سوره اعلى۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ – نام۲ (نقش و نيروي) خداوندگار۳ بلند مرتبه و برتر
خويش را (با پندار و گفتار و كردار خويش از هر عيب و نقصي) پاك و منزه بدار.۴
۲ - همان كه آفريد و بياراست.۵
۳ - و همان كه (در آفرينش و ادارة جهان) اندازه (نظم و برنامه و ميزان) نهاد،۶
پس (از آن هر آفريدهاي را به سوي مقصود مورد نظر) رهبري كرد.۷
۴ - و همان كه سبزهزار را (چراگاه خرم را از دل خاك) برون آورد.
۵ - پس (از دوران سبز و خرّمي) آن را خاشاكي تيره گرداند.۸
۶ - به زودي (به معارف كتاب هستي) خوانايت كنيم، (به گونهاي) كه از ياد نبري.۹
۷ - مگر آنچه خدا خواهد كه او بيگمان آگاه است بر آشكار و آنچه نهان است.۱۰
۸ - و تو را براي (تحمل سختيها و رسيدن به) آساني، آسان (تحمل پذير و راحت)
ميكنيم.۱۱
۹ - پس (به مردم حقايق) را يادآور شو، كه يادآوري سودمند است.۱۲
۱۰ - به زودي (خواهي ديد) كسي كه نگران (سرنوشت خويش) است،۱۳ تذكر
ميپذيرد (از خواب غفلت بيدار ميشود).
۱۱ - و (كسي كه) از آن كناره ميگيرد، شقيترين۱۴ (محرومترين مردم از
نعمت بيداري و آگاهي) است.
۱۲ - همان كه به بزرگترين آتش در ميآيد.۱۵
۱۳ - سپس در آن نه ميميرد و نه زنده ميماند.۱۶
۱۴ - همانا رستگار (شكوفان) شد۱۷ هر كه پاكي پذيرفت (خود را از وابستگي
به مال پاك و آزاد كرد).
۱۵ - و نام (نقش و نيروي) خداوندگارش (تدبير او در ادارة عالم را همواره) به ياد
آورد و نماز گزارد۱۸ (به او روي آورد).
۱۶ - بلكه (واقعيت چنين است كه) شما زندگي دنيا را برميگزينيد۱۹
(اولويت ميدهيد).
۱۷ - با آن كه آخرت بهتر و باقيتر است.
۱۸ - همانا اين (حقايق و تذكرات) در نوشتههاي پيشين نيز بوده است (هست).۲۰
۱۹ - (همان) صحيفههاي (كتيبهها و آثار) ابراهيم و موسي.۲۱
۱ - نام اين سوره به فارسي عاليترين، بهترين،
بلندمرتبهترين و... است و مترجمان به انگليسي آن را The Great, The Most High,
The Lofty ترجمه كردهاند. «عالي» همچون اكبر (بزرگتر از هرچه تصور شود)، دلالت
بر فوقالعاده بودن اين صفت (Superlative Adjective) در مورد خدا ميكند.
نام «اعلي» نُه بار در قرآن تكرار شده است؛ چهار بار دربارة پروردگار: «سَبِّحِ
اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلي ۱)، «إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ
الْأَعْلَىٰ» (ليل ۲۰)، «...وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ...» (نحل ۶۰ و روم
۲۷)؛ و بقيه درباره: جبرئيل «وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ» (نجم ۷)؛
آسمانهاي فوقاني جوّ «...بِالْمَلإِ الْأَعْلَىٰ...» (صافات ۸ و ص ۶۹) و نيز
فرعون كه ادّعاي ربوبيّت ميكرد و ميگفت: «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ
الْأَعْلَىٰ» (نازعات ۲۵)؛ و خداوند به موسي(ع)، كه از مواجهه با
فرعون بيم داشت، فرمود: نترس! مسلما اين تويي كه برتري «قُلْنَا لا تَخَفْ
إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَىٰ» (طه ۶۸).
سورة اعلي در اواخر اولين سال بعثت نازل شده و چهارمين گروه آياتي به شمار
ميرود كه مسلمانان اوليه با آن آشنا شدند. جان كلام اين سوره در محور مثلث
توحيد، نبوّت و آخرت جريان دارد، اما به تناسب زمان نزول، بسيار فشرده و سربسته
بيان شده است. در روايات آمده است با نزول اين سوره پيامبر مكرّم به مسلمانان
فرمود در سجود ذكر «سبحان ربي الاعلي» گويند، و با نزول سورههاي واقعه و حاقه،
در سالهاي ۲ و ۳ كه در آن جملة «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» آمده
است (واقعه ۷۴ و ۹۶، حاقه ۷۴)، فرمود اين ذكر را در ركوع نماز تلاوت نمايند.
«ربوبيّت عظيمِ» خداوند، عظمت دستگاه مديريت او را تداعي ميكند و «ربوبيّت
اعلي»، عالي و بينظير بودن تدبير و سازماندهي او را.
۲ - منظور از كلمه «اسم» در قرآن، لفظ و عنوان قراردادي نيست؛ اسم، دلالت بر
صفت و ويژگي ميكند، همچنانكه اسم يحيي و زكريا... لفظ نبود و آموزش اسماء به
آدم، تعليم الفاظ و علائم قراردادي نيست. اسماء الهي بيانگر صفات او هستند، نه
اسماء بيمسمّي!
هيچ نامي بـي حقيقت ديـدهاي
يا ز گاف و لامِ گُل گُل چيـدهاي
اسم خواندي رو مُسَمّي را بجو
مـه بـه بـالا دان نـه انـدر آبِ جـو
گر زنام وحرفخواهي بگذري
پاككنخود را زخود هينيكسري (دفتر اول مثنوي، ابيات ۳۴۷۶ به بعد)
۳ - مشرکينِ معاصر پيامبر، «الله» را قبول داشتند، ولي منکر رحمانيت و ربوبيّت
مستقيم و بلاواسطة او بودند. معناي ربوبيت، همان ارباب و صاحب اختيار و
همهکاره بودن است که مشرکين با توسل و تشفعشان به بُتها و سرسپردگيشان به
متوليان ديني، از آن منحرف ميشدند. در ترجمهها و بسياري از تفاسير، ربّ را
«پروردگار» معنا كرده و مفهوم «تربيت» و پروراندن را از آن استنباط نمودهاند ،
هرچند چنين برداشتي بيگانه با مفهوم اصلي «ربّ» نيست، امّا مفهوم تربيت را در
مواردي ميتوان پذيرفت كه از ريشه «رَ بَ وَ» مشتق شده باشد، نه ريشه «رَ بَ
بَ». در قرآن تنها ۲۰ بار مشتقات ريشه «رب و» (كه مفهوم تربيت به آن بر
ميگردد) به كار رفته است. امّا ۹۸۰ بار مشتقات ريشة «رب ب» به معاني ارباب و
صاحب اختيار و گردانندة امور در قرآن آمده است. هرچند براي نام «ربّ» ترجمة رسا
و جامعي در فارسي نداريم و هر مترجمي به سليقه خود معادلي را برگزيده است، امّا
به نظر ميرسد همان كلمه «خداوند»، كه به غلط براي «الله» به كار برده ميشود،
براي «ربّ» مناسبتر باشد! خداوند در زبان اصيل فارسي به صاحب و مالك و اداره
كننده گفته ميشد. مثل: كدخدا، ده خدا (مالك ده)، خداوند رعيّت، خداوند خانه و
خداوند مُلك. جالب توجه است كه نام «الله» و هيچ يك از اسماء الهي با ضمير
نيامده، اما برعكس، نام ربّ هرگز به تنهايي و بدون ضمير و حالت مضاف و مضاف
اليه نيامده است!!
۴ - «تسبيح» از «سباحه» به معناي شناوري و حرکت منظم در مسير و مداري معين مشتق
شده است. وقتي قرآن تأکيد ميکند همه اجزاء هستي و هر آنچه در آسمانها و زمين
است خدا را تسبيح ميکنند، جوش و خروش و جنبشي در طبيعت و ذرّات عالم را نشان
ميدهد که به سوي هدفي متعالي و کمال آفرين جريان دارد. همچون کارخانهاي عظيم
با هزاران کارگر و کارمند و مهندس و تکنيسين و مهارتهاي ديگر كه صبح تا شام
کاري براي توليد ميکنند و هر يک از آنان وظيفهاي به عهده دارد كه رفع عيب و
نقص و نارسايي از امور متنوع و پيچيدة کارخانه است. معناي تسبيح نيز چنين است.
عالم وجود نيز کارخانة عظيم و غير قابل تصوري است که همة مخلوقات به فرمان الهي
نقشي را ايفا ميکنند که مجموعه را به رشد و کمال سوق ميدهد. با اين توضيح،
تسبيح ربّ عظيم يا اعلي، درک کردن و همراه و همآهنگ شدن با حرکت عظيم و اعلايي
است که سرنخ آن به دست «ربّ العالمين» است. تسبيح همچون شكر، از احساس قبلي
آغاز، به زبان جاري و در عمل خود را نشان ميدهد.
۵ - «سَوَّى» از «سَوَيَ» (برابر و يكسان كرد)، دلالت بر هماهنگي و مساوات ميان
اجزا و اعضاء آفريدهها و تنظيم حركات و مناسبات آنها با يكديگر ميكند، همان
طور كه در تسويه حساب مالي، بدهكار و بستانكاري برابر ميشوند. اما فاء تفريع،
در «فَسَوَّى»، پس از خلقت ذرّه و مادة اوليه را نشان ميدهد. وزن فعل
«فَسَوَّى» (با تشديد) نيز مفهوم تغيير و تحول تدريجي رو به رشد و كمال خلقت را
ميرساند.
۶ - تقدير در باب تفعيل، قدر و اندازه نهادن و روابط منظم برقرار كردن است. مثل
نظمي که در حرکات خورشيد و ماه (انعام ۹۶ و يس ۳۸) و طبقات جوّ زمين وجود دارد
(فصلت ۱۲). در آيات ۷ و ۸ سورة انفطار «الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ
فِي أَيِّ صُورَهٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ»، پس از دو مرحلة خلق و تسويه، به جاي
«قَدَّرَ» در اين سوره، از تعديل و تصوير و تركيب ياد كرده است كه تماماً تابع
«قدر» و اندازه هستند.
دانشمندان علم ژنتيك محاسبه كردهاند كه در هر سلول بدن انسان حدود ۳ ميليارد
كُد برنامهريزي شده وجود دارد! كه اگر در هر ثانيه يكي از آنها را بشماريم و
۲۴ ساعته اين شمارش را ادامه دهيم، ۳۱ سال طول ميكشد! اين عظمت وقتي
حيرتانگيزتر ميشود كه بدانيم تعداد سلولهاي بدن ما ۳۷ تريليون، يعني حدود ۶
هزار برابر جمعيت كرة زمين! و تقريباً هزار برابر ستارگان كهكشان راه شيري
ميباشد!! آيا اين شگفتيها نشان از اندازهگذاري ربّ قدير نيست؟
۷ - معناي اصلي هدايت، رهبري، راهبرد و رساندن به مقصود است كه در اين آيه، و
نيز آية ۵۰ سورة طه «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدَى» شامل هدايت همة مخلوقات، از سنگ و گياه و حيوان و انسان و غير
آنها ميشود. آفريدههاي خدا بيهوده و بازي و عبث نيستند، خدا هر موجودي
آفريده، به منظوري آفريده و آن را براي رسيدن به آن منظور و مقصود رهبري
ميكند.
مرحوم طالقاني مراتب هدايت موجودات را متناسب با مراتب كمال آنها، در ۵ مرحله:
هدايت طبيعي، هدايت غريزي، هدايت فطري، هدايت عقلي (مستقل و مختار) و هدايت وحي
و نبوّت تعيين و تشريح كرده است (پرتوي از قرآن، تفسير سورة اعلي).
۸ - دو آية ۴ و ۵ با ايجاز و اختصار تمام به دو اصل توحيد و آخرت اشاره ميكند؛
۱- زنده كردن دانه و خارج كردن مراتع سبز و خرّم از زمين سرد و مردة زمستاني،
۲- ناپايداري حيات و حركت عمومي مخلوقات به سوي فرسودگي و فناي دنيايي، با شاهد
مثالي از عالم گياهان به عنوان سادهترين جلوة حيات، براي نشان دادن جريان كلي
خلقت و رستاخيز طبيعت در بهاران.
۹ - معناي ريشهاي «قَرَءَ»، جمع كردن و انضمام اجزاء چيزي به يكديگر است، مثل
قرائت نوشته و كتاب كه حروف و كلمات در جمع شدن و به هم پيوستن براي خواننده
معنا پيدا ميكند. آفريدههاي خداوند در طبيعت نيز، كه كتاب هستي به شمار
ميروند، همچون كتاب درسي بايد خوانده و فهميده شوند و آيات كتاب تكوين شاهد و
مؤيّد آيات كتاب تشريع هستند. به گواهي تاريخ پيامبر مكرّم اسلام هرگز سواد
خواندن و نوشتن نداشت، اما به زودي با بصيرت نافذش، به شهادت قرآن، خواناي
بزرگترين آيات پروردگارش شد (نجم ۱۸ و آيات ۱۱ تا ۱۳).
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
درضمن به كار بردن ضمير «نا» (در: سَنُقْرِؤُك)، دست اندركاري همة فرشتگان و
نيز روح پاك پيامبر را در خوانا شدن حضرتش به آيات خدا مطابق مشيّت او نشان
ميدهد. آن كس كه ربوبيّت را شناخته و تسبيح مقام ربّ كرده باشد، خواناي حقايق
ميگردد.
۱۰ - جملة «إِلاَّ مَا شَاء اللهُ»، موكول كردن آگاهي و بصيرت، و نيز نسيان، به
خداست. مگر ساختار قلب و مغز و حافظه ما به اختيار و تحت كنترل خودمان است كه
احساس داشتن كنيم؟ چنين هشداري را به رسولي كه خيرخلق الله بود بارها داده است
از جمله:
كهف ۲۳ و ۲۴- «وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا إِلاَّ
أَنْ يَشَاءَ اللهُ...»
قصص ۵۶- «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللهَ يَهْدِي مَنْ
يَشَاءُ...»
۱۱ - در اين آيه (و نيز آيات ۷ و ۱۰ سورة ليل) آسان و سخت شدن را، از آنجايي كه
ريشه در زمينة نفس دارد و مانع يا مشوّق آن نفس آدمي است، به خود شخص، نه امور
نيك و بد، نسبت داده است. اين خودِ انسان است كه به تدريج با بخشيدن به ديگران،
و مهار نفس در خشم و شهوت و آز... و بالاخره با تصديق نيكيها و حمايت از آن
تربيت ميشود و اين امور، كه در ابتدا و براي كساني بسيار سخت است، بر او آسان
و آسانتر ميگردد. اصولا در آيات متعددي از قرآن، ميزان «افزايش» را به جاي
اجر يا عذاب، به ذات و خود شخص نسبت داده است (از جمله ابراهيم ۷، بقره ۵۸،
اعراف ۱۶۱).
۱۲ - پيامبري كه خواناي «ربوبيّت» آفريدگار عالم شده، اينك بايد حقايقي را كه
به بركت وحي دريافت كرده است به مردم ابلاغ نمايد و به آنها تذكر دهد. معنای
«ذکر»، «حفظ شئٍ» است. ذکر در برابر نسيان يعني فراموشی است. اين واژه عمدتاً
در حفظ حقيقت و نگهداری آن در قلب و زبان به کار میرود. اما تذكر، مفهوم بيدار
باش و آگاهيبخشي دارد تا خفتگان بيدار و هشيار گردند.
۱۳ - در قرآن کلمات مختلفی همچون: خوف، خشيّت، رهبت، وجلت، شفقت، فزع، هول،
انذار، تقوي و... آمده است که در برگردان فارسي، تماماً «ترس» ترجمه ميشود! هر
چند مفهوم ترس در اين کلمات به نوعي وجود دارد، اما هر کدام معناي خاص خود را
دارند. «خشيّت» نه ترس عادي، بلکه احساس حيرت و هيبتي است که تنها بر دل
دانشمندان خداشناس (نه هر دانشمند غافلي) از شناخت عظمت آياتش در آفاق و انفس
مينشيند (فاطر ۲۸).
۱۴ - شقاوت مقابل سعادت، و شقي مقابل سعيد است. مساعدت ياري کردن است و به بازو
از آن روي «ساعد» ميگويند كه ياور آدمي است. از جهت مقابل، شقاوت همان بيبهره
بودن از ياري است.
۱۵ - «يَصْلَى» از «صَلَيَ»، ملازمت با عمل و يكي شدن با آن را نشان ميدهد.
مثل گرم شدن با آتش «اصطلاء» (قصص ۲۹) كه نفوذ گرما در بدن و نزديكي و در معرض
قرار گرفتن و جذب و انجذاب ارادي آن را نشان ميدهد. از طرفي رباخواري (بقره
۲۷۵)، مال يتيم خوردن (نساء ۱۰)، نانِ دين از دكان دنيا خوردن (بقره ۱۷۴، توبه
۳۴ و ۳۵) به تعبير قرآن، خوردن آتشي است كه در آخرت شعلهور ميشود و ستمكاران
را در بر ميگيرد. جملة «يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى» گِرد آمدن اختياري
دنياپرستان پيرامون اهداف و اعمالي را نشان ميدهد كه همچون گرد آمدن پيرامون
آتش، با آن يكي و ملازم ميشوند. درضمن از شش مرتبهاي كه صفت كبري در قرآن
آمده، اين تنها موردي است كه چنين صفتي، ظاهراً متناسب با صفت «اَشْقَى» كه وصف
نگون بختترينهاست، در مورد «نار» آمده است.
۱۶ - به تداوم مرگ و حيات در دوزخ در آيات زير نيز اشاره شده است:
طه ۷۴- «إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا
يَمُوتُ فِيهَا وَلا يَحْيَىٰ» (در مورد مجرماني همچون فرعون)
ابراهيم ۱۷- «...وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ
بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ» (دربارة جبّار عنيد)
نساء ۵۶- «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا
كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا
الْعَذَابَ...».
۱۷ - «فِلاح» را رستگاري، موفقيت و به نجات و پيروزي رسيدن ترجمه کردهاند.
ريشه اين کلمه «فَلَحَ»، تداعي کننده شکافتن موانع براي انجام کار و پيشروي در
مسير است. در زبان عربي کشاورز را به خاطر شکافتن و شخم زدن زمين «فلاّح»، و
کشاورزي را «فلاّحت» ميگويند. دريانورد را نيز که دريا را ميشکافد و پيش
ميرود فلاّح مينامند. کشاورز با شخم زدن زمين، امکان تنفس به زمين ميدهد تا
دانه نهاده شده در دل خاک به افلاک سر کشد و در پرتو نور خورشيد بالنده و بارور
گردد. دانه قدسي آدمي نيز اگر از بار سنگين وابستگيهاي مادّي، به مدد تزکيه
نفس، آزاد گردد، در هواي ايمان و معنويت، به رشد و تعالي ميرسد.
«اَفْلَح»، در باب اِفعال آمده است (اصولا مشتقات فلاح در قرآن همگي در اين باب
آمدهاند) كه از نظر نحوي دلالت بر انجام کاري ميکند؛ مثل: اسلام (نفس خود را
تسليم حق کردن)، اشغالِ (يک مکان)، اعمالِ (قدرت)، ابلاغِ (پيام)، اِنعام (نعمت
بخشيدن) و...
معمولا «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» را «مؤمنين رستگار شدند» ترجمه ميکنند،
ترجمهاي كه به خوبي بيانگر نقش عملي مؤمنين نيست؛ فعل افلح نشان ميدهد آنها
نفس خود را به شکافتن، رُستن و شکفتن رساندهاند. شکافتن حجابها و موانع،
رَستن از وابستگيهاي دنيايي و شکفتن استعدادهاي خدايي است.
در زبان انگليسي نيز دوره رشد و پيشرفت را Fluorite، و کسي يا چيزي را رشد و
توسعه کرده باشد، Flourish ميگويند.
۱۸ - واژه «صلّي» که از نظر معنايي مقابل «تولّي» (پشت کردن و رو گرداندن) است،
نمايانگر روي آوردنِ توأم با توجه محبتآميز است. همانطور كه صلوات خدا و
فرشتگانش بر رسول، رحمت ويژه بر آن بندة پاك است.
۱۹ - «تُؤْثِرُونَ» از ريشة اَثَر (نشانه)، كه با ايثار (در باب افتعال)
همريشه است، گزينشي ميان دو نشانه را ميرساند.
۲۰ - «صُحُف» جمع صحيفه است و به آنچه مانند: صورت، سيني، يا ورقه صاف و گسترده
كه بر آن مينويسند، گفته ميشود. از ۹ باري كه اين كلمه در قرآن تكرار شده، ۷
مورد آن ناظر به نوشتهها و كتابهايي است كه به پيامبران پيشين داده شده است:
صُحُف الاولي، صُحُفٍ مُكَرَّمه، صُحُفاً مُطَّهَرِه، صُحُفاً مُنَشَّره. نامة
اعمال انسان نيز در آخرت صُحُف ناميده شده است. «وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»
(تكوير ۱۰).
۲۱ - از نظر زماني، اين آيه اولين اشارة تاريخي قرآن به صحيفه و نام دو پيامبر
اولواالعزم، ابراهيم و موسي است. پيش از اين سوره، كه در اواخر سال اول بعثت
نازل شده، هنوز مسلمانان از زبان وحي چيزي دربارة اين دو پيامبر نشنيده بودند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان