سوره نازعات۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - سوگند به بركَنَندگان۲ با سختي و شدت۳ (نيروها، عوامل و
پديدههاي بركننده)،
۲ - و سوگند به رها شوندگان سبك سير۴ (حركات آسان و نشاط آور)،
۳ - و سوگند به (عوامل يا حركات) شناوران تند و توانا،۵ (به گونهاي
خاص)
۴ - پس (در سير به سوي هدف و مقصود) پيشرواني پيشي گيرندهاند.۶
۵ - پس تدبيركنندگان امورند۷ (سامان دهندگان كارها).
۶ - روزي (خواهد آمد) كه آن (زمين يا آسمان) لرزنده به شدت به لرزه درآيد.۸
۷ - در پي آن درآيد، آن از پي آينده۹ (سلسله حوادثي كه به دنبال و ناشي
از يكديگرند).
۸ - دلهايي در آن روز در تب و تاباند۱۰ (هراسان و پر طپش).
۹ - چشمهاشان (از شدت هراس) به زير افتاده است.۱۱
۱۰ - ميگويند: آيا ما به راه پيموده شده (به وضع قبلي) در گور برميگرديم!؟۱۲
۱۱ - آنگاه كه (مُرديم و تبديل به) استخوانهاي پوسيده شديم؟۱۳ (آياچنين
بازگشت به زندگي امكان پذير است؟)
۱۲ - گويند در اين صورت، اين بازگشتي زيانبار خواهد بود.۱۴
۱۳ - پس قطعاً اين (رويداد) يك تكان و رانش (عظيم) است!۱۵
۱۴ - پس به ناگاه در صحنة وسيع بيمناكِ بيداركننده درآيند.۱۶
۱۵ - آيا داستان (نو و نكتهآموز) موسي به تو رسيده است؟۱۷
۱۶ - آنگاه كه خداوندگارش او را در وادي مقدس طُوي۱۸ ندا داد (فرا
خواند)،
۱۷ - (كه) به سوي فرعون روانه شو، كه (از موازين حق و عدالت) سخت سركشي كرده است.۱۹
۱۸ - پس بگو: آيا براي تو (انگيزه و علاقهاي) به اين كه پيشرفتي پاك كني هست؟۲۰
(آيا دوست داري در مسير تزكيه و تعالي گام برداري؟)
۱۹ - و (اين كه) تو را به سوي صاحب اختيارت سوق دهم۲۱ تا (درنتيجه شناخت
او، از عواقب اعمالت) انديشناك شوي؟۲۲
۲۰ - پس (موسي پس از ملاقات با فرعون) آن آيه (معجزه) بس بزرگ را به او نماياند.۲۳
۲۱ - ولي (فرعون رسالت او را) تكذيب كرد و (از فرمان خدا) سرپيچي كرد.
۲۲ - و پس از آن (به موسي و دعوت او) پشت كرد و (در تلاش براي مقابله با نفوذ او)
شتاب كرد.۲۴
۲۳ - پس به گردآوري مردم (بسيج ملت) پرداخت و ندا در داد،
۲۴ - پس گفت: اين منم بالاترين ارباب شما۲۵ (نه خداي ادّعايي موسي).
۲۵ - پس (در بازتاب و عواقب چنين طغيان و عصياني) خداوند او را به كيفر آخرت و دنيا
گرفتار ساخت.۲۶
۲۶ - مسلماً در اين (داستان) عبرتي است۲۷ براي آنكه (از عواقب اعمالش)
انديشناك گردد.
۱ - نام اين سوره اشاره به عوامل، انرژيها و حركات
بركَنَنده و جدا سازندة سخت و شديدي، با مصاديق متعدّد، در طبيعت است كه با
توجه به آيات ابتدايي سوره ميتوان به آثار و نتايج آن پي برد. ۲۶ آية ابتداي
اين سوره در نيمة اول سال دوم بعثت و ۲۰ آية بعدي يك سال پس از آن نازل شده
است. اين سوره تماماً جنبة انذار و عبرت دارد و از وقوع قيامت و حال و روز
محشور شدگان در آن روز خبر ميدهد.
سورة نازعات را ميتوان از نظر محتوايي به شش بخش، كه آيات هركدام با آهنگ و
حرف مستقلي ختم ميشود، براي فهم بهتر تجزيه كرد:
بخش اول (آيات ۱ تا ۵) سوگندهاي سهگانه و دو نتيجهگيري.
بخش دوم (آيات ۶ تا ۱۴)حدوث قيامت و حالات، واكنشها و گفتار محشور شدگان.
بخش سوم (آيات ۱۵ تا ۲۶) رسالت حضرت موسي در برابر فرعون و عبرتگيري از تاريخ
گذشتگان.
بخش چهارم (آيات ۲۷ تا ۳۳) آيات تكويني در طبيعت و نعمتهاي خدا براي انسان.
بخش پنجم (آيات ۳۴ تا ۴۱) تعيين سرنوشت آدميان و تحقّق بهشت و دوزخ.
بخش ششم (آيات ۴۲ تا ۴۶) كنجكاوي معاصرين پيامبر دربارة زمان قيامت.
سورههاي قرآن معمولا از پنج بخش اصلي دربارة گذشته، حال، آينده، طبيعت و شريعت
(هدايت) تشكيل ميشود. پنج آيه نخست «هدايتي» است به اصول و قوانين نيروها و
حركتهاي جهان هستي، بخش دوم و پنجم دربارة سرنوشت «آينده» زمين و آسمان و
انسان است، بخش سوم به تاريخ «گذشته» اشاره دارد، بخش چهارم به آيات تكويني خدا
در «طبيعت»، و بالاخره بخش ششم دربارة وضع «حال» يعني معاصرين پيامبر و امروز
است.
۲ - «نَازِعَات» جمع نازعه و فاعل از «نَزَعَ»، بركَندن و جدا كردن چيزي يا كسي
از مكان و جايگاه خود دلالت ميكند. مشتقات اين كلمه ۲۰ بار در قرآن در موارد و
موضوعات متنوعي تكرار شده است كه بيشترين آنها دربارة «تنازع»، يعني جدال لفظي
ميان دو يا چند نفر براي كندن طرف مقابل از جايگاه فكري، اجتماعي و سياسي اوست
(۷ مرتبه). موارد ديگر عبارتند از: گرفتن فرمانروايي از كسي (آلعمران ۲۶)،
كندن لباس (اعراف ۲۷)، كندن كينه و كدورت از سينه (اعراف ۴۳ و حجر ۴۷)، كندن
پوست از بدن (معارج ۱۶)، گرفتن نعمت از شخص (هود ۹)، جدا كردن فرد يا افرادي از
يك جمع (قصص ۷۵ و مريم ۶۹)، ريشه كن كردن اشخاص (قمر ۲۰)، برآوردن دست از
گريبان (اعراف ۱۰۸ و شعراء ۳۳).
كاربردهاي غير قرآني ديگر اين كلمه را ميتوان در مصاديق ديگري نيز يافت. مثل:
رها كردن تير ، به شدت كشيدن كمان، برآوردن دلو از چاه، روي آوردن به چيزي يا
كسي با اشتياق.
۳ - «غَرْقًا»، صفت است براي كشيده و كنده شدن كه دلالت بر شدت و نهايت آن
ميكند. از ۲۳ موردي كه كلمة غرق در قرآن آمده، اين تنها موردي است كه در غير
مفهوم حقيقي غرق شدن در آب به كار رفته است. اغراق كردن در كاري دلالت بر شدت و
غرق شدن در آن ميكند.
پنج آية ابتداي اين سوره كه شامل سه «واو» سوگند و دو نتيجهگيري از آنها
ميباشد، بيانگر جريان امور عالم با اِعمال نيرو و ايجاد حركت و سرعت بوده و از
آيات مبهم و مورد اختلاف مفسرين و مترجميني به شمار ميرود كه چون به تشخيص
مطمئن و مشتركي در فهم پنج اسم فاعل مقدمة سوره نرسيدهاند، به تعبير و
توجيههاي مختلفي متوسل شده و آنها را به فرشتگان، ستارگان، وحشيان، كشتيها،
ابرها و مشابه آن نسبت دادهاند. اگر سوگندهاي نازل شده پيش از اين، ناظر به
پديدههاي محسوس و مشهود بود، به نظر ميرسد سوگندهاي اين سوره ناظر به عوامل و
انرژيهايي است كه مولد و موجب حركتهاي متنوع، از بسيار سخت و شديد تا آسان و
روان، بوده و درنهايت تدبير امري از امور طبيعت را انجام ميدهند؛ از حركت باد
در اثر تابش خورشيد بر زمين گرفته، كه ميليونها تُن ذرات رطوبت را از سطح
درياها كنده و با گسترش و بالا بردن آن به سير نشاطي و شناوري ابرها در آسمان و
سرعت و سبقت طوفانها و نزول باران و تدبير امر سبز و خرمي زمين منتهي ميشود،
تا جنبشهاي حياتي در گياه و حيوان و نيز انسانهاي متعالي كه به انگيزة ايمان
و نيروي احسان و تقوي از جاذبههاي غرايز جسماني خود را كنده و آزاد كرده و به
نشاط و شناوري در فضاي معنوي درميآيند و با سبقت در ايمان و سامان دادن كار
خلق به انجام مسئوليتهاي انساني و تدبير امور همنوعان ميپردازند.
جهان ستارگان نيز مشمول همين قاعده و قانون از حركتهاي شديد تا شناوري بوده و
با كنده شدن از جاذبة نخستين، با سبكي و نشاط در مدار خود شناور گشته و
منظومهها و مجموعههاي كهكشاني را تشكيل ميدهند.
برخي مصنوعات بشري نيز كه منطبق با عوامل طبيعي طراحي و ساخته ميشود، همچون
هواپيماهاي بلند پرواز و موشكهايي كه پس از كنده شدن از جوّ زمين در فضاي
لايتناهي با حركاتي نشاطي و شناور به سوي ستارههاي مجاور سفر ميكنند، مصاديقي
از اين نوع حركات به شمار ميآيند.
۴ - براي فهم عميقتر كلمة «نشاط» ،كه تنها در همين آيه قرآن آمده است، لازم
است به كاربرد آن در زبان عربي نگاه كرد. در «المنجد» ازجمله به اين موارد
اشاره شده است: زانوبند شتر را باز و او را آزاد كرد، چيزي را به سرعت ربود،
كسي را به سوي كاري جذب كرد و بالا برد، براي انجام كاري با نشاط و چابكي و
سرزندگي اقدام كرد. در همة اين موارد نوعي رها شدن و آزاد گشتن از وابستگي
مشاهده ميگردد. دركلام امام علي(ع) در وصف متقّين آمده است:
«فَمِنْ عَلامَهِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِي
دِينٍ...وَنَشَاطاً فِي هُدًى» (نهجالبلاغه خطبة ۱۹۳).
۵ - «سَابِحَات»، جمع سابحه (شناگر)، در معناي حقيقي و متعارف خود به شناگران
گفته ميشود، كماآنكه ورزش شنا را سِباحَه و استخر را مَسْبَحْ ميگويند. اين
كلمه در معناي مجازي و استعارهاي به ماه و خورشيد و ستارگان نيز، كه در مداري
شناور هستند، اطلاق ميگردد. «...وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (انبياء ۳۳ و
يس ۴۰). همچنين به حركات و رفتارهاي متعارفي تعلق ميگيرد مثل: پيشرفتن در
راهپيمايي، پُرگويي در سخن، دست اندركار شدن و امثالهم.
۶ - «سَابِقَات» جمع سابقه (پيشي گيرنده)، دلالت بر نوعي شتاب و سرعت در حركت،
در معناي حقيقي يا مجازي، ميكند.
۷ - «مُدَبِّرَات» جمع مدبره از ريشة دُبُر (پشت، عقب)، و تدبّر، اكتفا نكردن
به ظواهر امر، و ديدن باطن و پشت آن است. مدبّر بودن در امور نيز به معناي حُسن
مديريت و انجام كار است. فعل مضارع «يُدَبِّرُ الْأَمْر» چهار بار در قرآن در
مورد نقش خداوند در ادارة جهان هستي به كار رفته است (يونس ۳ و ۳۱، رعد ۲، سجده
۵).
۸ - «رَجْفَهُ» از ريشه «رَجَفَ»، به لرزش و تكان بسيار شديد گفته ميشود. کلمه
رَجْفَهُ درباره اضطراب شديد مردم در اثر شايعات نگراني آور نيز به کار ميرود
و چنين شايعه پراکناني در قرآن «مُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَهِ» (احزاب ۶۰)
ناميده شدهاند. تكان و لرزش شديد و فراگير ممكن است ناشي از فروپاشي خورشيد و
تحولات پس از آن در نيروهاي چهارگانه فيزيكي (جاذبه، الكترومغناطيس، هستهاي
قوي و ضعيف) باشد كه تكانها و انفجارهاي ديگري را به دنبال خواهد داشت.
۹ - «رَادِفَهُ» از ريشة رَدَفَ، كه دلالت بر رديف و پشت يكديگر بودن ميكند،
در دو آيه ديگر قرآن نيز آمده است: «قُلْ عَسَىٰ أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ
بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ» (نمل ۷۲)، «...فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي
مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَهِ مُرْدِفِين» (انفال ۹).
۱۰ - «وَاجِفَهٌ» حالتي است از شدت و اضطراب و طپش كه در تاختن اسب و شتر نيز
اطلاق ميگردد. «...فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ...»
(حشر ۶).
۱۱ - خشوع مقابل سرفرازي متکبرانه است و دلالت بر حالتي از فروتني و احساس
حقارت و ذلّت در برابر عظمت مقام ربّ ميکند. اين کلمه بيش از همه به چشم نسبت
داده شده است (خَاشِعَهً أَبْصَارُهُمْ) همچنين به قلب (تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ
لِذِكْرِ اللهِ)، کسي که چشمان خود را به زير ميافکند، گويي از اعمال خود شرم
و از عواقبش بيم دارد.
۱۲ - «حَافِرَه» از حَفْر، به گودال يا جاي پاي اسب در راهي پيموده شده گفته
ميشد و بازگشت به نقطة نخستين و ابتداي كار از آن مراد ميگردد. منظور
گويندگان اين سخن، پرسش دربارة امكان بازگشت به زندگي دنياست كه در آية ۵ سوره
رعد نيز مشابه آن تكرار شده است «...أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي
خَلْقٍ جَدِيدٍ ...». از آنجايي كه در رستاخيز مردگان از اعماق حفرههاي درون
زمين سر بر ميآورند، ممكن است به اين معنا نيز حَافِرَه را معنا كرد.
۱۳ - اين اولين انعكاسي است كه در رستاخيز با مشاهده چنان صحنههايي از ذهن و
زبان محشور شدگاني بروز ميكند كه دلهاشان از هراس حادثه به تب و تاب افتاده،
چشمانشان از شدت وحشت به زير افتاده و ياراي نگاه مستقيم ندارد و زير لب با خود
زمزمه ميكنند كه: آيا پس مرگ و پوسيده شدن استخوانهايمان به گذشته
بازميگرديم؟ اين همان سؤال انكارآميزي است كه در زندگي دنيايي خود از رسولان
دربارة رستاخيز ميكردند و در هشت آية قرآن به اين گفتار تكذيبآميز اشاره كرده
است.
۱۴ - اعتراف به زيانبار بودن اين بازگشت، ناشي از آگاهي نسبت به عواقب اعمال
خود و خسران ناشي از آن است. اين اعتراف ميتواند در گفتگوي با ديگر
محشورشدگان، يا حديث نفس با خود و زبان حال عقل با نفس در تنهايي درون باشد!
۱۵ - «زجر» راندن است که همچون موج انفجار میتواند همراه صدا باشد، يا بدون
آن. بنابراين معنای دفع و طرد و بازداری در آن وجود دارد.
۱۶ - «سَاهِرَه» از سَهَرْ (بيدار ماندن)، در زبان عربي به بياباني گفته ميشد
كه رهروان از بيم خطرات و نگراني از ناامنيهاي آن خواب از چشمانشان ربوده
ميشد و بيدار ميماندند. تشبيه صحنة قيامت به ساهره، تداعي كنندة حالتي قابل
فهم براي مخاطبان زمان نزول، البته به مقياسي بس فراتر، بوده است. احتمال دارد
كه منظور از ساهره، وصف صاف گشتن تمام سطح زمين باشد كه برحسب اشارات قرآني
تمام پستي بلنديهاي آن هموار و كاملا صا ف و مستوي ميگردد: «وَيَسْأَلُونَكَ
عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا فَيَذَرُهَا قَاعًا
صَفْصَفًا لا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجًا وَلا أَمْتًا» (طه ۱۰۵ تا ۱۰۷).
۱۷ - ذكر داستان موسي پس از مقدّمات سوره درباره حركتهاي چهارگانه نزعي،
نشاطي، تسبيحي (شناور) و سبقت گيرنده، و نيز پس از آيات كوبندة قيامت و شرح حال
منكران در رستاخيز، به نظر ميرسد نشان دادن مصداقي از آن حركات و نيروها در
عالم بشري و هشداري به فرعونهاي روزگار باشد؛ نقش موسي در تذكر به فرعون و
كندن بنياسرائيل از اسارت آن مستبد و استيلاي ستمگرانة او، حركتي «نزعي» بود
كه به تدريج كارها بر بنياسرائيل آسان و سبك (حركت نشاطي) گرديد، تا سرانجام
با غرق فرعونيان، بنياسرائيل آزاد و رها (حركت شناور و تسبيحي) شدند و تدبير
نجات يك اُمّت به انجام رسيد «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا».
اگر ترتيب زماني نزول قرآن را در نظر بگيريم، آيات ۱۵ تا ۲۶ اين سوره اولين
شرحي است كه قرآن براي مسلمانان اوليه ارائه كرده است. پيش از آن در سال اول
بعثت، در آيات ۱۷ و ۱۸ سورة بروج اشارة اجمالي كوتاهي به اين ماجرا كرده بود:
«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ».
حديث به هر آنچه تازه و نو باشد گفته ميشود چه قول، چه فعل. حادثه و حوادث نيز
اتفاقات تازه است. خواب را نيز که دائماً تکرار ميشود «احاديث» ميگويند.
کافران، قرآن را سخناني قديمي و کهنه، که از زمان نوح و ابراهيم تکرار شده،
تلقي ميکردند، ولي قرآن آن را پيامهاي همواره نو و تازه شونده (بر حسب درک و
دانش تلاوت و تدبّر کننده) مينامد. اين کتابي نيست که با يکبار خواندن، همچون
کتابهاي قصه، تمام شود، معدني است که هر چند کنده و کاويده شود گنج بيشتري
عايد ميگردد. از ۲۸ باري که اين واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن وصف اين کتاب
است.
۱۸ - وادي به درّه و كرانة كوه گفته ميشود كه مسير جريان آب و سيل است و معناي
جريان داشتن در آن جلوه ميكند. مكاني كه حضرت موسي مخاطب وحي واقع شد در قرآن
«الْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (طه ۱۲ و نازعات ۱۶) ناميده شده است، كه با توجه
به دو آيه ديگري كه از اين ريشه در قرآن آمده است، مفهوم پيچيدگي در آن نهفته
است.
زمر ۶۷- «...وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ...» ، انبياء ۱۰۴-
«يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب...».
ستارههاي آسمان در حركات مارپيچي حلزون مانندِ ابرهاي سماوي و در شتاب دوراني
و تمركز و تراكم عناصر كيهاني پديد ميآيند، آيا شباهتي ميان پديدار شدن
ستارههاي آسمان با ستارههاي عالم انسانيت در توجه و تمركزشان در آيات
پروردگار وجود ندارد؟ (والله اعلم) شايد هم وصف «طوي» بيانگر وضعيت طبيعي آن
وادي پيچ درپيچ باشد.
۱۹ - «طاغوت» از مصدر طغيان، به هر طغيانگر متکبري گفته ميشود که با ظلم و ستم
و خودمحوري، ميان مردم خدايي ميکند. اين کلمه که ۸ بار در قرآن تکرار شده،
عمدتاً طاغوت را در برابر الله قرار داده (نساء ۷۶ و زمر ۱۷)، و انکار او (بقره
۲۵۶ و ۲۵۷ و نساء ۶۰)، نفي داورياش (نساء ۶۰) و دوري کردن از او (زمر ۱۷ و نحل
۳۶) را فرمان داده، و فرمانبران و سرسپردگان طاغوت را مذمّت کرده است (نساء ۵۱
و ۶۰).
۲۰ - «تَزَكَّى» از ريشة «زَكَوَ»، در اصل به معناي رشد و نموّ و افزايش است و
از آنجايي كه آدمي با پاك شدن از وابستگي به مال و ثروت و آزاد شدن از هواي نفس
به رشد و تعالي ميرسد، تزكيه را پاكيزگي و پاك شدن ناميدهاند. همچنانكه مؤمن
با پرداخت زكات، و گل و گياهان با حرس كردن شاخههاي زيادي رشد و نموّ بيشتري
ميكنند. جالب آن كه در اين آيه تزكية نفس را درمان طغيان قرار داده است. تعليم
نحوة سخن گفتن با فرعون كه نماد طغيان، عصيان و استبداد و مدّعي ربوبيّت و
الوهيّت و مالكيت بود، براي همه مبارزان راه حق، آموزشي بس ارزنده است. چنين
لحني كه حاكي از ادب و آزادمنشي و به دور از تلخي و تندي و تنفر است، با روية
روال معمول درميان اكثر مبارزان تفاوتي عظيم دارد.
۲۱ - معناي هدايت، نه راهنمايي، بلكه راهبري و رساندن رهرو به مقصد و مقصود
است، در كلمه هدايت تبعيّت و پيروي نيز نهفته است. از اين روي قرآن هدايتي است
براي متّقين، محسنين، مؤمنين و مسلمين و با اين صفات است كه ميتوان به مقصود
رسيد. در اين آيه در واقع موسي(ع) فرعون به تبعيّت از «ربّ العالمين» دعوت
ميكند، نه آن كه صرفاً بحثي نظري و اعتقادي را با او مطرح سازد.
۲۲ - اين «آيَهَ الْكُبْرَى» ظاهراً بايد همان عصاي معجزهگر و يد بيضاء باشد
كه البته بعدها جمعاً به نه معجزه رسيد (اسراء ۱۰۱ و نمل ۱۲). قابل توجه است كه
برحسب ترتيب نزول آيات قرآن، براي اولين بار است كه مسلمانان اوليه با معجزه
(آيات) آشنا ميشدند.
۲۳ - در قرآن کلمات مختلفي همچون: خوف، خشيت، رهبت، وجلت، شفقّت، فزع، هول،
انذار، تقوي و... آمده است که در برگردان فارسي، تماماً «ترس» ترجمه ميشود! هر
چند مفهوم ترس در اين کلمات به نوعي وجود دارد، اما هر کدام معناي خاص خود را
دارند که با ديگري متفاوت ميباشد. «خشيّت» نه ترس عادي، که با آن آشنا هستيم،
بلکه احساس حيرت و هيبتي است که تنها بر دل دانشمندان خداشناس (نه هر دانشمند
غافلي) از شناخت عظمت آيات در آفاق و انفس حاصل ميگردد. در جملة «وَهُوَ
يَخْشَى» واو حاليه و مضارع بودن فعل دلالت بر غلبة چنين حالتي بر قلب آن كور
بيدار دل ميكند.
۲۴ - معناي سعي همان تلاش و كوشش جدّي است كه در مواردي به شتاب در حركت و
دويدن نيز اطلاق شده است كه نماد ظاهري و مشهود سعي ميباشد (صافات ۱۰۲، قصص
۲۰، يس ۲۰ و عبس ۸). عكسالعمل فرعون در برابر موسي(ع)، ابتدا انكار
و دروغ شمردن مأموريت او بود و سرپيچي از آزاد كردن بنياسرائيل، سپس تلاش براي
مقابله با نفوذ موسي و مغلوب كردن او نزد افكار عمومي.
۲۵ - مردم مصر در دوران فراعنه به خدايان و اربابهاي متعددي اعتقاد داشتند و
سلسله مراتب موهومي را تصور ميكردند. ادّعاي فرعون كه خود را «رَبُّكُمُ
الْأَعْلَى» ميشمرد، در همين ارتباط فهميده ميشود، پيام اصلي موسي(ع)
به فرعون نيز كه در سورههاي متعدد قرآن به آن اشاره شده است، تماماً بر محور
«ربوبيّت» است، نه «الوهيّت»، كه به هر حال به پرستش شركآميز مشغول بودند (از
جمله ر ك به شعراء ۱۶ و ۲۳ تا ۲۸). يوسف نيز پيش از آن دو يار همبند خويش در
زندان فرعون را از سرسپردگي به اربابهاي متفرّق هشدار داده و به خداوند يكتاي
چيره دعوت كرده بود «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ
خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (يوسف ۳۹).
۲۶ - «نَكَالً» از ريشة «نِكْل» (زنجير)، عقوبت بازدارندهاي است كه موجب عبرتِ
شخص يا ديگران گردد و آنها را از ارتكاب چنان عملي باز دارد. مثل جرايم رانندگي
كه ترس از آن مانع قانونشكني ميشود. نكال مثل كيفر سرقت است (مائده ۳۸)، و
تنكيل (در باب تفعيل) اِعمال مجازات است.
۲۷ - عبرت از ريشة «عَبَرَ»، گذشتن از حالتي به حالتي ديگر است. مثل عبور از پل
يا خيابان. عبرت گرفتن نيز عبور از قصه و تاريخ و كسب معرفت براي پرهيز از
تكرار تجربيات تلخ پيشينيان است.
در اين آيات پيش از طرح ايمان به خدا و آخرت، مسئله طغيان يك فرد بر يك جامعة
پيشرفته مطرح شده و نشان داده است مادام كه استبداد و استعلاء در جامعهاي،
آزادي و امنيت را از مردم سلب كرده باشد، حتي اگر ملتي به ظاهر ديندار هم
باشند، خداپرستي و ارزشهاي انساني در آن جامعه رشد نميكند. تعبّد به طاغوت و
تسليم شدن به ولايتِ او در تضاد كامل با توحيد است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان