سوره مَسَد۱
به نام خداي رحمتگستر بر
عام و خاص
۱ - دستان۲ (نيروي ظلم و آتش افروزي) ابيلهب كوتاه گرديد،۳ و (به راستي كه) كوتاه
شد (ناكام گشت و به مقصود نرسيد).
۲ - مالش و آنچه (از قدرت و مِكنت) اندوخته بود، او را بينياز نكرد (از گرفتار
شدنش به عواقب اعمال مانع نشد).
۳ - به زودي در آتشي شعلهور۴ درآيد.۵
۴ - و زنِ او باركش هيمه۶ (آتشبيار معركه و تحريك كنندة فتنهها) است.
۵ - در گريبانش۷ ريسماني است از رشتههاي به هم تابيده.۸
۱ - اين سوره را «ابيلهب»، مَسَد يا «تَبّت»
خواندهاند كه هر سه به سرنوشت يك زوج آتشافروز و فتنهانگيز، در آغاز رسالت
پيامبر اسلام، در مكه برميگردد. ابيلهب كنية عبدالعزّي (بندة بُت عزّي) عموي
نا اهل پيامبر بود كه به رغم حمايت همة بنيهاشم از رسول خدا(ص)، به
رسم پيوندهاي عشيرهاي آن روزگار، با كينهتوزي و بغض و عداوت، به همراه همسرش
«اُمّ جميل»، كه خواهر ابوسفيان (سركردة مخالفان پيامبر) بود، با رسول خدا
مقابله ميكرد. كنية «ابيلهب» را به گفته برخي مفسرين به دليل سرخ بودن
گونههايش، و به گفته بيشتر آنان مردم يا خدا به دليل آتش افروز بودنش بر او
نهاده بودند. آية سوم اين سوره «نَارًا ذَاتَ لَهَب» نيز روايت دوم را تقويت
ميكند.
سبك و سياق قرآن همواره پرهيز از نام بردن از اشخاص و جزييات وقايع، و پرداختن
به تجزيه و تحليل حوادث براي شناخت ريشهها و علل وقايع عبرتگيري از آنهاست،
اما جاي تأمل دارد كه چرا در اين سوره ذرّهبين مذمّت را هرچند با كُنيه، بر
زوجي ظالم در زماني خاص نهاده است؟ آيا حسادت و عداوت يك خوديِ خطرناكتر از
دشمن موجب اين مذمّت شده، يا اشارهاي است عام بر هر مرد و زني كه در برابر هر
دعوت به حق و خيري فتنهانگيزي و آتشافروزي ميكنند؟
۲ - «يَدَا» تثنيه دو دست و اشارهاي است به تمام تلاشها و تحريكات شيطنتآميز
ابيلهب عليه پيامبر اسلام و رسالت او. از آنجايي كه نيّات و مقاصد آدمي توسط
دست به عمل و اجرا گذاشته ميشود، «يد» نماد اِعمال قدرت ميباشد.
۳ - «تَبَّتْ» فعل ماضي مؤنث مجازي از ريشة «تَبَبَ» (زيان برد)، دلالت بر
ناكامي و خسران دارد. از مشتقات اين فعل دو بار ديگر در قرآن آمده است كه هر دو
مورد مفهوم شكست و ناكامي از رسيدن به هدف مورد نظر دارد و سُست بودن نقشه و
نيرنگهاي فرعون را حكايت ميكند: «...وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي
تَبَابٍ» (غافر ۳۷)، «...وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ» (هود ۱۰۱).
بيشتر مفسرين و مترجمين قرآن مفهوم شعاري نفرين را در بيان «تَبَّتْ يَدَا
أَبِي لَهَب» به كار بردهاند، گرچه در معناي ريشهاي كلمه «تَبَّتْ»، به نوعي
بريده و قطع شدن وجود دارد، اما چنين معنايي از لوازم زيان ديدن و كوتاه شدن
دست از نيل به مقصود است و بعيد مينمايد خداوند شعاري نفرينگونه عليه دشمني
از دشمنان پيامبر داده باشد.
۴ - « لَهَبٍ» به زبانه آتش و تابش سوزان آفتاب گفته ميشود، آنچنان كه در وصف
ساية دوزخي تكذيب كنندگان آمده است: مرسلات ۳۱- «لا ظَلِيلٍ وَلا يُغْنِي مِنَ
اللَّهَبِ» (نه خواص سايه را دارد و نه از لهيب سوزش آفتاب حفظ ميكند).
ابيلهب نيز نه خير و خاصيتي داشت و نه از آتشسوزيهايش كسي در امان بود. ذات
لهب بودن آتش دوزخ او، به دروني بودن آن در ذات و ضميرش اشاره دارد، نه آن كه
از بيرون بر او عارض شده باشد. شبيه آنچه خداوند در قرآن فرمود: حُطمه آتش
برافروختة خداست كه از دلها همواره طلوع ميكند. همزه ۶ و ۷- «نَارُ اللهِ
الْمُوقَدَهُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ».
۵ - «سَيَصْلَى» از ريشة «صَلَيَ»، در معرض پرتو آتش قرار گرفتن است. آنچنان كه
موسي در آن شب سرد و تاريك زمستاني به اهلش گفت: درنگ كنيد، من آتشي احساس
ميكنم، شايد در پرتو نور آن خبري بگيرم يا گيرانهاي از آتش براي شما بياورم
تا گرم شويد «...قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي
آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ
تَصْطَلُونَ» (قصص ۲۹ و نمل ۷)، اما گرم شدن از اين آتش سلامت كجا، و در پرتو
آتش سوزخ قرار گرفتن كجا!؟ سوخت آتش بودن مكذّبان، آتشين بودن پرتو اعمالشان را
نشان ميدهد: «إِلاَّ مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ» (صافات ۱۶۳) و «...إِنَّهُمْ
صَالُو النَّارِ» (ص ۵۹).
۶ - «حَطَبِ» به خار و هيمهاي كه براي تهية آتش فراهم ميكنند گفته ميشود.
اين واژه يكبار ديگر در قرآن آمده است: جن ۱۵- «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ
فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا». عدالت ستيزان (برخلاف عدالتطلبان كه بناكنندة
بهشتاند) براي جهنم خار و هيمه جمع ميكنند (انرژي خود را صرف آتشافروزي
ميسازند). مبالغه ذكر شدن «حَمَّالَهَ» دلالت بر شدت فتنهانگيزي ميكند. درضمن
سخنچيني و آشوب بين ديگران را «حَمَّالَهَ الْحَطَب» گويند، در اينصورت نقش
همسرِ «ابيلهب» كه خواهر ابوسفيان (دشمن درجة يك پيامبر) بود، در جاسوسي و
واسطة شرّ بودن ميان بنيهاشم و بنياميه بهتر روشن ميشود.
۷ - «جِيدِ» به قسمتي از بالاي سينه بانوان گفته ميشود كه گردنبند بر آن قرار
ميگيرد. اين سخن از سالار شهيدان است كه: «خُطَّ الموتُ عَلى وُلدِ آدَمَ
مَخَطَّ القِلادَهَ عَلى جِيد الفَتاهِ» مرگ (در راه حق) بر آدميان همچون
گردنبند بر گردن دختران جوان زيبنده است. كلمات ديگري نيز همچون رَقَبه و عُنُق
در زبان عربي وجود دارد كه نگرش و مفهوم ديگري از گردن ميباشد (ن ك به: بلد
۱۳، نساء ۹۲، اسراء ۱۳ و ۲۹).
اين تمثيل و تشبيه، تصوير مسخ شده زني را نشان ميدهد كه به جاي گردنبندي از
مرواريد، طناب ضخيمي براي هيمه كشي به گردن گرفته است! اگر اولي نمادي از
زيبايي فطري است، دومي نماد باركشي و اسارت نفس است.
۸ - «مَسَدٍ» كه يكي از نامهاي اين سوره، و شايد معروفترين آنهاست، دلالت بر
پيچيده و بافته شدن رشتههايي ميكند كه در بافت الياف پشم و پنبه (در صنعت
نخريسي و نسّاجي) و نيز در بافت رشتههاي ليف خرما و چرم مشهود ميباشد.
مكتسبات آدميان نيز در طول زندگي به تدريج بافته و برهم نهاده ميشود و مجازاً
ملازم گردن سرنوشت او ميگردد: «وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي
عُنُقِهِ...» (اسراء ۱۳). آيا در «فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» اشارهاي
به سرنوشت خودساختة همسر ابيلهب ديده نميشود؟
ترجمه عبدالعلى بازرگان