سوره جنّ۱

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - (اي پيامبر) بگو: به من وحي شده است۲ كه (به راستي، نه خيالي) چند نفري از بيگانگان۳ (با زبان و فرهنگ اعراب، به سخن قرآن) گوش فرا دادند و آنگاه (به قوم خود) گفتند: ما (مطلب) خواندني۴ شگفت آوري شنيده‌ايم،

۲ - كه به سوي رشد۵ (پيشرفت و كمال) رهبري مي‌كند، پس بدان ايمان آورديم و هرگز كسي را با صاحب اختيار خويش شريك نمي‌گيريم.

۳ - و (دريافته‌ايم كه) قطعاً بزرگي و جلال۶ پروردگارمان بزرگتر از آن است كه همسري و فرزندي برگيرد.۷

۴ - و (اين كه) ناداني۸ (از ميان ما) همواره سخناني دور از حقيقت۹ دربارة خدا مي‌گفت.

۵ - و ما (ساده لوحانه) مي‌پنداشتيم كه هرگز جن و انس (بيگانه و خودي) دروغي دربارة خدا نخواهند گفت،۱۰

۶ - و (اين كه) مردماني از انس (شناخته شده‌ها) به مردماني از جن (بيگانگان يا موجوداتي موهوم و خيالي) پناه مي‌برند و (اين توهمات) جز بر پوشاندن آنان (در جهل و خرافات) نمي‌افزايد.۱۱

۷ - آنها نيز، همچون شما، مي‌پنداشتند كه خدا هرگز كسي را (به پيامبري) مبعوث نخواهد كرد.۱۲

۸ - و ما به آسمان نزديك شديم۱۳ و آنرا پر از نگهبانان۱۴ قدرتمند و (خطر) شهاب يافتيم.۱۵

۹ - و ما هميشه (پيش از پيدايش جوّ محافظتي) در جايگاه‌هايي از زمين مي‌نشستيم،۱۶ ولي اكنون هر كه استماع۱۷ (نفوذ در زمين) كند، شهابي در كمين خود مي‌يابد.

۱۰ - و ما نمي‌دانيم (با پيدايش طبقات حفاظتي جوّ) آيا براي ساكنان زمين شرّي اراده (مقدّر) شده، يا پروردگارشان رشد و كمالي را براي آنها اراده كرده است؟۱۸

۱۱ - و از ميان ما (نيز) برخي صالح۱۹ (اصلاح كننده) و برخي پايين‌تر (كم اثر) هستيم. ما راه‌هايي۲۰ (مسيرهايي با عملكردهايي) جداي از هم هستيم.۲۱

۱۲ - ما دريافته‌ايم كه هرگز نمي‌توانيم خدا را در زمين به عجز درآوريم (از نظامات و سيستم حفاظتي او براي حيات زميني عبور كنيم) و نه هرگز راه گريزي در برابر (قوانين قاهر) خدا خواهيم داشت.۲۲

۱۳ - ما آنگاه كه پيام هدايت را شنيديم، به آن ايمان آورديم؛ (زيرا باور داريم) هر كه به صاحب اختيارش ايمان آورد، نه بيمي از كاهش (نتيجه اعمالش) دارد۲۳ و نه از پايمال شدن آن.

۱۴ - برخي از ما (در برابر نظامات خدا) تسليم هستيم و برخي سركش،۲۴ و كساني كه تسليم مي‌شوند،۲۵ به راه رشد و كمال مي‌پيوندند.۲۶


۱ - سوره «جنّ» علاوه بر نام آن، كه ابهام‌آميز و رازآلود است، داراي مضاميني، به خصوص در نيمة اول آن، از زبان پديده‌هايي مي‌باشد كه براي مردم زمان نزول (در تقسيم‌بندي دوگانة پديده‌ها به «جن و انس») پوشيده بوده است. اين سوره ۲۸ آيه دارد كه در ۱۴ آية ابتداي آن گزارش آنچه جن ناميده شده، آمده است. در اين گزارش كوتاه، كه گوينده دربارة هر دو نوع جن و انس صحبت مي‌كند (آيات ۵ تا ۷)، ۳۱ بار ضمير متصل يا منفصل «نا» (ما) آمده است كه گويي سخنگويي از عالم فراتر از علم و دانش مخاطبان معاصر نزول قرآن، از انسان‌ها يا انرژي‌هاي ناشناخته‌اي سخن مي‌گويد. به استثناي ۵ آيه ۸ تا ۱۲، كه به نظر مي‌رسد سخن از امواج و انرژي‌هاي كيهاني و خورشيدي است در بقية آيات به نظر مي‌رسد منظور از جن، مردم ناشناخته با زبان و فرهنگي متفاوت (مثل حبشيان) باشد. هرچند ممكن است امواج و انرژي‌هاي موجود در طبيعت به نظر ما فاقد حيات و درك و شعور باشند، اما در جهان‌بيني قرآني اين فعل و انفعالات به فرشتگاني نسبت داده مي‌شود كه كارگزاران جهان هستي‌اند و لفظ ملئكه (جمع مَلَك) در زبان عربي، به گفتة اهل لغت، به معناي رسالت است و هريك از ملائك مأموريت و نقش ويژه‌اي دارند.
خوشبختانه قرآني كه تدبّر در آن فرمان داده شده، هر موضوع و مسئله‌اي را چندين بار از ابعاد و زواياي مختلف، به تناسب مضمون و محور سوره‌ها، مطرح ساخته است كه با مقايسه آنها مي‌توان به فهم موضوع، نزديك شد. دربارة مضامين پيچيده اين سوره نيز زمينه‌هاي مقايسه چندي وجود داد كه بايد از آنها كمك گرفت.
اولا مسئله استماع قرآن توسط گروهي از جن و عكس‌العمل آنها، علاوه بر اين سوره، در سوره «احقاف» نيز آمده است كه با تفاوت‌هايي در بيان مطلب، عيناً در همين زمينه مي‌باشد.
ثانياً از نظر شكل ظاهري آيات اين سوره به گونة شگفت انگيزي با آيات سوره كهف، كه آن نيز مشتمل بر غرائب حيرت‌آوري از اصحاب كهف (كه در غار مخفي خود ۳۰۹ سال پوشيده و پنهان از ديد مردم زنده ماندند) و ماجراي ذوالقرنين و داستان موسي با معلم و مرشدش (خضر) مشابه است؛ از جمله ختم شدن آيات هر دو سوره با «الف»، و انطباق ۱۶ كلمه انتهاي آيات هر دو سوره (عَجَبًا، أَحَدًا، وَلَدًا، شَطَطًا، كَذِبًا، رَشَدًا، مُلْتَحَدًا، أَبَدًا، عَدَدًا، أَمَدًا) كه چنين انطباقي در سراسر قرآن بي‌نظير است (به استثناي وَلَدًا در توبه ۹۰ و ۹۱). به اين ترتيب با بررسي انطباقي مضامين اين دو سوره مي‌توان به حقايق مهمي دست يافت.
ثالثاً در موضوع حضور جن در آسمان و مسئله تلاش آنها براي استماع آنچه در زمين مي‌گذرد، در سوره‌هاي صافات (آيات ۶ تا ۱۰) و حجر (آيات ۱۶ تا ۱۸) و ملك (آية ۵) اشاراتي شده است كه با مطالعه مجموع آنها مي‌توان گامي به خواست خدا به سوي فهم اين موضوع عجيب برداشت.
نيمة دوم اين سوره كه جنبة توحيدي خالص و هشدار به آخرت دارد، از آگاه كردن رسولان به حقايقي از اسرار غيب اشاره مي‌كند. همچنين از نظام محافظتي كه براي حصول اطمينان از انتقال درست و دقيق پيام الهي به بندگان تعبيه شده است. اين سوره (همچون چهار سوره ديگر) با كلمه «قُلْ»آغاز و با كلمه «عَدَدًا» (در جمله: وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا) ختم مي‌شود و علم و آگاهي خدا را در عالم هستي نشان مي‌دهد.

۲ - اطلاع يافتن از اين خبر، در روزگاري كه امكان ارتباط با ملل همسايه و اقوام مجاور چندان سهل و آسان نبوده، از طريق وحي براي پيامبر حاصل شده است. احتمال دارد استماع نفراتي از مردمان غريبه (احتمالا مسيحي) به قرآن و ايمان آوردن آنها به اسلام، محصول تلاش تبليغي مسلمانان به حبشه هجرت كرده باشد كه «نجاشي» پادشاه مسيحي عادلي بر آنجا حاكم بود. اين سوره (مطابق محاسبات كتاب سير تحول قرآن) در سال ششم بعثت نازل شده است و يك سال پيش از آن (در ماه رجب سال پنجم بعثت) به فرمان پيامبر اسلام تعداد ۱۲ تا ۱۷ نفر زن و مرد از مسلمانان نخستين در اثر فشارها و تهديدهاي مشركين و ترس از بازگرداندن اجباري آنان به بُت‌پرستي، ناچار هجرت به حبشه شدند. آيات ۲۹ تا ۳۲ سورة احقاف نيز كه در سال‌هاي آخر هجرت نازل شده است، ماجراي استماع قرآن و ايمان آوردن گروهي از بيگانگان (با مردم مكه و مدينه) را در حضور پيامبر نقل كرده است كه (از آگاه بودن آنها به كتاب موسي) به نظر مي‌رسد يهودي بوده باشند (والله اعلم).

۳ - كلمه «جن» در زبان عربي، در همه مشتقات و موارد كاربرد آن، دلالت بر نوعي پوشيدگي و اختفاء مي‌كند. مثل: جنين (پوشيده در تاريكي‌هاي سه گانة رَحِم- زمر ۶)، جنّت (پوشش گياهي خاك)، جُنَّه (سپر پوشاننده)، جنان (قلب پوشيده در سينه)، جُنون (عقل پوشيده شده)، جان (مار و ساير حيوانات دور از چشم و پنهان)، جَنَن (گور)، مَجَنَّه (محل پنهان شدن)، جِنُّ الليل (تاريكي فراگير شب). همچنين انسان‌هايي در ساير نقاط عالم، با زبان و فرهنگي متفاوت، كه براي اعراب كاملا جن (ناآشنا و غريبه) بودند.
قرآني كه هديً لللناس و نذيراً للبشر است و براي انسان‌ها نازل شده و از غسل و تيمم و ازدواج و طلاق و جنگ و صلح و صدها حكم بشري سخن مي‌گويد، چگونه ممكن است كتاب هدايت موجوداتي غير مادي باشد؟ در قرآن تصريح شده است كه براي هر قومي هدايت‌گري از جنس خودشان مي‌فرستيم و اگر در زمين فرشتگاني ساكن بودند، حتماً رسولي فرشته بر آنان مي‌فرستاديم (اسراء ۹۵).

۴ - قرآن مصدر «قَرَءَ»، به معناي خواندني است. از آنجايي كه پيام نازل شده از سوي پروردگار متني خواندني بوده، قرآن ناميده شده است.

۵ - رُشد همان پيشرفت و به کمال رسيدن و به نتيجه مطلوب نائل شدن است که با هدايت و مصلحت و نجات (از موانع) قرين مي‌باشد. برحسب موضوع، معناي رشد تفاوت مي‌کند؛ وقتي موضوع هدايت مطرح باشد، معناي رشد مقابل «غي» (بي‌راهه) قرار مي‌گيرد (بقره ۲۵۶، اعراف ۱۴۶)، وقتي سخن از سود و زيان در کار باشد، رشد معنايي متضاد «شرّ» (جن ۱۰) يا ضرر (جن ۲۱) پيدا مي‌کند.

۶ - به قول مجمع‌البيان، اصل «جَدّ» قطع است و عظمت را از آن رو جدّ مي‌گويند كه مقامش بالاتر و مقطوع از بقيه است. به پدربزرگ نيز به همين جهت جد گفته مي‌شود، جِدّ نيز خلاف شوخي و بريده از آن است و جديد به دليل تازگي‌اش بريده از قديم و كهنه است. «جَدُّ رَبِّنَا» ممتاز بودن پروردگار را از هر عظمتي نشان مي‌دهد.
محور سوره موضوع توحيد و شرك است كه هم در مقدمه سوره مطرح شده و هم در نيمة دوم (از آيات ۱۸ تا ۲۲) به همراه مسئله نبوّت و قيامت. تكرار ۲۱ بار حرف تأكيد «اِنّ» در اين سوره كوتاه در ارتباط با همين مثلث توحيد، نبوّت و قيامت مي‌باشد.

۷ - اشاره‌اي است به سخن مشرکين که فرشتگان را دختران خدا تصور مي‌کردند (اسراء ۴۰، صافات ۱۵۰، زخرف ۱۹، نجم ۲۷) و چه بسا يهوديان يا مسيحياني که عُزير و عيسي را فرزند خدا مي‌شمردند (توبه ۳۰)، و هر کس که به هر شکلي بخواهد نسبتي ميان بنده‌اي با خالق برقرار کند تا امتيازي براي خود يا معبودانش قائل شود به خدا دروغ بسته است. نفي رابطة خويشاوندي با خدا در ۱۸ آية قرآن مطرح شده است (بقره ۱۱۶، نساء ۱۷۱، انعام ۱۰۱، يونس ۶۸، اسراء ۱۱۷، كهف ۴، مريم ۳۵ و ۸۸ و ۹۱ و ۹۲، مؤمنون ۲۳، انبياء ۲۶، فرقان ۲، قصص ۹، صافات ۱۵۲، زمر ۴، جن ۳ و اخلاص ۳).

۸ - سفيه به سَبُك مغز و جاهل و احمق گفته مي‌شود. اين واژه ۱۱ بار در قرآن و عمدتاً در سورة بقره آمده است. به كودك نابالغي كه هنوز به سن تشخيص و تميز نرسيده و نابخردانه عمل مي‌كند نيز سفيه گفته مي‌شود، همچنين به عقب افتادگان ذهني يا كساني كه در خرج كردن مال تشخيص لازم را ندارند. واژة مقابل سفيه در زبان عربي حليم است و سن بلوغ اطفال را قرآن «حُلُم» ناميده است (نور ۵۸ و ۵۹).

۹ - «شَطَط» معنايی مقابل حق دارد (ص ۲۲: ...فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ...) يعني سخنی که دور از حق و منحرفانه باشد. در آية ۱۴ سوره كهف نيز خواندن غيرخدا را قول شطط خوانده است «...لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَٰهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا».

۱۰ - دروغ بستن بر خدا، ادّعاي شرك‌آميزِ فرزند قائل شدن براي او، ساية خدا شمردن شاهان و فرّه ايزدي دانستن آنان و انواع نسبت‌هاي دروغي است كه يك شخص را ممتاز از مشخصات بشري و فوق انسان‌هاي عادي قرار مي‌دهد. علاوه بر غلو و گزافه‌گويي دربارة انبياء و اولياء و قدّيسين و بُت‌تراشي از ارباب زر و زور و تزوير، تعصّبات قومي و نژادي و استثناء شمردن خود از بقية مردم در برابر خدا نيز نوعي دروغ بستن به او محسوب مي‌شود. در ۱۹ آيه قرآن از انواع نسبت‌هاي دروغ به خدا ياد شده است كه گسترده بودن دامنة اين انحراف را نشان مي‌دهد (انعام ۲۱ و ۹۳ و ۱۴۴ و ۱۵۷، اعراف ۳۷ و ۸۹، توبه ۹۰، يونس ۱۷، هود ۱۸، كهف ۵ و ۱۵، طه ۶۱، مؤمنون ۳۸، عنكبوت ۶۸، سبا ۸، زمر ۳۲ و ۶۰، شوري ۲۴ و جن ۵). تعداد خازنان جهنم نيز ۱۹ مي‌باشد.
در هزاره‌ها و صده‌هاي گذشته، از تمدن بابل در بين‌النهرين گرفته تا تمدن‌هاي مصر و چين و هند و ساير اقوام در شرق و غرب عالم، همواره ساحران و كاهنان و متوليان مذاهب شرك، خرافات و خيالات موهومي را به نام خدا و حكم او به خورد خلق‌الله مي‌دادند. دروغ بستن به خدا همين بافته‌هاي باطلي است كه در زمانه و قرن ما نيز در ميان مسيحيان باورمند به تثليث و درميان مسلمانان غلو باور، در قالب ضريح سيّار، چاه جمكران و انواع آداب و تشريفات شرك‌آميز رواج دارد و بسياري از مردم اين زمان نيز همچنان ساده لوحانه مي‌پندارند: «...لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللهِ كَذِبًا».

۱۱ - در اين سوره مفهوم «جن» (پوشيده بودن) در گونه‌هاي مختلف مطرح شده است؛ انسان‌هاي غريبه، خيالات و اوهام، وسوسه‌هاي نفساني و انرژي‌هايي كه براي معاصرين نزول قرآن ناشناخته بوده است. به نظر مي‌رسد اين آيه اشاره به برخي شاعران زمان نزول قرآن داشته باشد كه ادّعا مي‌كردند با عالم جنيان ارتباط دارند ومطالب خود را از آنها دريافت مي‌كنند.

۱۲ - انكار نبوت و رسالت و ارتباط مستقيم خدا با بندگان از طريق وحي و رؤيا و امثالهم، منحصر به مشركين معاصر پيامبر اسلام(ص) نبوده است، معاصرين پيامبران ديگر نيز همواره چنين ارتباطي را انكار مي‌كردند و محال مي‌دانستند بشري بتواند با خدا ارتباط پيداكند. از جمله نگاه كنيد به: انعام ۹۱، ابراهيم ۱۰، مؤمنون ۲۴ و ۳۳ و ۳۴ و ۳۷، يس ۱۵، تغابن ۶، هود ۲۷، اسراء ۹۴ و قمر ۲۴.

۱۳ - معناي عادي لمس، دست كشيدن بر چيزي و احساس آن است (انعام ۷) و التماس طلب كردن چيزي براي رسيدن و نائل شدن به آن (همچون لمس كردن) مي‌باشد (حديد ۱۳- ...فَالْتَمِسُوا نُورًا...)، مسئله لمس كردن آسمان (جوّ زمين) نيز دلالت بر نفوذ اشعه‌هاي ماوراء بنفش و عناصر خورشيدي و كيهاني مضر براي حيات زميني، پيش از پيدايش طبقات حفاظتي جوّ زمين مي‌باشد كه اصطلاحاً برخورد ذرات ناميده مي‌شود.

۱۴ - كلمه «حَرَس» فقط همين يكبار در قرآن آمده است، حراست همان محافظت و نگهداري است و نگهبان را حَرَس مي‌گويند. مثل حَرَس المَلِك (ياران و محافظان شاه). طبقات جوّ زمين كه سقفاً محفوظاً (انبياء ۳۳) و سَبعَاً شِداداً (نبأ ۱۲) ناميده شده‌اند، هركدام نقش حفاظتي معيني در برابر اجرام و اشعه‌هاي مضر براي حيات زميني دارند.

۱۵ - شهاب به شعلة آتش گفته مي‌شود (نمل۷- ...أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ...)، شعلة آتشي را نيز كه از برخورد سنگهاي آسماني به جوّ زمين پديد مي‌آيد شهاب سنگ مي‌نامند. به غير از آيات ۸ و ۹ اين سوره، در دو سورة ديگر نيز از اين شهاب سنگ‌ها ياد كرده است: حجر ۱۸- «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»، صافات ۱۰- «إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ». گويا اين آيه تا آيه ۱۲ ناظر به نيروهايي (فرشتگاني) باشد كه تأثير و عملكرد آنان در طبقات حفاظتي هفت‌گانة جوّ زمين جلوه مي‌كند و قرآن در بيش از ده آيه به آن پرداخته است (بقره ۲۹، اسراء ۴۴، انبياء ۳۲، مؤمنون ۱۷ و ۸۶، فصلت ۱۲، طلاق ۱۲، ملك ۳، نوح ۱۵ و نبأ ۱۲).

۱۶ - روزانه چندين ميليون از سنگ‌هاي سرگردان فضايي در ابعاد ريز و درشت به جوّ زمين برخورد مي‌كنند و در اثر برخورد و اصطكاك با آن، به صورت شهاب سنگ‌هايي، كه در شب مشاهده مي‌شود، مي‌سوزند. در حالي كه قبل از پيدايش جوّ زمين به روي آن فرود آمده و مي‌نشستند (أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا)، همچنين انواع اشعه‌هاي ماوراء بنفش و ذرات باردار خورشيدي و كيهاني كه تماماً در شرايط فعلي در برخورد با طبقة مغناطيسي زمين (مگنوتوسفر) يا طبقات ديگر، رانده يا سوزانده مي‌شوند.

۱۷ - درست است که واژه سمع در مورد شنيدن به کار مي‌رود، اما شنيدن فرآيندي است که از برخورد امواج فرستاده شده از دهان گوينده‌اي با گوش ما و فعل و انفعالات سيستم شنوايي و جريان الکتريکي که به مغز ارسال مي‌شود حاصل مي‌گردد. همان طور که براي تقويت امواج صوتي از سمعک استفاده مي‌کنيم، براي مقابله با اصوات شديد (در انفجارات نظامي و مشابه آن) از گوشي‌هايي مخصوص بهره مي‌بريم و براي آرامش خواب، پنبه يا فيلترهايي در گوش خود قرار مي‌دهيم. کره زمين نيز در برابر چنين امواجي مجهز شده است تا نتوانند به سوي ملأ اعلي (طبقات بالايي جوّ) دست يابند.
استفاده از واژه سمع نبايد ما را در معناي متعارف آن (شنيدن) متوقف سازد. و گرنه در فهم معناي «والله سميع» باز مي‌مانيم، چرا که خدا همچون ما نيازمند ابزار شنوايي نيست، ولي از هر حرکت صوتي و غير آن در جهان باخبر است.
در سوره طور آيه ۳۸، به استماع حقايقي از طريق نردبان (همچون دکل‌هاي مخابراتي) اشاره شده است که نشان مي‌دهد منظور از استماع، الزاماً دريافت امواج صوتي توسط سيستم شنوايي آدميان نمي‌باشد و معنائي عام‌تر دارد.
آيات ۶ تا ۱۰ سوره صافات نيز از مكانيسم زينت‌بخشي آسمان (از طريق تجزية نور خورشيد و ايجاد طيف رنگي) و نقش حفاظتي آن در برابر شياطين فاقد فايده (اشعه‌هاي غيرمفيد براي حيات زميني و سنگهاي سرگردان) و نيز ناتواني آنها از استماع (نفوذ) در طبقات فوقاني جوّ و برخورد ذره‌اي همه سويه و رانده شدن آنان حكايت كرده است. همچنين از سوخته شدن ذرّات يا سنگ‌هايي كه از سدّ محافظتي جوّ عبور مي‌كنند: «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» (صافات ۶ تا ۹).

۱۸ - گوينده اين سخنان گويي به نمايندگي از طرف نيروهايي ناشناخته در فضاي بيرون از زمين، وضعيت آن را گزارش مي‌دهد و از اينكه قبلا امكان نفوذ در زمين وجود داشته و اينك حصاري نيرومند پيرامون آن كشيده شده و جز عناصري مجاز حق ورود به آنرا ندارند، تعجب مي‌كند و نمي‌داند كه چنين مرز و محدوده‌اي به نفع زمينيان است، يا آنان را از ورود اين عناصر و انرژي‌ها محروم مي‌سازد!؟ آيات ۱۱ و ۱۲ سورة صافات شكل‌گيري جوّ زمين در هفت طبقه را براي زينت بخشيدن و حفاظت از حيات زميني پس از دوران تكاملي زمين بيان مي‌كند. پس از اين مرحله است كه چتر حفاظتي زمين مانع ورود اجرام و اشعه‌هاي مضر مي‌گردد.

۱۹ - ما فقط قسمت بسيار كوچكي از طيف پرتو خورشيد را، كه نور مرئي ناميده مي‌شود، دريافت مي‌كنيم و اشعه‌هاي ماوراء بنفش و غير آن را، كه براي حيات زميني آسيب‌رسان و مرگ‌آور است، طبقات جوّ برمي‌گردانند و يا تجزيه مي‌كنند. بنابراين قسمتي از اين طيف (همچون نور مرئي) اصلاح كننده و قسمتي غيرمفيد است.

۲۰ - جملة «كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا» (ما راه‌هايي مختلف هستيم) قابل مقايسه با آيه ۱۷ سوره مؤمنون مي‌باشد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ» (ما بالاي سر شما هفت راه = طرائق = آفريديم و ما هيچگاه از حفاظت خلق- حيات زميني- غافل نبوديم). «طَرَائِقَ» جمع طريقه است و طريقه همان راه و روش و حالت‌هاي متنوع عملکرد هر کسي يا هر چيزي است. هفت طريقه بودن آسمان‌ها برفراز زمين (سَبْعَ طَرَائِقَ)، دلالت بر تنوع نقش و عملکرد هر يک از طبقات هفتگانه جوّ بالاي زمين مي‌کند.
برخي از مفسرين طرائق را «راه‌ها» دانسته‌اند، اما كلمه طرائق که دو بار در قرآن آمده است (جن ۱۱ و مؤمنون ۱۷) جمع طريقه، به معناي حالت و شيوه است، در حالي که جمع طريق (راه)، طُرُق مي‌باشد (نه طرايق). در اين سوره هفت آسمانِ برفراز زمين را «سَبْعَ طَرَائِقَ» و در سوره‌هاي ديگر: «سَبْعًا شِدَادًا» (نباء ۱۲)، «سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» (نوح ۱۵ و ملک ۳)، «سَقْفًا مَحْفُوظًا» (انبياء ۳۲) ناميده است.

۲۱ - «قِدَدَ» از ريشه «قدّ»، به معناي پاره و جدا شدن چيزي است (همچون پاره شدن لباس) كه دلالت بر اصلي واحد ولي مستقل، و جدا شدن بعدي آن مي‌كند، آسمان‌هاي هفتگانه جوّ زمين، كه با اسامي علمي مختلفي شناخته شده‌اند، هر چند در اصل از يك منشاء هستند، ولي در اين طيف هر كدام از ديگري جدا و مستقل مي‌باشند و خداوند نقشي خاص به هر كدام الهام كرده است (سوره فصلت آيات ۱۱ و ۱۲).

۲۲ - محافظتي كه خداوند براي حيات زميني در برابر اجرام سماوي و انواع اشعه‌هاي مرگبار كيهاني، به شكل هفت آسمان، تعبيه كرده، آن قدر حساب شده و دقيق است كه نه در برابر عوامل و انرژي‌هاي ضدحيات شكست مي‌خورند، نه اجرامي كه به جوّ زمين برخورد مي‌كنند، و نه عناصري كه از مگنوتوسفر مي‌گريزند، مي‌توانند از آن جان سالم به در برند. هم اجرام وارد شده به طبقات پايين جوّ مي‌سوزند و هم عناصر وارد شده به طبقة بالاي جوّ در تله‌اي كه به نام كاشف آن «وان آلن»، اولين دانشمند فضاپيماي آمريكايي ثبت شده، با حركتي چرخشي به سمت قطبين زمين رانده مي‌شوند و در پديده‌اي كه شفق قطبي (Arura) ناميده شده، نابود مي‌گردند (توضيحات تفصيلي و علمي آنرا در كتاب هفت آسمان نوشتة دكتر كريم رستگار ملاحظه نماييد).

۲۳ - «بَخْس» كاستن از حق و سهم ديگران در معاملات يا كم بها دادن و عيب‌گيري از كالا يا كار آنهاست (اعراف ۸۵، هود ۸۵ و شعراء ۱۸۳).

۲۴ - اسلام و تسليم شدن مختص انسان‌ها نيست، برحسب آيه ۸۳ سوره آل‌عمران، همه موجودات آسمان‌ها و زمين تسليم خدا هستند: (أَفَغَيْرَ دِينِ اللهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).

۲۵ - واژة «قسط» با دو معناي متضاد در قرآن آمده است؛ عدالت و عدالت گريزي (ظلم و اجحاف به ديگري). در اين آيه معناي دوم مورد نظر است. در آية ۱۱ طبقه‌بندي دوگانه «صالح و غيرصالح» (مفيد و غيرمفيد)، و در اين آيه طبقه بندي «مسلم و قاسط» را مطرح كرده است. به نظر مي‌رسد طبقه‌بندي اولي در ارتباط با زندگي انسان‌هاست، و مورد دوم در ارتباط با پرستش خدا.

۲۶ - استفادة مجازي از زبان و محاورات ميان انسان‌ها براي بيان حقايقي بيرون از عالم مادّي، در فرهنگ و ادبيات ما و ساير ملل بسيار معمول است و بسياري از امور را مي‌توان در اين قالب بيان كرد، كتاب منطق‌الطير عطار و صدها كتاب و مقاله و شعر در گفتگوي حيوانات يا غير آنها، مصاديقي از اين گفتگوها هستند. از نمونه‌هاي غير فارسي آن مي‌توان كتاب «قلعه حيوانات» نوشتة جورج اورول (Geroge Orwell) را نام برد. آيات فوق و مسئله ايمان آوردن به خدا و نظاماتش و يا نديده گرفتن و انكار آنها را چه بسا با همين قالب و شيوه كلامي بهتر بتوان فهميد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان