به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۸ - (همان) روزي كه در صُور۱۸ دميده ميشود۱۹ و گروه گروه
(به صحنة محشر) در ميآييد.۲۰
۱۹ - و (در آن روز) آسمان گشوده گردد، زان پس درهايي شود۲۱ (سقف محافظتي
جوّ زمين گسيخته و راه نفوذ عناصر مضرّ و مخرّب باز شود).
۲۰ - و كوهها به راه افتاده و (با متلاشي و تجزيه شدن ذرات آن، همچون) سرابي گردد.۲۲
۲۱ - بيگمان جهنم كمينگاهي است.۲۳
۲۲ - بازگشتگاهي۲۴ (منزلگاهي نهايي) براي سركشان.۲۵
۲۳ - (كه) روزگاري دراز در آن بمانند.۲۶
۲۴ - در آنجا نه خُنَكي ميچشند و نه نوشابهاي.۲۷
۲۵ - مگر آبي جوشان و چركآلود.۲۸
۲۶ - (اين) پاداشي است موافق۲۹ (و متناسب با اعمالشان).
۲۷ - آنها (به چنين انكاري رسيده بودند كه) به هيچ حسابي اميد و باور نداشتند.۳۰
۲۸ - و آيات ما را تكذيب ميكردند، چه تكذيبي! (نه با استدلال و برهان، بلكه با
عناد و لجبازي).
۲۹ - حال آنكه ما همه چيز را ثبت شده و مكتوب به شمارش آوردهايم.۳۱
۳۰ - پس بچشيد (عواقب رفتارهاي بيحساب خود را) كه شما را جز عذاب نميافزاييم.۳۲
۳۱ - مسلماً پرهيزكاران را پيروزي (نجات و رستگاري) است.۳۳
۳۲ - بوستانها۳۴ و تاكستانهايي،
۳۳ - و همسراني خوش اندامِ خوش خُلق و خوي.۳۵
۳۴ - و جامهايي لبريز۳۶ (از شراب بهشتي)،
۳۵ - در آنجا نه (سخن) بيهوده ميشنوند و نه دروغي۳۷ (هر چه گفته و
شنيده ميشود جدّي و راست است).
۳۶ - (اينها) پاداشي است از سوي پروردگارت، بخششي حساب شده.۳۸
۳۷ - (از سوي همان) صاحب اختيار آسمانها و زمين و هر آن چه ميان آنها است، (همان)
رحمان۳۹ (رحمتگستر مطلق) كه (در آن روز) حق هيچگونه سخني از سوي او
ندارند.۴۰
۳۸ - روزي كه روح و فرشتگان به صف درآمده قيام ميكنند،۴۱ سخن نگويند
مگر كسي كه خداي رحمان به او اذن داده۴۲ و راست گويد.
۳۹ - اين روز حق است۴۳ (مسلّم و تحقق يافتني)، پس هر كه خواهد، راه
بازگشتي به سوي پروردگارش در پيش گيرد.
۴۰ - به راستي ما شما را (با اين هشدارها) از عذابي نزديك بيم دادهايم،۴۴
(همان) روزي كه آدمي به آنچه دو دستش (از نيك و بد) پيش فرستاده مينگرد۴۵
و كافر (هر منكر حساب و كتاب) گويد: اي كاش خاك بودم (و برانگيخته نميشدم).
۱۸ - پيدايش جهان هستي از نظر علم کيهانشناسي، از
لحظه انفجار بزرگ (Big Bang) عيناً از شکلي شيپور مانند
تبعيت کرده است که تصوير آن را ميتوانيد در کتابهاي مربوطه مشاهده کنيد. در
زبان عربي به شيپور نيز «صور» ميگويند و در تورات و انجيل و نقاشيها و
مجسمههاي يهوديان و مسيحيان نيز از شيپورِ دميدن در حيات، نشانههاي فراواني
ميتوان يافت. پروردگار عالم براي فهم عموم، از اين وسيله قابل مشاهده و فهم،
که براي احضار و جمع کردن سربازان استفاده ميشود، مدلي براي تفهيم دميدن حيات
و حشر نهايي به مثال آورده است. صور در واقع نشاني از «صورت»هاي عالم هستي
ميباشد که به اراده خدا شکل گرفته است. براي توضيحات کاملتر به مقاله «دميدن
در صور» مراجعه کنيد. (پژوهشي در پرتو قرآن جلد ۵).
يكي از نامهاي نيكوي خدا «مصوّر» است كه اشاره به بينهايت صورتي دارد كه
آفريده است. منظور از صورت، نه چهره، بلكه جلوههاي حياتي متنوع و متعددي است
كه خداي مصوّر پديد آورده و عارفان ما به معناي مجازي آن توجهات ويژه كردهاند.
دميدن در صُور نيز همان آفرينش مجدد صورتهاي هستي، از ذره تا كهكشان است
(والله اعلم).
صورتبخشي و نقشآفريني خدا در جهان خلقت را از سه منظر ميتوان ديد. اول:
منظري از نگاه كلان به عالم آسمانها و ميلياردها كهكشان. دوم: منظري از نگاه
خُرد به زمين و تاريخ تحولات آن (از پيدايش حيات تكسلولي تا انواع گونههاي
گياهي و حيواني) و پيدايش نوع انسان مختار. سوم: از منظر ظريف و لطيفتر، به
صورتبخشي خدا از منظر دانش ژنتيك و تحولات حيرتآور تبديل نطفة ناچيز به
انساني كامل.
۱۹ - «نفخ» به معناي دميدن، جمعاً ۱۸ بار در قرآن تکرار شده است؛ بيش از همه
(۱۰ بار با فعل مجهول نُفخ و ينفخ) درباره دميدن در صور (در روز قيامت)، ۳ بار
درباره دميدن روح خدايي در آدم، ۲ بار دميدن روح خدايي در مريم (انبياء ۹۱ و
تحريم ۱۲)، ۲ بار دميدن عيسي بن مريم در گِلي كه به شکل پرنده در ميآورد و به
آن حيات ميبخشيد، و بالاخره يک بار دميدن در آتش براي شعلهور ساختن آن (کهف
۹۶).
همانطور كه آهنگران خاموشي آتش را با دميدن اكسيژن هوا در آن شعلهور و احياء
ميسازند، همانطور كه عيسي(ع) (كه خود با نفخه روح الهي در مريم
متولد شده بود- انبياء ۹۱)، با دميدن در خاك به آن روح حيات ميبخشيد، و
همانطور كه خداوند پس از خلقت آدمي با دميدن روح خود در انسان استعداد فراگيري
اسماء را در او القاء كرد، «دميدن در صور» را ميتوان احياء مجدد حيات تلقي كرد
(والله اعلم). همان خداوند مصوّري كه نطفه را در رحم مادر صورتهاي علقه و مضغه
و... بخشيد، بار ديگر در رستاخيز هزاران هزار صورتآفريني خواهد كرد. جالب است
كه براي فهم مردم، صور را به شكل محسوس شيپور كه براي جمع شدن و حركت سربازان
به كار برده ميشود تصوير كرده است.
۲۰ - فوج به دسته و گروه گفته ميشود و «أَفْوَاج» گروههاي بسيارند. از پنج
مرتبهاي كه اين كلمه در قرآن آمده، يكبار آن از داخل شدن فوج فوج مردم در دين
خدا سخن ميگويد (نصر ۲) و بقية موارد مرتبط با روز محشر است.
۲۱ - گشوده شدن پي در پي آسمان و مبدّل شدن آن به درها و دروازههايي
«أَبْوَاب» را مفسرين به گشودن درهاي بهشت يا جهنم و يا هر دو نسبت داده و به
شواهدي قرآني بر گشايش اين درهاي مجازي استناد كردهاند (از جمله: نحل ۲۹، حجر
۴۴، زمر ۷۱ و ۷۲، اعراف ۴۰ و ص ۵۰)، اما در آيه مورد نظر هيچ سخني از ربط اين
گشايش با بهشت و جهنم نيامده، بلكه آية بعد دربارة به راه افتادن كوهها
ميباشد، به نظر ميرسد گشوده شدن آسمان محافظتي زمين را مناسبتر است از جنبة
تحولات فيزيكي آن در آستانة قيامت مورد نظر قرار دهيم. از جمله در آية ۱۲ همين
سوره آمده است كه ما بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم «وَبَنَيْنَا
فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا» كه در سورههاي ديگر به «سَقْفًا مَحْفُوظًا»
(انبياء ۳۲)، «سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» (نوح ۱۵، ملك ۳) و «سَبْعَ
طَرَائِق» (مؤمنون ۱۷) توصيف شده است كه حيات زميني را در برابر انواع عوامل
مخرّب حيات زميني حفظ ميكند، طبيعي است در اثر تحولات عظيمي كه در آستانة
قيامت رخ ميدهد، وقتي كوهها از ريشه كنده و غبار ميشوند، آسمانهاي محافظ
زمين نيز در جاي خود نميمانند. نگاه كنيد به نشانههاي آن در قرآن:
مرسلات ۹ و ۱۰- «وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَت»
(آنگاه كه آسمان شكافته و كوهها كنده شود)، فرقان ۲۵- «وَيَوْمَ تَشَقَّقُ
السَّمَاءُ بِالْغَمَام...» (و روزي كه آسمان با ابرهايي گسيخته شود)، طور ۹ و
۱۰- «يَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْرًا» (روزي
كه آسمان- جوّ زمين- حركتي شديد و سريع كند و كوهها به حركت درآيند)، انفطار
۱- «إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَت» (آنگاه كه آسمان شكافته گردد)، حاقه ۱۶-
«وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَه» (آسمان در آن روز جدا و
بسيار سُست شود، تكوير ۱۱- «وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَت» (روزي كه پوستة آسمان
پرداشته شود).
همه اين پاره و گسيخته و سُست و كنده شدنهاي پوستة محافظ زمين در آستانة قيامت
در حالي است كه در حال حاضر يكپارچه و بدون رخنه و راه نفوذ «أَبْوَاب» براي
عوامل مخرّب حيات است.
ق ۶- «أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا
وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوج» (آيا به آسمان بر فرازشان نمينگرند
كه چگونه آن را برافراشتيم و زينت بخشيديم و هيچ شكافي در آن نيست؟)، ملك ۳-
«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ
الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُور»
(همان خدايي كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر- لايه به لايه- آفريد بهگونهاي
كه هيچ نقص و عيبي در آن نميبيني، نگاه كن! آيا هيچ پارگي در آن ميبيني!؟).
۲۲ - با منفجر و از ريشه کنده شدن کوهها، که نگهدارنده و تعادل بخش خشکيها
زمين به شمار ميروند، و پودر و ذرهاي شدن آن، همچون غبار هوا و سراب، که در
آيات متعددي به آن اشاره شده است (از جمله: واقعه ۴ تا ۶، نبأ ۲۰ و قارعه ۵)،
کوهها به حرکت درميآيند و سير ميکنند (طور ۱۰، تكوير ۳، كهف ۴۷) و خشکيهاي
زمين، همچون کشتي لنگر کشيده، به اطراف کشيده ميشوند.
۲۳ - جهنم از كلمة «گهينم» در زبان عبري به معناي دوزخ ميباشد كه ۷۷ بار در
قرآن تكرار شده است. معناي رصد مراقبت كردن و چيزي را زير نظر گرفتن است. مثل
رصدخانه براي نظر كردن بر احوال ستارگان. اسم مكان رصد، مرصاد و مرصد است كه
كمينگاه شمرده ميگردد. سيستمهاي محافظتي ساخته بشر نيز همچون دزدگيرها،
دوربينها، رادار و مشابه آن نوعي «مِرْصَاد» تلقي ميشود كه هدف از ساخت آنها
مراقبت و محافظت از جان و مال مردم ميباشد. همچنانكه طبقة فوقاني جوّ زمين
(مگنوتسفر) مرصادي است براي ذرّات باردار كيهاني و خورشيدي مخلّ حيات زميني كه
از طريق به دامن انداختن آنان (در كمربند مغناطيسي زمين- موسوم به
Van Alen) و سوزاندن آنان در دو قطب زمين (پديدة
Aurora) از حيات زميني محافظت ميكند. جن ۸ و۹-
«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا
وَشُهُبًا وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ
يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا».
اما مرصاد ناميدن جهنم را به نظر ميرسد بايد در ارتباط با همان نظام محافظتي
هستي، كه دفع و طرد كنندة عوامل مضرّ و مخرّب است، فهم كرد؛ آماده شدن پيشاپيش
جهنم (كهف ۱۰۲ و فتح ۶)، احاطه داشتن آن بر منكران (توبه ۴۹ و عنكبوت ۵۴)، در
حصار و تنگنا قرار دادنشان (اسراء ۸) و در وراء آنان بودن جهنم (ابراهيم ۱۶ و
جاثيه ۱۰)، نشان از نظام و سيستمي تعبيه شده در جهان هستي و در باطن عالم دارد
كه عوامل متضاد را دفع و طرد ميكند و چنين منطقي با تصوّر بشري از تنبيه و
تعذيب، كه بعضاً از احساسات خشم و غضب ناشي ميشود، الزاماً يكسان نيست. جهنمي
كه سوخت آن قاسطون و سنگ و آدميانند (جن ۱۵ و تحريم ۱۶)، آتش آن در دلها زبانه
ميكشد (همزه ۷)، بر كافران عرضه ميگردد (كهف ۱۰۰)، آورده ميشود (فجر ۲۳)،
آشكار ميگردد (شعراء ۹۱ و نازعات ۳۶)، مسلماً با آتش و عذاب دنيايي و تصور
مادّي ما به كلي متفاوت است.
۲۴ - «مَآب» از ريشة اَوب (بازگشت)، مصدر ميمي به معناي بازگشت، و اسم زمان يا
مكان بازگشت است. كساني كه در اثر استمرار طغيان و سركشي بر عقل و ايمان و
ارزشهاي اخلاقي و نيز طغيان بر حقوق و حريم مردم، نفس خود را دور از حق و
مجذوب باطل كردهاند، همچنان كه در دنيا حشر و نشرشان با آتشافروزان ستمگر
است، به طور طبيعي به دليل سنخيت با جهنم به سوي آن باز ميگردند. در قرآن آمده
است كساني كه مال يتيم را به ستم ميخورند و متولياني كه دين را دكان دنيا
كردهاند، جز اين نيست كه آتشي به درون خود ميبرند كه به زودي در آخرت شعلهور
خواهد شد (نساء ۱۰ و بقره ۱۷۴).
۲۵ - «طاغي» يا «طاغوت»، از مصدر طغيان، به هر طغيانگر متکبري گفته ميشود که
با ظلم و ستم و خودمحوري، ميان مردم خدايي ميکند. اين کلمه که ۸ بار در قرآن
تکرار شده، عمدتاً طاغوت را در برابر الله قرار داده (نساء ۷۶ و زمر ۱۷)، و
انکار او (بقره ۲۵۶ و ۲۵۷ و نساء ۶۰)، نفي داورياش (نساء ۶۰) و دوري کردن از
او (زمر ۱۷ و نحل ۳۶) را فرمان داده، و فرمانبران و سرسپردگان طاغوت را مذمّت
کرده است (نساء ۵۱ و ۶۰).
۲۶ - «حُقُب» به مدت زمان بسيار طولاني گفته ميشود، جمع آن احقاب است. اين
كلمه يكبار ديگر در قرآن آمده است: كهف ۶۰- «...لا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ
مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا».
۲۷ - آنچه از آثار ظاهري جهنم به ذهن خطور ميكند، دو جلوة بيروني (حرارت شديد)
و دروني (تشنگي فوقالعاده) است كه جمله «لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلا
شَرَابًا» نفي كنندة نجات از اين دو عذاب است. اما تمثيلي و متشابه بودن آيات
مربوط به بهشت و جهنم، كه مربوط به عالم و انشاء ديگري است، ذهن را به جستجوي
تبييني قابل فهم از اين تصوير مجازي ميكشاند. روشن است كه حواس پنجگانه،
بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و لامسه از چيزهايي لذت ميبرد كه با آنها
متناسب و هماهنگ باشد، و برعكس، حواس دروني ما نيز كه دامنهاش بسي گستردهتر
از حواس محدود پنجگانه (كه در مواردي از حيوانات هم بسيار ضعيفتر) است، برخلاف
حواس بيروني (كه بدون اختيار و ارادة ما عمل ميكند)، از اموري لذت يا رنج
ميبرد كه در دو راهي رحمن و شيطان، حق و باطل تقوا و فجور و امثالهم انتخاب
كرده باشد، بنابراين توجه و تعلّق خاطر به هركدام، از يك طرف احساس لذت و خوشي
از وصول به آن را توسعه ميدهد، از طرف ديگر نسبت به راه ديگر، بيذوقتر و
بيگانهتر ميشود.
از آنجايي كه بهشت و جهنمِ هر كسي محصول مكتسبات دنيايي او و متناسب با شخصيت
شكل گرفتهاش در حيات دنيايي ميباشد، كساني كه يكسره در آتش خشم و غضب و شهوات
و قدرتطلبي و ستم زيسته و ذائقه و ذوق حقطلبي و خدمت را در خود كشتهاند، از
آثار آرامبخش و سيراب كنندة اين اعمال چيزي نميچشند.
۲۸ - «حَمِيمًا وَغَسَّاقًا» تمثيلي دنيايي براي فهم عواقب اعمال طغيانگرانِ
غرق قدرت و شهوت و ثروت و تجاوز به حقوق خلق است كه همة استعدادهاي خيرخواهي
خود را تباه كردهاند. حميم را آب جوشان تيره و غسّاق را چركين و بد بو
گفتهاند كه هر دو انعكاسي است از آثار شهوات و شرارتهاشان. واژگون شدن حواس
بيروني و دروني سركشان را مولوي در قصة آن دباغ كه در بازار عطاران از بوي عطر
و مشك مدهوش شد و با سرگين سگ به هوش آمده آورده است:
جُنبــش اهــل فســاد آن ســو بُـوَد
كه ز نـاز و غمــزه و ابــرو بُـوَد
هركه را مُشكِ نصيحت سود نيست
لاجرم با بُوي بدخوكردنياست
مشركانرا زان نجسخواندهستحق
كانـدرونِ پُشْـك زادند از سَبَـق
كــرم كـو زادهست در سـرگين ابد
مينگرداند به عَنبر خُـوي خـود (مثنوي دفتر چهارم بخش ۱۲)
۲۹ - «وِفَاق» از ريشة وَفق (مطابقت ميان دو چيز)، دلالت بر هماهنگي و برابري
ميكند. موافقت و توفيق و توافق نيز نشان از نوعي انطباق نظر ميان دو نفر يا
انطباق برنامه با مقصود دارد. اما وفاقِ جزاي طاغيان با «حَمِيمًا
وَغَسَّاقًا»، همچون وفاق اثر با مؤثر، علت با معلول، آب با تشنگي و سَم با مرگ
است. شخصيت و روح و روان آدمي به تدريج با انديشه و عمل او شكل ميگيرد و ملكات
و طبع او را تشكيل ميدهد. آنگاه كه عالم دگرگون و انشاء تازهاي آغاز شد، آن
خوي و خصلت دروني آثاري بيروني در محيط جديد پديد ميآورد كه موافق با همان
مكتسبات است.
بنگـر انـدر خانـه و كاشـانـه ها
در مهندس بــود چون افسانه ها
كانفلانخانهكه ما ديديمخوش بود
موزون صُفّهو سقفو درش
ازمهندسآن عَرَض و انديشه ها
آلت آورد و ستــون از بيشـه ها
چيست اصل و مايـة هر پيشهاي
جز خيال و جز عَرَض انديشهاي
جمله اجزاي جهان را بي غرض
در نگر حاصل نشد جز از عَرَض (مثنوي دفتر دوم بيت ۹۶۹ به بعد)
۳۰ - فعل «كَانُوا» در اين آيه دلالت بر تكرار عمل و تكوين شخصيت طغيانگر، و
مضارع بودن «يَرْجُونَ» استمرار آن را ميرساند.
۳۱ - « أَحْصَيْنَاهُ» از ريشة «حصا»، به شمارش آوردن كامل است. آنچنان كه
فرمود اگر نعمتهاي خدا را به شمارش عددي آوريد نميتوانيد آن را به انتها
برسانيد: «...وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوهَا...» (ابراهيم ۳۴ و
نحل ۱۸).
پس احصاء، دانستن و فهم حساب است، نه فقط شمارش عددي آن. خداوند بر هر چيزي
احاطه و بر عدد آن آگاهي دارد (جن ۲۸)، و همه چيز را در «امام مبين» (آنچه
آشكارا در مقابل است) احصاء كرده است (يس ۱۲). وصف «كِتَابًا» نيز دلالت بر ثبت
و ضبط آنچه به شمارش و حساب آمده ميكند. اين سومين آيهاي است كه در اين سوره
با حرف تأكيد «إِنَّ» آغاز شده و به گونه:اي آن را بخشبندي ميكند.
۳۲ - اين آيه پس از خطابهاي غايب از ابتداي سوره، با لحن تند و تلخ متوجه
مخاطب حاضر يعني طاغيان سركش به حساب و كتاب و تكذيب كنندة آيات شده است، همان
هايي كه ماية عذاب در ضمير و ذاتشان است و به دليل آثار زنجيرهاي و بلند مدت
تبهكاري در نفوس خود و ديگران پيوسته افزايش مييابد.
نسبت دادن فعل افزايش به خود طاغيان، به جاي عذابكم، به دليل ناشي بودن آن از
سرشت خود آنهاست كه در قرآن به وفور در مورد ايمان و كفر، هدايت و ضلالت و
امثالهم ديده ميشود. وقتي انديشهها منشأ عمل، و تكرار عمل سازنده خلق و خوي و
ملكات نفساني، و آن نيز موجب بروز آثاري در نفس خود و ديگران ميشود، چه جاي
ترديد است در تحقّق بيروني اعمال در عالمي كه آشكار كنندة ذات و ضميرهاست؟
در فعل «نَزِيدَكُمْ» افزايش و زيادت به ذات شخص نسبت داده شده است، نه به عذاب
(يزيد عذابكم). چرا كه عامل عذاب دروني است و هر چه درون شخص آتشافروزتر باشد،
عذاب ناشي از نهادش آتشينتر خواهد شد.
۳۳ - «فوز» به معناي رسيدن سلامت و بيخطر به مقصد و «مفازه» اسم مکان يا وسيله
چنين موفقيتي است. اگر سقوط از هواپيما مرگآور است، چتر نجات، «مفازه» و فرود
آرام و به سلامت، «فوز» است. دنيا نيز درهاي به سراشيبي هوي و هوس است و نجات
از دنياپرستي به مدد مراتبي از ايمان و عمل ممکن ميگردد که «مفازه» است و
رسيدن به مقصد را نيز فوز مينامند.
۳۴ - «حَدَائِق»، جمع حديقه به باغ و بستان سبز و خرّم محصور گفته ميشود كه
همچون حدقة چشم همواره مرطوب و متحرك است. اين اوصاف البته به زبان تمثيل و
تشبيه براي ذوقيات دنيايي ماست، وگرنه حقيقت وعدههاي بهشتي براي هيچ نفسي قابل
درك و فهم نيست. سجده ۱۷- «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ
قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُون».
در اين آيه و سه آية پس از آن جمعاً به چهار دسته از لذات معمول ميان آدميان،
به عنوان نمونه و مثال، اشاره كرده است: ۱- لذت از باغ و بستان و ميوههاي لطيف
آن، ۲- لذت از همسر خوش ظاهر و خوش باطن، ۳- لذت از شراب مسّرتافزا، ۴- لذت از
مجالس انس و گفتگو.
نكره آمده همه اين اوصاف (مَفَازًا، أَعْنَابًا، أَتْرَابًا، كَأْسًا دِهَاقًا)
دلالت بر ناشناخته و تمثيلي بودن آن براي انسانها ميكند و جمعاً در اين سوره
۵۰ وار كلماتي به صورت نكره آمده است. نكتة ديگر استفاده از ضمير متكلم
معالغير (۱۴ مرتبه) به جاي ضمير متكلم وحده دربارة پروردگار ميباشد كه دلالت
بر تمركز سوره بر مجموعه عوامل مؤثر در مشيّت خدا دارد (نَجْعَل، خَلَقْنَا،
جَعَلْنَا، بَنَيْنَا، أَنْزَلْنَا، لِنُخْرِج، آيَاتِنَا، أَحْصَيْنَاه،
نَزِيدَكُمْ، بِآيَاتِنَا، إِنَّا، أَنْذَرْنَا). غيبت نام «الله» در اين سوره
و تكرار دو بار نام رحمن و دو بار ربّ مضاف (رَبِّك و رَبِّه) نيز محوريت موضوع
«رحمانيت و ربوبيّت» را كه پاية توحيد و مورد انكار مشركين معاصر نزول قرآن
بوده است ميرساند.
۳۵ - کلمة «أَتْرَاب» که سه بار در وصف همسران بهشتي در قرآن آمده، با کلمه
«تراب» هم ريشه است. اين كلمه با توجه به متضاد بودن کلمه ترائب با صلب (در آيه
۷ سوره طارق)، معناي نرمي در آن مستتر است، به اين ترتيب به نظر ميرسد همسران
«خاکي صفت» و خوش خلق و خوي مورد نظر باشد. چنين صفتي دو بار ديگر در وصف
همسران بهشتي در قرآن آمده است:
واقعه ۳۶ و ۳۷- «فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا عُرُبًا أَتْرَابًا» (آنها را
باكرههايي مختص و منحصر همان شخص قرار دادهايم، مصاحباني محبوب و نرم خو).
ص ۵۲- «وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَاب» (و نزد آنان چشم به زيران-
بيتوجه به ديگران- نرمخويي است).
۳۶ - «كَأْس» همان جام و پيالة شراب است، البته شرابي كه نه بيخودي و
بيماريآور است و نه به غفلت و گناه ميكشاند، بلكه پاكيزه كننده و تعاليبخش
است.
وصف «دِهَاق» دلالت بر پُر و پيمانه، پيوسته و پايان ناپذير بودن از جهت لذت و
خوشي ميكند. لذت نيز نوعي احساس و درك و تخيّل است كه هم در اثر تكرار به حالت
عادي برميگردد و هم برحسب حالات روحي رواني، سلامت و بيماري و سن و سال، شدت و
ضعف پيدا ميكند، اما جام لذات متّقين، از آنجايي كه از سرچشمه پرواي درونشان
ناشي ميشود، همواره لبريز و پايان ناپذير است.
در سورههاي اوليه به كرّات از انواع شرابهاي بهشتي و سرچشمه جامها و ظروف آن
سخن گفته و عاليترين مفاهيم معنوي را در قالب ادبيات و فرهنگ زمان نزول قرآن
ريخته و با غنا بخشيدن به آن روح تازهاي به كلمات متعارف بخشيده است.
۳۷ - لغو هر كلام و فعل بيفايده و پوچ است. همچون آواز پرندگان كه براي آنها
قابل فهم، ولي براي ما گنگ و بيهوده است. مؤمن هر سخني به زبان ميآورد و هر
كاري ميكند انديشيده و هدفدار است، اما منافق آنچه دلش ميطلبد به زبان و عمل
ميآورد. مؤمن سخنان لغو ديگران را به دل نميگيرد و عكسالعملي نشان نميدهد
(مؤمنون ۳، فرقان ۷۲ و قصص ۵۵)، ولي منافق از حرف و حديث ديگران آزرده ميشود و
مقابله ميكند. از نشانههاي بهشت اين است كه جز سخن صدق و سلامت در آن هيچ لغو
و دروغي شنيده نميشود (مريم ۶۲، واقعه ۲۵، نبأ ۳۵ و غاشيه ۱۱).
در اين سوره از نشيدنِ «لَغْوًا وَلا كِذَّابًا»، در سوره واقعه از «لَغْوًا
وَلا تَأْثِيمًا»، و در سورههاي غاشيه و مريم فقط از نشنيدن لغو سخن گفته است.
لذات اشاره شده در آيات پيشين جنبة فردي داشت و در اين آيه به لذّات معاشرت و
ارتباطات جمعي اشاره ميكند.
۳۸ - در آية ۲۷ دربارة طاغيان آمده بود «إِنَّهُمْ كَانُوا لا يَرْجُونَ
حِسَابًا»، و در اين آيه دربارة متقين از «عَطَاء حِسَابًا» سخن ميگويد، كه
ناشي از باور ايماني و عمل خالص آنان است. پاداش تقوا در نظام خلقت، همچون رشد
و نمو دانة پاك و سالم و به بر و بار نشستن آن است كه حساب و كتابي دارد.
۳۹ - چنين نعمتهاي ويژهاي براي پرواپيشگان ناشي از همان ربوبيّتي است كه مظهر
صفات علم و قدرت و حكمت ميباشد و آفريدهها را به مقصودي كه براي آن آفريده
شدهاند به رشد و كمال ميرساند. رحمن، دلالت بر رحمت عام خدا میكند که همچون
خورشيد عالمتاب همه اشياء را در برگرفته است (وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِي وَسِعَت
کُلُّ شَيء) اما رحيم دلالت بر رحمت خاصي ميکند که شامل مؤمنين ميگردد
(بالمؤمنين رئوف رحيم). نام رحمن (۱۹ x ۵) ۹۵ بار و نام رحيم (۱۹ x ۳) ۵۷ بار
در وصف خدا (و يكبار در وصف رسول) در قرآن تکرار شده است.
۴۰ - به عادت معمول دنيايي و تعاليم تبليغ شده ديني، خطاكاران همواره به شفاعت
واسطهها و توصيه و پا درمياني آنان اميدوارند، ولي در صحنة قيامت جز ظهور
ارادة حق كه همه را مقهور ميسازد، سخني از كسي سر نميزند.
۴۱ - ملائكه و روح در سه آيه قرآن باهم آمدهاند؛ سوره قدر كه از «نزول» آن دو
در شب قدر سخن ميگويد، آيه ۴ سوره معارج كه از «عروج» (برعكس نزول) آنها در
پايان جهان خبر ميدهد. و بالاخره آيه ۳۸ سوره نباء كه از «قيام» آنها در روز
قيامت براي داوري ميان انسانها سخن ميگويد. در مقام تمثيل براي فهم بهتر
مسئله، ميتوان از مثال مدرسه مدد گرفت، در ابتداي سال تحصيلي معلمين و امكانات
آموزشي در اختيار محصلين قرار ميگيرند (نزول)، در پايان سال تحصيلي مدرسه
تعطيل ميشود و معلمين ميروند (عروج)، هنگام امتحان نهايي، دانشي كه هر
دانشآموز از معلمين و امكانات آموزشي كسب كرده است تحقق مييابد و برپا ميشود
(قيام).
گويا روح عامل مهمتري از ملائك است، حتي ملائك به نيروي روح بر پيامبران نازل
ميشوند: «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَيٰ مَنْ
يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» (نحل ۲). به همين دليل ميگويند روح نيرويي فوق
فرشتگان است. قرآن در آية ۸۵ سوره نحل در پاسخ به سؤال مردم از روح ميفرمايد:
به شما جز علم اندكي (براي فهم اين مسئله) داده نشده است و روح ماهيتي «امري»
دارد.
۴۲ - «اذن» را با تسامح «اجازه» ترجمه ميکنند، اما هر اجازهاي دو طرف دارد؛
آن که اجازه ميگيرد و آن که اجازه ميدهد، و گرنه اجازه گرفتن معنا ندارد! اذن
خدا همان نظاماتي است که در جهان مقرر داشته و چراغي است که وقتي رهرو به آن
ميرسد، سبز ميشود و اذن عبور ميدهد. به تعبير قرآن، هر زمين پاکي به اذن
پروردگار نباتش را ميروياند (اعراف ۵۸). نور و گرماي خورشيد و باران و هواي
پاک به اذن خدا عمل ميكند، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد ميگيرد و
استعدادهاي درون خود را آشکار ميسازد.
۴۳ - منظور از حق بودن، تحقّق يافتن اخباري است كه از يومالفصل، دميدن در صور،
حساب و كتاب اعمال و قيام روح و ملائكه در اين سوره بيان شده است.
۴۴ - در معارج ۶ و ۷ آمده است «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ
قَرِيبًا» كه كافران قيامت را دور ميبينند، حال آن كه ما آن را نزديك
ميبينيم.
۴۵ - «مَّا قَدَّمَتْ» مفهوم پيشبيني، برنامهريزي و تدارك چيزي براي آينده
است، مثل مورچهها كه در تابستان براي زمستان دانه در لانه خود جمع ميكنند، و
نيز تأمين توشه و زاد و برگ براي تدارك سفر، يا تهية سرمايه براي خريد خانه و
غيره. در قرآن مفهوم پيش فرستادن و تدارك قبلي را در سورة يوسف، در ماجراي
خشكسالي هفت ساله و ضرورت صرفهجويي در هفت سال خرّمي، به خوبي بيان كرده است:
يوسف ۴۷ و ۴۸- «...يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُم...».
اعمال انسان همچون موجود زنده باقي ميماند و تا قيامت به حيات خود ادامه
ميدهد. در دعاي كميل آمده است: «اللهم اغفرلي ما كان منّي» (بارخدايا آنچه از
من پديد آمده را بپوشان).
ترجمه عبدالعلى بازرگان