به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۲۷ - آيا شما از نظر آفرينش سختتريد يا آسماني كه (خدا) بنا نهاده است؟۲۸
۲۸ - بلندي سقف آن را (از همه طرف) برافراشت۲۹ و يكسان بياراستش۳۰
(نظاممندش ساخت).
۲۹ - شَبش را پديد آورد۳۱ و پرتو نورش را (از درون ذرات و خورشيدها)
خارج ساخت.۳۲
۳۰ - و زمين را بعد از اين (مرحله) گستراند۳۳ (جدايي از خورشيد و سرد و
آماده شدن آن براي حيات).
۳۱ - و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد.۳۴
۳۲ - و كوهها را ثباتبخش آن قرار داد.۳۵
۳۳ - (همه اينهاست) براي بهرهمندي شما و چارپايانتان.۳۶
۳۴ - اما آنگاه كه آن (تحوّل و حادثة) فراگير بزرگتر رخ دهد،۳۷
۳۵ - در آن روز آدمي هر چه كرده است (پي در پي) به ياد ميآورد،۳۸
۳۶ - و دوزخ بر هر كه ميبيند آشكار ميشود.۳۹
۳۷ - و اما هر كه طغيان كرده،۴۰
۳۸ - و زندگي دنيا را برگزيده باشد،۴۱
۳۹ - پس بيترديد دوزخ جايگاه اوست.۴۲
۴۰ - و اما هر كس كه از مقام (ربوبيّت) خداوندگارش بيم داشته۴۳ و نفس
خويش را از هواي هوس بازداشته باشد،۴۴
۴۱ - پس بيترديد بهشت جايگاه اوست.
۴۲ - از تو دربارة رستاخيز ميپرسند كه لنگرگاه (زمان وقوع) آن كي است؟۴۵
۴۳ - تو در چه جايگاهي از (شناخت) آن واقعه هستي۴۶ (كه از تو انتظار
پاسخ دارند)؟
۴۴ - (همين قدر بدانند كه) نهايت آن۴۷ (سير تحولات جهان) به سوي
پروردگار تو است.
۴۵ - تو فقط۴۸ هشدار دهنده كسي هستي كه (از بيم روز حساب) نگران است.۴۹
۴۶ - آنها (منكران) روزي كه رستاخيز را مشاهده كنند، (چنين ميپندارند كه) گويي جز
شامگاهي يا بامدادي (در دنيا) درنگ نكردهاند!۵۰
۲۸ - بخش چهارم سوره (آيات ۲۷ تا
۳۳) از اين آيه آغاز ميگردد؛ پس از سوگندهاي سهگانه در سرآغاز سوره، حدوث
قيامت و رسالت حضرت موسي، اينك به «آيات تكويني» و نعمات خدا براي انسان
ميپردازد كه نمودار كامل و گستردهاي است از حركات و نقشهاي گوناگون: نازعات،
ناشطات، سابحات، سابقات و مدبّرات.
پرسش آگاهيبخش و عتابآميز آغاز اين بخش متوجه همة آدميان است كه عموماً بنا
به طبيعت انساني خودبين و دنيانگر و كوتهانديش هستيم و جهان هستي را با عينك
زمان و مكان و منافع فردي و نوعي خود ميسنجيم، تا لختي به تفكر در عظمت
حيرتانگيز آفرينش آسمانها و زمين، نور و ظلمت، آب و خاك، كوه و دشت و دريا
و... بپردازيم و با گشودن چشم بصيرت و خشوع و خشيّت در برابر مقام «ربّ»،
بينديشيم كه آفرينش آدميان مهمتر بوده است يا آفرينش جهان بيكران؟
پاسخ اين سؤال را در آية ۵۷ سوره غافر ميتوان يافت: «لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا
يَعْلَمُونَ» (مسلماً آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسان بزرگتر است اما
بيشتر مردم نميدانند).
در سورة نازعات از «شديدتر» بودن آفرينش آسمانها و زمين، كه دلالت بر شدت و
صلابت آن ميكند، سخن ميگويد و در سورة غافر از «بزرگتر» (اكبر) بودن آن، در
مقايسه با احساس خود بزرگبيني و تكبّري كه انكارورزان در سينه دارند (غافر
۵۶).
شالودة جهان از نقطهاي كه مهبانگ (Big Bang) ناميده شده گذاشته شد و بنّاي
هوشمند هستي آن را از ذرّات زير اتمي اوليه كه اجزاء و آجرهاي زيربنايي جهان
هستند تا كهكشانهاي كلان بالا برده و بسط ميدهد.
اشاره به «ما» (در وَمَا بَنَاهَا)، سلسله عوامل، جريانات، قانونمندي، نظامات،
اراده و مشيتي را مينماياند كه موجب بالا آمدن اين بناي حيرتآور شده است. در
اين آيه، توجه تلاوت كننده را از سامانه شمسي به آسمانهاي بيكران ميكشاند.
«بنا كردن» آسمانهاي بيكران را علاوه بر اين آيه در آياتي ديگر نيز يادآور شده
است، همچون: شمس ۵- «وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا»، ذاريات ۴۷- «وَالسَّمَاءَ
بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ».
۲۹ - «سَمْكَ» به سقف خانه، تيرك چادر، داربست بوتة انگور و امثالهم گفته
ميشود كه دلالت بر بلندي و برافراشتگي ميكند. تشابه لفظ «سَمْكَ» با سَمَك كه
نام ماهي است، و مشابهت حالت بيضوي و نسبت قطر و پهناي آن، اين استنباط را به
ذهن تيزبين مفسر پرتوي از قرآن، مرحوم طالقاني خطور داده است كه كهكشانها همچون
ماهياني در فضاي بيكران شناورند!
آيات زير نيز بر انبساط عمومي جهان و ارتفاع يافتن همه سوية اقطار آن دلالت
ميكند:
ذاريات ۴۷- «وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»، طور
۵- «وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوع»، غاشيه ۱۷ و ۱۸- «أَفَلا يَنْظُرُونَ... وَإِلَى
السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَت»، رحمن ۷- «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ
الْمِيزَانَ»، رعد ۲- «اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ
تَرَوْنَهَا...».
۳۰ - «سَوَّاهَا» از ريشة «سَوَيَ»، كه با مساوات و تسويه و مساوي و...
همخانواده ميباشد، به نوعي بر تساوي و تعادل و برابري دلالت ميكند. مثل
تسويه حساب كه هر چيزي در جاي خويش قرار ميگيرد. تسوية آسمانها پس از گسترش
اقطار آن، سامان دادن و به كمال مورد نظر رساندن هر جزئي از مجموعه براي هدف
مقرّر ميباشد.
۳۱ - «أَغْطَش» فعل لازم و متعدي از ريشه «غَطَشَ»، تاريك شدن يا تاريك كردن
است. شب عدم نيست كه با سپري شدن روز فهميده شود، شب و روز مخلوق خدا هستند
(انبياء ۳۳- وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ...)، همچنانكه مرگ و
حيات هر دو مخلوقند (ملك ۲- الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاه...).
ماهيت فيزيكي نور از نظر موجي و ذرهاي بودن آن از شگفتيهاي حكيمانه جهان هستي
است، كافي است تصور كنيم اگر نور همچون جاذبه از ديوار و درخت عبور ميكرد و
همچون حرارت يا بوي عطر همهجا پخش ميشد، در اين صورت تاريكي شب معنا پيدا
نميكرد و تعطيل كار و استراحت و خواب شب منتفي ميگرديد و انبساط و انقباض و
اختلاف حرارتي در هوا ايجاد نميشد كه جريان باد و حركت ابرها و ريزش باران را
موجب شود.
پس از انفجار اوليه در حدود ۸ .۱۳ ميليارد سال پيش، پا به پاي شكلگيري ذرات
زير اتمي كه آجرهاي زيربناي «ماده» را تشكيل دادند، ماده تاريك (Dark Matter)
نيز شكل گرفت. آيا ارتباطي ميان پيدايش شب و روز با اين دو عنصر اصلي پيدايش
جهان موجود است!؟ خدا ميداند!
گفته ميشود ۷۱.۵٪ جهان ما را انرژي تاريك (Dark Energy) و ۲۴٪ را مادة تاريك
(Dark Matter) و ۴.۵٪ باقيمانده را (گاز ۴٪ و مجموعه سيارات و ستارهها ۰.۵٪)
تشكيل دادهاند. از اين روي فاصله زماني ميان ۳۸۰ هزار تا ۳۰۰ ميليون سال پس از
انفجار اوليه را دوران تاريك (Dark Ages) نامگذاري كردهاند كه فقط تشعشعات
هستهاي پسزمينه جهان را تشكيل ميداد.
۳۲ - ضحي به پرتو نور خورشيد و گسترش انوار آن گفته ميشود. پس از انفجار اوليه
مه بانگ (Big Bang)، جهان از سوپي مملو از پارتيكلهاي زير اتمي موسوم به كوارك
تشكيل شده بود، به تدريج نوترون، پروتون، الكترون و پس از آن عناصر اوليه هليوم
و ئيدروژن پديد آمد. تشعشعات ابتدايي كه از گردش الكترونها پيرامون هسته
اتمهاي نخستين تابيدن ميگرفت، تابشهاي نخستيني بود كه به دليل تحرّك
فوقالعاده ذرات نميتوانست از آن خارج شود و دوباره جذب ميشد. در سالهاي
اخير دانشمندان فضايي توسط تلسكوپ پلانك كه در مدار ۵ .۱ ميليون كيلومتري زمين
در حال گردش است موفق به كشف امواج فسيلي نوري به فاصله زماني حدود ۳۸۰ هزار
سال پس از انفجار اوليه شدهاند كه پس زمينة فضاي كيهاني را پديد آورده بود.
اما خروج نور مريي از ماده «وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا» حدود ۳۰۰ ميليون سال پس از
انفجار اوليه با غلبة نيروي جاذبه، متراكم گشتن ابرهاي گاز (Gas Clouds) و
دخالت مادة تاريك، كهكشانها و خورشيدهاي درون آنها شكل گرفت و نور و حرارت ناشي
از فعل و انفعالات اتمي هسته ستارهها (Nuclear Fusion Lights) تابيدن گرفت.
۳۳ - پس از ذكر آفرينش آسمانهاي بيكران و پيدايش شب و روز در عالم كهكشانها،
در اين آيه توجه تلاوت كننده را از عالم كلان به زميني معطوف ميسازد كه زادگاه
و خانة آمال و آرزوهاي انسان و مورد توجه و تعلق اوست و بيش از عالم كلان به
تاريخ تحولات آن كنجكاو است.
جمله «بَعْدَ ذَلِك» اشارهاي است به همة مقدماتي كه در جهان هستي گذشته تا
نوبت زمين، كه گويي مورد توجه خاص آفريدگار است، برسد. همچنين مقدم آمدن مفعول
«الْأَرْض» بر فعل «دَحَاهَا»، كه خلاف قاعدة زبان عربي است، نمايانگر همين
توجه خاص گوينده (خدا) و شنونده (انسانها) ميباشد.
كلمه دَحي تنها يكبار در قرآن آمده است. برحسب آنچه اهل لغت گفتهاند، اين كلمه
دلالت بر كنده شدن از جاي خود، غلطيدن و گسترش يافتن ميكند. اين كلمه در زبان
عرب به بزرگ شدن شكم و آويزان شدن آن نيز اطلاق ميگردد. مطابق تئوريهاي مربوط
به شكلگيري زمين، گفته ميشود اين سياره در آغاز از پهلوي خورشيد آويخته و با
جدايي از آن در فضا پرتاب شده و به تدريج گسترش يافته است. احتمال هم دارد كه
منظور از «دَحوالارض» سر برآوردن خشكيهاي زمين از درياهاي فراگير اوليه باشد.
اين كلمه در نهجالبلاغه نيز آمده است. ن ك به دو فراز زير:
خطبه ۷۲- «...اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَدَاعِمَ
الْمَسْمُوكَاتِ...» (اي خداي گسترندة گستردهها و نگهدارندة سقفهاي
برافراشته...)
خطبه ۹۱- «...وَسَكَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّهً فِي لُجَّهِ تَيَّارِهِ ...»
(خشكيهاي زمين بر لجة دريا ساكن شد و بگسترد).
۳۴ - خروج آب و گياهان از دل زمين خود پديدهاي بس شگفت در تاريخ و تحولات
پيشين آن است. اينك ۴.۵۶ ميليارد سال از عمر زمين ميگذرد و حيات گياهي ناشي از
آب حدود يك ميليارد سال پيش با گياهان كوتاه و بيساقه (مَرْعَي) آغاز شده است.
در مورد منشأ آب روي كره زمين تئوريهاي مختلفي وجود دارد؛ گفته ميشود بيشترين
آب كره زمين از برخورد ستارههاي دنبالهدار حاوي آب با كره زمين پديد آمده
است؛ فعل و انفعالات فيزيكي شيميايي زمين، از جمله گازهاي خروجي در
آتشفشانها، خروج مواد شيمايي فرّار از اعماق زمين به سطح آن، پديدة فتوسنتز و
آب فشانهاي عظيمي كه در دهها ميليون سال بر سطح زمين فعاليت داشتهاند موجب
خروج آب از اعماق زمين گشته است.
۳۵ - فعل «أَرْسَاء» در باب افعال، از ريشة رَسَوَ (ثبوت و رسوخ)، دلالت بر
ميخكوب كردن خشكيهاي زمين بر اقشار زيرين از طريق كوهها ميكند. «رواسی» جمع
«راسيه» به معنای لنگر است که موجب توقف کشتی در بندر میگردد. کوهها نيز به
دليل ريشهدار بودن، قارههای زمين را روی قشر مذاب زمين نگه داشته و مانع
حرکت آنها میگردند. اين اصطلاح ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است: رعد ۳، حجر ۱۹،
نازعات ۳۲، نحل ۱۵، انبياء ۳۱، نمل ۶۱، لقمان ۱۰، فصلت ۱۰، ق ۷، و مرسلات ۲۷.
۳۶ - جمله «مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ» كه فقط در اين سوره و سوره بعد
از آن (عبس) آمده است، جملة به اصطلاح معترضهاي است كه براي جلب توجه تلاوت
كنندگان به نعمتهاي اختصاصي خدا، با حرف ميم و آهنگي مغاير با بقية آيات سوره
ختم شده است. آيات اين سوره تماماً با سه حرف «الف» (۱۷ بار)، «ي» (۱۹ بار) و
«ه» (۹ بار) به انتها رسيده كه حرف «م» در آن استثناء است. جالب اين كه در سوره
عبس نيز همين سه حرف تكرار شده (ه ۲۴ بار، ي ۱۰ بار و الف ۷ بار) و حرف ميم
يكبار در آيه ۳۲ آمده است!؟
اين آيه ظاهراً مقصود از تحولات پيشين در كره زمين را پيدايش حيات و منتهي شدن
آن به انسان، كه تفصيل يافتهترين انواع است، شمرده است. اين تحولات در چهار
مرحله صورت گرفته است: ۱- گسترش زمين، ۲- پيدايش آب، ۳- سبز شدن زمين، ۴-
شكلگيري كوهها.
۳۷ - پنجمين بخش سوره (آيات ۳۴ تا ۴۱)، همچون بخش دوم (آيات ۶ تا ۱۲) دربارة
قيامت است، با اين تفاوت كه در اين بخش به تعيين سرنوشت آدميان در آن سراي و
تحقّق دوزخ و بهشت ميپردازد.
كلمه «طامَّهُ» كه فقط در همين سوره آمده، از نامهاي قيامت است كه اصل آن
دلالت بر غلبه و احاطه ميكند. مثل غلبه سيل بر زمينهاي اطراف. طامه شمردن
قيامت به دليل فراگيري آن بر همه چيز و تعبير مشابهي است از «غاشيه» (احاطه
كننده). صفت «كُبْرَى» بيانگر بزرگترين تحول و حادثه گستردهاي است كه قابل
قياس با هيچ حادثة شناخته شدهاي نميباشد.
۳۸ - «يَتَذَكَّر» در باب تفعّل، از ريشة ذكر، دلالت بر پي در پي و تدريجي بودن
اين يادآوري ميكند. «مَا سَعَى» نيز محصول تلاشهاي از روي قصد و هدفي است كه
در مدت زندگي انجام شده است.
۳۹ - در شعراء ۹۱ آمده است كه دوزخ براي گمراهانِ سرگشته آشكار ميگردد
«وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِين» و در اين سوره گفته شده «براي آن كه
ميبيند» ! درد و رنج و غم وشادي هر كسي تنها براي خودش قابل درك و فهم و توصيف
براي ديگران است و دوزخ چيزي جز انعكاس انديشهها و اعمال دنيايي انسانها در
آخرت نيست، همچنانكه محيط، موقعيت دنيايي ما محصول مكتسبات روزمره ماست، آخرت
نيز جز تمثّل اعمال و ظهور و بروز مكتسباتمان در مقياسي بس بالاتر نميباشد.
۴۰ - ن ك به پاورقي ۱۹ همين سوره.
۴۱ - «آثَرَ» (نشانه، علامت، جاي پا و پشت سر) به طور استعاره به برگزيدن و
اختيار كردن گفته ميشود، گويي شخص انتخابي را ترجيح ميدهد كه پشت سر و به
دنبال آن رفتن منافع محسوستري براي او داشته باشد. ايثار نيز ترجيح دادن ديگري
بر خود به دليل ايمان يا علاقة قلبي ميباشد. اما علاقه به دنيا و زينتهاي آن
كم و بيش در دل همة آدميان وجود دارد، آنچه در اين آيه مذمت شده، اولويت بخشيدن
و ترجيح دادن دنيا بر آخرت است. آنچنان كه فرمود: اعلي ۱۶ و ۱۷- «بَلْ
تُؤْثِرُونَ الْحَيَاهَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى».
۴۲ - «مَأْوَى» اسم مكان از «اَوَي»، جايگاهي است كه شخص در آن مسكن و مكان
ميگيرد. مفهوم پناه بردن و احساس امنيت گرفتن در اين كلمه غلبه دارد. از
آنجايي كه احساس آرامش و امنيت و رضايت اهل دنيا با لذات و هوسهاي زودگذر
دنيايي تأمين ميشود، عكسالعمل اخروي آن پناه بردن به آثار طبيعي همان گزينش
است.
۴۳ - كلمة «مقام» (در: مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّه) را، كه مصدر ميمي و اسم زمان
و مكان است، برخي «جايگاه قيام» و محل ايستادن تفسير كردهاند، اما مقام ربّ را
ميتوان همان منزلت و جلالت شمرد كه بنا به حكمتش به حساب بندگان رسيدگي
ميكند. او در عين آنكه بخشنده و مهربان است، عذاب سختي نيز دارد (نَبِّئْ
عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ
الْأَلِيمُ- حجر ۴۹ و ۵۰) همچنانكه معلم با وجود مهرباني و دلسوزي، ناشايستگان
را رد ميكند؛ دانشآموز نيز از شخص معلم، يا پليس نميترسد، بلكه از مقام و
موقعيت و نقش و از حسابرسي او نسبت به خطاهاي خود ميترسد. خوف از مقام ربّ در
ابراهيم ۱۴ و رحمن ۴۶ نيز آمده است.
۴۴ - كلمه «هَويٰ» مقابل «هُديٰ» است. مخالفت با هدايت الهي معنايش ترجيح تشخيص
شخصي و تمايلات نفساني ميباشد.
۴۵ - آخرين بخش سوره (آيات ۴۲ تا ۴۶)، كه همچون بخش اول سوره، آياتش با «الف»
ختم ميگردد، به كنجكاوي مردم دربارة قيامت ميپردازد. «مُرْسَي» ازريشة رَسَو
(ثبوت و رسوخ)، مصدر و اسم زمان و مكان توقف و ايستادن (نوعي ثبات مكاني) است.
به نظر ميرسد منظور منكران از اين سؤال، لنگر انداختن كشتي زمان و توقف زندگي
دنيايي باشد (والله اعلم).
۴۶ - كنجكاوي مردم دربارة قيامت و پرسش از زمان آن در آيات زير نيز مطرح شده
است:
معارج ۱ و۲- «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ
دَافِعٌ»، نبأ ۱ و ۲- «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيم»، قيامه
۵ و ۶- «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ يَسْأَلُ أَيَّانَ
يَوْمُ الْقِيَامَه»، احزاب ۶۳- «يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَهِ قُلْ
إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَكُونُ
قَرِيبًا»، اعراف ۱۸۷- «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَهِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا
قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ
ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَهً
يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ
الله...».
۴۷ - پاسخ قرآن به منكران به جاي تعيين زمان قيامت، كه بنا به حكمتي پنهان نگه
داشته شده است، بيان سير تكاملي جهان و نهايت تحولات است. مثل آن كه شاگرد
مدرسهاي از زمان خاتمه درس ومشق مدرسه بپرسد، حال آن كه تعليم و تربيت و علم و
دانش را حد و توقفي نيست؛ بلكه بايد در مسير آن قرار گرفت و به سوي كمال مطلق
پيش رفت.
۴۸ - حرف حصر «إِنَّمَا» دلالت بر نقش و وظيفة انحصاري رسول مكرم در هشدار دادن
به عواقب اعمال منكران ميكند.
۴۹ - ن ك به پاورقي ۲۳ همين سوره.
۵۰ - « لَبَث» درنگ كردن و توقف زندگي عادي در كُمون (همچون دانه در خاك، خواب
زمستاني حيوانات، خواب اصحاب كهف يا خواب پس از مرگ) ميباشد كه با برانگيختگي
و تحريكي مجدداً به حيات و حركت باز ميگردد.
زمان و مكان (Time & Space) اموري كاملا نسبي و تابع درك و فهم ما و احساسي است
كه در خوشي و ناخوشي و خواب و بيداري داريم. همچنانكه احساس ما از سرعت هواپيما
هنگام بلند شدن و نشستن، با هنگام پرواز در اوج آسمان به كلي متفاوت است و حركت
آن را ميليمتري يا متوقف ميبينيم. ما اسير در زمان و مكان و خدا خالق هر دو،
اول و آخر و ظاهر و باطن است. گويا در قيامت با كنار رفتن پردههاي نسبيت، ديد
آدمي نسبت به زماني كه گذشته عوض ميشود و همچون اصحاب كهف كه ۳۰۰ سال را
ساعاتي تصور كردند، مدت مرگي را كه ممكن است ميليونها سال گذشته باشد، ساعتي از
روز يا شب تصور ميكنند!
ترجمه عبدالعلى بازرگان