به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۰ - آيا شما را از آبي ناچيز (نطفه) نيافريديم؟۲۱

۲۱ - كه آن را در جايگاهي استوار (رَحِم مادران) قرار داديم،۲۲

۲۲ - تا مدتي معين،

۲۳ - پس قدر و اندازه‌هايي (در تكثير سلولي و نظامات ژنتيكي آن) قرار داديم، پس چه خوب (بر قدر و اندازه نهادن هر چيز) تواناييم.۲۳

۲۴ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۲۵ - آيا زمين را در برگيرنده قرار نداديم؟۲۴

۲۶ - (براي) زنده‌ها و مرده‌ها؟

۲۷ - كه در آن كوه‌هاي استوار و بلند۲۵ قرار داديم و شما را از آبي گوارا نوشانديم؟۲۶

۲۸ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۲۹ - (جدا و) روانه شويد به سوي آنچه دروغ مي‌انگاشتيد،۲۷

۳۰ - روانه شويد به سوي سايه‌اي۲۸ كه سه شعبه دارد.۲۹

۳۱ - كه نه سايه‌گستر (حفاظت‌كننده واقعي) است۳۰ و نه بازدارنده از آتش،

۳۲ - (كه) شراره‌هايي پرتاب مي‌كند همچون قصر۳۱ (بازتابي از كاخ جبّاران كه در پناه آن احساس جاودانگي مي‌كردند!)،

۳۳ - گويي همچون شتراني زرد فام‌اند۳۲ (انعكاسي از اوج آرزوي آن منكران دنياپرست).

۳۴ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۳۵ - اين روزي است كه حرفي (براي گفتن) ندارند،۳۳

۳۶ - رخصت هم داده نمي‌شوند تا عذرخواهي كنند.۳۴

۳۷ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۳۸ - اين است روز جدايي كه شما و پيشينيان را جمع آوريم.

۳۹ - پس اگر چاره‌جويي و تدبيري (براي مقابله با آن) داريد، به كار اندازيد،۳۵

۴۰ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۴۱ - بي‌ترديد پرهيزكاران در سايه‌ها و چشمه سارهايند.۳۶

۴۲ - و (برخوردار از انواع) ميوه‌ها، از آنچه پسندند (و ميل و اشتهاي آن را داشته باشند).

۴۳ - بخوريد و بياشاميد، گواراتان باد به خاطر آنچه (در دنيا) پيوسته انجام مي‌داديد.

۴۴ - ما مسلماً نيكوكاران را اين چنين پاداش مي‌دهيم.۳۷

۴۵ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۴۶ - (اكنون) مدت كوتاهي (در عمر گذراي خود) بخوريد و (از مواهب مادّي) بهره‌مند شويد كه به راستي مجرم هستيد.

۴۷ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۴۸ - و چون به آنان گفته مي‌شد ركوع (ابراز بندگي و اطاعت) كنيد، ركوع نمي‌كردند،۳۸

۴۹ - واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان!

۵۰ - پس (با انكار اين حقايق) به چه سخن تازه‌اي۳۹ پس از آن ايمان مي‌آورند؟


۲۱ - در قرآن آمده است كه خدا هر جنبنده‌اي را از آب آفريده است (نور ۴۵). در سه آيه نيز از آفرينش بشر (اوليه) و انسان از آب سخن گفته است: فرقان ۵۴- «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا...»، سجده ۷ و ۸- «...وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ»، طارق ۵ و ۶- «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ». درضمن در ۱۲ آية از «نطفه» ياد كرده است.

