به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۲۰ - هرگز (عذرِ ندانستن زمان قيامت پذيرفتني نيست)، بلكه شما دنياي (گذراي) پر
شتاب را دوست داريد۱۵ (دنياپرستي شما مانع باور قيامت است).
۲۱ - و آخرت را رها ميكنيد.
۲۲ - چهرههايي۱۶ در آن روز شاداب است.۱۷
۲۳ - (زيرا) به سوي (خورشيد رحمت) پروردگارش نظاره كننده است.۱۸
۲۴ - و چهرههايي در آن روز در هم كشيده۱۹ (غم زده) است.
۲۵ - (چرا كه) ميداند مشمول عذابي كمرشكن۲۰ خواهد شد.
۲۶ - هرگز (دنياپرستي نجاتبخش نيست، بلكه)، آنگاه كه جانها به گلوگاهها رسد،۲۱
۲۷ - و (در ميان بستگان با نوميدي) گفته شود: كيست نجات بخش (شفا دهنده و
برگرداننده جان بيمار)؟
۲۸ - و يقين كند كه بيشك هنگام جدايي است.
۲۹ - و ساقها۲۲ به هم رسد (انسان از حركت باز ايستد)،
۳۰ - در آن روز (رستاخيز) سوق دادن انسانها (به پاي محركي ديگر) به سوي پروردگار
است.
۳۱ - پس (آن دنياپرست)، نه (حقيقتي را) تصديق كرد و نه (به خدا) روي آورد،۲۳
۳۲ - بلكه (پيام حق را) دروغ شمرد و روي برتافت.
۳۳ - سپس پشت كرد و به حالت تكبّر۲۴ نزد اهل خويش (همفكرانش) رفت،
۳۴ - سزاوارت باد، پس سزاست (دوري از حق و محروميت از سعادت).
۳۵ - پس از آن (نيز) سزاوارت باد،۲۵ كه سزاست (چنين محروميتي).
۳۶ - آيا انسان ميپندارد كه بيهوده۲۶ (بدون تكليف و وظيفه) رها شده
است!؟
۳۷ - مگر (در آغاز) قطره آبي از ريخته شدهاي۲۷ كه (در رَحِم) ريخته
ميشود نبود؟
۳۸ - سپس جنيني ابتدايي (معلق به ديوارة رَحِم) شد، پس آفريد و به سامان آورد؟۲۸
۳۹ - و از آن (نطفه) زوج نر و مادّه را پديد آورد؟۲۹
۴۰ - آيا چنين (خدايي) بر زنده كردن مردگان توانا نيست؟۳۰
۱۵ - «عَاجِلَه» نامي است كه در قرآن براي دنياي
شتابان و زودگذر آمده و در دو آيه ديگر به آن اشاره كرده است: قيامه ۲۰ و ۲۱-
«كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَهَ وَتَذَرُونَ الْآخِرَهَ»، اسراء ۱۸-
«مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ
نُرِيدُ...».
۱۶ - معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجايی که روی آوردن
به هر چيز، نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه، اهداف و
آرمانهايي است که به آن روي ميآوريم. آن چنان که ابراهيم(ع) پس از روي آوردن
به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي آورد و گفت:
«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...»
(انعام ۷۹). متوجه ساختن وجه، همان نگاه دل و هدفگيري در زندگي است.
۱۷ - مضارت، مصدر نضر، زيبايي و طراوت است كه مقابل زشتي و بدمنظر بودن به كار
ميرود. از اين كلمه دو بار ديگر در قرآن آمده است: «...وَلَقَّاهُمْ نَضْرَهً
وَسُرُورًا» (انسان ۱۱)، «تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِيم»
(مطففين ۲۴).
۱۸ - اين نگاهِ نيازي است به رحمت واسعة ربوبي، همچون نگاه طفل شيرخواره به
سينة مادر. اما نظر پروردگار به بندگان انعكاسي است از نظر قلبي آنان به او،
كساني كه از چنين نظري روگردانده و سوي ثروت و شهرت و قدرت روي آورده باشند، از
آنچه روي گرداندهاند نصيبي در آخرت نخواهند داشت، حتي اگر به ظاهر مُبلّغ و
متولي دين بوده باشند! اين وصف قرآن از عالماني از اهل كتاب است كه عهد و پيمان
خدا را به بهايي اندك فروختند و در قمار زندگي، سرماية حيات و نصيب آخرت خود را
باختند و از تكلّم خدا، «نظر» لطف او و تزكيهاش محروم شدند (آلعمران ۷۷-
...وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَهِ
وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).
بديهي است كه خدا را هرگز نميتوان با چشم ظاهر ديد و قرآن بر محال بودن چنين
انتظاري تصريح كرده است (اعراف ۱۴۳). شخصي از امام علي(ع) پرسيد:
آيا پروردگارت را ديدهاي!؟ فرمود: آيا ميپنداري چيزي را كه نميبينم اطاعت
ميكنم! پرسيد: چگونه!؟ فرمود: چشمها با ديدن ظاهري او را در نمييابند، بلكه
دلها با حقايق ايماني او را در مييابند. «لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ
بِمُشَاهَدَهِ الْعِيَانِ وَلَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ
الْإِيمَانِ...» (خطبة ۱۷۹). آنگاه فرمود: خدا نزديك اشياء است بدون لمس آنان،
دور از آنهاست نه جدا شونده، گويندهاي است بينياز به انديشه، اراده كنندهاي
است بينياز از تلاش، سازندهاي است بينياز از ابزار و اندام، ريزبين است نه
موصوف به پنهاني، كبير است نه موصوف به جفا، بيناست نه با وسيله بينايي، مهربان
است نه با وصف رقّت قلب.
در دعاي كميل آمده است: «صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَيْفَ اَصْبِرُ عَلی
فِراقِکَ وَ هَبْنی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ
النَّظَرِ اِلی کَرامَتِکَ» پروردگارا، گيرم عذاب تو را تحمل كردم چگونه
محروميت از نگاه به كرامتهاي تو را تحمّل كنم؟ گيرم سوزش دوزخ تو را تحمل
كردم، چگونه فراق تو را تحمل كنم؟
۱۹ - «بَسَرَ» چهره در هم كشيدني شديدتر از اخم و عبوس شدن است كه از انقباض
روي و بروز ناخوشايندي سخت در چهره ظاهر ميگردد. اين كلمه يك بار ديگر در مدثر
۲۲ آمده است: « ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ».
۲۰ - «فَاقِرَه» از ريشة فقر (نياز و حاجت)، به بلاهاي سخت گفته ميشود كه گويي
ستون فقرات شخص را، كه برپا دارنده اوست، ميشكند و مسكين و زمين گيرش ميسازد.
وصف فقير نيز از همين روي اطلاق شده است.
۲۱ - «تَرَاقِي» از «رَقي» (بالا رفتن)، با ترقي و ارتقاء همريشه ميباشد، و
«رَاق»، در «وَقِيلَ مَنْ رَاق»، اسم فاعل به معناي بالا برنده است. از آنجايي
كه هنگام مرگ و در آخرين نفس، جان به گلوگاه ميرسد، آن را تراقي (جمع ترقوه)
گفتهاند. در اين لحظات با توقف ضربان قلب و ريه و افتادن پلك چشم، ديگر نفسي
بالا نميآيد و گويي به زبان حال اطرافيان شخص در حال احتضار گفته ميشود
«قِيلَ مَنْ رَاق»! اين استغاثهاي است نوميدانه براي رسيدن نجاتبخش و
شفادهنده.
در آيات ۸۳ تا ۸۷ سورة واقعه لحظات احتضار را با بياني مشابه آورده است:
«فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لا تُبْصِرُونَ فَلَوْلا إِنْ
كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (پس چرا
وقتي جان به گلوگاه ميرسد و در آن هنگام شخص مشرف به موت با نگراني نظاره
ميكنيد- كاري از دستتان برنميآيد- در حالي كه ما در آن شرايط به او نزديك از
شما به او هستيم ولي نميبينيد! اينك اگر راست ميگوييد كه كيفري در كار نيست،
چرا- جان- او را برنميگردانيد؟
از ديگر سخنان حكيمانة اميرالمؤمنين در اين باب است كه «...چه بيماراني كه با
دستهايت تيمار داشتي و چه دردمنداني كه پرستاري كردي. براي آنها شفا طلبيدي و
از پزشكان وضع بيماريشان را پرسيدي. اما نه داروي تو درمانشان كرد و نه
گريههايت و نگرانيهايت سودي براي آنان داشت، نه به خواست خود رسيدي و نه
توانستي مرگ را از آنان دور سازي. دنيا از مرگ او براي تو عبرتي گذاشت كه مرگ
تو مرگ او را ماند...» (حكمت ۱۳۱ نهجالبلاغه).
۲۲ - «سَاق» از ريشة سَوَقَ (راندن)، به قسمتي از پا تا زانو گفته ميشود كه در
راه رفتن و دويدن جهت حركت را نشان ميدهد. اگر به بازار هم سُوق و اسواق گفته
ميشود (فرقان ۷)، به اعتبار همين رفت و آمدِ مردم است. جريان يافتن آب به
سرزمينهاي خشك نيز سوق دادن آن است (سجده ۲۷). در جملة «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ
بِالسَّاق»، الْتَفَّت از ريشة «لَفَفَ» (پيچيده و جمع شد)، و لفيف به جمع شده
و مختلط گفته ميشود. به نظر ميرسد جمع شدن ساق به ساق، كه ظاهرش پيچيده شدن
ساقهاي دو پا ميباشد، بر بيحركت و متوقف شدن انسان هنگام مرگ دلالت كند
(والله اعلم). «مَسَاق» نيز (در آيه بعد)، مصدر ميمي، يعني سوق دادن بندگان به
سوي خداست. اين سوق دادن نه به پاي خود، بلكه با رانندهاي ديگر است: ق ۲۱-
«وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ». هم كافران به صورت گروهي
به سوي جهنم سوق داده ميشوند (زمر ۷۱)، و هم متقين به سوي بهشت (زمر ۷۳).
۲۳ - واژه «صلّي» که از نظر معنايي مقابل «تولّي» (پشت کردن و رو گرداندن) است،
نمايانگر روي آوردنِ توأم با توجه محبتآميز است. همانطور كه صلوات خدا و
فرشتگانش بر رسول، رحمت ويژه بر آن بندة پاك است.
۲۴ - فعل مضارع « يَتَمَطَّى» از ريشة مطي (پشت)، در باب تفعيل دلالت بر شدت
تكبر و بياعتنايي مستمر در پشت كردن به حق ميكند. او با پشت كردن كامل به
جبهة حق به سوي همفكرانش بازگشت.
۲۵ - «أَوْلَى»، نزديكتر و سزاوارتر بودن را ميرساند. مثل «اولواالارحام»و
خويشاوندان نزديك كه داراي حقوق بيشتر از بقيه هستند. ولايت نيز همين نزديكي و
دوستي است. «أَوْلَى لَكَ» يعني حقّت همين است و سزاوار چنين محروميتي هستي.
۲۶ - «سُدى»، رها شدني بلاتكليف و تعهّد و بدون برنامه و بررسي است. اكثريت
مردم چنين ميپندارند كه خدا آنان را آفريده و به حال خود رها ساخته و به
هرگونه دلشان خواست ميتوانند زندگي كنند. امام علي(ع) فرمود: هيچكس
به عبث آفريده نشده تا عمر به بيهودگي بگذراند و بيبرنامه و بدون هدف رها نشده
تا به لغو مشغول گردد. «...فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَلا
تُرِكَ سُدى فَيَلْغُوَ...» (نهجالبلاغه حكمت ۳۷۰).
۲۷ - نطفة انسان را از آن جهت «مني» ميگويند که پروردگار عليم و حکيم در
کروموزومها و ژنهاي آن اندازه و نظم شگفتآوري تقدير کرده است. مرگ نيز از
آنجايي که مخلوق خدا (سوره ملک آيه ۲) و مقدّر اوست، «مَنِيّه» ناميده شده است.
آرزو کردن را هم، که تنظيم تصوراتي در ذهن و سامان دادن خيالاتي در دل است،
«تَمَنّي» گفتهاند (آلعمران ۱۸۳). «أُمْنِيَّتِهِ» نيز آرزوها و محصول
خيالاتي است که در ذهن يا قلب آدمي پديد ميآيد.
۲۸ - «سَوَّى» از «سَوَيَ» (برابر و يكسان كرد)، هماهنگي و مساوات ميان اجزا و
اعضاء آفريدهها و تنظيم حركات و مناسبات آنها با يكديگر است، همان طور كه در
تسويه حساب مالي، بدهكاري و بستانكاري برابر ميشوند. اما فاء تفريع، در
«فَسَوَّى»، مراحل پس از خلقت ذرّه اوليه را نشان ميدهد. وزن فعل «فَسَوَّى»
(با تشديد) نيز مفهوم تغيير و تحول تدريجي و رو به رشد و كمال خلقت را
ميرساند.
۲۹ - زوجيت (گياهي) در کرة زمين صدها ميليون سال پس از پيدايش حيات آغاز شده
است و زوجيت انسان پيچيدهتر از بقيه و در آخرين حلقههاي تکاملي حاصل شده است.
قرآن زوجيت آدمي را از جمله آيات الهي برشمرده تا زوجين در کنار هم آرامش
بگيرند «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا...» (روم آيه ۲۱).
۳۰ - سورة واقعه با شك و ترديد انسان در امكان رستاخيز و حيات مجدّد، و بر
«قادر» بودن خدا در بازسازي حتي سر انگشتان آغاز ميگردد، و در خاتمه نيز، به
عنوان جمعبندي و نتيجهگيري، بار ديگر بر «قادر» بودن خداوند بر زنده كردن
مردگان تأكيد ميكند. كلمه «قَادِر» كه با قدر و مقدار و تقدير همريشه است،
دلالت بر نظام مقدّر و به اندازه شدهاي ميكند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان