سوره نَصر۱

به نام خداي رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱ - آنگاه كه ياري خدا۲ و پيروزي آمد،۳

۲ - و ديدي كه مردم گروه گروه۴ به دين خدا۵ در مي‌آيند،

۳ - پس (آنگاه) به سپاس پروردگارت تسبيح كن۶ و از او آمرزش خواه۷ كه بي‌گمان او بسي توبه‌پذير است.


۱ - سوره نصر در سال ۸ (يا ۹) هجرت در آستانة فتح مكه يا پس از آن نازل شده است. اين تنها سورة مدني است كه در دو جزء انتهايي قرآن (۴۸ سوره) درميان سوره‌هاي مكي، با حدود ۲۰ سال فاصلة زماني با سوره‌هاي قبل و بعد خود (كافرون و مسد)، نازل شده است تا پيام‌آور پيروزي حق‌طلبان بر اهل باطل باشد (ر ك به جداول شمارة ۱۵ كتاب «سير تحوّل قرآن» در ملاحظه در ترتيب نزول سوره‌ها).

۲ - شرط «إِذَا»، فرا رسيدن نصرت و پيروزي را مشروط به تحقّق شايستگي‌ها و قابليت‌هايي در مؤمنين مي‌كند كه خداوند زمينة آن را در ضمير انسان نهاده است. در واقع نصرت امري دوطرفه است كه در ظرف زماني خاص با آمادگي لازم واقع مي‌شود. اين شرايط را مي‌توان در چند بند از قرآن استخراج كرد:
الف) خدا كساني را نصرت مي‌دهد كه خدا (حق) را نصرت دهند: «... إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ...» (محمد ۷).
ب) ياري كردن خدا، همان ياري كردن رسول خدا و مؤمنين (صف ۱۴).
ج) شرط نصرت خدا آماده شدن براي دفاع مسلحانه است (بقره ۱۹۳، انفال ۳۹، توبه ۱۴).
د) نصرت الهي پس از مراحل سخت و دشوار مقاومت مي‌رسد (يوسف ۱۱۰، بقره ۲۱۴ و ۲۷۳).
ر) نصرت خدا هميشگي و مستمر است (روم ۴۷، آل‌عمران ۱۳ و حج ۱۵).
ز) نصرت خدا، از طريق آرامش قلبي، تقويت روحيه، بشارت به پيروزي، تثبيت گام‌ها (پايمردي) و امثالهم است كه امداد غيبي تلقي مي‌گردد (بقره ۲۵۰، آل‌عمران ۱۲۵ و ۱۲۶، انفال ۱۱ و ۱۲، محمد ۷، فتح ۴).

۳ - مسلمانان به رهبري پيامبر بارها به پيروزي‌هاي درخشاني در برابر ستمگران رسيده بودند، ولي مفسرين اتفاق نظر دارند كه اين فتح (با الف و لام معرفه و معهود) همان فتح مكه است كه قلب شبه جزيزه عربستان محسوب مي‌شد و با پاك شدن كعبه از بُت‌هاي قبايل مشرك، موانع ايمان مردم به خداوند يكتا برداشته شد و گِرة مشكلات گشوده گرديد (معناي فتح).

۴ - در هر مبارزه و مقاومتي تغييرات كمّي در آغاز كُند و نامحسوس است و مخالفت‌ها و ممانعت‌هاي ستمگران مانع پيشرفت مي‌گردد، اما با صبر و استقامت مردم، به تدريج، همچون به جوش آمدن آب در صد درجه و تبديل آن به بخار متصاعد، تغييرات كميّتي نيز شتاب و شدّت مي‌گيرد، اگر تا ديروز كساني با ترس و ترديد و تأني اظهار اسلام مي‌كردند، با فتح مكه و نوميدي مشركين از بُت‌هاي شكسته و شرمندگي از شرك و تقليدشان، پس از اسلام آوردن رؤساي قبايل، پيروانشان فوج فوج به اسلام روي آوردند تا به تدريج ايمان در دلشان وارد شود (حجرات ۱۴).

۵ - معناي اصلي دين، جزا و کيفر نيک و بد اعمال است، سپس به نظامات و مقررات هر کشور که بر حسب آن شهروندان مورد داوري قرار مي‌گيرند گفته مي‌شود. در اصطلاحِ قرآن، «دين الملک» به قانون اساسي کشور، که پادشاهان مجري آن بودند گفته مي‌شود (يوسف ۷۶). نظام آموزشي مدارس و دانشگاه‌ها نيز كه بر اساس آن پاداش (كارنامه) و آيندة هر دانشجويي تعيين مي‌گردد، مثال ساده‌اي براي فهم معناي «دين» است.
از ميان ۱۰۲ موردي كه مشتقّات كلمة دين در قرآن آمده است، اضافه « دِينِ الله» به غير از اين آيه فقط در دو آية ديگر آمده است: نور ۲- «...وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ فِي دِينِ اللهِ...» و آل‌عمران ۸۳- «أَفَغَيْرَ دِينِ اللهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...». دين خدا همان تسليم به فرامين اوست (آل‌عمران ۱۹) كه حق است (توبه ۳۳) و بايد خالص از شرك باشد (زمر ۳، يونس ۱۰۵، بقره ۱۹۳ و انفال ۳۹).

۶ - تسبيح به حمد ربّ، به گفته مرحوم طالقاني، عالي‌ترين مرحله تسبيح است که از ستايش ارباب عالم هستي و شيفتگي نسبت به زيبايي و کمال و بي‌عيب و نقص بودن مطلق او ناشي مي‌شود. عمل تسبيح، مشارکت در اين سنفوني و ايفا کردن نقشي مثبت در ارکستر عظيم عالم هستي است. عالي‌تر از تسبيح بحمد ربّ، تسبيح باسم ربّ‌العظيم (واقعه ۷۴ و حاقه ۵۲)، و تسبيح باسم ربّ‌الاعلي (اعلي ۱) است كه عظمت و عالي بودن تدبير ربّ را در دل و ديده مجسّم مي‌سازد.

۷ - انتظار خداوند از پيامبران به مراتب بيش از ساير بندگان است. بنابراين، هر چند آنان هرگز نافرماني و گناه دانسته و عمدي نمى‌كردند، اما به مصداق: «حَسَناتُ الاَبرارِ سَيِّئاتُ المُقَرَّبين» (نيكوكاري‌هاي نيکان براي مقرّبان گناه محسوب مي‌شود)، هرگونه ترک اُوليٰ (ترجيح کار آسان‌تر)، تعجيل و يا بي‌توجهي مختصر آنان ذنب محسوب مي‌شده است و اين سخن به وفور در قرآن در مورد بسياري از پيامبران ديده مي‌شود. اصولا لحن قرآن دربارة انبياء، بيش از تمجيد و تجليل و تعظيم، حالت تذکر، تنبيه، و حتي در مواردي لحن توبيخ دارد! در مورد رسول مکرم اسلام(ص) علاوه بر اين سوره، در هفت سوره ديگر به آن رسول- به رغم مقام عظيمش- امر به استغفار شده است (محمد ۱۹، مؤمنين ۱۱۸، تحريم ۸، نساء ۱۰۶، فتح ۴۸، و غافر ۵۵). علاوه بر آن، هشدارهاي ديگر نظير: «عَفَا اللهُ عَنْكَ...» (توبه ۴۳)، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَكَ...» (تحريم ۱)، «...فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (انعام ۳۵)، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ الله...» (احزاب ۱) و... دلالت بر توجه ويژه خداوند به آن حضرت براي رشد و کمال و پاکي بيشتر از طريق تذكر و هشدار مي‌كند.
به نظر مي‌رسد اين استغفار خاص به دليل اندكي تعجيل براي درخواست نصرت الهي در شرايط بسيار هولناك جنگ بوده باشد كه در آية ۲۱۴ سورة بقره به آن اشاره شده است: «... مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللهِ قَرِيبٌ». چنان تزلزلي، بلكه شديدتر از آن را، قرآن در وصف حال مؤمنون در محاصره مدينه توسط ائتلافي از قريش و قبايل وحشي با جمعيتي چند برابر ياد كرده است: «هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيدًا» (احزاب ۱۱).

ترجمه عبدالعلى بازرگان