سوره همزه
به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱ - واي۱ بر هر عيبجوي۲ طعنه زن.۳
۲ - آن كس كه مالي (فراوان) گرد آورده و آنها را (با سرمستي از ثروت) ميشمارد۴
(مالپرستي كه از افزون شدن داراييهاي خود و شمارش و مقدار آنها لذت ميبرد).
۳ - (پيش خود) حساب ميكند كه (اندوختههاي سرشار) مالش او را جاودان ميسازد.۵
۴ - هرگز چنين نيست! مسلماً (و به يقين با چنين بينشي) در حُطَمه۶ (دوزخ
اعمالش) خواهد افتاد.
۵ - و تو چه داني۷ كه حطمه چيست (يا چه چيز دانايت كرد كه حطمه چيست)؟
۶ - آتش برافروختة خداست.۸
۷ - (آتشي) كه بر دلها چيره ميشود.۹
۸ - آن (آتش) مسلماً بر آنها گمارده شده است.۱۰
۹ - (آتشي) در ستونهاي سر به فلك كشيده۱۱ (امتداد يافته).
۱ - «وَيْل» هشدار يا اعلام تأسف و تعجب و ترّحم
است كه مفهوم مرگ، نفرين، زبوني و محروميّت از خير دارد. اين لفظ به صورت مفرد
(ويل) ۲۷ بار و با ضمائر، جمعاً ۴۰ بار (نماد كثرت) در قرآن آمده است.
۲ - «هُمَزَهٍ» از ريشه «هَمَزَ»، نوعي راندن، دفع و طرد کردن است. اين واژه دو
بار ديگر در قرآن آمده است؛ يکبار در وصف بدگوي سخن چيني که موجب دور شدن مردم
از هم ميشود «وَلا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ
بِنَمِيمٍ» (قلم ۱۰ و ۱۱)، بار ديگر در آيه ۹۸ سوره مؤمنون كه مردم عيبجو و
خرد کننده شخصيت ديگران را شياطيني شمرده که آحاد جامعه را با افشاي بديهاي
يکديگر از هم متنفر و دور ميسازند. گفته ميشود اصل کلمه «همز» شکستن است. آيا
براي شکستن وحدت جامعه عاملي مؤثرتر از بدگوئي و غيبت وجود دارد؟
۳ - «يَلْمِزُونَ» از «لَمَزَ»، خرده گيري و عيبجويي است، بني آدم اعضاي يک
پيکرند، بنابراين عيبجويي ديگران، ناديده گرفتن اين پيکر واحد و غفلت از معايب
خود است. اين واژه ۴ بار در قرآن تکرار شده که ۲ بار آن در سورة توبه
«وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ...الَّذِينَ يَلْمِزُونَ
الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لا
يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ...» (آيات ۵۸ و ۷۹)، و دو
مورد ديگر، در سورة حجرات آية ۱۱- «...وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلا
تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ...»، و آية اول همين سوره ميباشد.
۴ - از اين توضيح معلوم ميشود ارتباطي ميان تحقير و توهين به مردم و خرد كردن
شخصيت آنان، با مالپرستي و لذت بردن از عدد و رقم حساب بانكي و سود سهام و
ثروت وجود دارد و نوعي نزول نظام ارزشي را نشان ميدهد. جمعآوري مال به عنوان
وسيلهاي براي گذران زندگي و اندوخته معقولي براي حوادث پيشبيني نشده، در
عُرف جوامع مقبول و مرسوم است، آنچه مذموم و محكوم ميباشد، به اسارت مال و
ثروت درآمدن و به اصطلاح قرآني «عاشق مال شدن» است: فجر ۱۷ تا ۲۰- «كَلاَّ بَلْ
لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَلا تَحَاضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ
وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمًّا وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا
جَمًّا».
۵ - اين آيه دليل عشق به مال، و به تعبيري مالپرستي را نشان ميدهد. بيم و
اندوه و خوف و حزن بنيآدم ناشي از دو نگراني است: ۱- زوال جان (بيماري و مرگ)،
۲- زوال مال. شيطان نيز به اتكاي همين دو نقطه ضعف آدم و همسرش را فريفت و
فرمان نزديك نشدن به شجره را امتناع آفريدگار از عمر جاودان و مُلك جاودان
يافتن آدم جلوه داد (طه ۱۲۰ و اعراف ۲۰). و از قضا خداوند رسيدن به «لا خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» را (در ۱۴ آية قرآني) محصول دوري از شبكه و
شجرة شيطاني و رسيدن به ايمان و اخلاص شمرده است. تكيه بر مال و عشق به افزايش
عدد و رقم آن، به اميد و اعتبار پشتوانه داشتن در زندگي، حسابي است در هوا و
نقشي است بر آب.
۶ - «حُطَمَه» از ريشة «حَطَمَ» (درهم شكست و پايمال و خرد كرد)، همچون هُمَزَه
و لُمَزَه، مبالغه است و بر شدّت و حِدّت درهم شكستن دلالت ميكند. شكستن شخصيت
مردم با طعن و توهين و تلخ زباني و تحقير، بازتابي در نفس عيبجوي خردهگير جز
تشديد و تقويت آثار همان خصلت، كه در كلمة «حُطَمَه» متبلور شده، ندارد.
۷ - جمله «ما ادريك» و «ما يدريك» جمعاً ۱۶ بار در قرآن تكرار شده كه تماماً در
ارتباط با قيامت و مسائل ماوراءالطبيعه يا امور علمی پيچيدهاي است كه درك و
فهم آن با دانش بشري امكان پذير نبوده و نيست. مثل: مَا أَدْرَاكَ: مَا يَوْمُ
الدِّينِ، مَا يَوْمُ الْفَصْلِ، مَا الْقَارِعَهُ، مَا الْحُطَمَهُ، مَا
الْحَاقَّهُ، مَا سِجِّينٌ، مَا عِلِّيُّونَ، مَا الطَّارِقُ، مَا الْعَقَبَهُ،
مَا لَيْلَهُ الْقَدْرِ، مَا هِيَهْ (هاويه)، وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ
السَّاعَهَ، وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى...
۸ - «وَقُودُ» از ريشة وقد (افروخته شدن آتش)، به هيزم و عاملي كه آتش
ميافروزد گفته ميشود. اين معنايي حقيقي است، اما معناي مجازي آن، غير از آتشي
است كه ميشناسيم؛ انعكاسي است از آتشي كه ستمگران در دنيا برميافروزند و
دلهايي كه ميسوزانند. اين آتش خدايي است كه از دلها زبانه ميكشد. «نَارُ
اللهِ الْمُوقَدَهُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ» (همزه ۶ و ۷). چنين
آتشي از مبادي اراده و مشيّت خدا كه، در نظام علت و معلولي جلوه ميكند، ظاهر
ميشود.
۹ - «تَطَّلِعُ» همان طلوع (از افق سر زدن خورشيد و به تدريج چيره شدن بر
طبيعت) است. در باب افتعال آمدن آن، نوعي پذيرش (مثل اشتعال) و مبالغه را
ميرساند. خُلق و خوي خودپرستانِ خردكنندة شخصيت ديگران، به تدريج همچون طلوع
خورشيد بر روح و روان آنان چيره ميشود و همة وجودشان را فرا ميگيرد.
۱۰ - «مُؤْصَدَه» (اسم مفعول) از ريشة «اوصد» (در را بست، كسي را در تنگنا قرار
داد، سرپوش گذاشت و...) دلالت بر دربسته بودن زندان اعمال و ناممكن بودن خروج
از آن است (ن ك به: مائده ۳۷، حج ۲۲، سجده ۱۲ تا ۱۴، فاطر ۳۷، مؤمنون ۱۰۷ و
غافر ۱۱).
۱۱ - ستون براي هر بنايي نقش نگهدارنده دارد، ستونهاي ممتد «عَمَدٍ
مُمَدَّدَهٍ» دلالت بر امتداد و استمرار داشتن عوامل نگهدارندة آن شرايط دوزخي
دارد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان