به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۳۱ - ما موکلان بر آتش را جز فرشتگان و تعداد آنها را (نيز) جز آزموني۲۶
براي كساني كه كافر شدند قرار ندادهايم. تا كساني كه به آنها كتاب (تورات و انجيل)
داده شده است (با انطباق اين آيات با آنچه در كتابهاي خود مييابند) به يقين برسند۲۷
و كساني كه ايمان آوردهاند نيز ايمانشان افزايش يابد.۲۸ و (به اين
ترتيب) اهل كتاب و مؤمنين (به حقانيت اين آيات) شك و ترديدي به خود راه ندهند،۲۹
و (نتيجة ديگر آزمون اين است) تا كساني (منافقاني) كه در دلهاشان مرضي است و
(نيز) كافران (به حالت تمسخر) بگويند: خدا از اين مَثَل چه مقصودي دارد!؟۳۰
به اين ترتيب خدا طبق مشيت خود (قوانين و نظاماتش) كساني را در گمراهي رها ميسازد
و كساني را (به سوي سعادت) راهبري ميكند،۳۱ و (حقيقت امر اين است كه)
تعداد سپاهيان (فرشتگان) پروردگارت را جز او كسي نميداند۳۲ و اين
(اشارات) جز يادآوري براي بشر نيست.
۳۲ - نه چنان است، سوگند به ماه.۳۳
۳۳ - و سوگند به شب آنگاه كه پشت ميكند۳۴ (سپري ميشود).
۳۴ - و سوگند به صبح موقعي كه (از شب) پرده برداري ميكند.۳۵
۳۵ - كه اين (قرآن، خبر قيامت و سقر، عدد ۱۹) يكي از بزرگترين (آيات) است.۳۶
۳۶ - هشدار دهندهاي است براي آدمي.
۳۷ - براي هر يك از شما كه بخواهد (در زمان حياتش) پيش فرستد (يا پيشي بگيرد) يا به
تأخير اندازد.۳۷
۳۸ - (سرنوشت) هر فردي در گرو چيزي است كه كسب ميكند.۳۸
۳۹ - مگر ياران دست راست۳۹ (يا اهل سعادت).
۴۰ - كه در بوستانهايي (از بهشت) همي پرس و جو ميكنند.
۴۱ - از مجرمين۴۰ (بريدگان از خدا و خلق و مسئوليتهاي خود) كه،
۴۲ - چه چيز (چه عملي) شما را به سقر كشاند؟۴۱
۴۳ - گويند ما از روي آورندگان به خدا (نمازگزاران) نبوديم.۴۲
۴۴ - و هرگز بر آن نبوديم كه مستمندان را سير كنيم.۴۳
۴۵ - و همواره با فرو رفتگان (در غفلت و خوشي) فرو ميرفتيم.۴۴
۴۶ - و همواره روز جزا (يا قيامت) را تكذيب ميكرديم.۴۵
۴۷ - تا بالاخره مرگمان فرا رسيد۴۶ (تا پايان عمر چنين بوديم).
۴۸ - پس (با چنين سوابقي) شفاعتِ شفاعتكنندگان سودي به آنها نميرساند.۴۷
۴۹ - پس (با چنين هشداري) اينان را چه ميشود كه از ذكر (شنيدن و گوش دادن به
تذكرها) روي ميگردانند؟
۵۰ - گويي همچون گور(خرهاي وحشي) رَم كردهاند،
۵۱ - كه از شيري ميگريزند.۴۸
۵۲ - واقعيت اين است كه هر يك از آنها ميخواهد (يا انتظار دارد كه از سوي خدا) به
شخص او نوشتهاي سرگشاده داده شود۴۹ (تا خبرها را قبول كند).
۵۳ - نه چنين است (اينها بهانه است)، آنها از آخرت ترس ندارند.۵۰
۵۴ - نه چنين است (كه ميپندارند) اين (وحي و پيام) تذكري است.
۵۵ - تا هر كس مايل باشد متذكّر (يا پذيراي تذكر) بشود.
۵۶ - و شما متذكّر نميشويد، مگر آن كه خدا خواسته باشد، (زيرا كه) او اهل تقوي۵۱
و اهل آمرزش است.
۲۶ - گويا ذكر «عَلَيْهَا تِسْعَهَ عَشَرَ» (در آية
۳۰)، بدون ذكر معدود و مورد عدد ۱۹، ابهامي در ميان مخاطبين پديد آورده بود كه
حدود شش سال بعد (و شايد ديرتر، در دوران مدينه) توضيحات تكميلي اين آيه نازل
شده است. چه بسا پردهبرداري از راز اين عدد و نقش كليدي آن در فهم نظم
حيرتآور كلمات قرآن، كه آيات ملفوظ محسوب ميشود، به عهدة آيندگان و روزگار
ساخت ابزار آمارگيري الكترونيك و محاسبات رياضي سپرده شده است.
آزمايشات آدمي را قرآن با واژههاي متفاوتي همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان،
اختبار، تمحيص، تمخيض، و... بيان کرده است. اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و
نقره در بوتة آتش براي خالص شدن از آميختگيها و تيرگيهاست و به طور مجازي در
مورد مشکلات و مصيبتهاي زندگي، که همچون کوره آتش، آدمي را صيقل ميدهد و
آبديده ميکند، به کار ميرود. ر ک به کتاب «پژوهشي در قرآن» ج ۴ ص ۴۴ تا ۸۲.
۲۷ - نتيجه و حاصل اين آزمون (فتنه) را با استفاده از «لام» غايت يا هدف دو بار
(در: لِيَسْتَيْقِنَ و لِيَقُول) براي دو گروه باورمندان و منكران با مصاديق
آنان بيان كرده است:
الف) ۱- تا كتاب آسماني دادهشدگان، به حقايق قرآن يقين كنند، ۲- ايمان مؤمنين
افزايش يابد، ۳- شك و ترديدِ كتاب دادهشدگان و مؤمنين به كلي برطرف گردد.
ب) ۱- كساني كه در دلشان مرض است (منافق صفتان)، ۲- كافران (بُتپرستان) شُبهه
برانگيزي و ايجاد شرك و ترديد كنند.
به نظر ميرسد بايد اشاراتي در تورات و انجيل به موكلان دوزخ يا عدد ۱۹ باشد كه
آگاه شدن اهل كتاب با اين آيات بر يقين حقگرايان آنان ميافزايد (والله اعلم).
۲۸ - افزايش ايمان مؤمنان بايد ناشي از نكته ايماني مهمي بوده باشد كه پيشتر
ذكري از آن به ميان نيامده است، گويا مشخصات تعداد فرشتگان و عدد ۱۹ مورد نظر
باشد كه تحقيقات آماري سه دهة اخير به كمك كامپيوتر به كشف آن كمك كرده است
(والله اعلم).
۲۹ - اين كشف و شناخت بايد آن چنان رهگشا و روشنگر و قاطع باشد كه پردة همه شك
و ترديدها را پاره كند. اگر كُد عدد ۱۹ مورد نظر باشد، ميدانيم زبان رياضيات
جاي چون و چرا نميگذارد و انكارناپذير است.
۳۰ - يك بار ديگر در قرآن از سرگشتگي و ترديد منكران در مواجهه با آيات و قبول
و ردّ آن سخن گفته است، در آنجا نيز با ذكر مثالي عكسالعمل دو گروه مؤمن و
كافر را مطرح ساخته است. بقره ۲۶- «إِنَّ اللهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ
مَثَلاً مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا
فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا
فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَٰذَا مَثَلاً...».
۳۱ - معناي «من يشاء» كه «به هر كه خواهد» ترجمه ميشود، ممكن است با
«دلبخواهِ» مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و
قوانين اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد سود ميبرد. در مدرسه نيز
معلمان هر كس را بخواهند قبول يا ردّ ميكنند، اما نه به دلخواه، بلكه بر اساس
ميزان لياقتها.
۳۲ - «جنود» جمع جُند، همان لشگر و سپاه است، اما در آسمان سپاهي آن چنان كه
تصور ميكنيم وجود ندارد. از آنجايي كه ارتش همواره حاضر آماده براي مقابله با
تجاوز دشمن است، در نظامات خدايي نيز، نيروهايي (فرشتگاني) قرار داده شدهاند
كه (همچون مكانيسمهاي دفاعي بدن در برابر ميكربها يا مواد غذائي فاسد) در
برابر انحراف از قوانين واكنش نشان ميدهند.
۳۳ - روال آيات ۳۲ تا ۳۷ كه با سه سوگند به قمر، ليل و صبح آغاز ميشود، با
توجه به نفي «كَلاَّ» به نظر ميرسد پاسخ مؤكدي به ارزيابي و داوري آن كارشناس
دنياطلب و ابطال سِحر ناميدن قرآن باشد، با تصريح بر آزادي و اختيار انسان كه
راه خويش را در دو راهيِ قبول يا انكار برگزيند.
نام قمر (معرفه و نكره)، ۲۷ بار در قرآن تكرار شده است كه در دو مورد ديگر،
علاوه بر اين آيه، حالت سوگند دارد: شمس ۲- «وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا»،
انشقاق ۱۸- «وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَق».
۳۴ - به واپسين لحظات شب كه نويدبخش طلوع صبح است، قرآن سه بار سوگند خورده
است. نخستين آن همين آيه است كه بر پشت كردن و رفتن شب دلالت ميكند
«وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ»، دومي بر رقيق شدن غلظت تاريكي آن «وَاللَّيْلِ
إِذَا عَسْعَس» (تكوير ۱۷)، و بالاخره سومين آيه به آسان شدن تحمل آن (إِذَا
يَسْرِ) عنايت دارد (فجر ۴). قرآن از اين پديدة آشنا و محسوس براي همگان،
برچيده شدن بساط ظلم و ستم و طلوع صبح آزادي و امنيت ملتهاي مقاوم و حقگرا را
به صورت مجازي نويد داده است، و در اين آيه برچيده شدن تاريكي جهل به نور علم و
دانش در آينده را.
۳۵ - از ۴۵ موردي كه مشتقات كلمه «صُبْحِ» در قرآن آمده است، بيشتر آنها معناي
مجازي داشته و تنها ۱۰ مورد در معناي حقيقي صبح (بامدادان) است. مثل: «إِنَّ
مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيب» (هود ۸۱)، «وَالصُّبْحِ
إِذَا أَسْفَرَ» (مدثر ۳۴)، «وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّس» (تكوير ۱۸)، و
«فَالِقُ الْإِصْبَاحِ...» (انعام ۹۷، همچنين حجر ۶۶ و ۸۳، صافات ۱۳۷، عاديات
۳، قلم ۱۷ و ۲۱.
از آنجايي كه صبح نماد روشنايي پس از شب تيره است، و به چراغ نيز مصباح گفته
ميشود، در كلمة صبح مفهوم «شدن»، يعني فرآيند و نتيجه يك عمل در طبيعت يا
رفتار انسان نهفته است: مثل پشيمان شد، بازنده شد، دلش خالي شد، خشك شد و...
(فَاَصْبَحَ مِنَ النّادِمِين/ خاسِرين/ فارِغاً/ كالصَّرِيم و...). به اين
ترتيب بيشترين كار برد كلمة صبح در قرآن، به صورت مجازي (به صورت فعل مقاربه
اَصْبَحَ) به كار رفته است كه حاوي پيامي عميقتر از صبح ظاهري، و رهگشاي فهم
سرانجام امور در دنيا و آخرت است.
اما فعل «أَسْفَرَ»، با كلمات: سافر، مسافر و سفير همريشه است. «سَفَرَهٍ» جمع
سافِر، از ريشة سَفْر (پرده برداشتن و آشكار كردن)، به نويسندگاني گفته ميشود
كه حقايق را براي مردم آشكار ميسازند. به خروج از خانه و شهر نيز از اين جهت
سفر و مسافرت گفته ميشود كه از تنگناي زندگي خارج ميشويم و در صحرا و دشت
افقهاي روشنتري از طبيعت را ميبينيم. سفير نيز به فرستاده و نمايندة رسمي
گفته ميشود كه حامل پيامهاي دولت متبوعه خود ميباشد و آن را آشكار ميسازد.
سوگند «وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ» اشاره به كنار رفتن پردة شب و جلوهگري
روشنايي روز است.
۳۶ - جملة «إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَر»، را كه اشاره به «وَمَا هِيَ إِلاَّ
ذِكْرَى لِلْبَشَرِ» (آيه ۳۱) ميباشد، نزول قرآن، انذار به قيامت، سقر و يا
همان حقيقت علمي «تِسْعَهَ عَشَرَ» (عدد ۱۹) گفتهاند كه پشت كردن شب جهل و
بيخبري و طلوع صبح علم و آگاهي آن را آشكار سازد (والله اعلم).
۳۷ - «مَّا قَدَّمَتْ» پيشبيني، برنامهريزي و تدارك چيزي براي آينده است، مثل
تلاش مورچهها در تابستان براي جمعآوري دانه در لانه براي زمستان، و نيز تأمين
توشه و زاد و برگ براي تدارك سفر، يا تدارك سرمايه براي خريد خانه و غيره. در
قرآن مفهوم پيش فرستادن و تدارك قبلي را در سورة يوسف، در ماجراي خشكسالي هفت
ساله و ضرورت صرفهجويي در هفت سال خرّمي به خوبي بيان كرده است: يوسف ۴۷ و ۴۸-
«...يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُم...». اما اعمالي كه با تأخير به حساب آدمي
ميرود، همان آثار اعمال سوء يا باقيات الصالحاتي است كه آدمي در مدت عمر انجام
داده است: يس ۱۲- «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَيٰ وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا
وَآثَارَهُمْ...». اعمال انسان همچون موجود زنده باقي ميماند و تا قيامت به
حيات خود ادامه ميدهد. در دعاي كميل آمده است: «اَللّهُمَّ اغْفِرلي ما كانَ
مِنّي» (بارخدايا آنچه از من پديد آمده را پاك كن).
۳۸ - رهن در گرو گذاشتن چيزي است. آنچه رهن گذاشته ميشود، با پرداخت تدريجي
اقساط تعيين شده آزاد ميشود. انسان نيز گويي در گرو مكتسبات خويش است و با
كردارش استعدادهاي مثبت بالقوه را به فعليّت درميآورد و انسانيت خويش را تحقّق
ميبخشد. آية ۲۱ سوره طور نيز در همين زمينه است: «...كُلُّ امْرِئٍ بِمَا
كَسَبَ رَهِينٌ».
۳۹ - يمين كه به دست، يا جهت راست گفته ميشود، به گونه مجازي نماد قدرت و خير
و برکت است و در مواردي حتي به خدا نسبت داده مي شود. زمر ۶۷-
«...وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ...» (آسمانها پيچيده در دست
قدرت اوست).
اصطلاح «اصحاب اليمين» (يا اصحاب الميمنه)، كه دلالت بر ميمنت و خير و خجستگي
ميكند، از اصطلاحات متعارف قرآن است كه ۷ بار در سورة واقعه تكرار شده است
(آيات ۸، ۱۸، ۲۷، ۳۸، ۹۰ و ۹۱). همچنين در بلد ۱۸ و مدثر ۳۹.
۴۰ - تقابل جُرم با شفاعت (در آيات ۴۰ تا ۴۸) را در آيات ۹۰ و ۱۰۰ سوره شعراء
به روشني ميتوان ديد؛ معناي ريشهاي جُرم، جدا شدن و قطع رابطه کردن، و معناي
ريشهاي شفاعت، پيوستن و منضم شدن به كسي، چيزي يا كاري است. کساني که در دنيا
هيچگونه ارتباطي ايماني، عاطفي و عقلي با خدا، خلق او، وجدان خويش و مسئوليت در
برابر سعادت ابدي و آخرت نداشتند، با چيزي در زندگي پيوند نخورده بودند که در
روز جزا در پناه شفاعت (اتصال و انضمام) با آن باشند.
در پاسخ به سؤال «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» (آية ۴۲)، مجرمين به چهار نوع قطع
ارتباط اشاره ميكنند: ۱- با خدا (ترك صلات)، ۲- با خلق خدا (بي توجهي به
گرسنگان)، ۳- با وظايف و مسئوليتهاي اجتماعي (غرق شدن در هوسهاي فردي به
همراه غافلان- بريدن پيوند با مكان)، ۴- با سرنوشت ابدي و بازتاب نهايي اعمال
در آخرت (بريدن پيوند با زمان).
در هر چهار مورد، افعال: كُنَّا و نَكُ كه دلالت بر استمرار عمل و تكوين تدريجي
شخصيت جرمپيشه در قطع ارتباط با همة پيوندهاي رشد دهنده و سعادتبخش ميكند،
به كار رفته است. تأكيد «حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» در آخرين آيه اين بند
(آية ۴۷) نشان ميدهد آنها تا دم مرگ فرصتسوزي كردند و همة استعدادهاي خود را
سوخته و سالك سقر شدند.
۴۱ - اين سومين باري است كه نام «سَقَر» در اين سوره (بعد از آيات ۲۶ و ۲۷)
آمده است. اين به غير از اين سوره فقط در آيه ۴۸ سورة قمر به كار رفته است.
معنای سلوک، راه يافتن، جريان پيدا کردن و نفوذ است، مثل مسيرهاي عبور آدمي در
ميان کوه و درهها (طه ۵۳ و نوح ۲۰)، نفوذ تدريجي آب باران در طبقات و منابع
زيرزميني (زمر ۲۱)، راهيابي زنبور عسل به سوي گُل و گياهها به الهام الهي (نحل
۶۹)، سوار کشتي نوح شدن (مؤمنون ۲۷)، دست در گريبان خود بردن (قصص ۳۲) و...
مجموعه آيات مربوط به سلوک نشان ميدهد روگرداني از ياد خدا و قطع ارتباط با
او، که در مفهوم لغوي کلمه مجرم وجود دارد، موجب انکار حقايق معنوي ميگردد.
۴۲ - واژه «صلّي» که از نظر معنايي مقابل «تولّي» (پشت کردن و رو گرداندن) است،
نمايانگر روي آوردنِ توأم با توجه محبتآميز است. همانطور كه صلوات خدا و
فرشتگانش بر رسول، رحمت ويژه بر آن بندة پاك است. نگاه كنيد به آيات ۳۱ و ۳۲
سوره قيامه: «فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّيٰ وَلَٰكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّي».
۴۳ - توصيه به اطعام مساكين از سفارشات مؤكد قرآن است كه در سورههاي متعددي
آمده است: بقره ۱۸۴، مائده ۸۹ و ۹۵، حج ۳۶، مجادله ۴، حاقه ۳۴، انسان ۸ و ۹،
فجر ۱۸، ماعون ۳.
۴۴ - معناي كلمه «خوض»، كه مشتقات مختلف آن ۱۲ بار در قرآن تكرار شده، نوعي
«فرو رفتن و غرق شدن» در كاري باطل است كه سرگرم شدن به آن، آدمي را به غفلت از
امور مهم و وظائف اصلي خود ميكشاند. اين واژه ۵ بار در قرآن با فعل «يلعبون»
(به بازي مشغول شدن) آمده است. درضمن گفته ميشود خوض در آيات خدا، غيبت، قمار،
مواد مخدر و شرابخواري را نيز شامل ميشود (والله اعلم).
۴۵ - معناي اصلي دين، جزا و كيفر نيك و بد اعمال است كه دلالت بر نظام كنش و
واكنش و بازتاب عمل در سرنوشت دنيايي و اخروي انسان ميكند. اگر به آيين و
باورهاي معنوي جوامع نيز «دين» گفته ميشود، به دليل معيار و ملاك بودن
ارزشهاي پذيرفته شده براي داوري ميان مردمان و ترفيع يا تنزل درجه و منزلت
آنان است. قرآن نيز قانون اساسي حاكم بر كشور را «دِينِ الْمَلِكِ» ناميده
(يوسف ۷۶) كه حاكمان بر اساس آن ميان مردم حكم ميكنند. نظام آموزشي مدارس و
دانشگاهها نيز كه بر اساس آن ارزيابي علمي دانشجويان و نمرات آنان تعيين
ميگردد مثال ديگري براي فهم معناي دين است. در زبان انگليسي عنوان «Dean» به
كسي كه در كالج يا دانشگاه مسئوليتِ بخشي از آموزش يا نظارت بر رفتار دانشجويان
را برعهده دارد گفته ميشود. همچنين به كشيش مافوق در كليساي كاتوليك و
امثالهم.
اما منظور از تكذيب دين، انكار نظري و زباني ضرورت وجود ضابطه و معيار براي
داوري ميان انسانها و تشويق يا تنبيه و جزاي جرم آنان نيست، بلكه بياعتنايي
عملي به ارزشها و نديده گرفتن عواقب و آثار آنها در آيندة آخرت است.
۴۶ - مرگ را رسيدن به يقين دانستهاند كه پردهها كنار ميرود و ناپايداري
دنيا و تعلقات آن به وضوح نمايان ميشود. آية ۹۹ سوره حجر نيز مؤيد همين نظر
است «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّيٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ».
۴۷ - مشرکين معاصر نزول قرآن که نه اعتقادي به آخرت داشتند و نه به نبوّت و
امامت، در حوادث ناگوار براي دفع ضرر و جلب منفعت به بُتها، که آنها را نماد
فرشتگان، و فرشتگان را نيز دختران خدا ميپنداشتند! پناهنده شده و آنها را براي
برآورده شدن حاجات به دعا و نياز «ميخواندند» و ميگفتند اينها شفيعان ما نزد
خدا هستند (هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ- يونس ۱۸). چنين باور
شركآميزي خلاف اصل رهين بودن هر انساني به مكتسبات خويش و نوعي تنبلي و
طفيليگري ذهني و كم اهميت دادن به نقش خود ميباشد.
بحث شفاعت در قرآن در چنين زمينهاي مطرح شده است. بيتوجهي به اين بستر تاريخي
و برداشتهاي دلبخواهي از آيات شفاعت و بسط دادن آن به انبياء و اولياء نتايج
غلوآميزي به بار ميآورد. معناي شفع، پيوند خوردن و ياري رساندن است، فرشتگان
که نيروهاي عالم و کارگزاران جهاناند، تنها از نقشي که خدا براي آنها تعيين
کرده است پيروي ميکنند و تنها به کساني که مورد رضايت خدا باشند ياري
ميرسانند. اين است معناي شفاعت به «اذن» الله (رك به نقش شفاعت در قرآن از
همين قلم).
۴۸ - تشبيه رويگرداني مجرمين از حقايق هدايتي به فرار گله گوران از حملة شير،
نه براي تحقير و تمسخر آنان، بلكه استفاده از يك واقعيت طبيعي براي نمايش
تمثيلي گريز تكذيبكنندگان از هشدارهاي مربوط به مسئوليت انسان و عواقب اعمال
سوء در قيامت است.
۴۹ - «صُحُف» جمع صحيفه، به آنچه گسترده باشد گفته ميشود. مثل سيني (زخرف ۷۱)،
صورت انسان يا هرآنچه پيام رسولان بر آن نقش ميبست؛ از الواح سنگي موسي گرفته
(نجم ۳۶)، تا آيات نوشته شده بر چوب و چرم و استخوان كتف و كاغذ و غيره.
«صُحُفًا مُّنَشَّرَهً» يعني نوشتههاي باز و سرگشاده، تا زحمت درك و فهم و
بازگشايي مطالب آن را نداشته باشند! و شايد هم تا سند و مدركي اختصاصي و
امتيازي براي آنها نسبت به ديگران باشد (والله اعلم).
۵۰ - اگر ترتيب نزول سورهها و آيات قرآن را مبنا قرار دهيم، اين اولين بار است
كه از «خوف» در قرآن سخني به ميان آمده است، آن هم خوف از آخرت! به معناي
مرحلهاي پس از زندگي دنيا، پس از اين آيه، در سال سوم بعثت از خوف مقام ربّ
سخن ميگويد (نازعات ۴۰).
۵۱ - کلمة «اَهْلِ» در قرآن ۵۴ بار و با ضمير (اَهلَهُ، اَهْلِهِم، اَهْلِکُم
و...) ۸۳ بار (جمعاً ۱۳۷) تکرار شده است. در تمامي ۵۴ باري که کلمه «اهل» (بدون
ضمير) آمده است، نوعي اهليت، همفکري، همزيستي و همبستگي ديده ميشود، مثل: اهل
کتاب (۳۱ بار)، اهل القُري (۸ بار)، اهل مدينه (۳ بار)، اهل بيت (۳ بار)، اهل
مَدْين (۲ بار)، اهل الذّکر (۲ بار)، اهل يثرب، اهل النّار، اَهْلِ التَّقْوي و
اَهْلِ الْمَغْفِرَه.
درست است که اعضاي خانواده نيز، به دليل پيوند خوني يا سببي و زير يک سقف
زيستن، اهل بيت محسوب ميشوند، ولي اين اهليتي بيروني است، نه الزاماً دروني و
ايماني. آخرين آيه سورة مدثر تنها آيه قرآن است كه وصف اهليت دربارة خدا به كار
رفته است. «أَهْلُ التَّقْوَي» بودن خدا را بايد با توجه به ريشة تقوي، وَقَيَ
(وِقايِه، وِقاء)، حفظ و نگهداري كسي يا چيزي از شرّ و آسيب دانست. همچنان كه
از خدا ميخواهيم ما را از عذاب حفظ نمايد. «...فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
وَقِنَا عَذَابَ النَّار» (آلعمران ۱۶). ختم شدن سوره با كلمه «الْمَغْفِرَه»
بسي اميدوار كننده و نيروبخش است. دعاي قنوت اعياد فطر و قربان نيز الهام گرفته
از آخرين آيه همين سوره است: «اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَهِ،
وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ، وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ، وَاَهْلَ
التَّقْوى وَالْمَغْفِرَه».
ترجمه عبدالعلى بازرگان