميخواند، در حالي كه فرصت عذرخواهي (از خلق خدا) و
مهلت و فراغت باقي، كتاب عمل گشوده، قلمها جاري، بدنها سالم، زبانها آزاد،
توبه قابل شنيدن و اعمال خالص قابل قبول است (خطبة ۹۴).
۵۲ - «ذَرْ» فعل امر از «وَذَرَ»، ترك كردن كسي، رها كردنش به حال خود، سپردنش
به مشيّت خدا و نداشتن برخورد حذفي با مخالفين است.
۵۳ - استدراج از درجه است و دلالت بر گرفتار شدن تدريجي در کفر و طغيان ميکند.
تحولات ناگهاني محسوس و ملموس است، اما تدريجي و پله پله بودنش، همچون گرفتگي
رگهاي قلب، جز با ابزار و آزمايشات مخصوص قابل تشخيص نيست. آية ۱۸۲ سوره اعراف
نيز از همين مکانيسم سخن گفته است.
گرفتار شدن تدريجي ممكن است در متن نعمتهاي الهي واقع شود. به تعبير امام علي(ع):
چه بسيار مردماني كه با «احسان» خدا و مغرور شدن به پوشاندن گناهان به تدريج
گرفتار ميشوند «كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَمَغْرُورٍ
بِالسَّتْرِ عَلَيْه...» (حكمت ۱۱۶ و ۲۶۰)؛ و نيز چه بسيار برخورداران از نعمت
كه به تدريج با غرق شدن در «نعمت» گرفتار ميشوند «...وَرُبَّ مُنْعَمٍ
عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى...» (حكمت ۲۷۳). همچنين اين هشدار كه:
مسلماً كسي كه دارايياش وسعت يافته و آن را گرفتار شدن تدريجي تلقي نميكند،
از عواقب آن خود را ايمن پنداشته است «...إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي
ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً...»
(حكمت ۳۵۸).
۵۴ - املاء، زمان دادن و مهلت بخشيدن به بنده است. خداوند حليم است و شتابي در
عقوبت ندارد، بلکه يک عمر بندگان را مهلت و فرصتِ توبه و بازگشت ميدهد تا
ميدان و مدت آزمايش براي آنان فراخ باشد.
مشتقات «مَلَاَ» جمعاً ۱۰ بار در قرآن آمده است که ۷ بار آن درباره مهلت خدا به
بندگان است (رعد ۳۲، حج ۴۴ و ۴۸، اعراف ۱۸۳، قلم ۴۵، آلعمران ۱۷۸). در ضمن
امهال و املاء از نظر معنائي مشابه هستند، ولي املاء دلالت بر زمان طولانيتري
ميکند. از اين نظر دهر را ملاء و مدت بسيار طولاني را «مَلي» ميگويند (مريم
۴۶ - ...وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا).
۵۵ - معناي «كيد» طرح و نقشههايي است كه عليه دشمن به كار گرفته ميشود. كيد
كافران از آنجايي كه مبتني بر باطل است، به خودشان برميگردد و نتيجة معكوس در
نظام حق محور الهي ميدهد. «كيد» به تنهايي فاقد بار معنايي مثبت يا منفي است،
نيك و بد آن تابع طراح نقشه و تدبير اوست. از اين روي كيد الهي متين و مثبت و
كيد كافران ضعيف و ظالمانه است.
۵۶ - اين جمله كه عيناً در آية ۴۰ سوره طور تكرار شده است، دلالت بر بُخل شديد
منكران ميكند. در قرآن به کرّات بر «اجر» نخواستن رسولان در ازاي رسالت تأکيد
شده است که ۱۸ مورد آن عدم درخواست اجر آنها و يک مورد (محمد ۳۶) اجر نخواستن
خدا از بندگان است.
۵۷ - ۱۹ بار در قرآن فرمان «صبر» به پيامبر در برابر سختيهاي رسالت و گفتار و
کردار منكران آمده است.
۵۸ - «مصاحبت» در تركيبهاي: اصحاب الجنه، اصحاب النار، اصحاب الفيل، ... و
«صاحب الحوت» ملازمت و پيوستگي سرنوشت را نشان ميدهد. همچنانكه صحابه رسول
خدا، همواره با آن حضرت بودند. براي توضيحات مفصلتر تفسيري و علمي دربارة
ماجراي يونس(ع) به مقالة «ماهيّت ماهي يونس» و «پند و پيامي از
ماجراي شگفتانگيز يونس(ع)» در كتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۱ ص ۱۶
تا ۳۰ نگاه كنيد.
۵۹ - جملة «نَادَيٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ» ممكن است ناشي از فرو خوردن خشم و
عصبانيت و قهر با منكران و معاندان باشد، يا اندوه زنداني شدن در شكم ماهي.
۶۰ - در سورة صافات آيات ۱۴۳ و ۱۴۴ آمده است كه اگر از مسبحين نبود تا روز
قيامت در دل ماهي ميماند «فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، و در آية ۸۸ سوره انبياء
نجات او را ناشي از ايمانش شمرده است: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ
مِنَ الْغَمِّ وَكَذَٰلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين».
۶۱ - «عَرَاءِ» از ريشة «عُرْي» (عريان بودن)، به زمين عريان و خالي از درخت و
بوته گفته ميشود.
۶۲ - «اجتباء»، همچون جبايت خراج (جمع آوري ماليات)، نوعي سامان دادن به
پراكندگي روحي و جمع و جور كردن روانِ دور شده از تسليم به حق است. منظور از
اجتباء رسولان، انسجام بخشيدن به شخصيت آنان است.
۶۳ - «زَلَقَ» مكان لغزنده است و فعل «يُزْلِقُونَ»، در معناي مجازي، دلالت بر
لغزاندن و به زمين افكندن پيامبر در ضمير و زبان منكران و نيّات مغرضانه آنان
ميكند. به زمين خشك و خالي و لغزنده نيز زَلَق گفته ميشود. كهف ۴۰- «...مِنَ
السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا».
۶۴ - در آغاز سوره اتهام مجنون بودن پيامبر را مطرح ساخته «مَا أَنْتَ
بِنِعْمَهِ رَبِّكَ بِمَجْنُون» و در انتهاي سوره نيز بر استمرار آن توسط
كافران اشاره كرده است «...وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ».
ترجمه عبدالعلى بازرگان