سوره نوح۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - همانا ما نوح را به سوي قومش فرستاديم (و گفتيم): قومت را پيش از آن که عذابي دردناک (در بازتاب اعمال تباه‌شان) بر آن‌ها برسد، از خطر آگاه کن.

۲ - (نوح) گفت: اي قوم من! من هشدار دهنده آشکاري براي (به سود) شما هستم.۲

۳ - (اين) که خداي يکتا را بندگي (اطاعت) کنيد و از او پروا گيريد و از (رسالت) من اطاعت کنيد.

۴ - تا (آثار و عوارض) بعضي از گناهان شما۳ را پاک کند۴ و (عذابي را که از کردار بدتان در حال وقوع است) تا سرآمد معيّن (عمر طبيعي) شما را به تأخير اندازد.۵ مسلماً اجل (سرآمد) خدايي وقتي فرا رسد، تأخير پذير نيست، اي كاش مي‌دانستيد.

۵ - (نوح) گفت: پروردگارا، البته من شب و روز (يکسره) قوم خود را (به پذيرش توحيد) دعوت کردم.

۶ - ولي دعوت من جز به گريز آنها (از توحيد) نيفزود.

۷ - من هر گاه آنها را (به سوي تو) فرا مي‌خواندم تا (با تغيير و توبه و عمل صالح) آنها را بيامرزي (پاک و پيراسته‌شان سازي)، انگشتانشان در گوش‌هاي خويش مي‌نهادند (تا سخنم نشنوند) و جامه بر سر مي‌کشيدند (تا رويم نبينند) و مصرّانه (بر لجاجت و انكار) پاي مي‌فشردند و تكبّر مي‌ورزيدند، چه تكبّري!۶

۸ - پس از آن من (بارها) با صداي رسا دعوتشان کردم (تا به رغم بي‌رغبتي حقايق را بشنوند).

۹ - سپس (دعوت خود را به صورت) علني (عمومي) و در نهان (خصوصي) بيان داشتم (همه شيوه‌هاي آگاهي دادن را به کار بستم).

۱۰ - (به آنان) گفتم: از پروردگارتان آمرزش بطلبيد (تمايل به اصلاح و تغيير در مسير حق پيدا کنيد) که او بسيار آمرزنده (پاک کننده بندگان) است.

۱۱ - تا (با پاکي و هماهنگي با طبيعت، به جاي عذاب) آسمان را پياپي بر شما ببارد،۷

۱۲ - و شما را با اموال و پسران (نماد ثروت و قدرت در روزگار باستان) ياري کند و باغ‌ها و نهرهايي براي شما قرار دهد.

۱۳ - شما را چه مي‌شود (چه مشکلي داريد) که براي خدا وزني (اعتبار و اهميتي) قائل نمي‌شويد۸ (امور خدايي را سبک مي‌شماريد)؟

۱۴ - در حالي‌که شما را به گونه‌هاي متنوع۹ (در مراحل مختلف جنيني، يا تفاوت‌هاي ژنتيکي) آفريد.

۱۵ - آيا نمي‌بينيد که خدا چگونه (با چه کيفيتي) هفت آسمان (طبقات مختلف جوّ زمين) را بر فراز يکديگر (طبقه طبقه) آفريد؟۱۰

۱۶ - و ماه را در ميان آنها۱۱ (در ميدان طبقه مغناطيسي جوّ زمين Magnetosphere) به صورت تابان (منعکس کننده نور آفتاب)، و خورشيد را (همچون) چراغي فروزان (داراي تشعشع و پرتو افکن) قرار داد؟۱۲

۱۷ - و خداست كه شما را (همچون نهالي) به نحوي خاص از زمين رويانده است.۱۳

۱۸ - سپس (بار ديگر) شما را به زمين باز مي‌گرداند و دگربار به گونه‌اي (شگفت انگيز) از آن برون مي‌آورد.

۱۹ - و خداست كه زمين را براي (زيست) شما بستري گسترده قرار داد.۱۴

۲۰ - تا از راه‌هايي در شکاف (دره‌هاي) آن عبور کنيد۱۵ (با گذر از چين‌خوردگي‌هاي زمين به سير و سياحت و مبادلات با ديگر انسان‌ها بپردازيد).

۲۱ - نوح (پس از ساليان دراز دعوت و نوميدي از اجابت) گفت: پروردگارا، آنها مرا نافرماني كردند و از كسي پيروي كردند که مال و فرزندش (ثروت و قدرتش) جز بر خسرانش نيفزوده است.

۲۲ - آنها نيرنگ توطئه آميزي (عليه رسالت نوح) كردند، چه نيرنگ بزرگي!۱۶

۲۳ - و (به توده‌هاي تحت تأثير نوح) گفتند: مبادا (با اين حرفها) دست از خدايان (بُت‌هاي) خويش برداريد، مبادا (اين پنج بت بزرگ) «ود»، «سواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسر» را رها کنيد؛۱۷

۲۴ - (به اين ترتيب) آنها گروه بسياري را به گمراهي کشاندند، (بار خدايا) گمراهان را جز گمراهي ميفزاي۱۸ (از گمراه کردن ديگران بازشان دار).

۲۵ - (سرانجام) به کيفر خطاها‌شان غرقه گشتند و به آتشي (از اعمال ستمگرانه‌شان) در انداخته شدند۱۹ و (براي نجات از آن) هرگز در برابر خدا ياوري براي خود نيافتند.

۲۶ - و نوح گفت: پروردگارا، هيچ يک۲۰ از كافران را روي زمين به حال خود (آزاد براي گمراه ساختن مردم ) وا مگذار.

۲۷ - مسلماً اگر آنان را به حال خود (آزاد) رها کني، بندگانت را گمراه مي‌کنند و جز نسلي فاجر۲۱ (حرمت‌شکن و دريده حريم) و به شدت انکار‌ورز توليد مثل نمي‌کنند.

۲۸ - (نوح دعا کرد) پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و هر آنکس را که با ايمان (پذيرش دعوت) به سرايم درآيد، و همه مردان و زنان مؤمن را مشمول آمرزش (پاکي) خود بگردان و بر ستمگران جز نابودي۲۲ ميفزاي.


۱ - نام حضرت نوح(ع) ۴۳ بار در ۲۸ سوره قرآن تكرار شده كه پس از نام موسي(ع) (۱۳۶ بار) و نام ابراهيم(ع) (۶۹ بار) بيش از ساير پيامبران است. ماجراي رسالت اين پيامبر عظيم‌الشأن، تكذيب قومش، قضية طوفان و طغيان آب، هلاكت قوم و نجات نوح و پيروان او، جمعاً در ۱۰۱ آيه در طول ۲۰ سال (از ۳ بعثت تا ۱۰ هجرت) به تدريج از اجمال و اختصار تا تفصيل و تشريح نازل گشته و در هر سوره به تناسب موضوع و محتوي اشاره‌اي به اين داستان شده است. در ۶ سوره، كه تماماً در سالهاي ابتدايي و مياني بعثت نازل شده‌اند، آيات متعددي به شرح اين رسالت اختصاص يافته، ولي در بقيه سوره‌ها (۲۲ سورة ديگر) به يك آيه (و استثناً ۲ يا ۳ آيه) اكتفا شده است. در قرآن فقط رو سوره به صورت يكپارچه دربارة يك قصه آمده است‌: يوسف(ع) و نوح(ع). تنها اين سوره است كه ابتدا تا انتها به ماجراي نوح(ع) اختصاص يافته و براي اولين بار خلاصه‌اي از ماجراي آن پيامبر را بيان مي‌كند. تفصيل كاملتر اين داستان را در آيات ۲۵ تا ۴۹ سورة هود كه پنج سال بعد از سورة نوح نازل شده است مي‌توان يافت. نزول اين سوره در سال چهارم بعثت با گزارشي از ۹۵۰ سال دعوت شبانه روزي نوح(ع) و به كار بستن انواع شيوه‌هاي علني و پنهان تبليغ و رويگرداني و عصيان و استكبار قوم او، الهام‌بخش صبر و استقامت و تلاش و توكل براي پيامبر و مسلمانان نخستيني بوده است كه با مخالفت‌هايي مشابه اين ماجرا در زمان و مكان خود مواجه بودند.

۲ - در قرآن کلمات مختلفي همچون: خوف، خشيّت، رهبت، وجلت، شفقّت، فزع، هول، انذار، تقوي و... آمده است که در برگردان فارسي تماماً «ترس» ترجمه مي‌شود! هر چند مفهوم ترس در اين کلمات به نوعي وجود دارد، اما هر کدام معناي خاص خود را دارند که با ديگري متفاوت است. انذار از ريشه نذر (دانستن و حذر كردن)، آگاه كردن مردم از خطري مهم است تا از آن امنيّت يابند. مثل آژير حملة هوايي كه مردم را به پناهگاه دعوت مي‌كند. هرچند چنين هشداري با ترس آميخته است، ولي هدف از انذار و آژير، نه ترساندن، بلكه آگاه ساختن است و آگاهي دادن به مردم از عواقب اعمال ناپسندشان خدمت به آنهاست و پيامبران چنين خدمت بزرگي را بر دوش داشتند. درضمن دو بار تكرار ضمير جمعي ما، در آغاز سوره «إِنَّا أَرْسَلْنَا»، جامعيت رسالت را با مشاركت ملئكه، پيامبران و مردم، البته طبق مشيّت الهي، نشان مي‌دهد.

۳ - معناي اصلي «ذنب»، دُم يا دنباله و يا عوارض و عقوبتي است که در پي و عقب گناه مي‌آيد. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همين پيامدهاي ناگوار آن در دنيا و آخرت مي‌باشد.

۴ - استغفار از ريشه «غَفَرَ» (پوشاندن و پاک کردن)، باور و پذيرش خطاي خود و آمادگي و تمايل به پاک شدن و اصلاح است، وقتي تيرگي‌هاي قلب با توبه زدوده شد، آنگاه نور حق بر آن مي‌تابد، اين است ارتباط استغفار با مشمول رحمت واقع شدن. در اين سوره سه بار از استغفار ياد كرده است كه با توجه به كوتاهي حجم سوره، نشانه اهميت كليدي آن در اين ماجراي تاريخي مي‌باشد (آيات ۴، ۷ و ۱۰).

۵ - اجل همان سرآمد يا سر‌رسيد زماني است که مشتقات آن (۳x۱۹) ۵۷ بار در قرآن تکرار شده است، از سرآمد مهلت قرض گرفته تا سرآمد زايمان، سرآمد عمر افراد يا جوامع، سرآمد دنيا، سرآمد عمرِ ماه و خورشيد و...
جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» ۲۱ بار در قرآن تكرار شده است. مسمي از ريشه «اسم»، و تسميه نام گذاري است كه در جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» معناي سرآمد تعيين شده مي‌دهد. اين اصطلاح در صنعت هم استفاده مي‌شود. مثل «ظرفيت اسمي» برخي ماشين آلات، كه حداكثر بارگذاري مجاز را معيّن مي‌كند.
گفته مي‌شود اجل دوگونه است، اجل عمر افراد و جوامع، كه كم و بيش يكسان است و به آن «أَجَلٌ مُسَمًّى» (از پيش تعيين شده) گفته مي‌شود، و «اِجَل مُعَلَّق» برحسب سوء رفتار فردي و اجتماعي ممكن است پيش بيفتد و موجب هلاكت گردد. اصولا طبق اصل «اثر وضعي اعمال»، هر عملي عكس‌العمل و پيامد نيك و بد خود را دارد و اجل را پس و پيش مي‌اندازد. استغفار (به معناي تمايل به تغيير و اصلاح) مكانيسمي است كه اجل شتاب گرفته شده را به تأخير و تعويق مي‌اندازد (آية ۴ همين سوره و آية ۱۰ سوره ابراهيم). اگر چنين مكانيسمي نبود به تعبير قرآن، كه دو بار تكرار شده، جنبنده‌اي روي زمين باقي نمي‌ماند (نحل ۶۱ و فاطر ۳۵).
همان‌طور كه عمر تك تك انسان‌ها محدود است، عمر تمدن‌ها و مجتمعات انساني نيز محدود مي‌باشد. يك انسان ممكن است با رعايت اصول بهداشتي و اخلاقي و با ورزش و استراحت و تغذيه سالم و زندگي در محيطي با آب و هواي سالم و دور از جنجال‌هاي محرّك اعصاب و روان، عمر خود را به مرز صد سال نزديك كند يا آن كه با افراط در پُرخوري و شهوتراني و قمار و زندگي در محيط آلوده با روابط غيرسالم، زودتر از اجل طبيعي در همان سنين كودكي فوت كند (اِجَل مُعَلَّق). به نسبتي كه انسان بتواند شرايط زندگي خود را از هرجهت سالم سازد، اجل معلق او به تأخير مي‌افتد و به مرز اجل طبيعي نزديك مي‌شود «وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى». اقوام و جوامع نيز چنين حالتي دارند اين كه حضرت نوح به قوم خود مي‌گويد: توحيد و تقوي و اطاعت را پيشه كنيد تا ذنوب (دنباله و نتيجه و اثر اعمال بد) شما پوشانده شود و اجلتان را خدا به تأخير اندازد، به همين دليل مي‌باشد.

۶ - در باب استفعال آمدن استغفار و استكبار، دلالت بر دو نوع زمينة روحي و آمادگي و تمايل مي‌كند؛ يكي تغيير و پاك شدن از آثار و عوارض سوء رفتار، و ديگر احساس خود بزرگ‌بيني و بي‌نيازي از تغيير.

۷ - در آية ۵۲ سوره هود نيز از زبان آن پيامبر خطاب به قومش وعدة باران فراوان و افزايش توانايي در صورت استغفار و توبه (اصلاح و بازگشت به مسير درست) آمده است. كلمه «مِدْرَارًا» در آية ۶ سوره انعام نيز تكرار شده است.
شيوه‌هاي تبليغي متنوعي كه، با قيد كلمه «ثُمَّ»، در اين سوره مورد اشاره قرار گرفته، به نظر نمي‌رسد هم‌زمان و به موازات يكديگر بوده باشد، بلكه بايد در دوران رسالت ۹۵۰ سالة نوح، كه در سوره عنكبوت آية ۱۴به آن تصريح شده «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عَامًا... » به تدريج به كار رفته باشد؛ ابتدا دعوتي عادي، آنگاه با صداي بلند و رسا، سپس علني كردن و اظهار عمومي آن و سرانجام (شايد به خاطر تهديد مخالفين) به صورت پنهاني و مخفيانه. گرچه اين مطلب را نيز گفته‌اند كه شيوه‌هاي ذكر شده به تناسب موقعيت و شرايط تبليغ بوده است.

۸ - «وَقْر» به سنگيني گوش، و «وِقْر» به بار سنگين گفته مي‌شود (ذاريات ۲). «وَقار» عظمت و ثبات است و «توقير» بزرگ شمردن و احترام قائل شدن براي كسي (فتح ۹).

۹ - «أَطْوَار» جمع طَور (حالت و هيئت چيزي) است و در اينجا منظور حالت‌هاي مختلف: نطفه، علقه، مضغه و عِظام و... مي‌باشد كه در آية ۱۴ مؤمنون به تفصيل آمده است. در قرآن ده مرتبه نيز از (كوه) طور نام برده و گفته مي‌شود مفهوم پيچيده بودن از اين كلمه دريافت مي‌شود.

۱۰ - سخن از هفت آسمان ۹ بار در قرآن تکرار شده است که به وضوح نشان مي‌دهد منظور از آن، طبقات جوّ فراز زمين است، نه آسمان‌هاي فوقاني (کهکشان‌ها و ستاره‌ها). دانش جوّ‌شناسي نيز نشان مي‌دهد که آسمان روي زمين را لايه‌هاي متعددي از عناصر مختلف با تراکم‌هاي متفاوت تشکيل داده است که هر کدام نقشي حيرت‌آور براي ادامه حيات زميني ايفا مي‌کنند. اين نقش را، که با پيشرفت علم جوّ شناسي تا حدودي روشن شده است مي‌توان در حفاظت از حيات زميني در برابر اجرام سرگردان آسماني، امواج و اشعه‌هاي مضرّ و مرگبار کيهاني، حفاظت از حرارت زمين (نقش گلخانه‌اي) و ممانعت از فرار عناصر مفيد هوا و... ملاحظه کرد. اين طبقات را بر حسب معيارهاي مختلف، نامگذاري‌هاي گوناگون کرده‌اند. از جمله: تروپوسفر، تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر، ترموسفر، اگزوسفر. تقسيم‌بندي‌هاي ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيل‌دهنده آن کرده‌اند. مثل: هوموسفر (مخلوط يکسان)، هتروسفر (جدا جدا)، مگنتوسفر (طبقه مغناطيسي). در هر حال اين تقسيمات نشان مي‌دهد ماهيت و مکانيسم هر يک از اين طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد کثرت باشد (والله اعلم). نكتة مهم اين است كه موضوع طبقات فوقاني جوّ زمين از زمان نوح پيامبر، در هزاره‌هاي پيش نيز به الهام الهي براي هدايت بندگان مطرح شده است. براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته دکتر کريم رستگار مراجعه کنيد.

۱۱ - اين هم از معجزات علمي كشف شده در دهه‌هاي اخير است كه ماه در آخرين طبقة مغناطيسي، از طبقات هفتگانه مختلف زمين قرار دارد و بسيار گسترده است.

۱۲ - واژه «سراج» در قرآن سه بار در وصف ماهيت خورشيد، به عنوان چراغي نورافشان و پرتوافكن (سراجاً وهّاجاً) آمده و يکبار نيز در وصف پيامبر اسلام که سراجي منير (چراغي منعکس کننده نور حق) بود (احزاب ۴۶). جالب اينکه قرآن در اين سوره خورشيد را سراج (چراغ) و ماه را منير (تابان و منعکس کننده نور خورشيد) ناميده است! آية ۶۱ سوره فرقان نيز گواه همين معنا مي‌باشد «تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا».

۱۳ - نبات همان روئيدني‌هاي زمين (نباتات) است. انسان نيز همچون نباتات مي‌رويد و رشد مي‌كند. در قرآن پرورش نيكوي مريم مقدس نيز رويش ناميده شده است آل‌عمران ۳۷- «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا...».
گرچه ظرفيت ذهني معاصرين نوح(ع) براي درك ابديت و قيامت ناچيز بوده و همانند كودكي كه فقط زمان حال و حاضر را مي‌بيند، از وعده آينده گريزان بودند، با اين حال در آموزش‌هاي او اشاره‌اي، هرچند كوتاه و اجمالي، به اين مهم شده است كه آيات ۱۷ و ۱۸ شاهد آن است: «وَاللهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا». نكتة ظريف در آيه فوق، انطباق زندگي، مرگ و خروج مجدد انسان از زمين (در روز قيامت) با رويش گياهان در تابستان، مرگ آن در زمستان، و بالاخره خروج مجدّدش از خاك در فصل بهار مي‌باشد كه مدلي براي پذيرش استدلالي قيامت است. كلمه «أَنْبَتَكُمْ» اشاره‌اي به اين معناست و اتفاقاً در قرآن همواره براي اثبات قيامت از بهار و شكوفايي در طبيعت نام مي‌برد.

۱۴ - قبض و بسط همه چيز به دست خداست (بقره ۲۴۵)، در قرآن ۱۰ بار (عدد تمام) از بسط رزق ياد شده است، همچنين بسط يد (قدرت)، باز كردن دست، بسط علم و جسم (بقره ۲۴۷ و اعراف ۶۹)، گسترش ابر در آسمان (روم ۴۸)، بسط زمين و گسترش خشكي‌ها از زير آب در ادوار پيشين.

۱۵ - اگر چين‌خوردگي‌هاي پوستة زمين نبود و كوهها همچون ديواري بلند آدميان را در حصار خود محبوس مي‌كردند، سير و سياحت و تبادل فرهنگ و تجارت ميسر نمي‌شد. اين نعمت را خداوند چهار بار ديگر يادآور شده است (نحل ۱۵، طه ۵۳، انبياء ۲۱ و زخرف ۱۰). اصطلاح «سُبُلاً فِجَاجًا» (راه‌هايي شكافته شده توسط سيلاب‌ها) در آية ۳۱ انبياء تكرار شده است.
به نظر مي‌رسد درميان ۲۸ سوره‌اي كه نام و رسالت حضرت نوح در آنها ذكر گشته است، تنها در اين سوره به احتجاج و استدلال و برهان آن پيامبر عليه مشركين اشاره كرده باشد. اين حجت‌ها و دلايل كه در آيات ۱۳ تا ۲۰ آمده، نه رنگ فلسفه و كلام دارد و نه از عرفان و شعر و ادبيات در آن خبري است! مشاهده (أَلَمْ تَرَوْا) و شناخت عيني و علمي و پديده‌هايي است كه خداوند خلق كرده؛ از طبقات هفتگانة زمين «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» گرفته، تا نورافشاني خورشيد و انعكاس آن توسط ماه و قرار گرفتنش در طبقات هفتگانة جوّ زمين «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا»، تا تغذيه و رويش انسان از عناصر و مواد درون خاك «وَاللهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا»، و بالاخره گسترش زمين و مساعد شدن آن براي زندگي و حركت انسان «وَاللهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجًا».
مشاهدات فوق كه با خطاب توبيخي «أَلَمْ تَرَوْا» بيان شده، به ترتيب مبناي علوم: جوّ شناسي، كيهان شناسي، كشاورزي و علوم تغذيه، زمين شناسي (يا ديرين شناسي) مي‌باشد. همه اين استدلال‌ها به دنبال آيه: «مَا لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» مي‌باشد. نشانه‌هاي فوق با نمايش آيات خلقت پروردگار، از يك طرف نشانگر عظمت و شكوه (وقار) خداوندي است كه مشركين با قطع اميد از او دل به شركاء خود بسته بودند «مَا لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا»، از طرف ديگر تنوع خارق‌العاده آفرينش را كه با اطوار و انواع مختلف آفريده نشان مي‌دهد.

۱۶ - «كيد» طرح‌ها و نقشه‌هايي است كه عليه دشمن كشيده مي‌شود. كيد كافران از آنجايي كه مبتني بر باطل است به خودشان برمي‌گردد و نتيجة معكوس در نظام الهي مي‌گيرند. كلمة «كيد» به تنهايي فاقد بار معنايي مثبت يا منفي است، ارزيابي آن تابع طراح نقشه و تدبير اوست. از اين روي كيد الهي متين و مثبت، و كيد كافران ضعيف و ظالمانه است.

۱۷ - اين پنج بُت، به گفته مرحوم علامه طباطبائي در بخش روايي تفسير همين آيات، «پنج تن» موحّد بزرگ بودند که در فاصله ميان آدم تا نوح، پرچمدار مبارزه با شرک و خرافات به شمار مي‌رفتند. آنها در زمان حيات خود مورد جور و جفاي حاكمان بودند، اما پس از مرگ مزار‌شان تبديل به زيارتگاهي براي حاجت‌طلبي مردم و موجب شرک و انحراف از توحيد و تبديل به بتکده گرديد.
اين سوره برخلاف سبك متعارف قرآن كه با اعراض از ذكر جزئيات و شرح اسامي، پيام و پند اصلي را بيان مي‌كند، نام پنج بُت معروف (ود، سواع، يغوث، يعوق و نسر) را برده است. قطعاً در اين تفصيل عبرتي است كه بايد در آن تدبّر كرد. معاصرين آن پنج تن به خاطر ارج و منزلتي كه برايشان قائل بودند، پس از مرگ، علامت يا سنگ قبري بزرگتر (شايد هم بنايي) به يادگاري براي آنها ساختند و گه‌گاه به پاس احترام بر مزارشان گرد مي‌آمدند. اما نسل‌هاي بعد به تدريج سوابق توحيدي اين مصلحان را فراموش كرده و با «غلو» در تعظيم و تكريم و انتساب كرامات به آنها، بر مزارشآن معتكف شده و حاجاتشان را از آنها طلب كردند و به جاي خداپرستي از بُت‌پرستي سر درآوردند. البته تودة مردم از سوابق و آثار اين موحدين اطلاعي نداشتند، اما كساني كه منافعشان در توليت چنين بُت‌خانه‌هايي تأمين مي‌شد، در برابر هر نداي توحيدي كه مردم را به خداي يكتا مي‌خواند، عوام‌النّاسِ چشم و گوش بسته و مقلّد را با فرمان «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ»، عليه نوح، كه مي‌خواست پيرايه‌هاي خرافات و پرده‌هاي جهل و جمود و تعصّب را پاره كند تحريك مي‌كردند و مردم را به قعر گمراهي‌ها ساقط مي‌ساختند «وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ ضَلَالاً». جنگ مذهب عليه مذهب و مصاف شرك با توحيد ظاهراً از زمان نوح(ع) آغاز شده است.
به نظر مي‌رسد منظور از «آلِهَتَكُمْ» همان خدايان وهمي و خيالي آنان بوده است و آن پنج نام، اسامي بُت‌هايي كه نماد آن خدايان خيالي محسوب مي‌شد. عدم تكرار حرف نفي «لا» براي دو نام آخر، ظاهراً اشتراك آن دو را با نام سوم (يغوث) مي‌رساند. به نظر مي‌رسد آنها نيز به تثليث و سه اقنوم باور داشتند و «رَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ و إِلَٰهِ النَّاس» را در نمادهاي زور و زر و تزوير تصور مي‌كردند.

۱۸ - نسبت دادن فعل زاد (افزايش) به خود ستمگران (نه گمراهي‌شان)، به دليل شدت يافتن گمراهي و ادامة ظلم در نفس آنان است. گويند اين سخن در ظاهر آيه مشخص نيست، با توجه به آيات قبل به نظر مي‌رسد سخن نوح(ع) باشد، شايد هم بيان يك آرزوي عمومي و براي هميشه باشد (والله اعلم).

۱۹ - تضاد آب و آتش در اين آيه به گونة معكوس مورد استفاده قرار گرفته است؛ آب كه اطفاءگر آتش است، در اينجا عامل هلاكت ستمگران گشت و روانة آتش اعمالشان كرد.

۲۰ - «دَيَّار» به ساكن دار (خانه) گفته مي‌شود. گويا اصل آن دَيَوار بوده كه با ادغام «و» در «ي» دَيّار شده است. اين كلمه كه با دور (گردش)، دار، ديار و دايره هم‌ريشه مي‌باشد، مفهوم تحرّك و آمد و شد دارد.
آخرين آيه سوره نوح نفريني عليه كافران از آن پيامبر اولواالعزم، كه در قرآن به صفات: مجيب، محسن و مؤمن ناميده شده، نقل شده كه (به ظاهر) با صبر و شكيبايي و دلسوزي و محبتي كه از پيامبران اتنظار مي‌رود مغايرت دارد. گرچه نوح(ع) ۹۵۰ سال قوم خود را دعوت كرده و آنها جز قليلي اجابتش نكردند، با اين حال چنين درخواستي، حداقل با آنچه از بي‌تابي ابراهيم(ع) از شنيدن عذاب قوم لوط در قرآن نقل شده، هماهنگي ندارد. به نظر مي‌رسد اگر تفصيل اين آيه را در سورة هود، كه پنج سال بعد (نهم بعثت) نازل شده، مطالعه كنيم، اشكال مورد نظر مرتفع گردد. در آيات مذكور به نوح وحي شده است كه جز كساني كه ايمان آورده‌اند، هرگز فرد ديگري ايمان نخواهد آورد، پس از اعمالشان آزرده نشو و كشتي مورد نظر را زير نظر و وحي ما بساز و با من در مورد ظالميني كه غرق خواهند شد گفتگو (طلب نجات) مكن «وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ». به اين ترتيب معلوم مي‌شود چرا حضرت نوح خواسته بود: خدايا در روي زمين ديّاري از كافرين باقي مگذار كه اگر باقي گذاري بندگانت را گمراه كرده و جز فاجرِ ناسپاس نمي‌زايند.

۲۱ - «فَاجِر» را حرمت شكنان ترجمه كرده‌ايم. از نظر معنايي، فاجر مقابل متقي است و قرآن نيز فجور را در برابر تقوا قرار داده است (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا). متقين به نيروي تقوا (وقايه = ترمز) خود را در دايره حريم الهي نگه مي‌دارند و از آن تجاوز نمي‌كنند. از آنجايي كه كلمات: فاجر، فجر، انفجار و... دلالت بر نوعي شكافتن و پاره كردن مي‌كند، مي‌توان گفت فجار عملا حريم و حدود و حرمت‌ها را مي‌شكنند.

۲۲ - «تَبَار» اسم مصدر تَبَرَ (هلاك و نابود شدن) مي‌باشد. مشتقات اين كلمه در سه آية ديگر در قرآن آمده است (فرقان ۳۹، اسراء ۷ و اعراف ۱۲۹).

ترجمه عبدالعلى بازرگان