سوره كافرون۱
به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱ - بگو:۲ هان! اي (گروه) كافران.
۲ - من آنچه را كه شما عبادت ميكنيد، عبادت نميكنم.۳
۳ - و شما نيز عبادت كنندة۴ آنچه من عبادت ميكنم نيستيد.
۴ - و نه من عبادت كنندة چيزي هستم كه شما عبادت كردهايد،
۵ - و نه شما عبادت كنندة چيزي هستيد كه من عبادت ميكنم،
۶ - دين شما براي شما، و دين من براي من.۵
۱ - سوره كافرون (مطابق محاسبات كتاب «سير تحوّل
قرآن» جدول ۱۵) آخرين سورهاي است كه در سال دوم بعثت در مكه نازل گشته است. از
اين روي شناخت شرايط زماني مكاني نزول اين سوره (شأن نزول) و موقعيت پيامبر و
پيروان اندك او در آن مقطع زماني براي فهم بهتر سوره ضروري مينمايد. عنوان
«كافرون» (يا كافرين)، كه جمعاً ۱۲۹ بار در قرآن تكرار شده، معرّف همة كساني
است كه پيام حق را انكار ميكنند، اما در سالهاي نخست بعثت كه هنوز دعوت علني
نشده بود، اين عنوان بايد ناظر به برخي از سران ثروتمند قريش باشد كه مطلع از
پيام محمد(ص) شده و به اتكاء موقعيت خانوادگي و شخصيت معتبر او
ميخواستند با زبان تطميع و طرح پيشنهاداتي سازشكارانه پيامبر را به رعايت
حرمت بُتها و پرستش آنان بازگردانند. گويا اين سوره پاسخي است كه پروردگار بر
پيامبر پاك خود براي ابلاغ بر آنان وحي كرده تا از همان آغاز، بي هيچ مجامله و
سازش، مرز ايمان توحيدي با شرك در عبادت را ترسيم نمايد.
۲ - فرمان «قُل» (بگو)، پيش از آن در سورههاي اخلاص (سال اول بعثت) و ناس
(اوايل سال دوم) به پيامبر ابلاغ شده بود؛ آن دو مورد تلقيني به خود يا
ايمانآوردگان نخستين بود، اما اين «قل» خطاب به منكران حق به جانبي بود كه
هنوز زبان تمسخر و تهديد را به كار نبرده بودند.
۳ - «عبادت» كلمة كليدي و محور اين سوره محسوب ميشود كه ۸ بار در اين پيام
كوتاه تكرار شده است و از اين نظر بينظير در قرآن ميباشد. به اين دليل جا
دارد در اين زمينه تأمل و تدبّر بيشتري بكنيم وگرنه متوقف ماندن در گزارشي
تاريخي از ابلاغ پيامي به كافران، تغييري در ما ايجاد نميكند. عبادت را
«پرستش» معنا ميكنند، اما آيا كسي شيطان را پرستش كرده كه خداوند هشدار داده
است: «اي بنيآدم مگر با شما عهد نبسته بودم كه شيطان را عبادت نكنيد» (يس ۶۰-
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا
الشَّيْطَانَ...)؟
كساني هم عبادت را «بندگي» ترجمه كردهاند، گرچه اين برگردان بخشي از معناي
عبادت را منتقل ميكند، ولي جامع و مانع نيست و برحسب مورد نياز به توضيح دارد.
اگر در كلمة «بندگي»، مخلوق خدا بودن مورد نظر باشد، مشركين در اين كه خدا خالق
و رازق آنهاست شكي نداشتند (از جمله ر ك به: زخرف ۹ و ۸۷، يونس ۳۱، عنكبوت ۶۱ و
۶۳، زمر ۳۸). آنها معترض به نفي شفاعت بُتها و توسل به واسطهها بودند و
يكتايي خدا را، كه ملازم با نفي سلسله مراتب معبودهاي واسطه است، انكار
ميكردند (ر ك به: اعراف ۷۰، اسراء ۴۶، زمر ۴۵، غافر ۱۲ و ص ۵). گذشته از آن،
واژة بندگي همان مناسبات بردگي را تداعي ميكند كه با روح آية «وَمَا خَلَقْتُ
الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات ۵۶)، كه فلسفة خلقت و
كرامت انسان را بيان ميكند، تعارض دارد.
عدهاي نيز اطاعت و «فرمانبرداري» را ترجمة عبادت گرفتهاند. اين برگردان البته
معضل فرمان پرهيز از عبادت شيطان (يس ۶۰) و موارد مشابهي را حل ميكند، اما باز
هم بيانگر روح كلمة عبادت نيست، كه اگر بود همان ميآمد. اطاعت و فرمانبرداري
موقعي است كه فرماني داده شود، اما مشركين در عبادت بُتها بيشتر به دنبال
اجابت حاجات خود و دفع ضرر و جلب منفعت بودند تا اطاعت از اربابان و آمرين نظام
بُتپرستي.
«ابي هلال عسگري» اديب لغتشناس اواخر قرن ۴ هجري در فرق ميان عبادت و طاعت
آورده است: «عبادت غايت خضوع است و جز در برابر غايت اِنعام انجام شود، از اين
روي عبادت منحصر به خداست و جز با «معرفت» و شناخت منعم تحقّق نمييابد، حال آن
كه «طاعت» در فرمانبرداري از قدرت مافوق، اعم از خالق و مخلوق، انجام ميشود.
پيروي ناخودآگاه از دعوت ديگران نيز به گونه مجازي اطاعتي است كه عبادت تلقي
ميشود، كماآنكه پيروي از وسوسههاي شيطان عبادت كردن اوست.»
براي كلمة «عبادت» متأسفانه برگردان جامعي در زبان فارسي نداريم و ناچار هستيم
مفهوم اين كلمه را در خود قرآن و فرهنگ لغات آن بيابيم. از نظر لغوي، مفهوم
خضوع و تذلّل به نوعي در كلمة عبادت نهفته است؛ از جمله: راهي را كه با پي در
پي رفتن رهروان هموار و يا با وسايل راهسازي مسطّح شده باشد، «طَريقٌ
مُعَبَّد» و ماشين راهسازي را «عابِد» ميگويند. گويي راه سخت و سنگلاخ زير
پاي رهروان ذليل و خاشع ميشود. عبد ناميدن بَرده نيز به دليل سلب اختيار و
مطيع بودن او نسبت به ارباب است. از پيامبر مكرم(ص) نيز نقل شده: «هركس به
ناطقي گوش دل بسپارد (نسنجيده و مقلدوار سخن او را بپذيرد)، او را عبادت كرده
است! (مَن اَصغي اِلي ناطِقٍ فَقَد عَبدَهُ - بحارالانوار، ج ۷ ص ۳۲۲ چاپ
كمپاني).
اما عبادت خدا در شريعت توحيدي جز با معرفت و شناخت و عشق و محبّت مقدور
نميشود، عبادت قرآني همچون هموار كردن راه دل و آب و جارو كردن آن براي مَركَب
محبوب است. به تعبير عارفانه مولوي:
آب زيند راه را هين كه نگار ميرسد مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد (غزل ۵۴۹
از ديوان شمس)
عبادت در اين تعريف، گشودن پنجره دل به روي آفتاب روي دوست است تا نور و گرمايش
به خانة دل برسد. اصلا آفرينش جن و انس جز همين دل گشودن به درياي اسماء و صفات
نيكوي ربّ ذوالجلال و الاكرام و رنگ روي او گرفتن نيست (ذاريات ۵۶- وَمَا
خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ...). هشدار به پرهيز از
عبادت شيطان و انحصار در عبادت خدا، دوراهي شيطان صفت يا فرشته صفت بودن را،
برحسب اجابت دعوت شيطان يا خدا، نشان ميدهد.
اما اين تعابير عرفاني هم همة جوانب «عبادت» را، كه عمل نيز از اركان آن است،
نميپوشاند. عشق و دلدادگي و خضوع و خشوع مرحلة مقدماتي و هموار كردن راه است.
تا اينجا كار دل است، از اين به بعد بايد پاي در راه نهاد و عمل كرد تا به
عبادت رسيد، آنچنان كه فرمود: «بگو رويكرد (دعا و نماز) من، مناسك (آداب
دينداري) من، زندگي من و مرگ من براي اللهِ ربّالعالمين است» (انعام ۱۶۲).
مرز ميان عبادت عرفاني با عبادت قرآني، در همين عمل به مقتضيات عشق و اجتناب از
«طاغوت»هايي است كه تعبّد را نسبت به خود طلب ميكنند، و مردم را عبد و عبيد
خود (عَبَدَالطاغُوت- مائده ۶۰) ميسازند. بشارت الهي مختص كساني است كه با
اجتناب از تعبّد به طاغوت به سوي خدا باز ميگردند: «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا
الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ
الْبُشْرَىٰ...» (زمر ۱۷).
اين سياست زدگي و سخت نماياندن عبادت نيست، هدف بعثت همة انبياء «عبادت» خدا و
اجتناب از طاغوت بوده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً
أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...» (نحل ۳۶).
بنابراين «عبادت» امري انتزاعي، فردي و مستقل از مردم و مناسبات قدرت نيست.
قرآن انكار حقانيّت طاغوت را شرط ايمان به خدا و چنگ زدن به ريسمان نجات شمرده،
و «ولايت طاغوت» را در برابر «ولايت الله» قرار داده است (بقره ۲۵۶ و ۲۵۷)،
انكار طاغوت و عدم رسميت بخشيدن به داوري او فرماني الهي است (نساء ۶۰). پس
هرنوع شخصپرستي، از شاه و شيخ و شبيه آنان، شعبدهاي از تعبّد نسبت به شيطان
است.
بُعد ديگري از ابعاد معنايي عبادت در قرآن و تفاوت آن با معنويتگرايي متعارف (Spritualism)،
در قالب دين قرار داشتن، به معناي روشمند بودن عبادت است. معنويتگرايي
انتزاعي كه در روزگار ما جايگزيني براي معنويت طلبان گريزان از دين فقاهتي خشن
شده است، ضابطه مشخص و واحدي ندارد، اما عبادت قرآني به راهنمايي كتاب الهي و
مطابق آييننامه «دين» فطري است: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ
بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ» (زمر ۲).
شرط اصلي در «عبادت» توحيدي، اخلاص در عمل و پرهيز از شرك است. هدف خدايي داشتن
در دعا و عبادت كافي نيست؛ جملات: «فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ»،
«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ»، «قُلِ
اللهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي» (در آيات ۲، ۱۱ و ۱۴ سورة زمر) و نيز: «
وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (بينه ۵)
نشان ميدهد:خالص كردن دين (آيين و شيوه) در عبادت خدا، موحّدانه عبادت كردن او
و پرهيز از شرك در واسطهتراشي و توجه به انبياء و اولياء در اموري است كه مختص
به خدا ميباشد.
علاوه بر «اخلاص در عبادت»، اخلاص در دعا و خواندن خدا نيز به كرّات در قرآن
توصيه شده است (از جمله: غافر ۱۴ و ۶۵). هر مسلمان نمازخواني روزانه ۱۰ بار
جملة «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» را تكرار ميكند. تأكيد
«إِيَّاكَ»، همان اخلاص و شرط قبول عبادت است.
۴ - جملات اسميه: «وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ»، «وَلا أَنَا عَابِدٌ» (به جاي
جملات فعليه: لاتَعبُدُون، لااَعبُد) كه در آيات ۲ تا ۴ آمده است، به لحاظ
ادبيات زبان عرب دلالت بر ثبات و دوام در انديشه و عمل ميكند. منظور اين است
كه هردو طرف در مواضع اعتقادي خود راسخ هستيم و قصد مماشات باهم نداريم. تكرار
مطلب آيه ۳ در آية ۵ نيز تأكيد ديگري است بر اين كه در شما زمينه و آمادگي لازم
براي پذيرش توحيد در شرايط حاضر وجود ندارد.
۵ - جملة «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»، منشور آزادي عقيده و ايمان است كه
با فرمان «قُل» به رسول مكرم، به كافران ابلاغ شده است. بديهي است منظور يكسان
بودن سرانجام كفر و ايمان و بيتفاوتي خدا در نحوة انتخاب بندگان نيست، منظور
ميدان عمل و اختيار انتخاب دادن به آدمي است تا هركس آزادانه سرنوشت خود را رقم
زند. دين امري قلبي است و اكراه و اجبار در آن راهي ندارد. پس نه تنها بيديني
يا تغيير دين كيفري دنيايي ندارد، بلكه اختلافات و جنگهاي مذهبي پيشاپيش محكوم
است.
معناي اصلي دين، جزا و کيفر نيک و بد اعمال است، سپس به نظامات و مقررات هر
کشور که بر حسب آن شهروندان مورد داوري قرار ميگيرند گفته ميشود. در اصطلاحِ
قرآن، «دين الملک» به قانون اساسي کشور، که پادشاهان مجري آن بودند گفته ميشود
(يوسف ۷۶). نظام آموزشي مدارس و دانشگاهها نيز كه بر اساس آن پاداش (كارنامه)
و آيندة هر دانشجويي تعيين ميگردد، مثال سادهاي براي فهم معناي «دين» است.
از ميان ۱۰۲ موردي كه مشتقّات كلمة دين در قرآن آمده است، اضافه « دِينِ الله»
به غير از اين آيه فقط در دو آية ديگر آمده است: نور ۲- «...وَلا تَأْخُذْكُمْ
بِهِمَا رَأْفَهٌ فِي دِينِ اللهِ...» و آلعمران ۸۳- «أَفَغَيْرَ دِينِ اللهِ
يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...». دين خدا
همان تسليم به فرامين اوست (آلعمران ۱۹) كه حق است (توبه ۳۳) و بايد خالص از
شرك باشد (زمر ۳، يونس ۱۰۵، بقره ۱۹۳ و انفال ۳۹).
درضمن تأكيد «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِين»، در انتهاي سوره، پيوند تنگاتنگ
دين با عبادت را نشان ميدهد. عبادت كافران مطابق دين آنان، يعني آيين خداپرستي
آلوده به شرك و شفاعت بُتها بود (زمر ۳ و ۴۳، يونس ۱۸، انعام ۵۱ و ۷۰ و ۹۴)، و
عبادت مؤمنين بر اساس دين و آيين توحيدي تسليم به ربّ العالمين.
ترجمه عبدالعلى بازرگان