۲۲ - «قَرَارٍ مَّكِينٍ» را اغلب مفسرين، رحم مادر در انسان دانسته‌اند. اين کلمه به صورت نکره و نامعين آمده است، اگر منظور رَحِم مادر بود، لازم مي‌آمد با الف لام معرفه باشد و با کلماتي صريح‌تر مثل رَحِم يا بطن بيان شود. قرار مکين را مي‌توان «جايگاه مناسب» يا «جايگاه مکان يافته» معني کرد. تمامي پستانداران جنين را در رحم پرورش مي‌دهند. در حيوانات تخم‌گذار، نطفه يا جنين در داخل تخم و خارج از بدن مادر پرورش مي‌يابد و اين تخم به تناسب محيط زندگي حيوان، جايگاه مساعدي براي پرورش نطفه و توليد نوزاد است (قرآن مجيد، تكامل و خلقت انسان- ص ۱۹۱ تا ۱۹۹- نوشته دكتر يدالله سحابي). درضمن در سه سورة ديگر به اين قرار اشاره شده است: حج ۵- «...وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى...»، مؤمنون ۱۳- «ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ»، انعام ۹۸- «وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ...».

۲۳ - «مَهِين» از ريشة «مَهَنَ» به قليل و ناچيز بودن دلالت مي‌کند. آيه ۷ سوره سجده نيز به همين موضوع اشاره دارد. اما در سوره‌هاي ديگر قرآن به جاي «ماء» اصطلاح «نطفه» به کار رفته است که آن نيز دلالت بر قليل و مختصر بودن مي‌کند.
آغاز آفرينش انسان از نطفه‌اي ناچيز، قرار دادنش در قرارگاه استوار رحم و به كمال رساندن آن با قدر و اندازه‌هاي شگفت‌آور سلولي و ژنتيكي «فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ» نمونه و مثالي از قرار گرفتن انسان در رحم دنيا و طيّ مراحل «تقديري» مشابه مي‌باشد. پيدايش انسان اوليه در روي زمين، همچون نطفة انسان امروزي، از گِلي كهنه (لجن مانند- حجر ۲۶، ۲۸، ۳۳) بوده است. نشو و نما و رشد و كمال او نيز، همچون نطفه در رَحم، در زمين گسترده‌اي متناسب با استعدادهاي او صورت گرفته است (اعراف ۱۰). مدت زندگي انسان در روي زمين نيز تابع «مقدار» زماني معين است. اگر جنين در «يوم‌الفصل زايمان» نه ماهه متولد مي‌شود، چرا در يوم الفصلي ديگر از رحم دنيا فاصله نگرفته و با انشايي جديد متولد نشود (واقعه ۶۲)!؟ وقتي همة مراحل در مثال فوق قابل انطباق باشد، چگونه مي‌توان آخري را انكار كرد؟

۲۴ - «كِفَات» از ريشه «كَفَتَ»، جمع كردن و ضميمه ساختن چيزي يا نهان كردن و در بر گرفتن آن است. زمين ما را به درون مي‌برد و ضميمه خود مي‌سازد، غارها و پناهگاه‌هاي طبيعي و خانه‌هايي كه مي‌سازيم نيز ما را از گزند باد و سوزش آفتاب و سرماي زمستان حفاظت مي‌كند و در بر مي‌گيرد. اگر رحم مادر پايگاه امني براي جنين است و غذاي لازم را به آن مي‌رساند، اگر پس از تولد نيز زمين ما را با خاك حاصلخيز و باران پر بركت و برف كوهستانش در بر مي‌گيرد و همچون مهماني پذيرايي مي‌كند، پس از مرگ نيز همچون رَحِمي ديگر ما را درون خود مي‌برد و تا روز رستاخيز نگهداري مي‌كند. ما با اختيار خود به دنيا نيامده و به توان خود شرايط زيست زميني را مهيا نكرده‌ايم، اگر تاكنون شاهد دو مرحله حيات خود بوده‌ايم، پذيرش مرحلة سوم نيز نبايد مشكل و محال و مورد تكذيب باشد.

۲۵ - «رواسي» جمع «راسيه» به معنای لنگر است که موجب توقف کشتی در بندر می‌گردد. کوه‌ها نيز به دليل ريشه‌دار بودن‌، قاره‌های زمين را روی قشر خميري زمين نگه داشته و مانع حرکت آنها می‌گردند. اين اصطلاح ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است: رعد ۳، حجر ۱۹، نازعات ۳۲، نحل ۱۵، انبياء ۳۱، نمل ۶۱، لقمان ۱۰، فصلت ۱۰، ق ۷، و مرسلات ۲۷.

۲۶ - وضعيت طبيعي كره زمين نيز دليل ديگري بر استمرار ربوبيّت الهي و لزوم «يوم‌الفصل» مي‌باشد. فعل و انفعالات و تغيير و تحولات فيزيكي و شيميايي كه دائماً در زمين جريان دارد، اهل بصيرت را بس عبرتهاست. در اين زمين دائماً مرگ و حيات صورت مي‌گيرد و حلقة پيوسته‌اي از زنجيره حياتي مشاهده مي‌شود. از يك طرف انسان از زمين ارتزاق مي‌كند (سبزيجات، ميوه‌جات، لبنيات، گوشت و غيره) و از طرف ديگر دور ريختني‌ها و فضولات با استحاله‌اي حيرت‌آور مجدداً تبديل به مواد خوراكي مي‌گردد.
پروردگار عالم دست اندركار حيات و رحمت مستمر است، درعين آنكه زمين فراگيرندة زندگان و مردگان (به طور عموم از جماد و گياه و حيوان) است «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا أَحْيَاءً وَأَمْوَاتًا»، در همان حال آب پاكيزه و گوارا را، كه مايه حيات انسان است، بدون آنكه تغييري در رنگ و بوي آن حاصل شده باشد، از (ميان برفهاي انباشته در) قله‌هاي شامخ سرازير كرده و پس از عبور دادن از لايه‌هاي زير زميني به صورت چشمه و رودخانه براي آبياري طبيعت و تشنگان مي‌فرستد «وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُمْ مَاءً فُرَاتًا». اگر قرار بود آب در تبخير و صعود آ‌لودگي‌ها را نيز به همراه مي‌برد، چه وضعيتي پديد مي‌آمد؟ آيا تحولات و دگرگوني‌هايي كه مستمراً در زمين رخ مي‌دهد و نيز تجديد حيات دائمي پديده‌ها، دليلي بر تحوّل و دگرگوني بزرگتري در يوم‌الفصل و احياي مجدد مردگان نمي‌باشد؟

۲۷ - «تكذيب» آنچه وعده داده، يعني «يوم‌الفصل» روز قيامت، از محورهاي اصلي اين سوره محسوب مي‌شود و از نظر آماري، از ۲۰ موردي كه كلمة «مُكَذِّبِين» در قرآن تكرار شده، درست نيمي از آن در اين سوره واقع شده است، حال آنكه در هيچ سوره‌اي اين عنوان بيش از يكبار وجود ندارد. اما مسئله تكذيب در اين آيات در ارتباط با سه موضوع اساسي: تاريخ، خلقت و طبيعت مطرح شده كه هريك شعبه‌اي از شناخت توحيد و ربوبيت آفريدگار و قطعيت وقوع «يوم‌الفصل»، به عنوان فصل پاياني زندگي دنيايي، محسوب مي‌شود.

۲۸ - «انْطَلِق»، از ريشه طَلَقَ در باب انفعال (پذيرش جدايي)، دلالت بر راه افتادن و به سويي روانه شدن مي‌كند. اين فعل در آيات ۷۱، ۷۴ و ۷۷ سورة كهف نيز تكرار شده كه دلالت بر راه و تجربه‌اي ديگر مي‌كند.
«ظِل» همان سايه است، اما به صورت مجازي به آنچه همچون چتر انسان را فرا مي‌گيرد، گفته مي‌شود، مثل سايه ابر (بقره ۵۷ و ۲۱۰، اعراف ۱۶۰)، سايه داغ دود آتش (واقعه ۴۳)، سايه امواج متراكم دريا (لقمان ۴۳) و سايه رحمت ربوبي در قيامت (واقعه ۳۰، نساء ۵۷، رعد ۳۵، يس ۵۸، مرسلات ۴۱).
اعمال نيك و بد آدمي نيز همچون چتري او را فرا گرفته و در روز قيامت در سايه سوزنده يا سرورآور آن قرار خواهد گرفت (مرسلات ۳۰). در قيامت ظالمين در ظِلِّ اعمال خود خواهند بود.

۲۹ - سه شعبه فوق كه با سؤال توبيخي «أَلَمْ» آغاز شده و با «وَيْلٌ» هراسناكِ آنچه در آن روز بر مكذبين وارد مي‌شود ختم مي‌گردد، به عنوان سه درس عبرت و آگاهي مطرح شده است:
۱- تاريخ: «أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ».
۲- خلقت: «أَلَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَكِينٍ إِلَىٰ قَدَرٍ مَعْلُومٍ فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ»
۳- طبيعت: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا أَحْيَاءً وَأَمْوَاتًا وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُمْ مَاءً فُرَاتًا وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ».

۳۰ - «ظَلِيل» در باب فعيل (مثل عليم و حكيم)، دلالت بر نهايت و كمال آن سايه مي‌كند، سايه‌اي به معناي واقعي و كامل كلمه.

۳۱ - كلمه «قَصْر» علاوه بر اين مورد، تنها در آية ۴۵ سورة حج آمده است «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَهٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَهٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ» چه بسيار آبادي‌هايي كه اهالي آن را كه ستمگر بودند هلاك كرديم، پس (ساختمان‌هاي آنان) بر پايه‌هاي خويش فرو ريخت با چاه آبي بلا استفاده مانده و قصري محكم و مزيّن.
از ريشة كلمه قصر كلمات: مقصرين، يقصرون و تقصروا نيز در قرآن آماده است كه تماماً معناي كوتاهي يا كوتاه كردن دارد كه در تضاد با بلندي كاخ و قصر است. آيا منظور از تشبيه شراره‌ها به قصر، بزرگي و بلندي آن است، يا انعكاسي است از عملكرد آن ستمكارانِ به قدرت تكيه كرده و در كاخ‌هاي حفاظت شده آرميده؟ كلمه «شَرَر» فقط در همين آيه آمده است. شراره‌ها و زبانه‌هاي دوزخ آن ستمگران، همچون كوره‌اي گداخته از خرمن هيزم، گدازه‌هاي آتشفشان و يا قصرهاي مرتفع و مجلل در حال حريق، از هر سو تا ارتفاعي بلند پرتاب مي‌شود.

۳۲ - «جِمَالَتٌ» جمع جَمَل به شتر نر گفته مي‌شود كه نزد اعراب نماد قدرت و تحرك به شمار مي‌رفت. رنگ زرد آن دلالت بر شادي‌آفريني و سرور مي‌كند. بقره ۶۹- «...إِنَّهَا بَقَرَهٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (...آن گاو زردي است كه رنگش ناظرين را به سرور مي‌آورد). همان‌طور كه مي‌دانيم، شتر نزد اعراب معاصر نزول قرآن، همچون گاو براي مصريان و هندوان، محبوب‌ترين دارايي به شمار مي‌رفت و از هر چيزي به آن بيشتر تعلق و دلبستگي داشتند، آن هم شتر زرد رنگ كه مزيد بر مسرّت بود.
تأملات و تعبير و تفسيرهايي كه ما پس از ۱۴ قرن از اين تشبيهات مي‌كنيم، چه بسا براي معاصرين اين آيات، در دومين سال بعثت، همان معناي ظاهري كلمات «قَصْر» و «جِمَالَتٌ صُفْرٌ»، بر پذيرش عظمت حادثه كفايت مي‌كرده است و شايد اين تعابير با فصاحت و بلاغت و گيرايي كه دارد، در ادبيات آنها جلوة ديگري داشته و مفهومي ديگر را القاء مي‌كرده است!

۳۳ - اعمال ثبت و ضبط شده ظالمان به حدّ كافي ناطق و گوياي عملكرد آنهاست و نيازي به توضيحات شخص، همچون متهمان در دادگاه‌هاي دنيايي ندارد (جاثيه ۲۹ و مؤمنين ۶۲). پوست بدن نيز بيانگر و گزارش دهندة تماس‌هاي دوران زندگي از طريق اطلاعات انباشته شده در ذرّات زيراتمي خود خواهد بود (فصلت ۲۱). زبان‌بستگي ظالمان در قيامت را در آية ۸۵ سوره نمل بيان كرده است: «وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ».

۳۴ - بدتر از زبان‌بستگي و ناتواني از توجيه ستمگري‌ها و بهانه‌تراشي، وقتي همه چيز مثل آفتاب آشكار است، نداشتن فرصت براي عذرخواهي از كساني كه به آنها ظلم شده، و ناممكن بودن ترميم و تسلي تقصيرات گذشته است. اين هشدار را در آية ۵۷ سوره روم نيز آورده است: «فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ». شواهد ديگر از اين محروميت را در سوره‌هاي نحل ۸۴، فصلت ۲۴، مؤمن ۵۲ و جاثيه ۳۵ مي‌يابيد.

۳۵ - معناي «كيد» طرح‌ها و نقشه‌هايي است كه عليه دشمن به كار گرفته مي‌شود. كيد كافران از آنجايي كه مبتني بر باطل است، به خودشان برمي‌گردد و نتيجه‌اي معكوس در نظام الهي مي‌گيرند. كلمة «كيد» به تنهايي فاقد بار معنايي مثبت يا منفي است و ارزيابي آن تابع طراح نقشه و نيّت خير يا شرّ اوست. از اين روي كيد الهي متين و نجات دهنده، و كيد كافران ضعيف و ظالمانه است.

۳۶ - در اين سوره از دو نوع سايه (ظلّ) سخن گفته است؛ سايه‌اي براي مكذبين، كه نه خاصيت سايه دارد و نه مانع حرارت آتش مي‌شود: «انْطَلِقُوا إِلَىٰ ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِيلٍ وَلا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ»، و سايه‌اي براي متقين: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَعُيُونٍ». معناي اصلي «ظلّ» سِتر است كه از آفتاب مي‌پوشاند. اصطلاحاً پناه گرفتن از ناخوشايند نيز زير ساية كسي يا چيزي رفتن محسوب مي‌شود. «ظل ظليل» همان پناه واقعي و به عبارتي به لذت و رفاه و زندگي امن و عزّت‌بخش دائمي رسيدن است كه سايه مكذبين فاقد اين معنا مي‌باشد. در قرآن اشاراتي به سايه‌هاي مختلف قيامت شده است:
الف) سايه‌هاي دوزخي
(دربارة اصحاب الشمال) واقعه ۴۲ تا ۴۴- «فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ لا بَارِدٍ وَلا كَرِيمٍ» (در آتشي نافذ و آبي جوشان و سايه‌اي از دود، كه نه خنك است و نه گرامي، آنها پيش از اين پيوسته هوسران بودند).
ب) سايه‌هاي بهشتي
(دربارة اصحاب اليمين) واقعه ۲۷ تا ۳۰- «وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ» (...در زير درخت سدري بي‌خار و سايه‌اي ممتد...).
(دربارة اهل ايمان و عمل صالح) نساء ۵۷- «...وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً» (...آنها را در سايه‌اي از نعمات وارد مي‌كنيم).
(دربارة متّقين) رعد ۳۵- «...أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا...» (...ميوه و سايه بهشت آنان دائمي است).
(دربارة اصحاب الجنه) يس ۵۶- «هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ» (آنان و همسرانشان در سايه‌هايي تكيه زده بر اورنگ‌هايي هستند).
(دربارة ابرار) انسان ۱۳ و ۱۴- «مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلا زَمْهَرِيرًا وَدَانِيَهً عَلَيْهِمْ ظِلالُهَا...» (در آن بهشت بر اورنگ‌هايي تكيه زده‌اند كه در آنجا سوزش آفتاب و سرمايي نمي‌بينند و بر آنها سايه‌هاي آن بهشت نزديك است و...).

۳۷ - در اين سوره تكذيب‌كنندگان را «مجرمين»، و تقوي‌پيشه‌گان را «محسنين» ناميده است. به اين ترتيب در برابر تكذيب، به جاي تصديق، تقوي را قرار داده و در برابر مجرمين، محسنين را.
آيه ۱۸- «كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ»؛ آيه ۴۱- «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَعُيُونٍ»؛ آيه ۴۴- «إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ».
آنچه مكذبين را به هلاكت مي‌افكند جرم آنهاست (آيات ۱۸ و ۴۶). اگر معناي جرم جدا شدن از عوامل سعادت‌بخش در ايمان به خدا، خدمت به خلق، شناخت مسئوليت‌ها و تدارك آخرت باشد، در جهت مقابل، احسان پيوستن به آن عوامل مي‌باشد.

۳۸ - معناي ركوع، عام‌تر از ركوع خاص نماز است؛ ظاهر ركوع، سر خم كردن و باطن آن ابراز تواضع و احترام است (همچنان كه در ميان ژاپني‌ها مرسوم است). بيشتر مردم زكات (و امروز ماليات) را از سر ناچاري و به اكراه مي‌پردازند، اما به اختيار و اشتياق دادن آن، براي آزاد شدن از وابستگي به مال و پرداخت آن به نيازمندان، معنايش همان ركوع در زكات است.
قرآن از مؤمنيني ياد كرده است كه اصلا براي زكات كار مي‌كنند (مؤمنون ۴- وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاهِ فَاعِلُونَ)، نه همچون كساني كه با كراهت انفاق مي‌كنند (توبه ۵۴- ...وَلا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ). در مواردي نيز قرآن ركوع را مستقل از نماز و پس از زكات توصيه كرده است (بقره ۴۳- وَأَقِيمُوا الصَّلاهَ وَآتُوا الزَّكَاهَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ). علاوه بر آن، به مريم مقدس نيز، در آييني كه صلاتي به شكل مسلمانان يا جماعت زن و مرد و ركوع و سجود نداشت، توصيه به ركوع، آن هم پس از سجود! كرده است (بقره ۴۳- يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ). آيا جز اين است كه در اين موارد بايد به معناي اصلي ركوع، كه همان تواضع و تسليم در برابر حق است، توجه كرد؟ درضمن پيش از نزول اين آيات (در سال دوم بعثت) گويا هنوز چنين آمادگي براي آنها حاصل نشده و به كسي تكليف ركوع و سجود و اقامه نماز نشده بود.

۳۹ - حديث به هر آنچه تازه و نو باشد گفته مي‌شود، چه قول، چه فعل. حادثه و حوادث نيز اتفاقات تازه است. خواب را نيز که دائماً تکرار مي‌شود «احاديث» مي‌گويند. کافران، قرآن را سخناني قديمي و کهنه، که از زمان نوح و ابراهيم تکرار شده، تلقي مي‌کردند، ولي قرآن آن را پيام‌هاي همواره نو و تازه شونده (بر حسب درک و دانش تلاوت و تدبّر کننده) مي‌نامد. اين کتابي نيست که با يکبار خواندن، همچون کتاب‌هاي قصه، تمام شود، معدني است که هر چند کنده و کاويده شود، گنج بيشتري عايد مي‌گردد. از ۲۸ باري که اين واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن در وصف اين کتاب است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان