سوره نبأ۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - از چه ميپرسند۲ (صحبت از چيست)؟
۲ - از آن خبر بزرگ (آگاهي از رستاخيز قيامت).
۳ - كه در آن (با تو يا با يكديگر) اختلاف نظر دارند.۳
۴ - نه چنين است (كه در بي اطلاعي و اختلاف باقي بمانند، بلكه) به زودي آگاه خواهند
شد.۴
۵ - بلي، پس از آن (به تدريج) آگاه خواهند شد۵ (با سورههاي بعدي يا با
پيشرفت علم و دانش).
۶ - آيا ما زمين را (براي زندگي) به صورت بستر (گهوارة آرامش) در نميآوريم؟۶
۷ - و (آيا ما نبوديم كه) كوهها را همچون ميخهايي۷ (براي تثبيت
خشكيها روي قشرهاي مذاب زيرين)؟
۸ - و شما (انسانها) را به صورت جفتهايي (نر و ماده يا گروه گروه) آفريديم؟۸
۹ - و خواب شما را (وسيله) تعطيل (موقّت) كار قرار داديم؟۹
۱۰ - و شب را پوششي۱۰ (براي استراحت و آرامش)؟
۱۱ - و روز را (هنگام تلاش براي كسب) معاش۱۱ (و تأمين زندگي)؟
۱۲ - و بر فرازتان هفت (سقف يا حفاظ) محكم بنا نهاديم؟۱۲
۱۳ - و چراغ پرتو افشان قرار داديم؟۱۳
۱۴ - و از فشرده شدهها۱۴ (ابرهاي متراكم) آبي پي در پي۱۵
(باران) به زمين ريختيم،
۱۵ - تا بدان آب (از خاك) دانه و گياه بيرون بياوريم،
۱۶ - و باغ و بستانهاي (با درختان) انبوه (برويانيم)؟
۱۷ - همانا كه روز فصل۱۶ (يا روز جدايي و تفرق و تشخيص) سر رسيد و ميعاد
نهايي (اين جريانها و آفرينش و قرارها) است.۱۷
۱- سورة نبأ اولين سوره از آخرين جزء قرآن است كه
به اصطلاح عاميانه «عَمّ جُزء» ناميده ميشود! ۳۶ آية ابتداي اين سوره در دومين
سال بعثت و پنج آية بعدي چهار سال بعد (شش بعثت) نازل گشته و همچون بيشتر
سورههاي نازل شده در دو سال نخست بعثت، پيرامون قيامت و هشدار نسبت به غفلت و
اعراض از آن حادثة عظيم است و نام سوره نيز برگرفته از همين «النَّبَإِ
الْعَظِيم» است كه در آيات بعدي با نامها و تعابير ديگري معرفي شده است مثل:
آية ۱۷- روز جدايي «يَوْمَ الْفَصْل»، آية ۱۸- روز دميدن در صور «يَوْمَ
يُنفَخُ فِي الصُّور»، آية ۳۸- روز برپايي قيامت «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ
وَالْمَلائِكَه»، آية ۳۹- روز حق «الْيَوْمُ الْحَقُّ»، آية ۴۰- روز رؤيت عمل
«يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت».
اين سوره را با وجود انسجام و ارتباط مضامينش ميتوان به ۴ بخش زير تقسيم كرد:
بخش ۱ (آيات ۱ تا ۵) پرسش مردم و وعدة پاسخ.
بخش ۲ (آيات ۶ تا ۱۶) نُه نعمت خدا در زمين و زندگي ما (نشانههايي براي فهم
آخرت).
بخش ۳ (آيات ۱۷ تا ۳۶) روز جدايي، نفخه در صور، تحولات در آسمانها و زمين،
سرنوشت طغيانگران و پرهيزكاران.
بخش ۴ (آيات ۳۶ تا ۴۰) در صحنة قيامت.
آيات اين سوره تماماً با «الف» ختم ميشود، به استثناي پنج آية نخست كه (چهار
آيه با حرف «ن» و يك آيه با حرف «م»).
۲ - «نبأ» خبر است، اما نه هر خبري، بلکه خبري مهم. پيامبران را از آن جهت
«نبي» ناميده شدهاند که حامل اخباري مهم، مفيد و صادق از جانب خدا بودهاند.
خبر معمولا به آنچه در گذشته رخ داده گفته ميشود، اما در اين سوره سخن از خبري
عظيم در آينده است. اين خبر عظيم كه ابلاغ آن وظيفة اصلي و اساسي پيامبر بوده،
عمداً عنوان سوره انتخاب شده است كه به نقل از كتاب «پا به پاي وحي» (نوشتة
مهندس مهدي بازرگان)، «در حكم دروازهاي است به روي زائرين يا فاتحين يك شهر و
رسالت سفير خدا به شهر دلها و ديدهها» (جلد ۲ صفحة ۱۶۰).
۳ - سه آية ابتداي سوره معارج «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ...» كه در
همان سال دوم بعثت به فاصلة ۷ سوره كوتاه پيش از سورة نبأ نازل شده از همين
پرسشگري دربارة عوارض و عذاب آخرت حكايت ميكند كه تنها يك نفر آن را مطرح كرده
است، اما در سورة نبأ گويا در همين فاصله زماني كوتاه، مسئله براي تعداد بيشتري
از مردم مطرح شده و با وجود انكار و اعراض و بياعتنايي اكثريت مخاطبان،
سؤالاتي در مورد رستاخيز و تحولات قيامت به ذهنشان خطور كرده است كه اختلاف
نظرشان را با يكديگر يا با رسول خدا در ميان ميگذارند. اگر اين برداشت درست
باشد، نشان از موفقيتي براي رسول خدا در ابلاغ مؤثر پيام و پيشرفت اميدوار
كنندهاي در مسير هدايت در مدت كوتاه دو سال به شمار ميرود. گويي نور هدايت از
درز ديوارهاي دنيامداري مشركان يا روزنه غارهاي بيخبري غافلان به درون دلها
رخنه كرده و كساني چشم خوي گرفته به خاموشي را گشودهاند.
اعراب معاصر پيامبر به وجود خدا، هرچند شركآميز، باور داشتند، با نبوّت از
طريق يهوديان و مسيحيان آشنا بودند، اما خبر خاموش شدن خورشيد و ستارگان،
انفجار كوهها و آتش گرفتن درياها و ساير تحوّلات فيزيكي جهان در آستانة قيامت
براي آنها شگفتآور بود. از آن مهمتر، آنچه به خودشان مربوط ميشد؛ بقاي اعمال،
رستاخيز و زنده شدن مجدّد و دامنگير شدن عواقب اعمال بود كه با حواس ظاهري و
تجربة شناخت آنان به كلّي بيگانه مينمود. امروز نيز مسئله رستاخيز و ملزومات
آن براي انسان مدرن درك ناشدني به نظر ميرسد.
نبأ عظيم همين تحولات پايان عمر زمين است كه با تفصيل بيشتري از آن و از
حقانيّت كتابي كه اين خبر را ميدهد سخن ميگويد: ص ۶۷ و ۶۸- «قُلْ هُوَ نَبَأٌ
عَظِيمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»، ص ۸۷ و ۸۸- «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ
لِلْعَالَمِينَ وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِين».
۴ - اگر «سَيَعْلَمُون» را حواله به آيندة قيامت بدهيم، جز تهديد حاصلي براي
سؤال كنندگان و تناسبي با شيوه تعليم و تربيت قرآني ندارد، استنباط ديگر، وعدة
توضيح دادن به زودي است كه در آيات بعدي همين سوره و نيز آيات سورههاي پس از
آن اجابت شده است.
۵ - حرف تراخي «ثُمَّ»، در مقايسه با «سُوف»، معمولا به مدت زمان طولانيتر و
سلسله مراتبي در تحقّق امر مورد نظر تعلق ميگيرد. به نظر ميرسد تكرار
«كَلاَّ» و تبديل سوف به ثمّ، وعدهاي براي آگاه ساختن عميقتر و همه جانبهتر
آنان باشد (والله اعلم).
۶ - آيات ۶ تا ۱۶ كه بخش دوم سوره را تشكيل ميدهد، سير تحوّل حيات در كرة زمين
و سلسله عوامل و قوايي در طبيعت را كه موجب پيدايش نعمتهاي فراواني براي انسان
شده است، در ۹ زمينة مختلف، كه ميتوان آن را در سه دسته سهتايي تنظيم كرد،
برميشمارد:
۱- نعمتهاي زميني براي ايجاد حيات در كرة زمين (مهد قرار دادن زمين، استقرار
كوهها، آفرينش ازواج)
۲- نعمتهاي ويژة انسان (خواب آرامبخش، پوشش شب، تلاش روز براي معاش)
۳- نعمتهاي در آسمان (هفت طبقه محافظ زمين، خورشيد تابان، باران پر بركت).
مهد را گهواره به دليل آماده كردن آن پيش از تولد نوزاد گفتهاند. زمين نيز
همچون گهواره در طول ميليونها سال براي زيست آدميان آماده شده است (الَّذِي
جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا). مِهاد، آماده شده، و تمهيد، از پيش آماده
کردن است. کساني که در زندگي دنيايي کار شايسته ميکنند، جايگاه آخرت خود را
آماده ميسازند و گهواره خود را قبل از تولّدي ديگر تدارک ميبينند.
مطلق ذكر شدن كلمة «مِهَاد» دلالت بر آماده شدن زمين براي انواع موجودات زنده
ميكند، هرچند نوع انسان پيچيده و كاملترين آنها ميباشد. درضمن فعل «نَجْعَل»
برخلاف افعال ماضي «جَعَلْنَا»، «بَنَيْنَا» و «أَنزَلْنَا» (در آيات بعدي)،
دلالت بر آماده شدن دائمي و مستمر زمين براي زيست و نيز تثبيت كوهها (آيات ۶ و
۷) ميكند. اشاره به «مهد» گردانيدن زمين نيز نشانة اين است كه قبلا فاقد خشكي
و راههايي براي حركت بوده و با عقبنشيني درياها و پيشروي خشكيها زمين مفروش
شده است (ذاريات ۴۸). همچنانكه هيچ عاقلي گهواره را منزلگاه هميشگي طفل و
پرورشگاه را مقصد دائمي پرورش يابنده نميداند، گهواره زمين نيز جايگاه موقت
انسان براي مقصدي اصلي محسوب ميشود.
۷ - اوتاد جمع «وَتَدْ» است. قرآن کوهها را «أَوْتَاد» ناميده است که همچون
اهرام (وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَاد- فجر ۱۰)، اغلب شکل هرمي دارند و مثل ميخ
قشر جامد زمين را به روي اقشار زيرين استوار داشته و مانع از حرکت آن ميشوند.
پيدايش سلسله جبال بلند و کوتاه که همچون ميخ، پوستة جامد زمين را به قشر مذاب
زيرين متّصل ساخته و به حالت تعادل در آورده، از جمله نعمتهاي ناشناخته و
جلوههاي بارز ربوبيّت الهي ميباشد. اين كه زلزله ها و انفجار هاي دائمي دوران
قبل را به آرامش كشانده است. فعل مضارع «أَلَمْ نَجْعَل» که علاوه بر زمين به
کوهها نيز تعميم پيدا ميکند مکانيسم مستمري را نشان ميدهد که از نظر علمي
نيز ثابت شده است. بر حسب نظريات تجربه شدة زمين شناسي، پوستة جامد زمين در
قسمتي که کوهها قرار گرفتهاند، به مراتب ضخيمتر از پوستة کف درياها مي باشد.
درست مثل درختان تنومند که ريشة گسترده و عميقتري نسبت به درختان کوتاه دارند.
از اين نظر کوهها همچون ميخي بزرگ در پوستة زمين فرو رفته و خيمه (مهد) زمين
را از تکان و لرزش محفوظ ساختهاند. اما از آنجايي که دائماً در اثر فرسايش
(يخبندان زمستان و جريان باد و باران) سطح کوهها متلاشي و ساييده شده و با
سيلاب رودخانهها به درياها رسوب مينمايد، به تدريج با کاسته شدن ارتفاع و حجم
کوهها از يک طرف و ضخيم شدن قشر زيرين درياها از طرف ديگر تعادل موجود به هم
ميخورد و کوهها و اقيانوسها به يکساني ميل ميکنند. با جابجايي قشرهاي زيرين
و قد کشيدن دائمي کوهها، ثابت شده است آنها همچنان حالت ميخ مانند خود را حفظ
ميکنند.
۸ - نقش جنسيت در روند تكامل حيات در روي كره زمين و آفرينش انسان بسيار كارساز
بوده است. در عمر حدود ۶.۴ ميليارد ساله زمين، از ظهور اولين نشانههاي حيات
۶.۳ ميليارد سال ميگذرد كه بيش از نيمي از اين مدت (حدود ۲ ميليارد سال) توليد
مثل به روش غير جنسي انجام ميشده است. تحقيقات ژنتيكي نشان ميدهد كه شروع
تقسيم جنسي پس از حدود ۳۰۰ ميليون سال با تغيير فعاليت يكي از كروموزومهاي X و
تبديل آن به كروموزوم Y (ماده) پديد آمده است. كروموزوم Y نيز در ۴ دورة
تاريخي تغييراتي پيدا كرده است كه از آخرين تغييراتي كه به انسان مربوط ميشود،
فقط ۲۰ ميليون سال ميگذرد (نسبت ۱ به ۲۳۰ در مقايسه با عمر زمين).
بر اساس نظريات زيست شناسان، در دل حيات زمين، پروتئينهايي که شيمي سلولي را
ميسازند و اسيدهاي نوکلئيکي که رهنمودهاي توارثي را حمل ميکنند، در همة
گياهان و حيوانات يکسان است و اگر قدري به عقب برگرديم، متوجه ميشويم نياي
مشترکي داريم و آجرهاي اوليه بناي گياهان و حيوانات و انسانها يکي است!
زوجيت (گياهي) در کره زمين صدها ميليون سال پس از پيدايش حيات آغاز شده است و
زوجيت انسان پيچيدهتر از بقيه و در آخرين حلقههاي تکاملي حاصل شده است. قرآن
زوجيت آدمي را از جمله آيات الهي برشمرده تا در کنار هم آرامش بگيرند «وَمِنْ
آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا
إِلَيْهَا...» (روم آيه ۲۱).
۹ - معناي اصلي «سبت» و «سبات»، تعطيل موقت است، مثل زنگ تفريح مدارس يا
تعطيلات آخر هفته و آخر سال که فرصتي براي رفع خستگي و تجديد انرژي به شمار
ميرود. از نظر فيزيولوژي، کار مداوم و خسته کننده روز و فعل و انفعالات اعضاء
و جوارح، تغييراتي در ترکيب شيميائي خون به وجود ميآورد که وقتي نسبت آن به
حدّ معيني برسد، سمومات ناشي از خستگي به صورت اتوماتيک مغز و اعصاب و عضلات را
به توقف و تعطيلي ميکشاند، و گرنه رقابت بر سر درآمد بيشتر ممکن بود کساني را
تا سرحدّ مرگ به کار و کثرت مال مشغول سازد. هر يک از ما حدود يک سوم عمر خويش
را در خواب به سر ميبريم و صبح روز بعد با نشاط و نيرويي تازه عازم کار و تلاش
ميشويم. از آنجايي که همواره از چنين نعمتي برخوردار بودهايم، کمتر به ارزش و
اثر شگفتآور آن در تجديد حيات و تمدّد اعصاب و جوارح پي ميبريم. خواب به
تعبير قرآن نوعي «سبات»است که خداوند به آدميان عنايت فرموده است. سبات يعني
تعطيل و توقف موقّت براي کسب انرژي تازه.
۱۰ - خداوند شب و روز را دو آيه و نشانه براي پي بردن به ربوبيّتش قرار داده
است (اسراء ۱۲). روز، هنگام تلاش و تکاپو است و شب، هنگام آرامش و استراحت و
تجديد قوا براي روز بعد. فصلبندي و تفکيک آن را خورشيد به عهده گرفته است که
با انوار حياتبخشش اين دو اقليم را مرزبندي ميکند. اگر شب نبود و روز يكسره
ادامه مييافت، کار و تلاش را زمان توقفي جز احساس خستگي و فرسودگي باقي
نميماند. در اين صورت چون احساس خستگي براي اشخاص مختلف متفاوت است، هرگز
آرامش و سکوتي براي کساني که ميخواهند استراحت کنند، به دليل سر و صداي آنهايي
که مشغول کار هستند، حاصل نميگرديد. اما پردة شب به طور طبيعي با پوشاندن زمين
و آنچه بر آن است انسانها را موظف و مجبور به تعطيل کار و دعوت به استراحت
ميکند و به دليل سکوت همگاني زمينه آرامش و خواب فراهم مي گردد (انعام ۹۶).
قرآن در مواردي اصطلاح «غشاء» (پرده) را براي شب به کار برده است (اعراف ۵۴ و
شمس ۴) اما در اينجا تعبير «لباس» را به کار برده که علاوه بر مفهوم پوششي
معناي محافظت و مراقبت را نيز ميدهد. كما آنکه زن و مرد را به دليل وظايف
محافظتي متقابله، لباس يکديگر ناميده (بقره ۱۸۷) و تقوا را نيز پوششي در برابر
وسوسه ها و تحريکات شيطاني قرار داده است (اعراف ۲۶).
۱۱ - در پناه شب و خواب آرامبخش آن، خستگي تن و جان برطرف شده و تازگي و
طراوتي پديد ميآيد كه آدمي را آمادة تلاش و تكاپوي مجدد مينمايد. طلوع خورشيد
در سپيده دم صبح، هنگامة كار و زندگي را اعلام و بيدارشدگان را براي جستجوي
اهداف مادّي و معنوي روانه برّ و بحر مينمايد. اين زمان را كه قرين بيداري و
بينايي در پرتو روشنيبخش روز است، قرآن عمدتا با كلمه «مُبْصِرًا» توصيف كرده
است «وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا» (يونس ۶۷)، كه همه چيز قابل رؤيت ميباشد. اما از
آنجايي كه با روشنايي روز امكان حركت و جابجايي و سير و سياحت و منتشر شدن در
نقاط مختلف زمين فراهم ميآيد، آن را «نُشُور» نيز ناميده است (فرقان ۴۷). در
اين سوره روز را با كلمة «معاش» كه اسم زمان «عيش» يعني زندگي است توصيف نموده
است «وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا». معيشت و معايش نيز كه در قرآن به دفعات
تكرار شده از همين ريشه است كه معناي رزق و روزي و مايحتاج زندگي را ميدهد.
«معاش» ناميدن روز از آن جهت است كه امكان به كارگيري اعضاء و جوارح (انعام ۶۰)
را براي حركت و روانه شدن در راههاي زميني (رعد ۱۰) در جستجوي آنچه خدا از فضل
خويش به بنيآدم عنايت كرده ممكن ميسازد (قصص ۷۲).
۱۲ - سخن از هفت آسمان ۹ بار در قرآن تکرار شده است که به وضوح نشان ميدهد
منظور از آن، طبقات جوّ فراز زمين است، نه آسمانهاي فوقاني (کهکشانها و
ستارهها). دانش جوّشناسي نيز نشان ميدهد که آسمان روي زمين را لايههاي
متعددي از عناصر مختلف با تراکمهاي متفاوت تشکيل داده است که هر کدام نقشي
حيرتآور براي ادامه حيات زميني ايفا ميکنند. اين نقش را، که با پيشرفت علم
جوّ شناسي تا حدودي روشن شده ميتوان در حفاظت از حيات زميني در برابر اجرام
سرگردان آسماني، امواج و اشعههاي مضرّ و مرگبار کيهاني، حفاظت از حرارت زمين
(نقش گلخانهاي) و ممانعت از فرار عناصر مفيد هوا و... ملاحظه کرد. اين طبقات
را بر حسب معيارهاي مختلف نامگذاريهاي گوناگون کردهاند. از جمله: تروپوسفر،
تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر، ترموسفر، اگزوسفر. تقسيمبنديهاي
ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيلدهنده آن کردهاند. مثل: هوموسفر (مخلوط يکسان)،
هتروسفر (جدا جدا)، مگنتوسفر (طبقه مغناطيسي). در هر حال اين تقسيمات نشان
ميدهد ماهيت و مکانيسم هر يک از اين طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد
کثرت باشد (والله اعلم). براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته دکتر کريم
رستگار مراجعه کنيد.
۱۳ - از نعمتهاي بزرگ ديگري كه قدر و قيمتش را نميشناسيم و شكر پروردگاري را
كه آن را وسيلة روشني و گرمايش زندگي ما قرار داده نميگذاريم، خورشيد جهان
افروز است. اين منبع انرژي كه تأمين كننده و سرچشمه بسياري از نيازهاي آدمي و
تضمين كنندة حيات زميني است، در آية فوق سراج «وَهَّاج» توصيف شده است. سراج
همان چراغ است كه نور و حرارت از آن ساطع ميگردد، وهّاج مبالغه وَهَجَ است كه
عنايت به انواع پرتوهاي عظيم خورشيد دارد كه از فعل و انفعالات هستهاي آن در
۲۰ ميليون درجه حرارت ناشي ميگردد، حال آن كه گرماي سطح خورشيد فقط ۶ هزار
درجة سانتيگراد است. جالب اينكه قرآن همواره روشنايي ماه را كه اكتسابي و
انعكاسي است با كلمة «نور» توصيف كرده و روشنايي خورشيد را كه ذاتي است، با
كلمه ضوء و ضياء (يونس ۸). خورشيد سراجي (چراغي) است كه لايزال مهد پرورش آدمي
را زير چتر گرما و روشنايي خود قرار داده است.
۱۴ - تشعشع خورشيد و تابش آن بر سطح زمين موجب انبساط هوا در كوه و دشت، دريا و
ساحل و جنگل و جلگه ميگردد و همين باعث جريان يافتن تودههاي هوا و گردش آن
«باد» ميگردد. باد به نوبة خود بخار آب و ذرات مرطوب را كه از سطح دريا تبخير
ميگردد صعود ميدهد و آن را به صورت تودههاي متراكم ابر به سوي سرزمينهاي
خشك و تفتيده به حركت درميآورد. ابر وقتي به حدّ تراكم و فشردگي لازم رسيد
آمادة ريزش ميگردد. آية فوق اشاره به مرحلهاي از ابر دارد كه به حالت فشردگي
كامل «مُعْصِرَاتِ» رسيده و آمادة ريزش ميباشد. «ثَجَّاج» از ريشة «ثَجَّ»، پي
در پي و به شدت جاري شدن را ميرساند. اما باران كه حياتبخش زمين مرده است سه
نتيجه به بار ميآورد:
۱- «لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا» (انواع حبوبات و گياهان دانهدار)، ۲-
«وَنَبَاتًا» (انواع روييدنيها و مراتع سبز و خرّم)، ۳- «وَجَنَّاتٍ
أَلْفَافًا» (باغهاي پيچيده و درهم، جنگلها) كه نعمات فوق قوت و غذاي بنيآدم
و چارپايان تحت اختيار او را تأمين مينمايد.
۱۵ - در اين سوره نام جلاله «الله» كه معرّف الوهيت خالق عالم است، اصلا نيامده
و به جاي آن سه بار نام «ربّ» (به صورت مضاف) و دو بار نام «رحمن» تكرار گشته
است كه تأكيد سوره بر ربوبيّت و رحمانيّت آفريدگار عالم را نشان ميدهد. پس از
۵ آية افتتاح سوره، كه ناظر به نبأ عظيم و اختلاف مردم در آن است، از آيات ۶ تا
۱۶ جلوههايي از ربوبيّت و رحمانيّت خالق عالم را كه تماماً خط سير و حركتي را
تصوير مينمايد نشان ميدهد، حركتي كه لايزال ادامه دارد و ناگزير هدف و غايتي
را تعقيب مينمايد كه به «آخرت» منتهي ميشود. «ربوبيّت» پروردگار در اداره و
سرپرستي پديدهها جلوه ميكند و «رحمانيّت» او، كه از مبدأ لطف و فيض سرشارش
سرازير ميگردد، هر مستعدي را به فراخور استعدادش در برميگيرد و در جهت خير و
كمال وجودياش برتر ميآورد. نقش انسان همانند طفل دانشآموز، منطبق ساختن خود
با نظامات و قوانين قاهر و حاكم بر مدرسه هستي، به خاطر بهرهبرداري و استفادة
هرچه بيشتر از امكانات و لوازم موجود براي هدايت و رشد است.
۱۶ - معناي «فصل» (در: يَوْمَ الْفَصْل) را مفسرين روز جدايي بهشتيان از
دوزخيان، حق از باطل، آزادي روح از تن و امثالهم شمرده و برخي متكلمين و معلمين
آن را به جدايي طفل از رَحِم مادر تشبيه كردهاند. در تفسير «پا به پاي وحي»
(نوشتة مهندس مهدي بازرگان)، به مفهوم مادّي و فيزيكي قضيه كه تجزيه و تلاشي
همه مواد و عناصر تشكيل دهنده زمين و آسمان است توجه شده كه شامل تركيبات همة
موجودات جاندار و بيجان تا ذرّات حامل صفات و مشخصات آنها ميباشد، گويي در
اثر آن انفجار عظيم و فراگير جهاني همة تدارك و توليد و تركيبها به انفصال و
انقطاع و استقلال كشيده ميشود. همچنان كه كوهها تبديل به ذرّات غبار و سراب
ميشوند (نبأ ۲۰، معارج ۹، قارعه ۵ و آيات متعدد ديگر). به نظر ميرسد همچنان
كه در انفجار بزرگ اوليه، آفرينش از ذرّات كوارك و اجزاء زير اتمي تا تشكيل
عناصر و مواد و ستارهها و كهكشان آغاز گرديد، در روز فصل جرياني معكوس صورت
گيرد! (انبياء ۱۰۴- يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ
كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا
فَاعِلِينَ).
۱۷ - «مِيقَات» اسم زمان و مكان از «وقت» است؛ مثل قرار و مدارهايي كه با هم
ميگذاريم و ميقات ۳۰ روزه موسي با پروردگار در كوه طور. در چهار آية ديگر از
اين «وقت» خاص نام برده شده است: دخان ۴۰- «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ
مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِين»، اعراف ۱۸۷- «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَهِ أَيَّانَ
مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا
إِلاَّ هُو...»، مرسلات ۱۱ تا ۱۳- «وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ لِأَيِّ يَوْمٍ
أُجِّلَتْ لِيَوْمِ الْفَصْل»، حجر ۳۷ و ۳۸ (مهلت به ابليس) «قَالَ فَإِنَّكَ
مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم».
ترجمه عبدالعلى بازرگان