سوره فيل

به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - آيا نديدي (در اين واقعه انديشه نكردي) كه پروردگارت چگونه۱ با پيل ياران۲ (سپاهيان متكي بر قدرت كوبندة فيل) عمل كرد؟۳

۲ - آيا نيرنگ آنها را نقش بر آب نكرد؟۴

۳ - و بر آنها توده‌هاي (متناوب ابري از گدازه‌هاي داغ) پرتاب شده (به آسمان) نفرستاد؟۵

۴ - كه بر آنها سنگ‌هايي از گِل سنگ مذاب۶ (گدازه‌هاي آتشفشاني،) مي‌باريد.

۵ - به اين ترتيب آنها را همچون كاهبرگ‌هاي جويده شده۷ گرداند.۸


۱ - استفهام «كَيْفَ» ۸۳ بار در قرآن تكرار شده و توجة بندگان را به «چگونگي» پديده‌هايي در آسمان و زمين و عالم حيوانات جلب كرده است؛ مثل غاشيه ۱۷ تا ۲۰- «أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَت». همچنين نظاره بر سرنوشت اقوام گذشته مثل: فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الْمُكَذِّبِينَ، الْمُجْرِمِينَ، الْمُفْسِدِينَ، الظَّالِمِين، الْمُنْذَرِينَ، الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ، فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيل. توجه به پيدايش حيات در كرة زمين «فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا...» (روم ۵۰)، همچنين كيفيت بنا شدن طبقات جوّ و تحولات ابر و باد و باران: «أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا...» (ق ۶)، «أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ...قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ...» (عنكبوت ۱۹ و ۲۰)، «اللهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ...» (روم ۴۸)، «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا...» (فرقان ۴۵).
همچنين در آيات تشريعي: «...انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» (انعام ۶۵)، يا هشدارهاي عذاب مثل: «فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ» (قمر ۲)، «...فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ» (ملك ۱۸)، «...فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ» (رعد ۳۲) و امثالهم.

۲ - معناي مصاحبت، نوعي همراهي و ملازمت است كه به تدريج شخصيت انسان را به آنكه يا آنچه با آن مصاحبت مي‌كند شبيه مي‌سازد؛ همچون صحابه رسول خدا و ساير مصاحبت‌هاي دنيايي. مصاحبت با هر چيز از اعتماد و اتكاء به آن ناشي مي‌شود و گام به گام در تأثيرپذيري مشابهت حاصل مي‌گردد. به گفته سعدي:
گِلي خوش بوي در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتـم كه مـُشكي يا عبييــري
كـه از بـوي دلاويــز تــو مستـم
بگفتـا مـن گِــلي بَـد بــوي بـودم
وليـكـن مــدتي با گـُــل نشستم
كمـال هم‌نشيـن در مـن اثـر كرد
وگرنه من همان خاكم كه هستم
كلمة اصحاب ۷۷ بار در قرآن تكرار شده است. به دوستِ هم‌صحبت نيز صاحب گفته مي‌شود. عنوان اصحاب بر اسامي مختلفي در قرآن گذاشته شده است؛ بيش از همه «اصحاب‌النّار» (۲۰ مرتبه)، پس از آن «اصحاب‌الجنّه» (۱۴ مرتبه)، «اصحاب‌الجحيم» (۶ مرتبه)، «اصحاب‌السعير» (۳ مرتبه)، همچنين اصحاب: فيل، سفينه، اعراف، كهف و رقيم، قبور، موسي، سبت، مَدْيَن، اَيكه، حجر، رَس، اُخدود، صراط‌السّوي، ميمنه، يمين، مشئمه، شِمال.

۳ - به گزارش تاريخ نگاران، ميلاد مبارك پيامبر اسلام(ص) مقارن «عام‌الفيل» (سال فيل) بوده است و اعراب اين حادثة بسيار مهم را، كه منجر به نابودي سپاه پيل‌سوار متجاوز به حريم كعبه و افزايش اعتبار اين خانه و خادمانش شده بود، مبدأ تاريخ و فصل نويني از موقعيت و زندگي خود مي‌شمردند. بنابراين اصلِ اين حادثه براي معاصرين پيامبر، در خاطره يا به نقل از پدرانشان، امري مسلّم بوده است، اما به دليل گريز از شهر و دور بودن از صحنة حادثه از «كيفيت» آن بي‌اطلاع بودند.
مورخان وقوع اين حادثه را (به تحليل روشنگرانة مرحوم طالقاني در تفسير اين آيات)، كه در ارتباط با تعارضات ميان ابرقدرت ايران و روم تفسير شده است، در نيمة دوم قرن ۶ ميلادي (۵۷۰ يا ۵۷۱ ميلادي) گزارش كرده‌اند. امپراطوري روم علاوه بر حبشه، در مناطق گسترده‌اي از فلسطين و سوريه و شمال و غرب عربستان پايگاه‌هايي براي مسيحيت بنا كرده و با احداث كليساهايي در جنوب عربستان، مردم «نجران» را در نزديكي نوار مرزي درياي سرخ و سرحدّ ميان يمن و عربستان به آيين مسيحيت درآورده بود، اما سرزمين حجاز (مكه) به دليل شرايط جغرافيايي و دور بودن از حوزة نفوذ دو ابرقدرت دست نخورده باقي مانده بود. از طرفي وجود كعبه و شهر مكه كه قلب باورهاي تاريخي قبايل عرب و عامل تجمع و وحدت آنها به شمار مي‌رفت، براي امپراطوري روم قابل تحمّل نبود. از طرف ديگر «اَبرَهِه» فرماندار و نايب‌السلطنة پادشاه مسيحي حبشه كليساي بسيار بزرگ و باشكوهي (اُلْقُلَّيس) در يمن بنا كرده بود و مي‌كوشيد با تخريب مكه، دلهاي قبايل عرب را متوجه كانون ديگري نمايد و توسعه‌طلبي‌هاي امپراطور در مرزهاي جنوبي ايران را گسترش دهد. ارسال سپاه پيل‌سوار به سوي مكه، سياستي توسعه‌طلبانه در همين راستا و در پيوند زور و زر و تزوير زمانه بود.

۴ - معناي کيد، طرح و تدبير و نقشة پنهاني است که عليه دشمن کشيده مي‌شود. اگر معناي هدايت، رهبري به مقصود و رسيدن به هدف است، ضلالت معناي معکوس دارد. «في ضلال» بودن نقشه‌هاي نيرنگ‌آميز كافران، خبر از شکست قطعي آنان مي‌دهد، همچنانکه نقشه‌هاي فرعونيان عليه موسي و بني‌اسرائيل به شکست انجاميد. در سوره غافر (آيه ۲۵) آمده است: «وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلال»، اما «تضليل» (در باب تفعيل) دلالت بر سردرگمي و گمراهي پي در پي و تصاعدي دارد. كيد خداوند محكم و متين (اعراف ۱۸۳ و قلم ۴۵)، و كيد كافران و شيطان صفتان سُست و ضعيف است (انفال ۱۸ و نساء ۷۶).

۵ - كلمه «طَيرًا» نكره است و دلالت بر نوعي حركت در آسمان مي‌كند. «أَبَابِيلَ» به معناي دسته دسته، حالت يا وصف آن است. مي‌دانيم گدازه‌ آتشفشاني همچون پرنده، تا فاصلة زيادي حركت مي‌كند و به دليل متناوب بودن خروج گدازه‌ها از دهانه آتشفشان، حالت دسته دسته دارد. شبيه چاه‌هاي آرتزين. در اين مورد مرحوم دكتر يدالله سحابي مطالعات گسترده‌اي در اوضاع جغرافيايي و زمين‌شناسي كوه‌هاي اطراف مكه كرده و اين واقعه را به صورت علمي از آثار آتشفشان شمرده است.

۶ - نسبت دادن فعل «تَرْمِي» (پرتاب مي‌كند) به شراره‌هاي آتش، اتفاقاً قرينة قابل انطباقي در قرآن دارد: مرسلات ۳۱ و ۳۲- «لا ظَلِيلٍ وَلا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ». تهمت زدن به ديگران را هم قرآن با فعل «رَمْي» به تير تهمت تشبيه كرده است (نور ۴، ۶ و ۲۳).
«سِجِّيلٍ» همان مُعرب سنگ گِل فارسي است كه گاف در زبان عربي تبديل به جيم شده است. كلمة «سِجِّيل» علاوه بر اين سوره، دو بار ديگر در قرآن با جملة: «...وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّيل...» در وصف باراني از گدازه‌هاي آتشفشاني كه پس از انفجار ناشي از تراكم گازهاي زير زمين (صيحه)، زير و رو شدن پوستة جامد و فوران قشر مذاب باريدن گرفتن آمده است (هود ۸۲ و حجر ۷۴).
شهرهاي هركولانا، پمپئي، وزو كه زير گدازه‌هاي آنشفشان مدفون گشتند، به جاي آنكه وسيلة عبرتي براي آيندگان گردند، اجساد تبديل به سنگ شدة زنان و مردان و كودكان آن امروز وسيله‌اي براي كسب درآمد از طريق توريسم گشته است.
نابود شدن اصحاب فيل با ابري از سنگريزه‌هاي آتشفشان امري استثناء و عجيب نبود، سخن از اين سنگ ريزه‌ها (حاصب) در ۴ آيه ديگر قرآن، در وصف هلاكت اقوام ستمگر سابق، به خصوص قوم لوط كه در عربستان مي‌زيستند (صافات ۱۳۷ و ۱۳۸، حجر ۷۶)، با وصف «يُرْسِل/أَرْسَلْنَا عَلَيْكُم/عَلَيْهِ حَاصِبًا»آمده است (اسراء ۶۸، عنكبوت ۴۰، قمر ۳۴ و ملك ۱۷). شگفت آنكه شن و ماسه‌هاي روان در آسمان كوير ايران هم هليكوپترهاي مجهز ابرقدرتي را در صحراي طبس به زمين ذلت فرود آورد! اگر ستمگراني در دنياي امروز بمب‌هاي ناپالم و انواع بمب‌هاي شيميايي بر سر ملت‌هاي مظلوم مي‌ريزند، سرنوشت مشابه اصحاب فيل براي آنان دور از امكان نيست!

۷ - علف و كاه و يونجه‌اي كه چارپايان مي‌جَوَند، مخلوط كم و بيش يكساني در معده آنها به وجود مي‌آورد، بدن انسان نيز در برابر ابري از گدازه‌هاي آتشفشاني و حرارت فوق‌العاده‌اي كه سنگ را آب مي‌كند، استخوان‌هايش از هم گسيخته و خرد مي‌شود.

۸ - نحوة عذاب اصهاب فيل با نوع انحرافشان مشابه است؛ آنها با جلو انداختن فيل‌ها مقابل سپاه، هر مانعي را زير ستون سنگين آن درهم كوبيده و با زمين يكسان مي‌كردند، ولي سرانجام خودشان همچون كاه جويده شده چهارپايان خرد و خمير شدند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان